مشاعرۀ سنّتی

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیشهٔ می دور از آن لب*های می*گون می*گریست

تا دل خود را دمی خالی کند خون می*گریست

دوش بر سوز دل من گریه*ها می*کرد شمع

چشم من آن گریه را می*دید و افزون می*گریست

تو پرده پيش گرفتي وز اشتياق جمالت
ز پرده ها بدر افتد رازهاي نهاني
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد باد آن که چو می‌شد سرت از باده گران


دوش منت کش آن بار گران بود مرا
آن نه شب بود در ایام لیلی هر صباح

آسمان شب تا سحر بر حال مجنون می*گریست

سیل در هامون، صدا در کوه، می*دانی چه بود؟

از غم من کوه می*نالید و هامون می*گریست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن پريشاني شبهاي دراز و غم دل
همه در سايه ي گيسوي نگار آخر شد
دردا که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که روز وصال چیست؟

چون حل نمی شود به سخن مشکلات عشق
در حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردا که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که روز وصال چیست؟

چون حل نمی شود به سخن مشکلات عشق
در حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود



در دوستی ملاحظهٔ مرگ و زیست نیست

دشمن به از کسی، که نمی*رد برای دوست


حاشا! که غیر دوست کند جا به چشم من

دیدن نمی*توان دگری را به جای دوست
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دوستی ملاحظهٔ مرگ و زیست نیست

دشمن به از کسی، که نمی*رد برای دوست


حاشا! که غیر دوست کند جا به چشم من

دیدن نمی*توان دگری را به جای دوست
تا خبر دارم از او بی خبر از خویشتنم

با وجودش ز من آواز نیاید که منم
 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من هم به مصداق " بنی آدم..." ببخشید

گاهی خودم را از شمایان می شمارم...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
مــضــرت‌ ذرات‌ را بــگــو کــه‌ قـدرت‌ تـخـریـب‌ تـا کـجـاسـت‌?

تــصــور ایــن‌ آخــرالــزمــان‌، گــذشــتــه‌ زحــد نــصــاب‌ مــن‌
 

Mahdy.T

عضو جدید
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است
 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است
تویی آن گوهر پاکیزه در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
تویی حیات من و من ز فرقتت بیمار

بیا که یک دو سه روزی حیات مغتنم*ست


کرم نمودی و بر جان من جفا کردی

ز جانب تو هرچه مرا می*رسد کرم*ست
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
بر سر کوی خرابات کنند ایمان را
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا