آرزوهای گمشده...

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
بي تو
نه بوي خاك نجاتم داد
نه شمارش ستاره‌ها تسكينم
چرا صدايم كردي
چرا ؟
سراسيمه و مشتاق
"یک سال" بيهوده در انتظار تو ماندم و نيامدي​
حسین پناهی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزوهای گمشده زیادی دارم
اما
مهمترینشان
پیدا کردم خودم هست
دلم برای
خودم
خیلی تنگ شده
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزوی گمشده
من
خیلی زیاد هست
اما
گاهی دلم
بد هوس میکند
کاش کسی
بود تا
بتوانم
بی بهانه
در اغوشش
اشک بریزم
و نگوید
کافیست
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
دروغ بود ... دروغ بود ... دروغ بود

من پشیمانم بانو

سمعکم را بدهید

میخواهم صدای فرصتهایی را

که از دست دادم بشنوم !

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای فال‌گیر ِ کوچک ِ خوش‌ لهجه!
در دست‌های گنگ ِ بلاتکلیف
دنبال ردّ پای کدامین غریبه‌ای؟

این بغض‌های سرزده
معنا نمی‌شوند

زحمت نده زمین و زمان را!
در من مسافری‌ست
که هرگز نمی‌رسد...




 

eelhamm

عضو جدید
دارد برف می آید،
در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد
تا برف از شوق حضورت بهار را لمس کند


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم

گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم

هرگز نتوانی که ز من دور بمانی

چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه بگذرم
از ازدحام تو
وقتی بودنت
همه جا هست؟
 

eelhamm

عضو جدید


کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه د لـتـنـگـیم

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را

از نگاهش می توان خواند

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با من بگو

که آیا باد

تمام رویاها را با خود می برد؟!

می دانم

پس فردا

من می مانم و

تو و

همه آرزو های گمشده.......
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کافه
کنج دیوار
رو به روی هم
خوب شد قهوه مان را نخوردیم !
حرفهایمان به اندازه کافی تلخ بود …

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیای عجیبی ست
تو نمی فهمی ... نمی دانی ... نیستی ...

من می فهمم نبودنت را ...
می دانم عشق نیست
و ...
هستم ...

 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]روی دیوار
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چشــــم می کشم و دهانی که بخندد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به این همه تنهایی و انتـــظار ...[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و تکه ذغالی که خطــــ می کشد[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]نیامدنتـــــــــ را ...[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
من مانند دختران هم سن و سال خود نیستم
که هر یک آرزویی دارند برای آینده
اما من تنها یک آرزو دارم
و آن این است که
روزی بخوابم و دیگر بیدار نشوم
تا نشنوم...
نبینم...
زجر نکشم
...
 

آدم مجازی

عضو جدید
دنبال خودمم هرچی میگردم بیشتر گم میشم.....کجای این گشتن جوانیم رو گم میکنم؟!

آرزو دارم فقط خودم رو پیدا کنم_
همونی که قبلا بودم!!!!!!!!!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ارزوهایم مثل همنسالانم نیست
فقط گاهی
دلم یک کاغذ میخواهد تا نقاشی کنم
نبودنهایت را
چشم انتظاریم را
دل تنگیهایم را
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
هـــر روز
می گــذرم
و دســـت تکـان مـی دهــم
بـرای اتــفــاق های خـوبـی کـه
نیفتـاِده از مــن گــذشـتنــد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها سهم من از تو
حسّ مبهمی بود

باردار از شبی تبناک

که شعری خون آلود

آمیخته با رنجی جانفرسا

فریاد کشان از آن زاده شد.


وحید عمرانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک استخاره دیگر می زنم
به نیت التماس و تردید

می دانی که امشب
من و شعرهایم
از آرزوهایت خواهیم گریخت!
 

70arezu

عضو جدید
آرزو ها بذر هایی هستند که منتظرند در فصل خود جوانه بزنند...برای جوانه زدن تمام آرزوهایت همیشه دست به سوی آسمان دارم
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
تظاهر می‌کنم که ترسیده‌ام
تظاهر می‌کنم به بُن‌بَست رسیده‌ام
تظاهر می‌کنم که پیر، که خسته، که بی‌حواس!
پَرت می‌روم که عده‌ای خیال کنند
امید ماندنم در سر نیست
یا لااقل ... علاقه به رفتنم را حرفی، چیزی، چراغی ...!
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط چند لحظه کنارم بشین
یه رویای کوتاه،تنها همین
ته آرزوهای من این شده
ته آرزوهای ما رو ببین!
روزبه بمانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بيا برفها را پارو کنـــــــ
اينجا يک نفر از انتظار تو
به زمستان رسيده . . .

/
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی خبـر می روی !

و من سر در گــم این رفتن زمینُ زمـان را لعنت می کنـم…!

مگـر قرار نبود بـانویت پنـاه بیـاورد به آغوش تو از شــرِ تمـام این دلتنگی هـا ؟


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی آرزوهای زیبا ادبیات 3

Similar threads

بالا