معماری با مصالحی از جنس دل

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم! با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش بودی تا دلم تنها نبود کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
مینویسم خاطرات با اشک اه/درشبی غمگین وتاریک وسیاه/ مینویسم خاطرات از روی درد/ تابدانی دوریت بامن چه کرد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشقتـــ رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مرכآنگیتـــ פֿـכشـہ כـار نَشـوכ !
اَפֿـمـ میڪنـے ڪــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآטּ ڪنے !
مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ !
اَمـآ نمــیـכانـے !
نمـیــכانے ڪـــہ چقَـכر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـכ !​


و مـَـטּ כیــوانـہ تـَر میشوَمـ​
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو تنهای تنها
سکوتی بر لبانم گشته شیدا
بدون تو هیچ هستم
ندارم من امیدی فردا....:cry:
شبم تاریک و سرده
دلم بی تو به غم ها شاده
برای عاشقی چون من سکوتی اینچنین آوازه مرگه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی عمر تلف میشود ؛به پای یک احساس

گاهی احساس تلف میشود ؛به پای عمر !

و چه عذابی میکشد ،کسی که هم عمرش تلف میشود

هم احساسش .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
گاهی لحظه های سکوت

پرهیاهو ترین دقایق زندگی هستند

مملو از آنـچه می خواهیم

بگوییم ولی نمی توانیم بگوییم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن قَدَر حرفـــــ ـــ ـ در دلـَــم مآنــده
کـــ ه در دهانــَم گره می خورنـد
و لبــــ هایم را بــ ه هـَــم می دوزنـــد
و تــو خیال می کنی
مـَـرا با تــو حرفی نیستــــ ـــ ـ !

 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوابیده بودم کابوس میدیدم ؛ از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم...
افسوس...
یادم رفته بود که از نبودنت به خواب پناه برده بودم
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=georgia, times new roman, times, serif]انگار خشت اول کج بوده که وقتی حرف آخر را زدی ، شانه ام لرزید و خراب شدم …[/FONT]
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
دررفاقت رسم ماجان دادن است!
هرقدم راصدقدم پس دادن است!
هركه برماتب كندجان مي دهيم!
نازاوراهرچه باشدمي خريم!
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:
چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.
بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.
و گفت:
دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.
 

Elham*92

کاربر بیش فعال

به چـشـمـهـایـت بگــو . . .​
نـگـاهـم نـڪـنـنـد .​
بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم​
سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !​
نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . .
نـه !
حـواسـم نـیـسـت . . . عـاشـقـت مـی شـوم…!!!
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
فقـــط تنهــام نــذار!!
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
شاید به هم باز رسیم…
روزی که من به‌سانِ دریایی خشکیدم…
و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی…. شاید …
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فراموش كردنت

برایم مثل آب خوردن بود

از همان آبهایی كه می پرد

توی گلو و سالها سرفه می كنیم ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
مهربانیت از دور چه نزدیک است و عجیب حس میکنم که
جغرافیا دروغی تاریخی است . . .



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاهم
قد مي كشد....
به بلنداي تو...
همچون غرور............
تو
سرو ماننده بشكوهي...

وقتي ......... مي نويسي...

ونسيم... غنج ميزند زير وبم تصنيف دلنوازي را كه مي نوازي...

...........درين .......حزن موزون!!!!!!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه شوقی
انجاست
که هر
بار
به این میاندیشیم
که تو دوستی هستی
که همیشه
در خاطرم میمانی
اما حواست به خودت باشد
گاه گاهی که
دلواپست میشوم
یا دل تنگت
حواس دلت را پرت نکنی
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشمانی کهربایی
در میان صورتی سبزه
انجا در کوچه ها
قدم میزند
کمی
غمگین کمی شاد
اما
همیشه
ارزویم
شادیش هست
 
بالا