گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خدایا…

می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند

و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم
 

olel_albab

مدیر تالار ریاضی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
همیشه در مورد چیزایی که ازم گرفته شد، به این نتیجه رسیدم که اینم راهی هست برای رشد. خیلی وقت ها لطف بیش از حد آدم رو به طغیان گری می رسونه.
راستی راست میگند هر کس در این بزم مقرب تر جام بلا بیشترش می دهند؟ ممنونم که من رو در بزمت مقرب می دونی، حداقلش من این طور تصور میکنم
 

eelhamm

عضو جدید

خدایا!

دستانی را در دستانم قرار بده

که پاهایش با دیگری پیش نرود...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پیش ازآنکه واپسین نفس رابرآرم،پیش ازآنکه پرده فروافتد،پیش ازپژمردن آخرین

گل،برآنم که زندگی کنم،برآنم که عشق بورزم،برآنم که باشم.دراین جهان

ظلمانی،دراین روزگارسرشارازفجایع،دراین دنیای پرازکینه.نزدکسانی که نیازمندمنند،

کسانی که نیازمندایشانم،کسانی که ستایش انگیزند.تادریابم،شگفتی

کنم،بازشناسم،که ام؟که می توانم باشم؟که می خواهم باشم؟تاروزهابی ثمر

نماند،ساعتهاجان یابد،لحظه هاگرانبارشود،هنگامی که می خندم،هنگامی که می

گریم،هنگامی که لب فرومی بندم.درسفرم به سوی تو،به سوی خود،به سوی

خدا،که راهیست ناشناخته،پرخار،ناهموار.را� �ی که باری در آن گام می گذارم که قدم

نهاده ام وسربازگشت ندارم.بی آنکه دیده باشم شکوفایی گلهارا،بی آنکه شنیده

باشم خروش رودهارا،بی آنکه به شگفت درآیم اززیبایی حیات.اکنون مرگ می

تواندفرازآید،اکنون می توانم به راه افتم،اکنون می توانم بگویم که زندگی کرده ام.
 

eelhamm

عضو جدید
بار الها از تو پوزش مي خواهم كه به اصرار مي خواستم اراده خودم بر زندگي من حاكم باشد؛
خدايا!
اينك سكان زنگي توفان زده ام را به تو مي سپارم؛
باشد كه نتيجه اين اعتماد و توكل، آرامش باشد.
آمین
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما اگر بسان اعتماد طفل صغیری به مادرش، به خدا اعتماد داشتیم همه کارهایمان درست می شد.
آیت الله بهجت (ره)

خدایا،
می بخشی که گاهی کم می گذارم از اعتمادم؟
می دانم تو کم نمی گذاری از خدایی ات...!
 

eelhamm

عضو جدید
ﺧـــﺪﺍﯾﺎ!

ﺣــﻮﺍﺳﻢ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺳَﺘّﺎﺭَ ﺍﻟْﻌُﯿُﻮﺑِﯽ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ ﺭﻭ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﻮﻧﯽ،
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍَﺑْﺼَﺮَ ﺍﻟﻨّﺎﻇِﺮﯾﻦَ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﻮﺍﻟﻢ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﻮﺩﯼ ؟!
ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﻏَﻔّﺎﺭَ ﺍﻟﺬُّﻧُﻮﺑِﯽ ﻭ ﺁﺧﺮﺵ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﯽ،
ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺍَﻗَﺮَﺏَ ﻣِﻦْ ﮐُﻞِّ ﻗَﺮﯾﺒٍﯽ ﺍﺕ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﯼ ﻫﺎﻡ ؟!
ﺧﺪﺍﯾــــﺎ!
ﻗﻠﺒﻢ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻓﺸﺎﺭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﻩ !
ﺧﺪﺍﯾــــا،
ﺩﻟﻢ ﺑسـﺎﻥ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﻘﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ " ﺗـﻮ " ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺪ،
ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خدایا دلم گرفته
خیلی گرفته فقط میخوام بغلم کنی
و گریه کنم تو بغلت
لطفا مراقبش باش باشه خدا
اون که من حتی نمیبینه حالا هم شاد تر از هر روزی هست

راستی سلامت عزیزم از تو میخوام باشه اخه خودت میدونی اون عزیز چقدر برام مهم هست پس سلامتش بهش برگردون
مرسی خدای من
 

eelhamm

عضو جدید

خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز

با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم ببخش . . .
 

eelhamm

عضو جدید
خدایا
همیشه مهربانیت هدیه هایت وبخششت را باتمام وجود احساس کرده ام اگرچیزی درخواست کرده ام ونیافتم ایمان دارم یا لایق آن نبوده ام یابینش من کوتاه بود ورای آن راندیده....
دربرابراین همه بزرگی ازمن چیزی جزنافرمانی ندیده ای...
خدایابرمن ببخش که بخشش جز ازتو نیاید وسرکشی جزازمن...
خدایا یاریم کن تابا تمام وجود دربندگیت بکوشم تا شایدقطره ای از این همه لطف راسپاس گفته باشم
 

eelhamm

عضو جدید
خداوندا، خداوندا !!!

قرارم باش و یارم باش ...

جهان تاریکی محض است !!!

می‌ترسم ،

کنارم باش ...


 

eelhamm

عضو جدید
خدایا...

دلم مرهمی میخواهد از جنس خودت...

نزدیک...

بی خطر...

بخشنده...

بی منت...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـــدايا

تو پـــــناهِ مني

وقتي راهها با هــــمه ي وسعتشان

تـــنگ مي شوند
 

olel_albab

مدیر تالار ریاضی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
چون عاشق روی تو شدم اینم بس
سرگشته چو موی تو شدم اینم بس
با مملکت دو عالمم کاری نیست
سودایی کوی تو شدم اینم بس
 

olel_albab

مدیر تالار ریاضی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجدرمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد
جولانگه جلالت در کوی دل نباشدخلوتگه جمالت در جسم و جان نگنجد
سودای زلف و خالت جز در خیال نایداندیشه‌ی وصالت جز در گمان نگنجد
در دل چو عشقت آید، سودای جان نمانددر جان چو مهرت افتد، عشق روان نگنجد
دل کز تو بوی یابد، در گلستان نپویدجان کز تو رنگ بیند، اندر جهان نگنجد
پیغام خستگانت در کوی تو که آرد؟کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد
آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشدمسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد
بخشای بر غریبی کز عشق تو بمیردوآنگه در آستانت خود یک زمان نگنجد
جان داد دل که روزی کوی تو جای یابدنشناخت او که آخر جایی چنان نگنجد
 

M@TI$A

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امشب بي قرارم
از آن بي قرارهايي كه پرم از تنهايي از تهي
كلماتم از درد مي آيند امشب
به قلم؛ به ذهنم كه ميرسند مي ماسند
تنها تو از ناگفته هايم آگاهي
درياب مرا
كه تنها تو را مي پرستم و تنها از تو ياري ميخواهم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=courier new, courier, mono]خــداوندا[/FONT][FONT=courier new, courier, mono][/FONT]​
دست هایم خالی است و دلم غرق آرزو
با قدرت بیکرانت ، یا دست هایم را قوی کن
یا دلم را خالی از آرزو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا.........
گر تو درد عاشقی می کشیدی
تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی
تو هم چون من به مرگ ارزوها می رسیدی
پشیمون می شدی از اینکه عشق رو افریدی...

 

eelhamm

عضو جدید
خدایا ...

هیچگاه از تو نخواهم خواست که به بلا و امتحان و مصایب دچارم نسازی ؛

خونم که از دیگران رنگین تر نیست ...

ولی از تو میخواهم که صبر و توانش را به من عطا کنی و باز هم در کنارم بمانی ...

از یاد نمی برم که :

همیشه توجه اطرافیان به ما ، در زمان بیماری بیشتر از زمان صحت ماست ...

تو که جای خود داری ...

دیگر نامش بلا نیست ،

نامش عطا ست ...

توجه ات را که بیشتر کند .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
دست من گیر که این دست همان است که من / بارها در غم هجران تو بر سر زده ام . . .
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
شانه هایم سنگین است
میدانم که میدانی
ومی شنوم که میگویی
درست می شود
دستانت را حس میکنم
ولی خدای من
من خسته ام خیلی خسته
دیگه حوصله ندارم اونم اصن
بازم ممنون خدا جون که همیشه با تمام بدیام باهام هستی

 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخت است تمام بودنت او باشد
یک آن حس کنی تنهایت گذاشته است
آدم بهت زده نمی شود
خسته نمی شود
بی حوصله نمی شود
درجا میمیرد
پس تنهایم نگذار
که بی تو قدم برداشتن هم ناممکن است
چه برسد به جان کندنم

خدا خیلی دوست دارم
 

eelhamm

عضو جدید
بین اینهمه ضمیر ؛

فقط " او " کافیست ...


هی ، هو ؛ او

این تشابه، تصادفی نیست .


اینبار تاکید جمله را عوض میکنم

بین اینهمه ضمیر ؛

فقط او " کافی " ست ...

تسلیم میشوم و لبخند میزنم ...
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی هیچکس نیست تا باهاش درد دل کنیم ....

دلت میخواد با یکی حرف بزنی ..... درد دل کنی


اونوقت یه چیزی ته دلت بهت میگه :


با اونی که اون بالاست حرف بزن


ناخود آگاه رو میکنی سمت آسمون


میگی خدایا ................



 
بالا