دختر در فرهنگ آذربایجان

BaBak.Turk

اخراجی موقت
[FONT=&quot]دختر در فرهنگ آذربايجاني نمك زندگي محسوب مي‌شود قئز (دختر)، آرواد (زن)، خانئم (خانم)، خاتئن (خاتون)، بگيم (خانم) و ... واژه‌هايي هستند كه آذربايجاني‌ها براي ناميدن جنس مؤنث به كار مي‌برند و هر يك در سن يا موقعيت اجتماعي مشخص كاربرد دارد. به گزارش خبرنگار بخش ايرانشناسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، ادبيات و فولكلور آذربايجاني‌ پر است از اشعار، امثال و باياتي‌هايي كه همگي وصف شايستگي‌ها، برازندگي‌ها و قهرماني‌هاي زنان و دختران اين ديار را بيان مي‌كنند. فولكلور آذري گاه دختر را به سيب سرخ تشبيه مي‌كند (قئز قئزئل آلما) و گاه او را تكه طلايي درخشان برمي‌شمارد (قئزدي قئزل پارچاسي / پالچئغا دوشار پارئلدار). هرچند موقعيت خاص اجتماعي در گذشته داشتن فرزند پسر را براي خانواده‌هاي متكي به اقتصاد كشاورزي و دامداري طلب مي‌كرد و پدر و مادر فرزند پسر را براي تامين مالي و حمايت‌هاي دوران سالمندي خود بيشتر مي‌طلبيدند، اما دختر نيز نمك زندگي تلقي مي‌شد و زنان بدون دختر را زناني بي‌نمك برمي‌شمردند: (قئز سئز آرواد / دوز سوز آرواد) و در گوش نوعروسان دعاي به دنيا آمدن دختركي زيبا را بعد از هفت پسر زمزمه مي‌كردند: (گلين، گلين قئز گلين) (اينجي لري دوز گلين) (يئددي اوغلان آناسي) (سون بئشيگي قئز گلين) تاريخ و ادبيات معاصر اين خطه از كشورمان نيز پر است از زنان و دختراني كه از چشمه‌ي جوشان طبع شاعران جوشيده‌اند و قهرمان شاهكارهاي ادبي گشته‌اند يا اينكه در واقعيت چنان حماسه‌اي خلق كرده‌اند كه به افسانه‌ها و داستان‌هاي آذربايجاني پيوسته‌اند و قصه زندگي‌شان ازبر اذهان مردم اين ديار گشته است. “ساراي” كه قهرمان بانوي يكي ازمعروفترين شعرهاي تركي حكيم ابوالقاسم نباتي اشتبيني است، در راه عشق و عفت و پيمانش خود را به آرپاچاي مي‌اندازد تا براي هميشه نوعروس خان چوپان خودش باقي بماند و در سوز سازهاي عاشيقي غم‌افزاترين ترانه آذري باشد: (آپاردي سئل‌لر ساراني). تاريخ معاصر اين خطه نيز مبهوت بزرگي صدها زن بزرگ در حوادث دوران قجريه، انقلاب مشروطه، استبداد رضاخاني و دوره پهلوي دوم مي‌باشد. خانه مشروطه تبريز در كنار تمامي بزرگ مردان آزاديخواه، از بانوي مبارز دوره قاجار يعني ”زينب پاشا” نيز سخن‌ها دارد. قهرمان دخت آذربايجاني كه چماق در دست به ظلم و جور مي‌تازد و ترانه ”زينب پاشا الده زوپا اوز قويدي بازار اوستونه” را ورد زبان‌ها مي‌كند. ”تئللي زري” هم قهرمان ديگري است كه در روزهاي خون و آتش انقلاب مشروطه در كنار ديگر بزرگمردان آزاديخواه، به‌عنوان سربازي مبارز در سپاه ستارخان مي‌جنگد و سرانجام به شهادت مي‌رسد. عاصم كفاش اردبيلي نيز در يكي از زيباترين مجموعه اشعار تركي آذري وصف دوشيزه‌اي عاشق به نام ”سوري” را مي‌كند كه نامردي روزگار او را مجنون زمانه مي‌كند و اين بار دخترك عاشق‌پيشه فرهادي و مجنوني در پيش مي‌گيرد: (ايش دونوب / ليلي دوشوب چوللره مجنون سراغيندا / شيرين الده تئشه داغ پارچالئيئر / فرهاد اوتورموش اتاقيندا) علاوه بر همه اينها منظومه‌ي حيدربابايه سلام استاد شهريار، اين شاهكار ادبيات تركي آذربايجاني، نيز در جاي جاي ابيات خود از صفا و صميميت و مهرباني دختران و زنان روستا ياد مي‌كند و شهريار در اولين بند اين شاهكار ادبي دختران صف‌بسته به تماشاي سيلاب‌ها را توصيف مي‌كند: حيدر بابا ايلدريم لار شاخاندا سللر سولار شاقليدايوب آخاندا قيزلار اونا صف باغليوب باخاندا سلام اولسون شوكتوزه، ائلوزه منيم‌ده بير آديم گلسين ديلوزه شهريار در منظومه‌ي حيدربابايه سلام خود از زنان و دختراني چون عمه جان، خانم ننه، ستاره عمه، فاطمه خالا، رخشنده، خجه‌ سلطان عمه، رخساره، فضه خانم، ننه قئز، خانم عمه و ... ياد مي‌كند و در قسمت‌هايي از اين اثر به شرح آيين‌ها و رسم‌هاي زنان در ايام مختلف سال مي‌پردازد. شهريار هم چنين در اثر معروف ديگرش، خان ننه، از مادربرگ خود و مهرباني‌هاي او به زبان ادبي سخن مي‌راند و آغوش گرم وي را بهشتي مي‌داند كه رسيدن دوباره بدان را آرزو مي‌كند. اين شاعر چيره‌دست ادبيات فارسي و تركي در اشعار مختلفي كه از سروده از مادر و همسر خويش به نيكي ياد كرده است. اما بايد گفت كه شاه بانوي ادبيات ايران زمين نيز از تبريز و آذربايجان سربرافراشت و پروين آسمان ادب پارسي گشت. پروين اعتصامي هم در اشعار خود از شخصيت و مقام و منزلت زن دفاع مي‌كند و اين گونه نام خويش را جاودانه مي‌سازد. پروين اولين و آخرين شاعر زن آذربايجاني نبود؛ بلكه پيش از او بزرگ‌زنان ديگري نيز بوده‌اند كه در آسمان ادبيات درخشيده‌اند و بعد از او نيز هم اكنون انجمن‌هاي ادبي در شهرهاي مختلف اين خطه از كشورمان شاهد هنرنمايي دختران و زنان شاعري است كه در زبان‌هاي فارسي و تركي اثرهاي بي‌بديلي مي‌آفرينند. واژه مقدس آنا (مادر) نيز در جاي جاي ادبيات و فولكلور آذري انعكاس يافته است؛ اما اين واژه كم كم به فراموشي سپرده مي‌شود و جاي خود را به لغت مامان مي‌دهد؛ همان گونه كه واژه باجي” (خواهر) جاي خود را به واژه همشيره و واژه “ننه” جاي خود را به واژه بيوك مامان مي‌دهد و مي‌رود تا از اين به بعد اين لغات را در اشعار و داستان‌هاي قديمي بيابيم.
(گزارش از سجاد حسيني[/FONT]
[FONT=&quot])[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

Z.ANSARI

کاربر فعال
دختر فقط در زمانهای قدیم زنده به گور میشده.......ولی الآن همه در آرزوی دختر هستند.......:D
 

BaBak.Turk

اخراجی موقت
کدوم خبرا.........زنده بگور نمیکردند که این نشونه فرهنگ بالایه........در آرزوی دختر نیستند که همیشه همه جای دنیا در آرزوی دختر هستند........

خبر اینکه در آزربایجان از زنده به گور کردن خبری نبود دیگه نمی دونم منطقه شما دختر رو زنه به گور می کردند یا نه ؟!!
 
بالا