دست‌نوشته‌ها

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تلخی این روزهایم می گذرد
می دانم
فقط این چند روز مهمان سمجی بودند برایم
و من هم برای تو
هر دو می رویم من و تلخی -من تلخ-

 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قلم که برمی دارم برای نوشتن
دلم تو را می سراید
ذهنم به تصویر می کشدت
و دستم به فرمان مغزم قلم را رها می کند...
هنوز هم برگه های پر از سفیدی ام به من لبخند می زنند به جای تو
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش میدانستم
به چه رو مینویسم
از عشق
من
که همیشه
فرار میکنم
از عشق خویش
از حقیقت خودم
از اینکه
در من
چیزی هست
به اسم
تنفر از خودم
نه ادمها
کاش میفهمیدند
انانی که
هر روز مرا
بی احساس میدانند
در اصل
من
از خود سرد شده ام
از خود بیزار
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب است ..........و من ارام به اسمانم نگاه میکنم .....

سکوت جاریست ...و چشمانم اسمان را میکاود ...

شاید که نگاه تو به اسمان را احساس کند ....

ایا تو نیز به اسمان نگاه میکنی ؟؟

من ...به چشمانم قول داده ام که چهره ات را مهتاب در رخش نشان خواهد داد ...

ایا زمان را میگذرد ؟؟....

تک تک ثانیه ها بهانه گیر تو هستند ....

چگونه بگذرد این لحظه ها ؟؟

نمیدانم ......فقط میدانم که خیلی دلتنگم ....


نرگس فاطمی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دوست داشتم
گاهی
فقط
گاهی
کسی مرا
در اغوش
محکم
میفشرد
و میگفت
درست هست
تو را
نمیفهمم
ولی خیالت
راحت
قضاوتت نمیکنم
و بی قضاوتت کنارت میمانم
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا فکر می کنین بقیه نمیتونن این جوری بنوسن



آه دلم گرفته است
و هیچ کس مرا دوست ندارد
بیایید با هم به حال من گریه کنیم
من آدم تنهایی هستم که دوست دارم تنها نباشم
و دوست ندارم با بقیه دوست باشم !
آه تنهایی
آه بی کسی
آه شما ها
آه اونا
اینا
همه ها
دلم برای خودم گرفته است
اون رفته است
نیست چون رفته هست
نیس



عاشق دل داغون
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبیه آتشفشان شده ام

تنها تفاوت مان این است که گدازه های من خودم را به آتش می کشد،

فقط

نمی دانم این بار چرا خاموش نمی شوم؟؟؟؟؟
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می دونم یک روزی یک جایی زندگیمو می گیری اما بازم عاشقتم موتورم
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی که انحنایی ندارد
مرد
کسی که حنایی ندارد
مرد
و شما هم رنگ دارید
هم حوا
زن
چگونه شد که سیب شما را خوردیم ؟
.
.

سیب یک انحنای رنگیست
 

imahadi

عضو جدید
دل
تو را بخدا
چه می شود، اندکی آرام بگیر
بگذار این قلب
نفسی تازه کند
همه اش درد.. درد.. درد....
بس است دیگر!
92.06.25 05:25PM
imahadi from www.www.iran-eng.ir
 

zahra1386

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هوس کردم کمی به یاد بیارم!

کمی فکر کنم به روزهای خوبِ بودنت

به خنده هات

به شوخی های دلنشینت

به احساسات قشنگت

میخوام دوباره اون لبخند زیبات رو ترسیم کنم توی ذهنم

اما

میترسم

مثل وقتی که رفتی و بقیه میترسیدند

از این که

"طاقت نیارم"

طاقت نیارم خاموش و بی صدا ببینمت
.
.
.
پ.ن:دلم لک زده برای یک لحظه فقط یک لحظه بودنت...چه آرزوی محالی:w05:
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاهزاده ی من


دلتنگم


خیلی دلتنگ


انقدر که برای ارامشم .....اغوش دریا را برگزیده ام


دلتنگ نگاهت که چه زیباست کشف فلسفه ی عشق چشمانت


چه زیباست اعجاز ترنم امواج برای براوردن ارزویم


ارزویم که همان دیدار توست .......گرفتن دستان تو ...و بوسیدن لبهای توست ...


دریا ....نغمه ی عشقمان را مینوازد


دوریم از هم ..........اما چه نزدیک است دلهایمان به هم


عطر نفسهایت در ذره ذرات وجود من نهفته است ...


تو در وجود من زندگی میکنی .....


من از بازدم نفسهای تو نفس میکشم .....

زندگی من


نرگس فاطمی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زندگی
حضور نیست
گاهی
زندگی
یعنی نبودن
در عین بودن
گاهی زندگی کاری میکند
تا حس کنی
هرگز نبودی
و همین حس تو را
به اوج نیستی میبرد
اما گاهی
فقط امید به خدا
ارام میکند که تو حضور داری که
خدا تا ابدیت کنارت هست
حتی
بعد از مرگت کنارت هست
پس هرگاه حس کردی مرده ای
بدان
خدا با تو هست
حتی در ان لحظات که
داری نعمتش را کفر میگویی
اه
خدایم
امید که
مرا ببخشی
که چه سخت کفران میکردم
و تو چه
مهربانانه مرا
در اغوش سخاوتمندت میگرفتی
 

imahadi

عضو جدید
قبل را
سوزاندی و
خاک کردی
همه را
و بر رویش آب پاکی را نیز
ریختی
دیگر حتی استخوان هایش هم
باقی نمانده...!
92.06.29
04:05PM
imahadi from www.www.iran-eng.ir

گاهی چه زود
دیر می شود
گاهی....

 

imahadi

عضو جدید
این روزها حوصله هیــچ کاری را ندارم
که اگر نفس کشیدن هم غیر ارادی نبود
تمام کرده بودم
اما حیف
حیف که سهم من ماندن است و
سوختن....
92.06.15
!?
imahadi from www.www.iran-eng.ir

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دختر در سوگ عشق نافرجام خویش ارام قطرات اشک از چشمانش جاریست بی صدا مینگریست ارام و بی حرفکسی معنای حرفهاش را نمیفهمید و او منتظر باران بود تا بیاید و او را در اغوش بگیرد و ارام میبارید
قطرات اشک همچنان میبارید و کسی اشکهایش را پاک نمیکرد
 

راضیه (ت)

عضو جدید
خالی تر از همیشه شده ام....
ولی پر واهمه تر از دیروزم ....
جام های روبه رویم همگی سرشارند از نوشیدنی های خنک اما من دلم هوس یه چای گرم را کرده است و البته یک هم پیاله صمیمی برای نوشیدنش
 

imahadi

عضو جدید
پریروز
از آن کلاه های آفتاب گیرت خریدم
سفید برای تو
مشکی برای خودم...
عجب!
بجای سوزاندن خاطراتت
دارم خاطره جمع می کنم..!!!
92.06.13
PM!?
imahadi from www.www.iran-eng.ir

 

imahadi

عضو جدید
یاد چشمانت
چشمانم را خیس
گلویم را فشار
قلبم را سنگین
دلم را تنگ
دستانم را لرزان...
92.06.28
08:13PM
imahadi from www.www.iran-eng.ir

 

imahadi

عضو جدید
شنیده بودم
"فلانی لب و لوچه اش آویزان است"
اما
دیروز دیدم
و
همه شهر هم
دیدند...
92.06.29
05:30PM
imahadi from www.www.iran-eng.ir

 
بالا