اعتراف کنید

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خریده الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتع پخش شد از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود انگار بهم تی تاب داده بودن:biggrin::D
 

Z.ANSARI

کاربر فعال
ببینم این تکه کلامت است... تا کم میاری میخوای بکشی:D

من از هیچ بنی بشری تا حالا کم نیاوردم......شما که دیگه جای خود دارید......در ضمن برید خدا رو شکر کنید که عذاب وجدان نگرفتم ...... وگرنه گردنتون رو باگیوتین میزدم.....:D
در ضمن شما توی دهه60 کم آوردید نه من....مدرکش موجود.....آخرین پست مال منه.....نه شما:biggrin:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از هیچ بنی بشری تا حالا کم نیاوردم......شما که دیگه جای خود دارید......در ضمن برید خدا رو شکر کنید که عذاب وجدان نگرفتم ...... وگرنه گردنتون رو باگیوتین میزدم.....:D
در ضمن شما توی دهه60 کم آوردید نه من....مدرکش موجود.....آخرین پست مال منه.....نه شما:biggrin:

بزرگوار خیلی مخلصیم;)من نمیدونم چه اصراری داری اینقدر معروف بشی:Dهر تاپیکی میرم صحبت از شما به زبان میاد... اخه چرا از خودت تعریف میکنی... یه اسپند دود کن تا این استعداد درونی کم نیاوردنت چش نخوره:biggrin:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف میکنم سال72 که حدودا 5سالم بود.یه روز که مامان و بابام سرکار بودن.رفتم کنار چراغ نفتی ببینم چطور این وسیله ما رو گرم میکنه.با استفاده از هوش و ذکاوت بالا فهمیدم که آتیش باعث گرم شدنش هس.من هم چون اتاقم بسیار سرد بود تصمیم گرفتم که با استفاده از نبوغ خودم اتاقمو گرم کنم.رفتم ۱کاغذ A4 برداشتم کردم تو چراغ نفتی تا روشن بشه و ببرم تو اتاقمو از گرماش استفاده کنم.کاغذ روشن شد.همین که شروع کردم به حرکت به طرف اتاقم کاغذ از دستم افتاد رو فرش و شروع کرد به سوختن.یادم میاد رفتم تو آشپرخونه و آب آوردم ریختم روش.گفتم الان که مامان بابا بیان کتک میخورم.یادم اومد مادربزرگم که ۱بار دستش سوخت ۱کرم مخصوص مالید به دستش.به هزار بدبختی اون کرم رو پیدا کردم و حسابی همه جا فرش که سوخته بود مالیدم تا زود خوب بشه ولی متاسفانه خوب نشد.کل فرش علاوه بر سوختگی به رنگ سفید دراومد.وقتی بابام اومد خونه به خاطر این کار فوق هوشمندانه بابام کلی بهم خندید و بدون هیچگونه خوردن کتک به آغوش خانواده بازگشتم.اون لحظه باور کنید انقد که من خوشحال بودم از کتک نخوردن، اسرا جنگ تحمیلی خوشحال نبودن از بازگشت به وطن;):D
 

Z.ANSARI

کاربر فعال
بزرگوار خیلی مخلصیم;)من نمیدونم چه اصراری داری اینقدر معروف بشی:Dهر تاپیکی میرم صحبت از شما به زبان میاد... اخه چرا از خودت تعریف میکنی... یه اسپند دود کن تا این استعداد درونی کم نیاوردنت چش نخوره:biggrin:

........ما بیشتر......من هیچ اسراری ولی شما خیلی اسرار داری ....... ببخشید منظورت کدوم تاپیکه.......من حقیقت رو میگم تعریف نمیکنم که.....چرا اینقدر حرس میخورید....کم آوردن که اشکالی نداره....
مامانم هر روز برام دود میکنه.....چون به اندازه کافی توی فضای حقیقی چشم میخورم.....
شمام یکم اسپند برای خودتون دود کنید که این استعداد نصفه نیمه تون از بین نره.....حیفه....!!ولی ادبیاتتون 20 بدون اغراق:biggrin:
 

Z.ANSARI

کاربر فعال
اعتراف میکنم سال72 که حدودا 5سالم بود.یه روز که مامان و بابام سرکار بودن.رفتم کنار چراغ نفتی ببینم چطور این وسیله ما رو گرم میکنه.با استفاده از هوش و ذکاوت بالا فهمیدم که آتیش باعث گرم شدنش هس.من هم چون اتاقم بسیار سرد بود تصمیم گرفتم که با استفاده از نبوغ خودم اتاقمو گرم کنم.رفتم ۱کاغذ A4 برداشتم کردم تو چراغ نفتی تا روشن بشه و ببرم تو اتاقمو از گرماش استفاده کنم.کاغذ روشن شد.همین که شروع کردم به حرکت به طرف اتاقم کاغذ از دستم افتاد رو فرش و شروع کرد به سوختن.یادم میاد رفتم تو آشپرخونه و آب آوردم ریختم روش.گفتم الان که مامان بابا بیان کتک میخورم.یادم اومد مادربزرگم که ۱بار دستش سوخت ۱کرم مخصوص مالید به دستش.به هزار بدبختی اون کرم رو پیدا کردم و حسابی همه جا فرش که سوخته بود مالیدم تا زود خوب بشه ولی متاسفانه خوب نشد.کل فرش علاوه بر سوختگی به رنگ سفید دراومد.وقتی بابام اومد خونه به خاطر این کار فوق هوشمندانه بابام کلی بهم خندید و بدون هیچگونه خوردن کتک به آغوش خانواده بازگشتم.اون لحظه باور کنید انقد که من خوشحال بودم از کتک نخوردن، اسرا جنگ تحمیلی خوشحال نبودن از بازگشت به وطن;):D

اینها اعترافند یا گندهایی که از بچگی تا حالا زدید.....بابا کتابشون کنید ...... خوب فروش میرنها.....بچه هم اینقدر شیطون:surprised::confused::eek:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
........ما بیشتر......من هیچ اسراری ولی شما خیلی اسرار داری ....... ببخشید منظورت کدوم تاپیکه.......من حقیقت رو میگم تعریف نمیکنم که.....چرا اینقدر حرس میخورید....کم آوردن که اشکالی نداره....
مامانم هر روز برام دود میکنه.....چون به اندازه کافی توی فضای حقیقی چشم میخورم.....
شمام یکم اسپند برای خودتون دود کنید که این استعداد نصفه نیمه تون از بین نره.....حیفه....!!ولی ادبیاتتون 20 بدون اغراق:biggrin:

بزرگوار جدی باش:surprised:من نمیدونم چرا دوست داری منو به رقابت دعوت کنی:Dاخه اینم اخلاقه که داری... همش میخوای بری تو حاشیه:biggrin:
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینها اعترافند یا گندهایی که از بچگی تا حالا زدید.....بابا کتابشون کنید ...... خوب فروش میرنها.....بچه هم اینقدر شیطون:surprised::confused::eek:

دوست عزیز حداقل حرمت تاپیک و استارتر محترم را حفظ کن...:razz: همانطور که از عنوانش مشخصه اینجا قراره اعتراف کنیم تا دیگران بخوانند و لذت ببرند... اما کلمات شما با واژگانی جدید در قالب تاپیکی وجود دارد..اگه مایل بودی میتونی انجا اطلاع رسانی کند... ;)پس تا اطلاع ثانوی اینجا فقط اعتراف داریم... :smile:در ضمن من که شیطون نبودم...:D
 

"ALIREZA & M"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتراف می کنم چند وقت پیش کامبیز دیرباز رو تو ماشینش دیدم
اومدم بگم شما کامبیز دیربازی؟
گفتم شما کامباز دیربیزی !!!
خودش از خنده با کله رفت تو فرمون !!!:D
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

به دادگاه مجازی اعتراف صادقانه خوش اومدین...


میزو صندلی و هیئت منصفه هم نداره!!!


شاکی و متهم ردیف اول و دوم و الی آخر هم نداره!!!
در عوض به جای قاضی تا دلتون بخواد مخاطب داریم



از کوچیک و بزرگ از سفیدو سیاه از شمال و جنوب از شرق و غرب، ایرانی و لبنانی
از بازاری و خانه دارش تا کارمندو بیکارش، دانشجو و دانش آموزش
همه مون اینجاییم چون اعتراف صادقانه رو دوست داریم
دوست داریم صادق باشیم...
دروغ نگیم و نشنویم...
ساده باشیم و سادگی رو لمس کنیم..




دادگاه ما قاضی نداره!!



اعتراف ها شامل همه چی میشه از اعتراف به:
شلختگی-اتاق نامرتب(با عکس) - اذیت هایی که کردیم و ...




iranfun_Upload_013127193652.jpg
 
آخرین ویرایش:

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلوم
من یه اعترافی بکنم؟
من عادت ندارم آدما رو از رو ظاهر قضاوت کنم
اما چند بار از دسم در رفت بعد فهمیدم اشتباه کردم و اونا انسانهای خوبی هستند
واسه همین رفتم بهشون گفتم
سلام ببخشیدا من فکر کردم شما .............................................
البته اونام منو بخشیدن و دوستای خوبی شدیم
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلوم
من یه اعترافی بکنم؟
من عادت ندارم آدما رو از رو ظاهر قضاوت کنم
اما چند بار از دسم در رفت بعد فهمیدم اشتباه کردم و اونا انسانهای خوبی هستند
واسه همین رفتم بهشون گفتم
سلام ببخشیدا من فکر کردم شما .............................................
البته اونام منو بخشیدن و دوستای خوبی شدیم

سلام خوش اومدی -آورین به شوما

من هرچی فکر میکنم نمیدونم کدوم یکیشون رو بنویسم-اینترنتی ها رو اگه بنویسم کسی باور نمیکنه
بهتره برم سراغ دنیای واقعی

وضع اتاقم از عکس گرفتن گذشته شما یه خرابه رو در نظر بگیر فقط توش خورده شیشه پیدا نمیشه :D
 

sepidarrr

اخراجی موقت

:D یکی می گم که عمق فاجعه رو درک کنی ک خونواده از دستم چی می کشن
اولین بار ک اومدم ویندوز نصب کنم 6 سال پیش بود زدم درایو اشتباه فرمت کردم از قضا درایوی بود که همه اطلاعاتشونوو اون تو می ریختن
90 گیگ اطلاعات پرید :biggrin:

خونواده تا مدتها درگیر ریکاوری اطلاعات بودن :D
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:D یکی می گم که عمق فاجعه رو درک کنی ک خونواده از دستم چی می کشن
اولین بار ک اومدم ویندوز نصب کنم 6 سال پیش بود زدم درایو اشتباه فرمت کردم از قضا درایوی بود که همه اطلاعاتشونوو اون تو می ریختن
90 گیگ اطلاعات پرید :biggrin:

خونواده تا مدتها درگیر ریکاوری اطلاعات بودن

خخخخخخخخخخخخ وضعت خرابه :D
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:D

تازه یه بارم کامپیوتر و پرینتر و تلفن خونه رو همزمان فرستادم هوا
همه سوختن

دیگه اتو و بقیه چیزا رو نمی گم ک میگن خراب کاره

خوبه مهندس راه اهنی خواهرتم مهندس ایمنی تیم خوبی هستید :D
 

Similar threads

بالا