چگونه کسب و کارتان را دگرگون کنید؟

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(29)

(29)

اشتیاق و الویت بندی را با هم یکی نکنید
ایده های بزرگ وقتی می آیند، ناخودآگاه عجله می شود شاه بیت زندگی تان. احتمالات و منفعت هایش را بررسی می کنید و صد البته دوست دارید هرچه زودتر عملی اش کنید. پس همه چیز را تعطیل می کنید و دربست و شش دانگ می چسبید به ایده ی تازه. یک حرکت غلط.
اشتیاق شما برای ایده تازه شاخص خوبی برای ارزش آن نیست. آنچه در همین لحظه به نظرتان عالی می رسد، صبح فردا، به درجه خوب تنزل می یابد. و آنچه صرفا خوب باشد ارزش تلاشی در حد عالی را ندارد. ما همیشه برای امکانات تازه ایده داریم که در راس آنها پیشنهادهای مشتریان است. اما غلط است که در همان لحظه بخواهیم شکارش کنیم. پس مدتی به ایده استراحت بدهید تا منظقی و آرام شوید، بعد تصمیم بگیرید. در کل هر چه ایده تان بزرگتر باشد، هیجانتان هم بیشتر است. در لحظه اوج هیجان تصمیم نگیرید. ایده ها را یکجا یادداشت کنید، چند روزی کنار بگذارید، الویت هایتان را مشخص کنید و سپس با ذهنی آرام سراغشان بروید.
کالای خانگی خوب بسازید نه بیرونی!
فکر می کنم حسش را خوب درک کنید: به فروشگاه می روید، چند کالای گوناگون را با هم مقایسه و در نهایت یکی را می خرید. در واقع خریدی که انجام داده اید از نظرتان بهترین انتخاب است، اما وقتی آن را به خانه می آورید، آن چیزی نیست که می خواستید. استفاده اش به راحتی چیزی که در فروشگاه نشان می داد، نیست. امکانات بلااستفاده اش زیاد است. پس به این نتیجه می رسید که آنقدرها هم که نشان می داد، بدردبخور نیست. دلیل این انتخاب اشتباه هم همانا هیجان اولیه ای است که در نهایت به پشیمانی از خرید منجر می شود
. اما شرکت های هوشمند برعکس این را انجام می دهند. به این ترتیب که آنچه تولید می کنند در خانه خیلی کاربردی تر از فروشگاه است. شما هم خودتان از چنین محصولی بهره ها می برید و هم آن را به دیگران توصیه می کنید. محصولی که تنها استانداردهای اولیه زیبای را دارد، شاید به اندازه همتایانش در نگاه اول جذاب به نظر نرسد، اما در مرحله استفاده گوی سبقت را از آنها می رباید. چنین محصولی همیشه جایگاهی در سبد خرید خانوارها دارد و به نوعی در دل خریداران جا باز می کند.
به یا د داشته باشید که تجربه بد استفاده از یک محصول با هیچ بازاریابی آنچنانی یا تبلیغات پر زرق و برقی پاک نخواهد شد.
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(30)

(30)

ننویسید!
فکر می کنید چگونه باید به ردیابی آنچه مشتریانتان می خواهند بپردازید؟! به حرفایشان گوش کنید، اما بعد آنچه می گویند را خیلی ساده فراموش کنید. باور کنید نیازی به دفترهای بزرگ و قطور، دیتابیس های عظیم یا بایگانی های پیچیده نیست.
آنچه مهم باشد و درخواست هایی که واقعا به کار مشتری می آید را شما بارها و بارها می شنوید و مشتریان مختلف در مقاطع گوناگون بهتان تذکر می دهند. پس می بینید که نیازی به یادداشت برداری و صرف انرژی و هزینه در این راه نیست.
بعد از مدتی که این درخواست ها از جانب مشتریان مختلف تکرار شد، شما به عنوان صاحب کسب و کار حتی اگر بخواهید هم نمی توانید این درخواست ها را فراموش کنید چون دیگر ملکه ذهنتان شده و در مغزتان حک شده است.
خاصیت مشتریان دراین زمینه این است که مثل یادآور برای شما عمل می کنند و هر چند وقت یکبار درخواست های خودشان را مطرح می کنند تا شما از یاد نبرید که انتظارشان چیست.
آنها دقیقا به شما نشان می دهند که باید در مورد چه چیزهایی نگران باشید و در ارتباط با چه مسائلی نیاز به صرف وقت و انرژی زیادی نیست.
اگر آنها درخواستی را مطرح کردند و شما بعد از مدتی آن را فراموش کردید، بدانید آن درخواست چندان مهم نبوده چون نه از جانب خود آنها و نه از جانب سایر مشتریان تکرار و یادآوری نشده است.
درخواست مهم هیچگاه فراموش نمی شود بلکه به جای آن هر چند وقت یکبار تکرار می شود.
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(31)

(31)

از ابهام استقبال کنید
هیچکس در حال حاضر شما را نمی شناسد و این خوب است. ناشناختگی موقعیت بزرگی است که در آن قرار دارید. از در سایه بودن خوشحال باشید. از این فرصت برای اشتباه کردن استفاده کنید. ایده های رندوم را امتحان کنید. بپیچانید و خلاصه هر اشتباهی که دوست دارید، مرتکب شوید.
اشتباه به شما فرصت حفاظت از خود و حفظ اعتماد را می دهد. وقتی دانکین دوناتز به فکر فروش پیتزا، هات داگ و سایر ساندویچ های گرم افتاد محصولات تست خود را تنها در 10 مکان عرضه کرد. تئاتر برادوی نیز نمونه خوب دیگری از تست ایده در مناطقی محدود است. آنها پیش از اجرا در نیویورک ایده خود را در شهری کوچکتر امتحان کردند. این کار به هنرمندان فرصت داد تا راحتتر با جمعیت زیاد کنار بیایند، چون قبل از آن جمعیت کم را تجربه کرده بودند.
مایل هستید اولین کارتان را یک دنیا به تماشا بنشیند؟! اگر تا کنون سخنرانی در برابر جمع نداشتید، دوست دارید اولین سخنرانی تان در برابر ده ها هزار نفر انجام شود؟! قطعا پاسخ شما منفی است چون خوشایندتان نیست که آغاز راهتان را همه ببینند. به یاد داشته باشید زمانی به بزرگی و محبوبیت بیشتری دست می یابید که دست به ریسک های بی حساب کمتری بزنید.
وقتی به موفقیت می رسید، فشار برای ثبات داشتن و حفظ موفقیت بالا می رود. در نتیجه محافظه کاریتان بیشتر و تمایل به خطر کردنتان کمتر می شود. این زمانی است که شروع به فیسل شدن می کنید و تغییر سخت می شود. هرچه تعداد مشتریان محصولتان بیشتر باشد، تاثیر هر تغییری، ولو کوچک، بیشتر خواهد بود. اگر در ابتدای کار صدها نفر از تغییرات آشفته می شدند، حالا هزاران نفر چنین احساسی پیدا می کنند و شما باید به تجهزات پلیس ضد شورش برای مقابله با آنها مجهز شوید. به همین خاطر است که روزهای اول کار و ناشناختگی ارزش و قیمت بالایی دارد. روزهای آغازین فرصت ریسک کردن بدون نگرانی از شرمندگی دربرابر مشتریان است.


مخاطب سازی کنید
همه شرکت ها مشتری دارند. شرکت های خوش شانس طرفدار دارند، اما خوشبخترین شرکت ها مخاطب دارند. مخاطب می تواند سلاح سری شما باشد. بسیاری از کسب و کارها هنوز هم هر جفتک و باروی می اندازند تا مردم را جذب کنند. آنها برای هر بار اقدام جهت جذب مردم سرکی به بودجه شان می کشند ،پول هنگفتی بیرون می آورند و تبلیغی می سازند. اما کیست که نداند این روش هم گران و هم غیرقابل اعتماد است.
امروز شرکت های هوشیار کارهای بهتری انجام می دهند. آنها به جای اینکه خودشان میان مردم بروند، سعی می کنند مردم را به سمت خود بکشانند. مخاطب برمی گردد تا ببینند شما چه گفته اید. اینها همانهایی هستند که مشتری دائمی و وفادار نامیده می شوند و همیشه با شما همراه هستند.
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(32)

(32)

آموزش راه سبقت از رقبا

شما می توانید تبلیغ کنید. کارمند فروش استخدام کنید. اسپانسر رویدادهای گوناگون شوید. اما در جریان باشید که رقیبانتان هم همین کارها را انجام می دهند. این کارها چگونه به سر پا بودنتان کمک می کند؟! به جای تلاش برای جلو زدن از رقیبانتان در تبلیغات، فروش و حمایت های مالی تلاش کنید آموزش دهید تا خود به خود یک قدم جلوتر باشید.
رقبایتان احتمالا به همه چیز فکر می کنند الا آموزش. اکثر کسب و کارها تمرکز خود را روی فروش و خدمات می گذارند، اما آموزش اتفاقی است که هرگز برایشان رخ نمی دهد. در واقع کاری را به مشتریانتان آموزش میدهید و آنها یاد میگیرند که به عنوان نمونه چگونه کارآفرین موفقی شوند. آموزش پایان پیوند به ظاهر ناگسستنی شما با روش های بازاریابی سنتی است.
خریدن توجه دیگران با استفاده از تبلیغ در مجله یا سایت یک کار موقتی است که اثرش را زود از دست می دهد، اما وفادار ساختن مشتری با روش آموزش یک شکل ارتباطی متفاوت را رقم می زند. اعتماد و احترام شما نزد مشتریان بیشتر می شود و حتی اگر از محصولات استفاده نکنند، می توانند همچنان طرفدارش باشند. آموزش پدیده ای است که افراد شرکت های کوچک می توانند انجام دهند اما رقیبان بزرگترشان نمی توانند. شرکت های بزرگ توانایی انجام پروژه های تبلیغاتی بزرگ را دارند اما شما ندارید. در مقابل شما می توانید آموزش دهید در حالیکه آنها هرگز قادر به این کار نیستند، چون شرکت های بزرگ همیشه گرفتار مسئله "محرمانه بودن" هستند و کسی نباید سر از کارشان درآورد.


از سرآشپزها یاد بگیرید


معمولا در هر شغلی اسامی هستند که از بقیه بیشتر شنیده می شوند و برای عامه مردم شناخته شده تر هستند. البته خیلی های دیگر هم هستند که اسمشان کمتر شنیده می شود و کمتر شناخته شده اند، در حالیکه کارشان هم خوب است. فکر می کنید دلیل نام آشناتر بودن برخی افراد در مشاغل گوناگون چیست؟! دلیلش این است که شناخته شده ها دانششان را با دیگران به اشتراک می گذارند. آنها روش ها و تکنیک های شغل خود را در قالب کتاب یا با استفاده از وبسایت های گوناگون در اختیار دیگران می گذارند. این مسئله را خیلی ها در کسب و کار مرتد می دانند، چون کسب و کارها معمولا پارانوئید و مرموز هستند. البته هستند کسانی که این کار را انجام دهند اما مطمئن باشید در برنامه خیلی ها خبری از آموزش نیست.
از به اشتراگ گذاری دانش خود نترسید. نمونه بارز این مسئله سرآشپزها هستند. خیلی از سرآشپزهای شناخته شده کتاب های هنر آشپزی را به بیرون عرضه می کنند و از این کار هم ترسی ندارند. طبعا کپی کردن یک دستور غذایی از کپی کردن یک کسب و کار بسیار راحت تر است!
فکر می کنید چرا آشپزها این کار را می کنند آن هم بدون ترس؟! چون می دانند آنچه به معرض دید عموم می گذارند برای شکست کسب و کارشان کافی نیست.
از طرفی کسی که یک کتاب آشپزی را می خرد قرار نیست فردایش در همسایگی شما یک رستوران بزرگ تاسیس کند. همانطور که اگر شما هم به آموزش دادن در کسب و کار خود مشغول شوید، کسب و کارتان به زمین نخواهد خورد، چون می دانید هم حد و حدود آموزش را رعایت می کنید و هم مشتریان وفادار به خود جذب می کنید.
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(33)

(33)

پشت صحنه را نشان دهید
افراد به پشت صحنه کارتان ببرید و به آنها نشان دهید که در پشت صحنه کسب و کارتان چه خبر است. تصور کنید شخصی می خواهد نمایشی واقعی از کسب و کار شما بسازد. به نظرتان چه چیزهایی باید نشان دهد؟! حالا تصور کنید، سازنده پشت صحنه خودتان هستید.
حتما خواهید گفت کسی چنین کاری نمی کند. یکبار دیگر خوب فکر کنید. حتی شغل های درظاهر خسته کننده هم وقتی به درستی و باصداقت ارائه شوند، می توانند دلربا شوند. حتی نیاز به مشاغل خطرناک هم نیست. اصولا مردم مشتاق دانستن انواع رازهای پشت پرده انواع مشاغل هستند. حتی دانستن رازهای درست شدن شیرینی های صحبانه هم می تواند برای مصرف کننده اش بسیار جذاب باشد. مردم نسبت به چگونگی درست شدن مواد گوناگون مشتاق هستند. به همین خاطر است که رفتن به کارخانجات گوناگون یا دیدن دی وی دی های معرفی محصولات برایشان جالب و هیجان انگیز است. آنها می خواهند بدانند یک سرویس چگونه ساخته می شود، یک انیمیشن چگونه تولید می شود یا یک فیلم چه مراحلی را تا فیلم شدن می گذراند. آنها می خواهند از چگونگی و چرایی تصمیم گیری دیگران مطلع شوند.
اگر مردم را به پشت پرده ها راه دهید نوع ارتباطتان با آنها دستخوش تغییر می شود. به این ترتیب رابطه دو طرفه میان شما و مشتری محکمتر شده و مشتری محصول شما را در قامت یک انسان می بیند و نه تنها یک شرکت. با این کار مشتریان در جریان تلاش و کوشش شما برای فروش قرار می گیرند و درک و تحسین عمیق تری را نسبت به کارتان نشان می دهند.

هیچکس از گل های پلاستیکی خوشش نمی آید!


دنیای کسب و کار پر از کسانی است که یونیفرم به تن می کنند و در تلاش برای کامل بودن هستند. در واقع این جور آدم ها حسی جز خستگی و عصا قورت دادگی را به مخاطب منتقل نمی کنند. هیچکس نمی تواند با چنین آدم هایی ارتباط برقرار کند.
از اینکه خوشگلی های خود را نشان دهید، ترسی نداشته باشید. وجود عیب و نقص طبیعی است و مردم به آنچه طبیعی است، واکنش نشان می دهند. به همین خاطر است که همه ما گل های طبیعی را با وجود پژمرده و پلاسیده شدن بیشتر از گل های مصنوعی که هیچوقت خراب نمی شوند، دوست داریم.
هیچ نگرانی راجع به اینکه چگونه به نظر می رسید یا چگونه عمل می کنید به خود راه ندهید. همه آنچه واقعا هستید را نشان دهید. به همین سادگی!
در عیب و نقص ها زیبایی هایی نهفته است که می توانید از آنها بهترین استفاده را ببرید و به جای اینکه تسلیم بار منفی عیب و نقص شوید از آنها در مثبت ترین جهت ممکن استفاده کنید. می توانید در توصیف محصول خود از یک شعر استفاده کنید چون اگر بخواهید خیلی جدی به قضیه نگاه کنید، قضیه زیادی ماشینی و خشک می شود. پس واقعی حرف بزنید. چیزهایی را رو کنید که دیگران اصلا قصد بحث راجع به آنها را ندارند. بر کمبودها مسلط باشید. تازه ترین نسخه از آنچه کار کرده اید را نشان دهید، حتی اگر کار را کامل نکرده باشید. اگر کامل و بی نقص نبود، مشکلی بوجود نمی آید، اما اگر غیرواقعی و غلو آمیز باشد، همه را از خود زده می کنید.
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(34)

(34)

سر و صدای رسانه ای نکنید لطفا!
اصرار نکنید که با فرستادن اطلاعات خود به رسانه های گوناگون و امید به اینکه سرانجام یکی از آنها به سراغتان بیاید، کسب و کار خود را مطرح کنید. این کار هرزه نگاری ای بیش نیست.
اجاره دهید این روند را برای چند لحظه کالبدشکافی کنیم: چیزی را می فرستید تا مورد توجه قرار گیرید. در واقع از آنها می خواهید تا به شرکت، محصول، خدمات، آنونس یا هر چیز دیگری که برایشان فرستاده اید توجه کنند. خواسته شما هیجان زده شدن و کار کردن خبر یا گزارشی در این باره است. حال آنکه واکنش رسانه ها دقیقا عکس انتظار شماست. آنها از آن محصول یا خدمات استفاده می کنند و بعد میگویند به اندازه کافی هیجان نداشت. روزنامه نگارها در طول روز ده ها خبر را از صافی رد می کنند و ارائه شما هم می تواند یکی از آن خبرها باشد. از طرفی در این روش همه شرکت ها برچسب پر شور، انقلابی، پیشگام و شگفت انگیز را به محصول خود می زنند.
پس استفاده از روشی که همه از آن استفاده می کنند غلط محض است. راهش این است که برجسته باشید. چرا هرزنامه بفرستید آنهم برای هزارن نفری که نه شما آنها را می شناسید و نه آنها شما را؟! در واقع شما با این کار فرصت طلایی معرفی اولیه را به سادگی می سوزانید. به جای این کارها یک کار معنا و مفهوم دار انجام دهید. به عنوان نمونه با شخص تماس بگیرید یادداشت شخصی برایش بنویسید. اگر مطلب مشابه خدمات یا محصولات خود خوانده اید با نویسنده اش تماس بگیرید و کارهایی از این دست. کاری کنید که برجسته و فراموش نشدنی باشد.


رسانه تخصصی بهتر از رسانه عمومی معتبر


رسانه های عمومی و پرمخاطب که همه نوع مطلبی درشان پیدا می شود را فراموش کنید. انتشار مطلبی تبلیغاتی در چنین رسانه هایی غیرممکن به نظر می رسد. تازه بر فرض که موفق به انتشار شوید، کمتر کسی حاضر می شود آن را بخواند، چون کسب و کار شما هنوز آنقدر بزرگ نیست که توجهی را جلب کند.
بهتر است به جای رسانه های پرمخاطب به فکر وبلاگ یا رسانه ای تخصصی حوزه کسب و کار خود باشید چون موانع در این رسانه ها بسیار کمتر است. خودِ این رسانه ها هم تشنه چنین مطالبی هستند. آنها همواره به دنبال تست تازه ها، یافتن چیزهای جدید و کشف پدیده ها هستند.
شما با این کار هم پله پله جلو می روید و هم خیلی سریعتر به هدفتان که مطرح شدن باشد، می رسید. داشتن مقاله یا گزارش در رسانه های برش دار خیلی هم خوب است اما نتایج مطلوب و دلخواه شما را به دنبال ندارد.
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(35)

(35)

الگویی به نام فروشندگان مواد مخدر
فروشندگان مواد مخدر تجار دقیقی هستند. آنها خوب می دانند که محصولشان پر مشتری دارند، پس مقدار کمی از آن را رایگان می دهند چون می دانند که مشتری خودش به زودی با پول برمی گردد. از آنها الگو بگیرید. محصولتان را بسیار خوب، اعتیادآور و "بدون آن هرگز" کنید. مقدار کمی از محصول را رایگان بدهید تا مشتری خودش با پول برگردد. این امر مجبورتان می کند محصولی در سایز کوچک و در حد تست بسازید. در واقع نیازمند مقدمه ای گوارا برای آنچه می خواهید بفروشید، هستید. این یعنی شانس مشتری ها برای امتحان محصول بدون نیاز به پول، سرمایه یا صرف وقت زیاد. در دنیا بسیاری از کسب و کارها، به ویژه آنهایی که مواد غذایی و خوراکی ها سرو کار دارند، سالهاست کارشان همین است. نانوایی ها، رستوران دارها، بستنی فروشی ها، دارندگان نمایشگاه اتومبیل و صاحبان شرکت های نرم افزاری از جمله ی این کسب و کارها هستند که سالهاست از مدل کسب و کار فروشندگان مواد مخدر پیروی می کنند.
از ارائه تعداد یا مقدار کمی محصول رایگان نترسید. مهم است از برگشتن افراد به سوی خودتان مطمئن شوید. اگر به محصولتان اعتماد نداشته باشید، محصولی به قدر کفایت قدرتمند نمی توانید بسازید.

بازاریابی دپارتمان نیست!


آیا دپارتمان بازاریابی دارید؟! اگر ندارید که کار خوبی می کنید، اما اگر دارید باید بدانید که بازاریابی تنها وظیفه کارکنان این بخش نیست. حسابداری یک دپارتمان است، اما بازاریابی چیزی فراتر از اینهاست. بازاریابی کاری است که هر کسی در شرکت شما باید راه و رسمش را بلد باشد. تا وقتی نتوانید ارتباط برقرار کنید، نمی توانید بازار را دریابید. هر تلفنی که پاسخ می دهید، ایمیلی که می فرستید، محصولی را به دیگران می دهید، در وبسایتتان درباره محصول می نویسید در واقع بازاریابی کرده اید. در شرکت نرم افزاری هر پیام خطا یک بازاریابی است. در رستوران داری. تعارف یک شیرینی بعد از شام بازاریابی است. در کسب وکارهای خرد هر بار وارسی پیشخوان بازاریابی است. در کسب و کارهای خدماتی ارائه فاکتور بازاریابی است.
توجه داشته باشید که هر یک از این کارهای کوچک از انتخاب قطعه ای برای محصولتان بسیار مهم تر است. بازاریابی فقط تک کارها نیستند بلکه مجموعه ای از هر چیزی است که شما دارید.


یک شبه ره صد ساله را نمی روند


فکر به سرعت پولدار شدن و یک شبه ره صد صاله رفتن را از سر مبارکتان بیرون کنید. شما آنقدرها خاص نیستید که همه آدم ها دائم بهتان توجه کنند. کسی به شما توجه نمی کند، دستکم در اول راه وضع این است. شما هم قصه های یک شبه ره صد ساله رفتن را شنیده اید؟! خوب است در جریان باشید که این همه ماجرا نیست. اگر کمی دقیق تر شوید، آدم هایی را می یابید که ورشکستی ها و پیخ و خمها تجربه کرده اند تا به موقعیت فعلی شان رسیده اند. در داستان هیی هم که واقعی است خیلی کم پیش آمده که موفقیت ناگهانی و بادآوره پایدار بماند چون پایه و اساسی برای پایداری ندارد. رویای موفقیت یک شبه را با رشد آرام و منسجم معامله کنید. سخت است اما باید صبور باشید، سخت کار کنید، دنبال موفقیت بلند مدت باشید، دنبال خرج های الکی مثل ایجاد روابط عمومی برای میانبر زدن نباشید. در ابتدای کار به دنبال نوشتن داستان های و گزارش های حماسی نباشید چون هنوز اتفاقی نیفتاده که بتوانید راجع به آن داستان بنویسید. داستان و گزارش نوشتن مربوط به زمانی است که مدتی تجربه کسب کرده باشید و گزارشی برای ارائه داشته باشید.
به یاد داشته باشید که برندهای بزرگی چون استارباکس، اپل، نایک، آمازون، گوگل و غیره در ابتدا روابط عمومی نداشتند و بزرگ شدنشان به خاطر روابط عمومی نبود. همین امروز شروع به جذب مخاطب و علاقه مند کردن آنان به محصول کنید. ده سال دیگر این شما هستید که به دیگران درباره داستان هایی می خندید که راجع به موفقیت یک شبه تان می بافند.
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(36)

(36)

اول خودتان بعد دیگران
تا زمانی که خودتان کاری رانجام نداده اید، کسی را برای انجام آن استخدام نکنید. با این روش متوجه ماهیت و نحوه انجام کار، چگونگی توضیح آگهی، نحوه پرسیدن سوالات استخدامی، نیاز فرصت شغلی به کار تمام یا پاره وقت و از همه مهمتر ضرورت جذب نیرو می شوید. همچنین این رویه به شما کمک می کند تا مدیر بهتری باشید چون کار را قبلا انجام داده اید و می دانید که کجا انتقاد کنید و کجا حمایت.
تجربه عملی کار ولو در سطح اولیه می تواند بعدها بارها و بارها با توجه به دانشی که نسبت به آن کار بدست آورده اید برایتان سودآور باشد.
به علاوه در تمام جنبه ها و جوانب کار ورود کنید، در غیراینصورت کار از دستتان در میرود و دیگران می توانند بر بخشی از کار تسلط یابند که این خطرناک است.

فقط در صورت ضرورت استخدام کنید
تفننی استخدام نکنید، بلکه استخدام باید برای باز شدن گره ای انجام شود. همیشه از خود بپرسید: اگر استخدام نکنم، چه اتفاقی می افتد؟! آیا کاری که قرار است نیروی جدید برایش بیاید، آنقدر آزاردهنده و زیاد است؟!ً آیا می توان مشکل را با بخشی از یک نرم افزار یا تغییر رویه کار حل کرد؟! اگر کسی استخدام نشود، چه اتفاقی می افتد؟!
از آنطرف، اگر نیرویی را از دست دادید، با عجله فردی را جایگزینش نکنید. ببنید چه مدت می توانید بدون او دوام بیاورید. گاهی آنقدرها که ما و شما فکر می کنیم، نیاز به نیرو وجود ندارد. زمانی باید نیروی تازه استخدام کرد که میزان کار از عهده شما در مدت زمانی مشخص خارج شود. وقتی به کیفیت کار ضربه وارد شود، باید نیروی جدید استخدام کرد و نه زودتر از آن.
بیخیال کله گنده ها شوید
بعضی از شرکت ها معتاد استخدام هستند و حتی در زمانی غیر از فصل استخدام این کار را انجام می دهند. آنها درباره فرد خاصی چیزهایی شنیده اند و با دست و پا کردن یک عنوان جدید او را استخدام می کنند.
از خیر استخدام کسانی که نیاز به آنها ندارید، بگذرید، حتی اگر فکر می کنید، فرد مورد نظر کله گنده باشد. اگر صرفا به خاطر هوش افراد آنها را برای کاری استخدام کنید که اصلا مهم نیست، بیشتر به شرکت تان ضربه می زنید تا اینکه به آن سود برسانید.
مشکلات زمانی شروع می شوند که بیش از نیاز استخدام کنید. در واقع شما شروع به اختراع شغل های تازه برای مشغول کردن آدمها می کنید. کارهای غیرواقعی نتیجه شان می شود پروژه های غیرواقعی و این پروژه های غیرواقعی جز هزینه های واقعی و پیچیدگی و مشکل چیزی به همراه ندارند. در مورد از دست دادن افراد نگرانی به خود راه ندهید چون بدتر از آن این است که استخدام شده ها کار مهمی برای انجام دادن نداشته باشند. وقتی نیاز واقعی داشته باشید، نیروی مناسب خودش پیدا می شود. وقتی به کسی نیاز ندارید، خب نیاز ندارید دیگر!
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(37)

(37)

استخدام اتوبوسی آغاز مشکلات و درگیری ها
اگر به مهمانی ای بروید که همه غریبه هستند، حرفهایتان کسالت آور و خسته کننده می شود. حرف هایی از جنس آب و هوا، ورزش، برنامه های تلویزیونی و غیره موضوع گفتگوهایتان می شود. در این نوع مهمانی ها هم شما و هم سایر مهمانان از بحث های جدی و گزینه های بحث برانگیز پرهیز می کنید، حال آنکه داستان مهمانی های خودمانی متفاوت است.
در این مهمانی ها همیشه بحث های داغ و گفتگوهای جالب وجود دارد و در پایان مهمانی احساس می کنید نفع و سودی نصیبتان شده است
ماجرای استخدام تعداد زیادی نیرو و حضور در یک مهمانی میان غریبه ها از این نظر مثل هم هستند؛ بدین معنا که شما در یک مهمانی رسمی دائم چهره های ناآشنا می بینید، همه بی برو برگردد مودب هستند، هیچکس تلاشی برای ایجاد درگیری و مشکل نمی کند، کسی ایده و حرفتان را به چالش نمی کشد و به جای آن همه در صدد آرام نشان دادن جو هستند، در حالیکه واقعیت ماجرا این نیست.
حالا فرض کنید در یک شرکت وضع چنین است، یعنی همه چیز ظاهرا خوب است در حالیکه در باطن غوغایی بپاست. چنین شرایطی در یک شرکت زمانی پیش می آید که استخدام ها اتوبوسی و بی ضابطه باشند.
شما باید قادر به گوشزد کردن مشکلات و نواقص کاری دیگران بهشان باشد. اگر چنین اتفاقی نیفتد، در واقع دست روی موضوعی گذاشته اید که به کسی صدمه نمی زند و در عین حال کسی را هم عاشق نمی کند.
شما نیازمند فضایی هستید که به اندازه کافی صادقانه باشد تا بتوان مشکلات را در آن بیان کرد. باید بدانید که تا کجا می شود یک نفر را هل داد. باید منظور آدم ها را از حرف هایشان کاملا متوجه شوید. پس سرعت تان را در استخدام کمتر کنید. این تنها راهی است که می توانید از گرفتار شدن در یک جمع غریبه و غیرصمیمی پیشگیری کنید.
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(38)

(38)

رزومه یعنی مسخره بازی!
همه ما می دانیم رزومه گاهی می تواند تا سرحد یک یک جوک خنده دار باشد. رزومه زمانی خنده دار می شود که یک بزرگنمایی از همه آنچه نیست و پر از فعل های عملی باشد. فهرست عناوین و مسئولیت های شغلی در بهترین وضعیت باشند و سرشار از کارهایی باشد که هیچگاه انجام نشده اند. رزومه نویسی به این شکل هیچ فایده ای ندارد و از همه بدتر اینکه کاری بسیار ساده است و هرکسی می تواند رزومه ای پروپیمون تهیه کند.
اگر تنها براساس آنچه در رزومه نوشته شده، نیروی خود را استخدام کنید، آنچه به خاطرش این کار را انجام داده اید، از دست می رود. شما نیازمند داوطلبی خاص هستید که کاری خاص در شرکت، برای محصول، برای مشتری یا برای شغلتان انجام دهد. پس چگونه چنین متقاضی ای را می یابید؟!
گام اول: از متقاضی cover letter بخواهید. این نوع نامه به رزومه پیوست می شود، هدفش ایجاد انگیزه در خواننده و محتویاتش فرصت هایی شغلی است که متقاضی قبلا برایشان درخواست داده است. در واقع به این روش شما صدای واقعی کارجو را می شنوید و می توانید بفهمید به کارتان می آید یا نه. به واکنش های درونی خود ایمان داشته باشید. اگر حس درونیتان نسبت به آن فرد مثبت بود، به مرحله مصاحبه راهش دهید و اگر نه با یک موفق باشید و آرزوهای خوب بدرقه اش کنید.

تجربه های کاری طولانی اما بدرد نخور
آگهی هایی با مضمون "5 سال سابقه کاری"، "دارای سابقه کار" یا از این دست جملات را هم ما و هم شما زیاد دیده ایم. اگرچه میزان سابقه کار در اکثر این آگهی ها مشخص شده است، اما در واقع خیلی وقت ها نتیجه مورد نظر را به همراه ندارد.
اگرچه داشتن سابقه کاری مرتبط می تواند ایده خوبی باشد، اما تجربه ای مفید فایده است که مرتبط باشد، حالا می خواهد شش ماه باشد یا 5 سال. گاهی یک نفر با 5 سال تجربه کاری نمی تواند بدرد کاری بخورد که شما به دنبال نیرو برایش هستید.
در واقع تجربه کاری یعنی فهم اصطلاحات مربوط به آن کار، یادگرفتن اینکه هرچیزی چگونه کار می کند، دست یافتن به درکی از ابزارهای مورد نیاز و غیره. اینها می تواند کلا شش ماه زمان ببرد یا کمتر یا بیشتر. پس می تواند فرق کمی بین کسی که شش ماه تجربه کاری دارد با آنکه شش سال تجربه دارد، باشد. تجربه مفید است. معلم خوبی هم هست، اما بیشتر از سالهای تجربه ای که دررزومه ای ذکر می شود، آنچه مهم است خوب انجام دادن کار است.
 
آخرین ویرایش:

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(39)

(39)

آموزش آکادمیک را فراموش کنید
من هرگز اجازه تداخل تحصیل و آموزشم را نمی دهم. مارک تواین
شرکت های زیادی هستند که مقررات آموزشی مخصوص به خود دارند. آنها تنها کسانی را استخدام می کنند که درجه و رتبه دانشگاهی دارند (گاهی در یک رشته خاص) یا دارای بالاترین مدرک، معدل مشخص، گواهینامه در رشته ای خاص یا از این دست صلاحیت ها هستند. اما خوب است بدانید که بسیاری از افراد باهوش هستند که هیچوقت سر کلاس عالی نبوده اند. فکر اینکه تنها بهترین های مدرسه می توانند به دردتان بخورند را از ذهنتان بیرون کنید. 90% مدیران برتر فعلی شرکت های بزرگ آمریکایی مدرک تحصیلی از دانشگاهای بزرگ دریافت نکرده اند.
صرف وقت زیاد در دانشگاه ها می تواند بهتان آسیب بزند. به عنوان مثال، نوشتن. وقتی از مدرسه بیرون می آیید، باید بسیاری از روش های آموزش داده شده را از یاد ببرید، تا بتوانید بنویسید.
برخی از درس های غلطی که در دانشگاه یاد می گیرید: هر چه مدرک طولانی تر باشد، بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. صدای خشک و بی روح از حرف زدن خودمان بهتر است. استفاده از کلمات قلنبه و سلنبه تاثیرگذاری بیشتری دارد.
برای اینکه در مورد نکته ای توضیح دهید باید تعداد مشخصی کلمه یا صفحه را بنویسید. در واقع فرمت و شکل ظاهر این نکته نویسی از محتوای آن اهمیت بیشتری می یابد. پس تعجبی ندارد که بسیاری از نوشته های کسب و کاری پر از حرف و لفاظی، مزخرف و بی نتیجه است. آدم ها تنها پیرو عادت های غلط مدرسه ای هستند. البته این عادت های غلط تنها به نوشتن منحصر نمی شود و شامل بسیاری از مهارت هایی است که در مدرسه عالی و بی نظیر اما در کاربرد بیهوده و به کار نیامدنی هستند.
ژرفای دریای توانایی و استعداد کارجویان تنها با معدل بالا پر نمی شود. ترک تحصیل کرده ها، معدل پایین ها، دانشجویان دانشگاه های پایینتر، و حتی دیپلمه ها را هم در نظر بگیرید.
آقا بالاسر نیاورید
در یک تیم کوچک تنها باید کسانی حضور داشته باشند که کار می کنند و نیازی به ناظر و دستور ده نیست. در چنین تیمی هیچکس نباید از موضع بالا به سایرین نگاه کند و همه باید تولید کننده باشند.
این بدان معناست که باید از استخدام افرادی که عاشق دستور دادن هستند، اجتناب کنید. دستور بده ها بار اضافه ای بر دوش اعضای تیم کوچک هستند و نه تنها کار راه انداز نیستند، بلکه مشکل درست کن نیز هستند.
دستور بده ها عاشق جلسه هستند و دیگران را هم به سمت جلسه رفتن تشویق می کنند. در حقیقت آنها با جلسه راه انداختن خود کاری نمی کنند و دیگران را هم از فضای کاری حقیقی خود دور می کنند.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(40)

(40)

مدیران درجه یک را استخدام کنید.
مدیران درجه یک کسانی هستند که اهداف خود را پیدا و آنها را اجرایی می کنند. آنها به راهنمایی های بزرگ احتیاجی ندارند و لزومی ندارند هر روز چک شوند. آنها کاری را انجام می دهند که یک مدیر باید انجام دهد. چنین مدیرانی همه کارها را خودشان برای خودشان انجام می دهند.
این افراد شما را از دست نظارت های سنگین خلاص می کنند. راهبرد خاص خودشان را دارند. وقتی تنهایشان می گذارید، شما را با حجم کاری که انجام داده اند، غافلگیر می کنند. نیاز به کنترل آنچنانی یا نظارت خاص ندارند.
حالا مسئله این است که چگونه چنین افرادی را چگونه کشف کنید؟! به پیشینه شان نگاه کنید. قطعا چنین افرادی حجم زیادی از کارهای پیشین خود را دارند. خودشان کاری را راه انداخته اند یا پروژه ای را به سرانجام رسانده اند. شما نیازمند کسی هستید که از چیزی را از همان آجر اول بسازد و خوب مراحلش را ببیند.
یافتن چنین افرادی باعث کار کردن بیشتر سایر اعضای تیم و مدیریت کردن کمترشان می شود.
بهترین نویسنده ها را استخدام کنید
اگر قرار است که بین تعداد محدودی کارجو برای استخدام یکی از آنها تصمیم بگیرید، بهترینشان را برگزینید. فرقی نمی کند موقعیت شغلی چه باشد. بازاریاب، فروشنده، طراح، برنامه نویس یا هر شغل دیگری که باشد باید درست ترین فرد را انتخاب کرد. دلیل این امر این است که نویسنده خوب بودن تنها ملاکش خوب نوشتن نیست.
نوشتن تمیز نشانه ی یک فکر تمیز است. نویسندگان بزرگ می دانند چگونه ارتباط برقرار کنند. آنها فهمیدن مسائل گوناگون را آسان می کنند. آنها می توانند خودشان را جای کسی دیگری قرار دهند. آنها می دانند چه چیزی را باید حذف کنند و سرانجام آنها کیفیتی هستند که شما در هر کارجویی به دنبالش می گردید.
نوشتن انعکاس از جامعه ماست. دقت کنید که چقدر زیاد هستند آدم هایی که به جای مکالمه های تلفنی از ایمیل، پیامک، وبلاگ یا نظایر آن استفاده می کنند. نوشتن شاخص امروز برای ایده های خوب است.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(41)

(41)

بهترین ها همه جا هستند
این دیوانگی است که بهترین نیروها را تنها به این دلیل که دور از شما زندگی می کنند، استخدام نکنید، به ویژه در روزگار حاضر که فناوری و پیشرفت آن همه کاری را آسان کرده و همه می توانند به صورت آنلاین گرد هم بیایند. به عنوان نمونه دفتر مرکزی ما در شهر شیکاگو قرار دارد اما اعضای گروهمان در همه جای دنیا زندگی می کنند. اگر قرار باشد جستجوی خود برای نیروی کار را به شیکاگو محدود کنیم نیمی از نیروهای زبده مان ار از دست می دهیم. برای اینکه مطمئن شوید که نیروهایتان در دسترس و در حال کار هستند، چند ساعتی از روز را با آنها در ارتباط باشید. دقت کنید که زیرنظر گرفتن هشت ساعته کارمندان آنها را عصبی می کند. دو تا چهارساعت برای اینکار کافیست، تازه آنهم هر چند دقیقه یکبار.
شما و کارمندانتان که دور از هم کار می کنید، لازم است که هر چند ماه یکبار همدیگر را ملاقات کنید و خود را موظف بدانید که کارمندانتان را سالی چند بار دور هم جمع کنید. این جمع شدن ها فرصتی بسیار خوب است برای اینکه درباره ها درست ها و نادرست ها، برنامه های آینده و روابط صمیمانه تر با همکاران به گفتگو بنشینید.
بعد مسافت آنقدرها هم که فکر می کنید معضل پیچیده ای نیست. بهترین استعدادها را استخدام کنید بدون توجه به اینکه اهل کجا هستند.
کارمند را محک بزنید
مصاحبه استخدامی تنها مرحله استخدم است که از ارزش بسیار بالایی برخوردار است. بعضی ها هستند که مثل هوادار با مصاحبه استخدامی برخورد می کنند، اما شما مثل آنها نباشید.
شما باید کاری را محک بزنید که آنها همین الان می توانند انجام دهند و نه کاری که می گویند توانایی اش را دارند یا در گذشته انجام داده اند. بهترین راه انجام این کار این است که آنها را واقعا در موقعیت کاری قرار دهید. آنها را برای پروژه ای کوتاه مدت یا زمانی کم استخدام کنید، حتی اگر این زمان بیست یا چهل ساعت باشد.
با این کار می توانید بفهمید که آنها چگونه تصمیم می گیرند، آیا می توانید با چنین فردی کنار بیایید یا خیر، نوع سوالاتی که می کند دستتان می آید و می توانید به جای حرف ها براساس آنچه انجام می دهد، قضاوتش کنید.
حتی می توانید یک پروژه غیرواقعی را ترتیب دهید. در کارخانه ای در جنوب کارولینا، شرکت BMW خط مونتاژی راه انداخت تا کارجویان نود دقیقه وقت داشته باشند و بتوانند برخی وظایفی که در این شرکت ازشان خواسته می شود را انجام دهند. همچین Cessna یک کارخانه هواپیما سازی است که به کارجویان فرصت می دهد که تا یک روز مدیریت را تجربه کنند و در واقع یک روز یک مدیر را برای هر کارجو شبیه سازی می کنند. کارجویان در این شرکت نامه های غیررسمی را بررسی می کنند، با مشتریان تلفنی صحبت می کنند و به رتق و فتق سایر امور می پردازند. این شرکت هواپیمایی بیش از صد نفر را با این روش استخدام کرده است.
چنین شرکت هایی فهمیده اند که وقتی شما در محیط کاری واقعی قرار می گیرید، واقعیتتان نمود پیدا می کند. مطالعه رزومه، مصاحبه استخدامی و کیف چرمی! یک طرف و کار گرفتن در محیط واقعی هم یک طرف.
استخدام کنید به خاطر رویکرد، آموزش دهید به خاطر مهارت.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(42)

(42)




به اشتباه خود اعتراف کنید


وقتی اشتباهی رخ می دهد، یک نفر باید بیاید و داستان را تعریف کند. چه بهتر که این یک نفر خود شما باشید. اگر چنین نکنید، فضا را برای شایعه و دروغ پراکنی آماده کرده اید. وقتی اتفاق بدی می افتد، آن را با مشتریان خود درمیان بگذارید هر چند که آنها در وهله اول به آن توجهی نکنند.
فکر نکنید می توانید آن را با جارو زیر فرش بفرستید و پنهانش کنید! این روزها اگر خودتان این کار را انجام ندهید، یکی دیگر بهتان تلفن می کند و اشتباه را به رویتان می آورد. آنها در مورد موضوع در شبکه های اجتماعی یا سایر رسانه ها صحبت و همه را باخبر می کنند و دیگر سکرت ماندن موضوع بی معنا می شود.
مردم بیشتر احترامتان می کنند اگر در زمان بحران، روراست و صادق و پاسخگو باشید. سعی نکنید به گوشه ای بخزید یا مشکل و بحران را دست کم بگیرید. باید مشتریان را تا حد امکان آگاه و مطلع نگه دارید.
در سال 1989 نفکش شرکت اکسون والدز 11 میلیون گالن نفت را به آلاسکا ریخت. اکسون بیش ار اندازه در فرستادن نیروی کمکی و پاسخگویی تاخیر کرد و مدیرعاملش نیز دو هفته بعد از حادثه به محل رفت. اکسونی ها نشست های خبری در والدز که شهری دورافتاده در آلاسکا و سخت در دسترسی برای خبرنگاران است، برگزار کردند. نتیجه این اقدامات فاجعه ای در روابط عمومی برای اکسون بود که هم مسئله را از مردم پنهان کرد و هم به آنچه اتفاق افتاد اهمیتی نداد.
برعکس این اتفاق را می توان در شکاف یک مخزن ذخیره سازی نفت شرکت اشلند دید که تقریبا همزمان با اتفاق پیش نفت را به رودخانه ای در نزدیکی پیتزبورگ سرازیر کرد. مدیرعامل بخش نفتی اشلند خود به محل حادثه رفت و مسئولیت اتفاق را پذیرفت و متعهد شد تا وضع را به حالت عادی برگرداند. او به رسانه ها درباره حادثه توضیح و به پرسش های آنان پاسخ داد. در واقع آقای مدیرعامل در آن روز اشلند را از شرکت گناهکار در فاجعه نفتی به شرکتی تبدیل کرد که می خواهد به خوبی با این قضیه برخورد و آن را حل و فصل کند.
دیگر از شرکتی مثل اشلند که بزرگتر نیستید. این شرکت هم اشتباه خود را می پذیرد، پس شما هم بپذیرد.
و حالا چند نکته در باب پذیرفتن مسئولیت اشتباه:
موضوع را در سطحی گسترده منتشر کنید.
با بلندگو به همه اطلاع دهید!
سعی نکنید مشکل را جارو کنید و به زیر فرش بفرستید.
"نظری ندارم" یک گزینه محسوب نمی شود. خیلی محترمانه و مثل هر انسان دیگر بابت اتفاق پیش آمده عذرخواهی کنید و درباره جزئیات توضیح دهید.
واقعا و صادقانه درباره سرنوشت مشتریان نگران باشید و بعد هم آن را در عمل ثابت کنید.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(43)

(43)

سرعت همه چیز را تغییر می دهد
در بخش خدمات مشتریان این سرعت است که حرف اول را می زند. مثلا در مرکز تماس حتما از این جمله ها شنیده اید:" تماس شما برای ما اهمیت زیادی دارد. از شکیبایی شما سپاسگذاریم. میانگین زمان انتظار شما 16 دقیقه می باشد." بسیار مهم است که با چنین جملات یا راهکارهایی از این دست موقعیتی بد مثل انتظار کشیدن را به شرایط خوب تغییر دهید.
تا حالا ایمیلی فرستادید که چند روز یا حتی چند هفته در صف انتظار بماند و بعد پاسخ داده شود؟! چه احساسی بهتان دست داده است؟! حال این روزهای خیلی از مشتری ها در جایگاه های گوناگون همین است. حال انتظار و در صف ماندن. به همین خاطر است که خیلی از کسانی که با مراکز پشتیبانی تماس می گیرند لحن خصمانه ای دارند یا با اسمی کارمند بینوا را تهدید می کنند. شما البته به دل نگیرید چون آنها شما را تنها وسیله برای اعتراض خود می دانند. در واقع آنها می خواهند با این کار چرخ به جیرجیر افتاده شان به کار بیفتد. اگر بلافاصله پاسخ دهید آنها 180 درجه تغییر می کنند. مودب می شوند، خیلی خیلی تشکر می کنند و این امر بیشتر می شود اگر شما واکنشی شخصی به آنها نشان دهید.
مشتری ها عادت دارند پاسخ های کنسروی و کوتاه دریافت کنند اما شما می توانید با دادن پاسخ های بافکر و نشان دادن اینکه واقعا گوش می دهید مشتری را از خود راضی نگاه دارید. حتی در صورتیکه جواب سوال را نمی دانید می توانید از ادبیاتی چون "اجازه بدهید تحقیق کنم و پاسخ را بعدا به اطلاعتان برسانم." استفاده کنید. نتایج چنین برخوردی اعجاب انگیز است، امتحان کنید.
چگونه معذرت بخواهید؟!
هرگز راه خیلی فوق العاده ای برای معذرت خواهی وجود ندارشته است، اما تا دلتان بخواهد روش های وحشتناک برای این کار هست. یکی از بدترین راه ها معذرت خواستن بدون اظهار پشیمانی است. در واقع در این نوع معذرت خواهی هیچگونه احساس سرزنش و شرمی دیده نمی شود. به عنوان نمونه: "متاسفیم اگر شما را ناراحت کردیم." یا "ببخشید که احساس کردید که انتظاراتتان برآورده نشد." آنطرف قضیه معذرخواهی همراه با پذیرفتن مسوولیت خطا و اشتباه است. در چنین معذرت خواهی هایی "اگر" وجود ندارد و سپس دلایل اتفاقی که افتاده و نیز اقدامات شما در جهت پیشگیری از وقوع مجدد آن شرح داده می شود.
یک نوع دیگر معذرخواهی نامناسب این است که بگوییم: "ببخشید اگر این موضوع باعث ناراحتی تان شد." کمی صبر کنید! اگر مثلا فنجان قهوه را غیرعمدی روی لباس کسی خالی کنید به او می گویید: " معذرت می خواهم..." نه! شما می گویید: "خیلی خیلی متاسفم." خب پس اگر خدماتتان به مشتری دچار بحران شود، این بحران مثل ریختن فنجان قهوه روی لباس آن شخص است و نیاز است که با لحن و زبان مناسبی به مشتری القا شود که اشتباه مورد پذیرش قرار گرفته است. حتی بهتر است شخص پاسخگو به صورت شخصی مسوولیت را بپذیرد تا اینکه از واژه هایی مثل "ما" استفاده کند چون اثرش بسیار بیشتر است.
اگر مشتریانتان وابسته به خدمات شما هستند، مشکلی که بوجود می آید فقط یک مزاحمت نیست، یک بحران است. مزاحمت یعنی صف طولانی یک سوپرمارکت چون در واقع اشتباهی این وسط رخ نداده و فقط شلوغ است نه بیشتر. اگر مشکلی بوجود آید که برای مشتری واقعا دردسر ایجاد نکند در اینصورت احتیاج به غذرخواهی نیست، اما اگر دردسر ساز باشد دیگر نباید در معذرت خواهی اما و اگر آورد. تردید را رها کنید. نیاز به سحر و جادو هم نیست.
اولین اصل برای معذرت خواهی این است: چه احساسی راجع به معذرخواهی دارید اگر منظور چیز دیگری باشد؟! اگر شخص دیگری به شما همین حرف ها را بزند آیا آنها را باور می کنید؟! به یاد داشته باشید که نمی توانید دیگران را فریب بدهید. حتی اگر بهترین روش معذرخواهی را هم در پیش بگیرید، تا وقتی اعتماد طرف مقابل را جلب نکنید، تلاشتان بی فایده خواهد بود. هر کاری که پیش از اشتباه انجام داده اید خیلی بیشتر از حرف هایی که در جهت معذرت خواهی استفاده می کنید اهمیت دارد. اگر مشتری را بپیچانید روابطش با شما گسسته می شود و اگر از او معذرت بخواهید بهتان اعتماد خواهد کرد.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(44)

(44)



همه باید در خط مقدم باشند

در رستوران داری، دنیای تفاوت است میان کار در آشپزخانه و سر و کله زدن با مشتری. آموزشگاه های آشپزی و رستوران های درجه یک به اهمیت هر دوی اینها پی برده و به هر دو بخش توجه نشان می دهند. به همین خاطر است که آنها اغلب سرآشپزهایی در خط مقدم جبهه ی کار و مهماندارهایی برای حمایت از این خط مقدم دارند . به این ترتیب کارکنان آشپزخانه می توانند با مشتری ها تعامل داشته و ببینند چه چیزی واقعا باید در خط مقدم باشد.
بسیاری از شرکت ها همین سیاست را در پشت صحنه و در ویترین کارشان دارند. افرادی که محصول را می سازند در "آشپزخانه" هستند در حالیکه نیروهای پشتیبان به مدیریت مشتریان می پردازند.
متاسفانه، این بدان معناست که آشپز محصول ساز هیچگاه به طور مستقیم حرف مشتری را نمی شنود و این بسیار بد است. شنیدن صدا و حرف مشتری ها بهترین راه برای ارزیابی نقاط ضعف و قوت محصول است.
تلفن بازی بچه ها را در نظر بگیرید. ده کودک دور هم نشسته اند و پیامی از اولین نفر به نفر دوم و همینطور تا آخر منتقل می شود. در این زمان که این پیام کل فضا را گرفته، پیام کاملا تحریف می شود طوریکه معمولا خنده دار از آب در می آید. جمله ای که در ابتدا باری احساسی داشت به یک جمله خنده دار مثل "ماکارونی طالبی از آینده خبر دارد" تبدیل می شود. و هر چه تعداد افراد این دایره بیشتر باشد، پیام بیشتر تحریف می شود. همین امر در شرکت شما هم صادق است.
هرچه واسطه های میان شما و مشتریتان بیشتر باشند، احتمال تحریف و غلط شدن حرف های مشتری بیشتر می شود. تمام کسانی که در تیم شما هستند باید با مشتری ها در ارتباط باشند و در واقع در خط مقدم باشند. شاید این ارتباط روزانه نباشد اما دست کم چند بار در طول سال باید این اتفاق بیفتد. این تنها راهی است که گروه شما صدمه ای را که مشتری تجربه کرده، می فهمد. تجربه این حس افراد را برای حل مشکل انگیزه دار می کند. تلنگری که در این جمله است نیز بسیار درست است: لذت شادی مشتریان یا کسانی که مشکلشان حل شده است می تواند انگیزه آور باشد.پس مانع کار کردن افراد براساس بازخورد مشتری نشوید. هیچوقت نباید برای خود در برابر بحران ها سپر بسازد. اگر وقت تعامل با مشتری را ندارید زمانی را پیدا کنید.
کریگ نیومارک بنیانگزار شرکت کریگزلیست که وبگاهی برای طبقه بندی تبلیغات در مورد خرید، استخدام و انواع خدمات است، هنوز روزانه به ایمیل های پشتیبانی پاسخ می دهد و معمولا در طول چند دقیقه این کار را می کند. او همچنین کامنت های نژادپرستانه را از تالارهای گفتگوی سایت حذف می کند. اگر او می تواند این نوع توجه را نسبت به مشتری اش ارزانی کند، پس شما هم می توانید.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(45)

(45)



یک نفس عمیق بکشید


وقتی یک قایق را روی آب تکان دهید، موج هایی روی آب شکل می گیرد. بعد از اینکه یک ویژگی تازه معرفی می کنید، سیاستی را تغییر می دهید یا چیزی را حذف می کنید، واکنش های خود به خودی نسبت به آن تغییر، سریع و در بالاترین حد خواهد بود. در برابر اصرار وحشت زده شدن مقاومت کنید یا تغییرات سریع در واکنش نشان دهید. شعله ور شدن احساسات در ابتدای امر طبیعی است، اما اگر از صخرخ و موانع هفته اول به سلامت بگذرید، مسائل خودشان حل و فصل می شوند. آدم ها بنده عادت هستند، به همین دلیل است که به تغییرات، در مسیر منفی واکنش نشان می دهند. آنها عادت داشتند از وسیله، ابزار یا محصولی به شکلی مشخص استفاده کنند و هرگونه تغییر، روند مصرف را دچار اختلال و مصرف کننده را آشفته می کند. پس آنها این تغییرات را پس می زنند، به تغییر اعتراض می کنند و خواستار بازگشت شرایط به روند گذشته هستند. اما این بدان معنا نیست که شما هر چه آنها گفتند را به دیده منت بپذیرید. بعضی وقت ها نیاز است با همان تصمیمی که باورش دارید پیش بروید، حتی اگر در ابتدا چندان مورد حمایت قرار نگیرد.

مردم اغلب واکنش نشان می دهند پیش از آنکه شانسی به تغییر بدهند که خود را نشان دهد. گاهی اوقات این واکنش منفی اولیه اثراتی بیش ازیک واکنش اولیه ی صرف دارد. در چنین مواقعی است که نباید از شنیدن چنین جملاتی تعجب کنید:" این بدترین چیزی است که تا بحال دیده ام."
نه! اینطور نیست. این تغییر کوچکتر از چیزی است که دیگران تصور می کنند. همچنین به یاد داشته باشید که واکنش های منفی تقریبا همیشه بلندتر و شدیدتر از نوع مثبت آنها است. در حقیقت شما ممکن است تنها صداهای منفی را بشنوید در حالیکه ممکن است بخش زیادی از مشتریانتان از تغییرات خشنود و شاد باشند.
اطمینان حاصل کنید که بیخود و بی جهت پا روی پدال یک ضرورت نگذاشته اید هر چند که تصمیم بحث برانگیزی باشد. پس وقتی مردم اعتراض می کنند، اجازه دهید جوش و خروش اولیه روند خود را طی کند، به آنها اجازه دهید تا شنیده های شما را بدانند، بهشان نشان دهید که آنچه می گویند را می شنوید، بهشان ثابت کنید که نارضایتی شان را می فهمید، اما برایشان توضیح دهید که باید این روند را پیش ببرید تا ببینید که چه اتفاقی می افتد. شاید در نهایت به این نتیجه رسیدید که مشتریان با تغییرات کنار آمدند. آنها حتی ممکن است به این نتیجه برسند که تغییرات پیش آمده را بیشتر از نسخه قدیمی دوست دارند، چیزی که زمانی به آن عادت کرده بودند.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(46)

(46)

فرهنگ نصب کردنی نیست
فرهنگ های لحظه ای فرهنگ هایی مصنوعی هستند. آنها انفجارهای بزرگ ساخته شده از بیانیه ها وقوانین هستند. آنها مشهود، زشت و پلاستیکی هستند. فرهنگ های مصنوعی نقاشی هستند و فرهنگ های واقعی قاب. شما فرهنگی را خلق نمی کنید، فرهنگ یک اتفاق است که رخ می دهد. به همین دلیل است که شرکت های جدید دارای فرهنگ نیستند. در واقع در این نوع شرکت ها فرهنگ، محصول جانبی رفتار پایدار است. اگر افراد را به مشارکت تشویق کنید، در نتیجه به اشتراک گذاری یک فرهنگ می شود. اگر به ایجاد اعتماد پاداش دهید، اعتماد خودش ایجاد می شود. اگر با مشتریانتان درست رفتار کنید، رفتار درست با مشتری به فرهنگتان تبدیل می شود. فرهنگ میز پینگ پنگ یا رنگ باختن اعتماد نیست. اینها اتفاقات یا چیزهای مادی هستند، نه فرهنگ. فرهنگ حتی شعار هم نیست. فرهنگ یک نوع عمل است و نه حرف.
نگران زیادی درباره فرهنگ نداشته باشید و آن را اجباری نکنید چون فرهنگ قابل نصب کردن نیست. فرهنگ در گذر زمان جا افتاده و نهادینه می شود.

تصمیم ها موقتی هستند


"اما چه می شود اگر...؟" "چه اتفاقی می افتد وقتی...؟" "لازم است درباره فلان کار برنامه ریزی انجام شود؟!" خودتان به دست خودتان مشکلی را که نیست، نسازید. مشکل تا زمانی که پیش نیاید، مشکل نیست. بسیاری از چیزهایی که نگرانشان هستید اصلا اتفاق نمی افتند. به علاوه، تصمیم ها که امروز می گیرید، قرار نیست همیشگی باشند. شکلیک کردن به ایده های خوب، خط و مشی های جالب یا تجربیات ارزشمند آسان است با فرض اینکه تصمیم های کنونی تان باید تا ابد اجرا شوند. اینطور نیست، بخصوص برای کسب و کارهای کوچک. اگر شرایط تغییر کند، تصمیم هایتان می تواند تغییر کند. تصمیم ها موقتی هستند. در این مرحله، احمقانه است که در مورد توافق رویکرد خود با 5 نفر تا 5 هزار نفر باشید. تولید یک محصول تازه و عرضه آن به خودی خود کار سختی است تا چه رسد به اینکه موانع تازه تر هم سر راهش قرار گیرد. اکنون خوشبین باشید و نگرانی ها را برای بعد بگذارید.
توانایی تغییر ییک از بهترین مزیت های کوچک بودن است. در مقایسه با شرکت های بزرگ، راه و رسم شما ظرفیت تغییرات سریع و رفت و برگشتی را دارد. شرکت های بزرگ نمی توانند چنین سرعتی داشته باشند. پس به همین حالا توجه کنید و نگرانی برای آینده را وقتی وقتش رسید داشته باشید. در غیر اینصورت انرژی، زمان و پول خود را تنها صرف مسائلی کرده اید که اصلا شاید اتفاق نیفتند.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(47)

(47)

تیم کهکشاهی درست نکنید
بسیاری از آگهی هایی که برای جذب نیروی کار هستند، خواستار نیروهایی هستند که از هر نظر تاپ و عالی باشند. مثلا فقط کسانی را جذب می کنند که در بهترین دانشگاه ها با بالاترین مدل ها درس خوانده باشند. چنین انتظارهایی جز اینکه محیط کسب و کار شما را پر از ستاره های کهکشانی می کند، نتیجه دیگری ندارد. به جای فکر کردن درباره اینکه چگونه یک محیط را پر از ستارگان کهکشانی کنید، درباره خودِ محیط فکر کنید. همه ما قابلیت انجام کار ضعیف، معمولی و عالی را داریم. تاثیر محیط کسب و کار بر کیفیت کار افراد خیلی بیشتر از آن چیزی است که تصور می شود.
این تفکر غلط ستاره باز بسیاری از استعدادها و پتانسیل های موجود را قربانی سیاست های فلج، جهت گیری های ضعیف و بروکراسی های دست و پا گیر کرده است. کمی پرده های این سیاست غلط را کنار بزنید تا ببینید چقدر نیروی کار توانا در انتظار انجام کارهای بزرگ هستند. آنها تنها منتظر ایجاد شانس و فرصتی برای نشان دادن خود هستند. توجه داشته باشید که جمعه های گاه و بیگاه بدرد آنها نمی خورد، اصلا اگر خوب است شما چرا خودتان امتحانش نمی کنید!
محیط های سرشار از ستاره خارج از اعتماد، استقلال و مسوولیت رشد می یابند. آنها نتیجه دادن حریم، محیط کار و ابزاری هستند که افراد لیاقتش را دارند. محیط های کسب و کار عالی به افراد و کارهایی که انجام می شود و چگونگی انجام آنها احترام می گذارند.


آنها 13 ساله نیستند


وقتی با افراد مثل بچه ها رفتار می کنید، کاری هم که تحویل می گیرید در حد بچه هاست. هنوز هم هستند بسیاری از شرکت ها و مدیرانشان که با کارمندشان چنین رفتار می کنند. کارمندان باید پیش از انجام هر کاری اجازه بگیرند. آنها موظفند که برای انجام هر هزینه جزئی تایید مقامات بالاتر را بگیرند. وقتی هر کاری نیاز به اجازه و رخصت داشته باشد، در واقع فرهنگ "تفکر ممنوع" را ایجاد می کند. شما رابطه رئیس در برابر کارمند را ایجاد می کنید که با فریاد می گوید: "بهت اعتماد ندارم." شمای مدیر چه بدست می آورید از منع کارمندتان از صحبت کردن، سر زدن به شبکه های اجتماعی یا دیدن فیلمی در یوتیوب در ساعت های کاری؟! پاسخ ساده است: هیچ! قرار نیست در این زمان ها کار فلج شود یا اگر مانع کارمند شوید معجزه اتفاق بیفتد. این کارها فقط تفرح تازه ای است که دنیای امروز ایجاد کرده است. و توجه داشته باشید که شما از آنها هشت ساعت کار مداوم و بی وقفه را نمی خواهید. در واقع کارمندان هشت ساعت را در محل کار هستند اما در واقع همه هشت ساعت را کار نمی کنند. آدم ها به تفریح احتیاج دارند. تفریح داشتن یکنواختی کار را کم می کند. استفاده از یوتیوب یا فیس بوک به مقدار کم به هیچکس آسیب نمی زند.
به نظرتان چقدر نیاز است که یک نرم افزار مراقب ایجاد کنید که مبصری کند؟! کارمندان بخش IT چقدر باید زمان بگذارند تا سایر کارمندان را رصد کنند به جای آنکه به کار خود برسند و پروژه ارزشمندی را انجام دهند؟! خود شما چقدر باید وقت بگذارید تا همه کتاب های قانونی را بخوانید که تا بحال هرگز نخوانده اید؟! به هزینه های این کارها اگر نگاهی بیندازید متوجه می شوید که شکست در جلب اعتماد کارمند هزینه ای هزینه ای بسیار سنگین دارد.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(48)

(48)

ساعت 5 کار را تعطیل کنید
کارمند رویایی برای بسیاری از شرکت ها شخصی حدود 20 ساله است که کمترین دغدغه غیر شعلی را داشته باشد، بتواند 14 ساعت در روز کار کرده و برای خواب هم پشت میزش بخوابد. اما پر کردن اتاقی با کارمندان دود چراغ خور آنقدرها هم که نشان می دهد رویایی نیست. این کار افسانه ای مثل "این تنها راه برای رقابت با بزرگان است." را ملکه ذهن می کند.
شما نیاز به ساعت های بیشتر ندارید، آنچه نیاز دارید ساعت های بهتر است. وقتی افراد کاری برای انجام دادن در خانه دارند، به کارشان می چسبند. آنها کارهای مربوط به شغلشان را در اداره انجام می دهند چون بعد از کار باید جای دیگری باشند. آنها تاثیرگذاری بیشتری در محیط کار از خود نشان می دهند چون باید اینگونه باشند. آنها باید مراقب کودکانشان باشند یا به کلاس های گوناگون بروند. پس همه وقتشان را در محل کاربه کار کردن می گذرانند.
می گویند:" اگر خواستید کسی کاری برایتان انجام دهد، این کارار از کسی بخواهید که سرش خیلی شلوغ است." شما هم از کسانی بخواهید که وقت سر خاراندن ندارند. کسانی که دغدغه های غیرشغلی هم دارند. کسانی که دقت بیشتری درباره انجام کارها به خرج می دهند. نباید انتظار داشته باشید که کار و شغل همه زندگی یک نفر باشد یا دستکم توقع نگه داشتن فرد برای ساعت های طولانی در محیط کار را نداشته باشید.


بریدگی را تبدیل به زخم نکنید!


به محض اینکه روندی رو به کج راهه یا بیراهه بگذارد، تمایل طبیعی این است که برایش سیاستی اندیشیده شود. به عنوان نمونه اگر کسی لباس نامناسب محل کار نمی پوشد، نیازی نیست قانونی برای لباس پوشیدن وضع کنید آنهم سختگیرانه. تنها کاری که باید بکنید این است که به آن شخص بگویید دیگر چنین لباسی نپوشد.
سیاست ها پانسمانی برای زخم های سازمانی هستند. آنها واکنش هایی افراطی و به صورت قانون درآمده نسبت به موقعیت هایی هستند که دیگر نباید اتفاق بیفتند. آنها تنبیهی جمعی و عمومی برای اشتباه های شخصی هستند. بروکراسی و کاغذ بازی اینگونه ایجاد می شود. هیچکس نه دلش بروکراسی می خواهد و نه دوست دارد آغاز کننده اش باشد. کاغذبلزی ها اندک اندک دزدکی به شرکت ها نفوذ می کنند. آنها به ازای هر سیاست یک زخم در شرکت ایجاد می کنند. پس برای هر بریدگی ساده ای را تبدیل به زخم نکنید. سیاست ها و خط و مشی ها تنها برای موقعیت هایی است که بارها و بارها تکرار می شوند.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(49)

(49)



خودتان باشید


ویژگی های تاجری که تلاش می کند بزرگ باشد، چیست؟! زبان چرب و نرم، معرفی رسمی، نشان دادن رفتار دوستانه ی مصنوعی، استفاده از کلمات قلنبه و سلنبه یا کارهای از این دست. شما وقتی چنین چیزهایی را می بینید یا می خوانید حس می کنید یک ربات آنها را نوشته است. چنین شرکت هایی از موضع بالا با شما صحبت می کنند نه با شما. نقاب حرفه ای بودن هم تنها یک جوک خنده دار است. همه ما این موضوع را به خوبی می دانیم. هنوز هم شرکت های کوچک به دنبال چشم و هم چشمی این شرکت ها هستند. آنها فکر می کنند بزرگ به نظر رسیدن آنها را بزرگتر و "حرفه ای" تر می کند، حال آنکه با این کارها مضحکه ی این و آن هم می شوند.
از این گذشته، این عمل یکی از بزرگترین دارایی های شرکت های کوچک یعنی توانایی برقراری ارتباط ساده و مستقیم بدون استفاده از هیچیک از ترفندهای بالا را از مسیر غربال حقوقی- روابط عمومی قربانی می کند.
هیچ اتفاق بدی نمی افتد اگر اندازه ی واقعی خود را نشان دهید. درباره ی خود و کسب و کارتان هم صداقت به خرج دهید. زبان معمولا اولین راهکار تاثیرگذار است، پس چرا آن را با دروغ به کار گیرید؟! از اینکه خودتان باشید، هیچ نترسید.
این صداقت باید در هر جایی که از زبانی استفاده می کنید، باید جاری باشد. از ایمیل و بسته های پستی گرفته تا مصاحبه و نوشته های وبلاگ یا سخنرانی ها. با مشتری خود آنچنان صحبت کنید که فکر کند دوستش هستید. طوری با آنها صحبت کنید که انگار کنار دستشان نشسته اید. از لهجه، کلمات دست و پا شکسته یا واژه های متکلف در صحبت هایتان اصلا استفاده نکنید. بازارگرمی بی جهت نکنید وقتی ساده و عادی صحبت کردن تاثیر خودش را می گذارد. در مورد "کسب درآمد" و "شفاف بودن" صحبت نکنید، به جای آن درباره پولسازی و صداقت حرف به میان آورید. وقتی می توانید با چهار کلمه منظورتان را بیان کنید، برای چه از هفت واژه استفاده می کنید؟! پرچانگی حوصله ها را سر می برد. و کارمندانتان را مجبور نکنید تا در پایان ایمیل ها بخواهند با کلمات زیاد از حد محترمانه و با پیچاندن لقمه دور دهان مثلا بگویند:" ما به شما اعتماد نداریم." یا جمله هایی از این دست، بلکه خیلی رک و راست این را بنویسید و از آنها بخواهید که اعتمادتان را جلب کنند.
بنویسید که خوانده شوید، نه فقط برای اینکه نوشته باشید. وقتی چیزی می نویسید، یکبار با صدای بلند برای خودتان بخوانید. آیا تاثیر مورد نظر را می گذارد؟! اگر نه، چگونه می توان آن را به مکالمه روزمره نزدیکتر کرد؟! چه کسی گفته که نوشته ها حتما باید رسمی باشد؟! چه کسی گفته که شما باید هنگام روی کاغذ آوردن کلمات شخصیت خود را پنهان کنید؟! قوانین را فراموش کنید. ارتباط برقرار کنید! و وقتی می نویسید، درباره همه کسانی که ممکن است حرفهایتان را بخوانند، فکر نکنید. فقط به یک نفر فکر کنید و بعد برای همان یک نفر بنویسید. نوشتن برای همه منجر به کلی گویی و تداخل بحث ها با هم می شود. وقتی برای هدفی خاص می نویسید، خیلی بیشتر می توانید امیدوار به رسیدن به اهدافتان باشید.
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
(50)

(50)

امان از این واژه های مخرب
یک سری واژه ها هستند که هیچگاه نباید از آنها در کسب و کار استفاده کرد. این کلمات البته بد و بیراه نیستند، بلکه چیزهایی هستند که به ظاهر مشکلی ندارند اما در کسب وکار خلل ایجاد می کنند. لازم است، باید، نمی توانم، آسان، همین، تنها و سریع. این واژه ها در مسیر ارتباط سالم خلل ایجاد می کنند. آنها به منزله ی پرچم های قرمزی هستند که لکه هایی از خصومت و دشمنی در میانه ی بحث های خوب ایجاد می کنند و باعث به تاخیر افتادن پروژه ها می شوند. وقتی از این واژه ها استفاده می کنید، در واقع موقعیتی سیاه و سفید را به وجود می آورید. اما حقیقت ماجرا به ندرت سیاه و سفید است. به همین دلیل ناراحتی پیش می آید، مشکلات از پس هم سر می رسند و تنش ها و درگیری هایی شکل می گیرد که ارزشش را ندارند.
اما خوب است که در مورد اثر منفی این واژه ها هم بیشتر بدانید:
لازم است: کارهای بسیار بسیار کمی هستند که واقعا "لازم است" انجام شوند. به جای واژه ای چون "لازم بودن" از عبارتی مثل "احتمالا" یا "درمورد این موضوع چی فکر می کنید؟!" یا "فکر می کنید می شود از این موضوع گذر کرد؟!" استفاده کنید.
نمی توانم: وقتی می گویید "نمی توانم" این را هم در نظر بگیرید که شاید بتوانید: نمی توانیم به این شکل راهش بیاندازیم چون کاملا رو براه نیست." این را رد برابر این جمله بگذارید:"دیگر نمی توانیم برای این کار زمان بگذاریم چون باید راهش بیاندازیم." هر دو جمله نمی توانند درست باشند. یک لحظه صبر کنید! می توانند؟!
آسان: آسان واژه ای است که برای توصیف و توضیح کار دیگران به کار می رود: "انجام این کار به نظر برایتان آسان می رسد، درست است؟!" اما توجه داشته باشید که چه به ندرت افراد وظایفشان را آسان تعبیر می کنند." برای شما این یعنی " اجازه بدهید نگاهی به آن بیاندازم." اما برای دیگران یعنی"انجامش بده."
این قبیل واژه ها اغلب به یکباره در یک بحث ظاهر می شوند و نیز مراقب خویشاوندانشان هم هستند: هرکس، هیچکس، همیشه و هرکز. این کلمات زمانی که به زبان آورده شدند دیگر سخت می شود برایشان راه حل پیدا کرد. آنها با ایجاد حفره هایی در برابر یکدیگر شما را به با مشت به گوشه ای پرت می کنند. و ایننجاست که فشار به حد بالایی می رسد. و از همه بدتر زمانی است که شما این واژه ها را با هم به کار ببرید: لازم است این ویژگی ها را الان اضافه کنیم. ما نمی توانیم بدون این ویژگی کار را رائه دهیم. همه مشتری ها خواهان این ویژگی هستند. کار کوچکی است پس انجامش آسان است. باید بتوانید خیلی سریع عملی اش کنید.
این جملات در واقع طرز تهیه ی فاجعه است!


"به محض امکان" سم است
دیگر نگویید "به محض امکان" چون تنها یک عبارت ضمنی و شفاهی است. همه آدمها دلشان می خواهد کارهایشان را هرچه زودتر انجام دهند. وقتی به آدمی تبدیل می شوید که به همه درخواست هایش "به محض امکان" را اضافه می کند یعنی همه کارها را دارای اولویت می بینید و وقتی همه چیز ار الویت برخوردار باشد اصولا هیچ کاری انجام نمی شود. اصلا فکر کردن به اینکه همه چیز در بالاترین الویت است هم خنده آور به نظرمی آید. "به محض امکان" تورم ایجاد می کند و باعث از بین رفتن اهمیت کارهایی می شود که برچسب "به محض امکان" ندارند. پیش از اینکه به این مسئله آگاهی یابید، تنها راه انجام هر کاری این است که یک برچسب "به محض امکان" به آن بچسبانید و البته این برچسب تضمینی هم بر موفقیت کار نیست.

اگرکارها و وظایف گوناگون از فیلتر "به محض امکان" نگذرند، نه کسی می میرد ونه از کار بیکار می شود. "به محض امکان" قرار نیست یکشبه برای شرکت شما گنج قارون بیاورد و پولدارتان کند و تازه استرس غیر واقعی ای را که ایجاد می کند باعث فرسودگی شغلی و بدتر شدن اوضاع می شود.
پس از این ادبیات فوری و سریع تنها برای ضروریات استفاده کنید. ضروریاتی که نتایج مستقیم و قابل اندازه گیری داشته باشد. برای هر کاری دیگری اما آرامش خودتان را حفظ کنید.


الهام بخشی تاریخ انقضا دارد
همه ما ایده هایی داریم. ایده ها جاودانه هستند و همیشه باقی می مانند. آنچه از بین می رود الهام بخشی است. الهام بخشی مثل میوه ی یا شیر تازه است و تاریخ انقضا دارد. اگر می خواهید کاری انجام دهید، همین حالا انجامش دهید. نمی شود آن را توی قفسه بگذارید و دو ماه بعد دور و برش پیدایتان شود. نمی توانید بگویید که بعدا انجامش می دهم چون بعدنی وجود ندارد. اگر روز جمعه به مورد الهام بخشی برخوردید، فرصت روز تعطیل را از دست ندهید سراغ اجرایی کردنش بروید. وقتی حس کنید که موردی برایتان خیلی الهام بخش بوده می تواانید دو هفته تمام شبانه روز روی آن کار کنید و الهام بخشی در این مسیر ماشین زمان شماست.
الهام بخشی مسئله ای شگفت انگیز است. یک ضریب بهره وری، یک انگیزه. اما هیچگاه منتظر شما نمی ماند. اگر در لحظه به شما دست داد آن را به چنگ آورید و در اجرایی کردنش بکوشید.
 

Similar threads

بالا