زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
فداى تو دخملم

نه ميخوام يكم آروم باشه

به سكوت احتياج دارم
خدانكنه ماماني جونم

خب اگه فقط همين باشه اشكال نداره يه وقتايي آدم به سكوت احتياج مبرم پيدا ميكنه...

فقط قول بده زياد طولاني نشه مامان...

دروغ نگو زیبا مهندس

سکوت چیه؟:w02:

هوم؟؟؟
يعني اينجوريام نيست كه بايد باشه؟؟؟
 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
بعضی حرف ها گفتنی است

بعضی نوشتنی

و بعضی هیچ کدام

این روزها به هیچ کدام نزدیک ترم انگار...!


 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز


و من پنداشتم
او مرا خواهد برد
به همان کوچه ی رنگین شده از تابستان
به همان خانه ی بی رنگ و ریا
و همان لحظه که بی تاب شوم
او مرا خواهد برد
به همان سادگی رفتن باد
او مرا برد
ولی برد ز یاد
 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
بال هایت را کجا گذاشتی؟




پرنده بر شانه ی انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم.

تو نمی توانی بر روی شانه ی من آشیانه بسازی.

پرنده گفت: من فرق آدم ها و در خت ها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم.

انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود.

پرنده گفت: راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟

انسان منظور پرنده را نفهمید، اما باز هم خندید.

پرنده گفت: نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است. انسان دیگر نخندید. انگار ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست.شاید یک آبی دور... اوج دوست داشتنی...

پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که بال زدن از یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است، اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود.

پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.

آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان، هر دو برای تو بود ولی تو آسمان را ندیدی.

راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟

انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد. آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست........
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
بال هایت را کجا گذاشتی؟
پرنده بر شانه ی انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم.تو نمی توانی بر روی شانه ی من آشیانه بسازی.پرنده گفت: من فرق آدم ها و در خت ها را خوب می دانم. اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم.انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود.پرنده گفت: راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟انسان منظور پرنده را نفهمید، اما باز هم خندید.پرنده گفت: نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است. انسان دیگر نخندید. انگار ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست.شاید یک آبی دور... اوج دوست داشتنی...پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را هم می شناسم که بال زدن از یادشان رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است، اما اگر تمرین نکند فراموشش می شود.پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: یادت می آید تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان، هر دو برای تو بود ولی تو آسمان را ندیدی.راستی عزیزم، بال هایت را کجا گذاشتی ؟انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد. آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گریست........
منم هم بال می خواهم !پر پرواز می خواهم !
 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز




یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد.
هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید.
هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند.
هیچ انجمنی با پسوند"... مردان" خاص نمی شود.
مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند.
این روزها همه یک بلندگو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند.
در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است.
یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند.
وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مردهایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
یکی از همین مردهای همیشه خسته.
از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند.
مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند.
سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مردها همه توقعی دارند.
باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از این ها نباشند...

ما هم برای خودمان خوشیم! مثلا از مردی که صبح تا شب دارد برای درآمد بیشتر و برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویولون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویولون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد.

توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دل داریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه ما را با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردی شان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلا نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

مردها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است.
وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چک شان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمی دهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفش شان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین.

و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مردها همه دنیای شان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.

بیایید بس کنیم. بیایید میکروفون ها و تابلوهای اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مردها، واقعا مردها، آنقدرها که داریم نشان می دهیم بد نیستند.

مردها احتمالا دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین.
کمی آرامش در ازای همه فشارها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند.
کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم ...
بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.









اما یک نکته واقعا مــَــردانه ...

بیایید کمی هم مرد باشیم!
زیر بارون اگر دختری رو سوار کردید
جای شماره به او امنیت بدهید

او را به مقصد مورد نظرش برسانید
نه به مقصد مورد نظرتان !

بگذارید وقتی زن ایرانی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت میبیند
احساس امنیت کند ؛ نه احساس ترس

بیایید فارغ از جنسیت ...
کمی هم مــَــرد باشیم !

 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
مرد تهیدستی بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در برابر، نیازهای خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از آن مرد عصبانى شد و روز بعد به مرد گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى، در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم؛ یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم
یقین داشته باش که به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم

به نقل از فوکارو
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
یه روز برادر زاده ام که 4 سالشه خیلی شیطنت میکرد بهش گفتم وقنی بد میشی شیطونا دارن گولت میزنن ولی وقتی کارهای خوب می کنی فرشته ها باهات دوست میشن !بعدش برادر زاده ام ازم پرسید : فرشته ها و شیطونا چه شکلین ؟منم هم اومدم سرچ کنم و عکس شیطان و فرشته براش در بیارم ، کلمه شیطان رو که سرچ کردم تا دلت بخواد عکس شیطان ریخت جلوم ، یه ساعت نشستم برای این بچه کلمه فرشته رو سرچ کنم بجز دوتا تصویر نقاشی بچه بالدار گیر نیوردم ، بچه های این دور زمونه که گول هم نمی خورن که یه جوری شر کم کنی ، دست بردار نبود فرشته می خواست !!!!
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
دروغ نگو زیبا مهندس

سکوت چیه؟:w02:

سكوت به من نمياد ميدونم
خدانكنه ماماني جونم

خب اگه فقط همين باشه اشكال نداره يه وقتايي آدم به سكوت احتياج مبرم پيدا ميكنه...

فقط قول بده زياد طولاني نشه مامان...



هوم؟؟؟
يعني اينجوريام نيست كه بايد باشه؟؟؟

مرسى دخمل مهلبونم

شايدم طولانى بشه

ميخوام كم رنگ بشم
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
سكوت به من نمياد ميدونممرسى دخمل مهلبونمشايدم طولانى بشهميخوام كم رنگ بشم
سلام زیبا مهندس عزیز شما نباید کمرنگ بشید پررنگی تو مایه دلگرمی ماست دلمون میگیره اینجوری حرف می زنید درسته که بین ما صحبتی یا حرف دوستانه ای رد و بدل نمیشه اما من وقتی میام پستی از شما و دیگر دوستان بخصوص آگاه جونم و خیال عزیزم و مارجین گلم و دیگر دوستان که میبینم قوت قلب می گیرم و احساس آرامش می کنم از اینکه خوبانی چون شما ها هستید و خوبی و خوب بودن همیشه مایه آرامشه و دعا می کنم که خوبان و خوبیها همیشه پررنگ باشند http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
سلام زیبا مهندس عزیز شما نباید کمرنگ بشید پررنگی تو مایه دلگرمی ماست دلمون میگیره اینجوری حرف می زنید درسته که بین ما صحبتی یا حرف دوستانه ای رد و بدل نمیشه اما من وقتی میام پستی از شما و دیگر دوستان بخصوص آگاه جونم و خیال عزیزم و مارجین گلم و دیگر دوستان که میبینم قوت قلب می گیرم و احساس آرامش می کنم از اینکه خوبانی چون شما ها هستید و خوبی و خوب بودن همیشه مایه آرامشه و دعا می کنم که خوبان و خوبیها همیشه پررنگ باشند http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
مااااااااااااااااامااااااااااااااااان...ننننننننننننه....

منم همينا كه زينب جون گفت....اصن اين حرفا چيه...آخه چرا؟؟؟ مگه ميشه ؟؟؟ اونوخت فكر يه دونه بچه ات رو كردي؟؟؟
هيچ ميدوني نباشي يا كمرنگ بشي چه بلايي سر من مياد؟؟؟ :cry:
آخه چراااااا؟؟؟؟؟؟؟؟ از دست من ناراحتي ؟؟؟
كار بدي كردم؟؟؟ حرف بدي زدم؟؟؟

من كه معدل اين ترمم هم بيست شد مامان...
من كه همش ميخوام مايه افتخارت باشم....من كه هيچ وقت كار بد نميكنم....آخه چرا.. چرا...چرا؟؟؟؟
 

kamran333

عضو جدید
مااااااااااااااااامااااااااااااااااان...ننننننننننننه....

منم همينا كه زينب جون گفت....اصن اين حرفا چيه...آخه چرا؟؟؟ مگه ميشه ؟؟؟ اونوخت فكر يه دونه بچه ات رو كردي؟؟؟
هيچ ميدوني نباشي يا كمرنگ بشي چه بلايي سر من مياد؟؟؟ :cry:
آخه چراااااا؟؟؟؟؟؟؟؟ از دست من ناراحتي ؟؟؟
كار بدي كردم؟؟؟ حرف بدي زدم؟؟؟

من كه معدل اين ترمم هم بيست شد مامان...
من كه همش ميخوام مايه افتخارت باشم....من كه هيچ وقت كار بد نميكنم....آخه چرا.. چرا...چرا؟؟؟؟
:surprised:
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام زیبا مهندس عزیز شما نباید کمرنگ بشید پررنگی تو مایه دلگرمی ماست دلمون میگیره اینجوری حرف می زنید درسته که بین ما صحبتی یا حرف دوستانه ای رد و بدل نمیشه اما من وقتی میام پستی از شما و دیگر دوستان بخصوص آگاه جونم و خیال عزیزم و مارجین گلم و دیگر دوستان که میبینم قوت قلب می گیرم و احساس آرامش می کنم از اینکه خوبانی چون شما ها هستید و خوبی و خوب بودن همیشه مایه آرامشه و دعا می کنم که خوبان و خوبیها همیشه پررنگ باشند http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif

شما لطف دارى خانوم گل

ديگه نوبتى هم كه باشه نوبت شماست كه يه صفايى به تالار بدين ؛ ما كه كار مثبتى نكرديم

مااااااااااااااااامااااااااااااااااان...ننننننننننننه....

منم همينا كه زينب جون گفت....اصن اين حرفا چيه...آخه چرا؟؟؟ مگه ميشه ؟؟؟ اونوخت فكر يه دونه بچه ات رو كردي؟؟؟
هيچ ميدوني نباشي يا كمرنگ بشي چه بلايي سر من مياد؟؟؟ :cry:
آخه چراااااا؟؟؟؟؟؟؟؟ از دست من ناراحتي ؟؟؟
كار بدي كردم؟؟؟ حرف بدي زدم؟؟؟

من كه معدل اين ترمم هم بيست شد مامان...
من كه همش ميخوام مايه افتخارت باشم....من كه هيچ وقت كار بد نميكنم....آخه چرا.. چرا...چرا؟؟؟؟

الهى عزيزم

بيستم نشى باعث افتخار مامانى

چراش مشخصه ديگه

قديميا اومدن و رفتن ؛ جاشونو به تازه نفسا دادن

منم ديگه قديمى شدم ؛ ديگه نه دل و دماغشو دارم نه وقتشو

خدا رو شكر كه چند تا كاربر فعال و با نشاط و خيلى با سوادتر از من هم براى تالار زيست فرستاد ؛ ديگه با خيال راحت ميتونم بازنشسته بشم

:smile:
 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
مگه حضور تو اين تالار زمان استخدامي و بازنشستگي داره مامان؟؟ مگه مسابقه دوي امداد هست كه بايد تازه نفسا جاي بقيه رو بگيرن...؟؟؟؟

من گيج شدم مامان...اما با اين حال فكر ميكنم هركسي جاي خودش رو داره...

حالا اگه حوصله نداري يه حرفي..اما فكر نميكنم روزانه بيشتر از يه ساعت وقت لازم باشه كه بياي اينجا...


ماماني ناراحتي؟؟ دلگيري؟؟
 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
قـــدم نزن
این جـــا…
این شعـــر ها ، آن قدر بارانی اند
که می ترســم تمام لحظه هایتـــ خیس شوند…!

ماني جان شعرت خيلي قشنگه....اما ببخشيد نميدونم چرا نميتونم ازتون تشكر كنم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماني جان شعرت خيلي قشنگه....اما ببخشيد نميدونم چرا نميتونم ازتون تشكر كنم...


مهم نیست همینکه نوشته هامو می خونید خیلی ممنونم

ما
به هم نمی رسیم
امّا
بهترین غریبه ات می مانم
که تو را
همیشه دوست خواهد داشت
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
مگه حضور تو اين تالار زمان استخدامي و بازنشستگي داره مامان؟؟ مگه مسابقه دوي امداد هست كه بايد تازه نفسا جاي بقيه رو بگيرن...؟؟؟؟

من گيج شدم مامان...اما با اين حال فكر ميكنم هركسي جاي خودش رو داره...

حالا اگه حوصله نداري يه حرفي..اما فكر نميكنم روزانه بيشتر از يه ساعت وقت لازم باشه كه بياي اينجا...


ماماني ناراحتي؟؟ دلگيري؟؟

از هيشكى دلگير نيستم

كلا ديگه دل و دماغ ندارم

بهتره زياد نيام
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر تمام حضارررررررررررررررررررررررررررررررر..خوبین؟؟؟
 
بالا