… همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت . . .
به خودت نگیر رفیق !!!!!
سیـــــــــــــ ــگارم را گفتم
.
.
.
هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی او نخواست که نشد ؟!
.
.
.
دلم میخواهد ویرگول باشم تا وقتی به من میرسی ، مکث کنی !
.
.
.
حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت
شبی گفتم به سیگارم که از جانم چه می خواهی ؟
نوشت با خط دود خود به دردت میخورم گاهی
تو بر من مینهی آتش که درد خود کنی تسکین
من بیچاره میسوزم تو از حالم چه میدانی ؟
لب ِ پنجـــ ـره نِشَستـــ ـی و به هوای ِ مِه گرفتــــِ ـه ی بیرون نگاه مـــ ـی کنی... پاهایت را در آغــــ ـوشْ می گیری و ســـ ـیگاری روشَن می کُنـــ ـی ... مثل ِ هَمیشـــِ ـه ... پاهایَتـــــــْ ــ را به بودن ِ من در آغوشــَـ ـت ترجیحْ مـــ ـی دَهی ..
از روزی که تو رفتی...
سیگاری شده است این روزها کودک درونم،
نه دستم به او میرسد،
نه حرف گوش میدهد...
درد را پُک پُک میکشد...
و سیگار را تند تند......!!!
زنده یاد خسرو شکیبایی
سیگار نمی کشم نه اینکه نکشیده ام آخرین بار که روبه رویم چشم هایش را بست آخرین نخ را کشیدم بعد ترک کردم او را خاطراتش را و سیگار را … تمام آنچه را که آرامم می کرد!