نگاهی به زندگی و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاهی به زندگی و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی

هشتم مرداد در کشور ما روز سهروردی نام گرفته است. به همین مناسبت نگاهی کوتاه به زندگی و آراء فلسفی این حکیم ایرانی خواهیم داشت.
شیخ شهاب الدین سهروردی چهره‌ برجسته ا‌ی در حکمت ، فلسفه و عرفان در فرهنگ ایران است. او در سال 549 هجری قمری در قریه‌ سهرورد زنجان دیده به جهان گشود. اولین آموخته های او در شهر مراغه نزد مجدالدین جیلی بود . سهروردی نزد جیلی ، فقیه مشهور آن زمان ، فقه را آموخت و در همانجا و نزد همین استاد با فخر رازی ، منتقد بزرگ فلسفه مشاء ، همدرس بود . با آنکه این دو از نظر علمی تفاوت های آشکاری با یکدیگر داشتند اما دوستی و قرابتی عجیبی میان این دو بر قرار بود.​
سهروردی پس از تکمیل تحصیلات به اصفهان رفت تا نزد ظهیرالدین فارسی، علم منطق را بیاموزد. او در همین شهر بود که برای نخستین بار با افکار ابن سینا روبرو شد و پس از مدتی تسلط خاصی بر آن پیدا کرد.
سهروردی پس از اتمام تحصیلات رو به عرفان و سلوک معنوی آورد. شیخ در جریان سفرهایش مدتی با جماعت صوفیه هم کلام شد و به مجاهدت نفس و ریاضت مشغول شد .
هنگامی که سفرهای سهروردی گسترده تر شده بود به آناتولی رسید و از آنجا به حلب سوریه رسید. در همان شهر با ملک ظاهر ، پسر صلاح الدین ایوبی ، دیداد کرد. ملک ظاهر شیفته شیخ شده و مقدمش را گرامی داشت و از او خواست که در آن جا بماند. سهروردی پذیرفت و درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد. در همین مدرسه بود که شاگرد و پیرو وفادارش شمس الدین شهروزی به او پیوست .
به گزارش "مهر"، شیخ همیشه در بیان مسائل ، به خصوص احکام و مسائل مربوط به دین بی باک بود و همین صراحت بیان او بود که سرانجام فقهای قشری عامه علیه او شوریدند ، او را مرتد خوانده و سخنانش را خلاف اصول دین دانستند. این کینه و عناد تا جایی رسید که ملک ظاهر را تشویق به قتل او کردند. اما ملک ظاهر نمی پذیرفت و به خواست آنان توجهی نمی کرد. اما فقها با ارسال شکوائیه به صلاح الدین ایوبی او را مجاب کردند که فرمان قتل شیخ را صادر کند. سرانجام صلاح الدین ایوبی در نامه ای از پسرش خواست به دلیل برخی ملاحظات سیاسی شیخ را به قتل برساند .
بدین ترتیب شیخ را زندانی کرده و در سن 36 یا 38 سالگی به قتل رسید. مشهور است که او را به دار آویختند یا خفه کردند. جنازه‌ شیخ را در روز جمعه آخر ذی الحجه سال 587 هـ.ق از زندان بیرون آوردند. جرم او معاندت با شرایع دینی بود. بدین ترتیب سهروردی نیز سرانجامی همچون سقراط یافت .
به گزارش خبرنگار گروه دین و اندیشه "مهر"، از سهروردی در طول عمر کوتاه خود حدود پنجاه کتاب و رساله به یادگار مانده است . آثار او نه تنها حاوی مهمترین آثار وی است بلکه به طرز شگفتی از نظر فصاحت و بلاغت تحسین شده و دارای نثری پخته و قوی است .
آثار سهروردی را می توان به چهار بخش تقسیم کرد :
1- کتاب های صرفا فلسفی وی که به زبان عربی است . تلویحات ، المقاومات و مطارحات و معروف ترین کتاب فلسفی وی ، حکمت الاشراق ، از این جمله اند .
2- رساله های عرفانی وی که به زبان پارسی و برخی به عربی است. از این جمله عقل سرخ ، آواز پر جبرئیل ، صفیر سیمرغ و لغت موران به پارسی و هیاکل النور و کلمة التصوف به عربی است .
3- ترجمه ها و شروحی که او بر کتب پیشینیان ، قرآن و احادیث نوشته است. مانند ترجمه‌ فارسی رسالة الطیر ابن سینا و شرحی بر اشارات و تنبیهات ابن سینا و تفاسیری بر چند سوره قرآن کریم .
4- دعاها و مناجات نامه هایی که به زبان عربی است و آنها را الواردات و التقدیسات نامیده است . برخی بر این باورند که روش اشراقی را ابن سینا بنیان نهاده و معتقدند ابن سینا در کتاب منطق المشرقین و سه فصل آخر کتاب اشارات و تنبیهات به آن اشاره کرده است. اما با تمام این احوال همه دوستداران فلسفه معتقدند اگر ابن سینا بینانگذار فلسفه اشراق باشد یا نباشد ، این سهروردی است که حکمت اشراق را به حد اعلا و تکامل رسانده است. سهروردی در این کتاب به نوعی از بحث وجود رسیده که تنها به نیروی عقل و قیاس برهانی اکتفا نمی کند ، بلکه شیوه استدلالی محض را با سیر و سلوک قلبی همراه می سازد. سهروردی برای تدوین فلسفه خویش منابع متعددی داشت که با گردآوری آنها و تنظیم شگفت انگیز ایشان در کنار هم فلسفه ی نوین خود را پایه گذاری کرد. این منابع به سه دسته کل تقسیم شده اند :
5. حکمت الهی یونان ، سهروردی بر خلاف فیلسوفان پیشین که تنها به ارسطو توجه ویژه ای داشتند شیفته فیثاغورث و امپدکلوس و به ویژه افلاطون بود ، تا حدی که افلاطون را پیشوای حکمای اشراق می داند.
6. حکمت مشاء، بدون شک این حکمت مشائی بود که مقدمه‌ی اشراق شده است. سهروردی با گردآوری آثار مشائین به خصوص ابن سینا توانست اینگونه از آرا مشاء را در حکمت اشراق استفاده کند.
7. حکمت ایران باستان ، از نکات برجسته و جالب توجه سهروردی علاقه‌ی خاص او به حکمت پارسی باستان است به خصوص شخص زردشت است. این توجه ویژه به حدی است که برخی اصطلاحات حکمت اشراق را از اوستا و منابع پهلوی گرفته است . او در کتاب حکمت الاشراق ، زردشت را حکیم فاضل نمیده و حتی خودش را زنده کننده حکمت ایران باستان دانسته است. جالب آنکه شیخ مانی و مزدک را مصلحین زردشتی گری نمی داند بلکه آن دو را نکوهش کرده و بدعت گذار نامیده است.
به گزارش "مهر"، سهروردی حقیقت را امری واحد می دانست و آن را منسوب به خداوندی واحد دانسته و اصطلاح « الحق من ربک » را از قرآن وام گرفته است. سهروردی می گوید : « حقیقت ، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی یابد. شهر واحدی است که باب های کثیری دارد و راههای فراوان به آن منتهی است ».
سهروردی عقیده داشت در ایران باستان امتی می زیست که مردم را به حق رهبری می کرد و آنان را پرستنده حق واحد می دانست. سهروردی افراد این امت را پهلوانان و جوان مردانی یگانه پرست می دانست و ایشان را با این کلام معرفی می کند : « خداوند ولی کسانی است که ایمان آورند و ایشان را از ظلمت به سوی نور هدایت می کند » او حکمای ایرانیان باستان را کسانی می داند که با شیوه‌ اشراقی به مقام عرفانی والایی رسیده اند.
سهروردی پهلوانان فرزانه ‌ای چون کیومرث و تهمورث و حکیمانی چون زردشت و جاماسپ را برای اولین بار در فلسفه معرفی می کند. وی واقعیت اشیاء را به نور تمثیل می کند و آنچه را که تفاوت میان آنهاست در شدت و ضعف نورانیت آنها می داند. او معتقد است که نوری واحد عامل آشکار شدن اشیاء است و هستی مطلق و نور محض را « نورالانوار » خداوند می داند .


 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آثار و تالیفات سهروردی


سهروردی با وجود کمی عمر، حدود پنجاه کتاب به فارسی و عربی که بیشتر آن ها به دست ما رسیده است.
نوشته های وی سبکی جذاب و از لحاظ ادبی ارزش بالایی دارد و آنچه از آثار وی به فارسی است، از شاهکارهای نثر این زبان به شمار می رود که بعدها الگوی نثر نویسی داستانی و فلسفی شده است.

آثار وی از چند نوع است و می توان آن ها را به پنج دسته تقسیم کرد:

1- چهار کتاب بزرگ تعلیمی و نظری که همه به زبان عربی هستند.
در این کتاب ها ابتدا فلسفه مشائى به آن صورت که توسط سهروردی تفسیر شده و تغییر شکل یافته، بحث می شود و سپس بر پایه همین فلسفه، حکمت اشراقی مورد تحقیق قرار می گیرد.
این چهار کتاب عبارتند از:
تلویحات
، مقاومات، مطارحات - که در هر سه از تغییراتی که به فلسفه ارسطویی داده شده بحث می شود- و بالاخره شاهکار سهروردی، "حکمة الاشراق" که مختص به بیان عقاید اشراقی وی است.

2- رساله های کوتاه تری به فارسی و عربی که در آنها محتویات چهار کتاب مذکور به زبانی ساده تر به صورت خلاصه توضیح داده شده است.
از آن جمله می توان به این کتب و رسائل اشاره کرد:

هیاکل النور، الالواح العماریه(که هر دو هم به عربی و هم به فارسی نگاشته شده) پرتو نامه، فی اعتقاد الحکماء، اللمحات، یزدانشناخت و بستان القلوب (دو کتاب اخیر را به "عین القضاة همدانی" و "سید شریف جرجانی" نیز نسبت داده اند ، ولی احتمال بیشتر آن است که از خود سهروردی باشد.

3- حکایت های رمزی یا داستان هایی که در آنها از سفر نفس در مراتب وجود و رسیدن به رستگاری و اشراق سخن رفته است. این رساله ها به فارسی است؛ ولی بعضی از آن ها ترجمه عربی نیز دارد.
مانند:
عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، الغربه الغربیة، لغت موران، رساله فی حالة الطفولیه، روزی با جماعت صوفیان، رسالة فی المعراج و صفیر سیمرغ.

4- تحریر ها و ترجمه ها و شرح ها و تفسیر هایی که بر کتابهای فلسفی قدیمی تر و نیز بر قرآن کریم و برخی احادیث نوشته است.
مانند:

ترجمه فارسی رسالة الطیر ابن سینا، شرحی بر اشارات او، تالیف رسالة فی حقیقة العشق که مبتنی بر "رسالة فی العشق" ابن سیناست و تفسیر هایی بر چند سوره از قرآن و بعضی از احادیث.

5- دعا ها و مناجات نامه هایی به زبان عربی که سهروردی آنها را "الواردات و التقدیسات" نامیده است.

این مجموعه از آثار و تالیفات شیخ شهاب الدین سهروردی و شرح هایی که بر آن ها نوشته شده است، منبع اطلاع ما از عقاید مکتب اشراقی وی است.
گنجینه ای از حکمت که در آن رموزی از میراث های متعدد زرتشتی و فیثاغورسی و افلاطونی و هرمسی، به رموز و تمثیلات اسلامی ذکر شده است.

در حقیقت سهروردی از منابع مختلف کسب فیض می کرده است، و هیچ در این باره تردید نمی کرد که هر چه را ملایم و متناسب با نظر کلی خویش بیابد؛ از هر جا که باشد، بپذیرد و در نظر خویش وارد کند.

 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سهروردی

سهروردی

نورالانوار و مباحث وجود در نظر سهروردی

بنابر نظر سهروردی، واقعیت های مختلف، چیزی غیر از نور نیستند که از لحاظ شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند.
واقعیت نیازمند به تعریف نیست؛ چرا که قاعده آن است که پیوسته امر غیر واضح را با امری روشن و واضح تعریف کنند. در حالی که پیداست که هیچ چیز از نور، آشکارتر و روشن تر نیست و بنابراین، آن را با هیچ چیز دیگری نمی توان تعریف کرد.
حقیقت این است که همه چیز ها به وسیله نور آشکار می شود و به همین دلیل، بایستی به وسیله آن تعریف شود.

نور محض که سهروردی آن را "نور الانوار" نامیده است، حقیقت الهی است که روشنی آن به علت شدت نورانیت و فیض، کور کننده است. نور اعلی منبع هر وجود است؛ چرا که جهان در همه درجات واقعیت خود، چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست.
سهروردی در این باره چنین می گوید:
ذات نخستین نور مطلق، یعنی خدا، پیوسته نور افشانی (اشراق) می کند و از همین راه متجلی می شود و همه چیزها را به وجود می آورد. و با اشعه خود به آن ها حیات می بخشد؛ و هر چیز در این جهان منشعب از نور ذات او است، و هر زیبایی و هر کمال، موهبتی از رحمت اوست؛ و رستگاری عبارت از وصول کامل به این روشنی است.

سهروردی به چند راه اشاره می کند که بنابر آن ها، قلمرو های مختلف جهان از یکدیگر تمایز پیدا می کنند.
مثلا ممکن است کسی به تمام چیزها از این لحاظ نگاه کند که نور یا ظلمت هستند. اگر نور باشند، یا این نورانیت از خود آن هاست که در این صورت "نور مجرد" نام دارند. اما اگر نورانی شدن آن ها از منبع دیگری باشد، در این صورت، "نور عرضی" نامیده می شوند.
به همین ترتیب، ظلمت نیز یا وابسته به گوهر(خود شئ یا جوهر) است که در این صورت، "غسق" نامیده می شود و یا از چیز دیگری است که "هیئت" نام دارد.
منابع


  • تاریخ فلسفه در جهان اسلامی

 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نظر سهروردی درباره فرشتگان

نظر سهروردی درباره فرشتگان

نظر سهروردی درباره فرشتگان


علم به عالم ملکوت یا فرشته شناسی که بحث در مورد انوار یا جواهری است که میان این جهان سایه و نور اعلی قرار دارد، قسمت مرکزی حکمت اشراق را تشکیل می دهد.

فرشته در زمان واحد، هم نگاه دارنده این جهان است، هم وسیله و افزار معرفت و شناخت است و هم چیزی است که آدمی می خواهد به آن برسد و در این زندگی زمینی پیوسته درصدد یافتن آن است. زیبایی و تسلط فرشته پیوسته در جهان اشراقی می درخشد و هر کس را که درصدد رویت آن بر می آید، خیره می سازد.

در نظر سهروردی تعداد فرشتگان به تعداد ده عدد فلک نجومی قرون وسطی نیست؛ بلکه به تعداد ستارگان ثابت است. یعنی عملا از قدرت شمارش ما بیرون است.
و طریقی که فرشتگان از فیض الهی بهره مند و اشراق می شوند، محدود به هیچ شکل منطقی که از پیش قابل دریافت باشد، نیست.

سهروردی، سلسله مراتب فرشتگان را از دو جهت طولی و عرضی مورد بحث قرار داده است.
در بالای سلسله طولی، فرشتگان مقرب جای دارند که برترین آن ها نورالاعظم یا نورالاقرب (یا بهمن) نامیده می شود. این فرشته که نزدیک ترین فرشته به نورالانوار است، فرشته مقرب پایین تر از خود را به وجود می آورد که این فرشته پایین تر، از آن و نیز از نور الانوار کسب نور می کند.

این افاضه به نوبه خود انتقال پیدا می کند تا سلسله طولی- که هر یک از افراد آن نور قاهر نامیده می شوند- کامل شود.
این سلسله طولی را "امهات" نیز می نامند؛ از آن جهت که همه چیز های جهان از آن تولد می یابد.
اعضای سلسله امهات، به صورتی هستند که هر فرشته مقرب فوقانی، جنبه بهتر و غلبه نسبت به آنکه در زیر آن است، دارد و فرشته پایین تر نسبت به فوقانی دارای جنبه محبت است.

از جنبه غلبه و مشاهده این سلسله مراتب عالی، رشته عرضی فرشتگان پیدا می شود که مطابق است با جهان ارباب انواع یا "مثل افلاطونی". افراد این سلسله مانند سلسله طولی از یکدیگر تولید نمی شوند.

هر چیز در این دنیا که عالم پایین است، صنم یکی از این رب النوع هاست که "اثر فرشته‌ای خاص" آن را همراه دارد. به همین جهت است که سهروردی آن ها را صاحبان نوع (ارباب الانواع) خوانده است؛ چون در واقع هر یک بر یک نوع خاص حکومت دارد و در واقع، رب النوع آسمانی و مثال افلاطونی آن است.

از فرشته عرضی فرشتگان، یک دسته فرشتگان متوسط به وجود می آید که همچون خلفای آن ها مستقیما بر انواع(موجودات) حکومت می کنند.
اعضای این دسته متوسط را "انوار مدبره" و گاهی "انوار اسفهبدیه"می نامند. این نام اخیر بیشتر برای آن دسته از فرشتگان است که بر نفوس آدمیان حکومت دارند.
این فرشتگان؛ یعنی انوار مدبره به میانجی گری محبت، افلاک را به حرکت در می اورند و حافظ همه آفریده های زمینی از معدنی و گیاهی و حیوانی و بشری می باشند.

 

.g@v ro ch.

عضو جدید
"فی حقیقه العشق" یا "مونس العشاق" رساله کوتاهی از تالیفات شیخ شهاب الدین سهروردی است، که همونطور که استارتر محترم فرمودن، بر پایه ی "رساله فی العشق" ابن سینا نوشته شده.

از تاریخ دقیق تالیفش هر چی بیشتر جستم، کمتر یافتم! اما رساله ای که الان در اختیار ماست، تحریر سال 659 (72سال پس از مرگ شیخ) هست.

با اجازه استارتر محترم، قسمتهایی اش رو براتون می ذارم...
 

.g@v ro ch.

عضو جدید
موجز از "فی حقیقه العشق"

موجز از "فی حقیقه العشق"

داستاپن این رساله، داستانِ سه برادر_حُسن، عشق و حُزن_ است که هر سه از نخستین گوهرِ تابناکی که حق تعالی بیافرید_عقل_ به وجود آمده اند. خبرِ افرینشِ ادم به عرش می رسد و برادرِ مهین_حسن_ قصد دیدار او می کند. عشق و حزن نیز پی او می شوند.


عشق جون از رفتنِ حسن خبر یافت، دست در گردن حزن آورد و قصدِ حسن کرد. اهل ملکوت چون واقف شدند، در پی براندند.

عشق چون بمملکت آدم رسید، حسن را دید تاج تعزز بر سر نهاده و بر تخت وجود آدم گرفته، خواست تا خود را در آنجا گنجاند، پیشانیش بدیوار دهشت افتاد، از پای درآمد. حزن حالی دستش گرفت، عشق چون دیده باز کرد اهل ملکوت را دید که تنگ درآمده بودند. روی بدیشان نهاد، ایشان خود را بدو [عشق] تسلیم کردند و پادشاهی خود بدو دادند.

از حسن اجازه می خواهند تا به بارگاه آدم شرفیاب شوند. حسن می گویدنیدشما صبر کنید تا من بروم و نظری دراندازم، اگر خوش آید شما را طلب کنم.

​و همگان پذیرفتند.
 

.g@v ro ch.

عضو جدید
ادامه...

ادامه...

حُسن به شهرستان آدم رسید و در آن جا مُقام یافت.
ما نیز از پیِ او[حُسن] براندیم. چون نزدیک رسیدیم، طاقت وصول او نداشتیم، همه از پای درآمدیم و هر یکی به گوشه ای فتادیم.

و نشانِ حُسن در وجود یوسف می دادند(حسن در وجود یوسف مُقام یافته بود). من(عشق) و برادر کهینم_حُزن_ بدانجا شدیم، حسن ما را به خود راه نمی داد.

می کن که جفات می نبیند
می کش که خطات می بسازد

بسیار بهی از آنچه بودی
نادیدن مات می بسازد

در گریه و آه سر دمی کوش
کین آب و هوات می بسازد

چون دانستیم که او[حزن] را از ما فراغتی حاصل است هر یک به طریقی روی نهادیم، حزن بکنعان رفت و من راه مصر برگرفتم.
 

.g@v ro ch.

عضو جدید
...زلیخا چون این بشنید خانه بعشق پرداخت و عشق را گرامی تر از جان خود می داشت تا آنگاه که یوسف بمصر افتاد.

اهل مصر بهم برآمدند، خبر بزلیخا رسید، زلیخا این ماجرا با عشق بگفت... عشق گریبانِ زلیخا بگرفت و بتماشای یوسف رفتند.

[عشق] یوسف را بدید خواست که پیش رود، پای دلش بسنگ حسرت درآمد، از دایره ی صبر بدر افتاد.

زلیخا چون دست ملامت دراز کرد و چادر عافیت بر خود بدرید و بیکبارگی سودایی شد. اهلِ مصر در پوستینش افتادند و او بی خود این بیت می گفت:

ما علی العلّ ال من حرج
مثل ما بی لیس ینکتم

ز عموا انّی احبّکم
و غرامی فوق ما زعموا
 

.g@v ro ch.

عضو جدید
...وفتی خبر عزیز مصر شدنِ یوسف به کنعان رسید، یعقوب این حادثه با حُزن بگفت. حزن به اتفاق یعقوب و فرزندان به مصر رفتند.

در بارگاهِ عزیز مصر چون عشق را بدید در خدمتِ حسن بزانو درآمده و حالی روی بر خاک نهاد، یعقوب با فرزندان موافقت حزن کردند و روی بر زمین نهادند.

بوسف روی بیعقوب آورد و گفت: ای پدر! این تاویل آن خوابست که با تو گفته بودم: «یا ابتی انّی رایت احدعشر کوکبا و الشمس والقمر رایتهم لی ساجدین.»
 

.g@v ro ch.

عضو جدید
فصل جدید

فصل جدید

وارد فصل تازه ای از "فی حقیقه العشق" می شیم....

این قسمت ها انقدر زیبان که ترجیح می دم کلمه به کلمه براتون بنویسم، تا از نعمتِ لمسِ تعابیرِ بهره مند بشید!



بدانکه از جمله نام های حُسن، یکی جمال است و یکی کمال و در خبر آورده اند که «انّ الله جمیل یحب الجمال». و هرچه موجودند از روحانی و جسمانی طالب کمال اند،

و هیچ کس نه بینی که او را بجمال میلی نباشد، پس چون نیک اندیشه کنی همه طالب حسن اند و در آن می کوشند که خود را به حسن رسانند.

و بحسن منتها که طلب همه است دشوار می توانند رسید زیرا که وصول بحسن ممکن نشود الا بواسطه ی عشق، و عشق، هر کسی را بخود راه ندهد و بهمه جایی ماوی نکند

و بهر دیده روی ننماید، و اگر وقتی نشان کسی یابد که مستحق آن سعادت بود، حزن را که وکیل در است بفرستد تا خانه پاک کند و کسی را در خانه نگذارد، و از آمدنِ سلیمانِ

عشق خبر کند و این ندا در دهد که «یا ایها النمل ادخلو مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لایشعرون»، تا مورچگان حواس ظاهر و باطن هر یکی بجای خود قرار گیرند

و از صدمت لشکر عشق بسلامت بمانند و اختلال بدماغ راه نیابد.
 

.g@v ro ch.

عضو جدید
....

و آنگاه عشق بیاید و پیرامن خانه بگردد و تماشای همه بکند و در حجره ی دل فرو آید، بعضی را خراب کند و بعضی را عمارت کند، و کار از آن شیوه ی اول بگرداند و روزی چند درین شغل بسر برد.

پس قصد درگاه حسن کند.

و چون معلوم شد که عشق است که طالب را بمطلوب می رساند جهد می باید کردن که خود را مستعدّ آن گرداند که عشق را بداند و منازل و مراتب عاشقان بشناسد و خود را بعشق تسلیم کند

و بعد از آن، عجایب بیند.

سودای میان تهی ز سر بیرون کن!
از ناز بکاه و در نیاز افزون کن

استاد تو عشق است چو آنجا برسی
"او خود بزبان حال گوید چون کن"


جا داره که تمام نوشته هامو قرمز کنم!

 

.g@v ro ch.

عضو جدید
...

محبت چون بغایت رسد آنرا عشق خوانند، و گویند که "العشق محبّه مفرطه". و عشق خاصّتر از محبت است، زیرا که همه عشقی محّبت باشد اما همه محبت عشق نباشد.

و محبت خاصتر از معرفت است زیرا که همه محبتی معرفت است اما همه معرفتی محبت نباشد.

و از معرفت دو چیز مقابل تولد کند، که آنرا محبت و عداوت خوانند، زیرا که معرفت یا بچیزی خواهد بود مناسب و ملایم جسمانی یا روحانی که آنرا خیر محض خوانند و کمال مطلق خوانند و نفس انسانی طالب آن است و خواهد که خود را بدانجا رساند و کمال حاصل کند،

یا بچیزی خواهد بود که نه ملایم بود نه مناسب، خواه جسمانی و خواه روحانی که آنرا شر محض خوانند و نقص مطلق خوانند. و نفس انسانی دایما از وی می گریزد و از آنجاش نفرتی طبیعی بحاصل می شود،

و از اول محبت خیزد و از دوم عداوت. پس اول پایۀ معرفت است و دوم پایۀ محبت و سیّم پایۀ عشق.

وبعالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبّت دو پایۀ نردبان بسازد و معنی «خطوتین و قد وصل» اینست.

و همچنانکه عالم عشق منتهای عالم معرفت است، و محبت واصل او منهی علمای راسخ و حکمای متاله باشند و از آنجا گفته:


عشق هیچ آفریده را نبود
عاشقی جز "رسیده" را نبود


....

 

Similar threads

بالا