نامه عاشقانه من

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روي لبه‌ي دلتنگي مينشينم و به تنهايي ها زل ميزنم.
خودم را در دوردست ميبينم انگار زندگي درياست و من ساحلي خاموش و آرامم.
نه جاده مرا ميشناسد ، و نه دريا و نه شن.
و نه سلامي نورس به ديدارم مي آيد ،
نه عاشقي قلبي روي دلم ميکشد نه کودکي با شنهايم بازي ميکند و نه موجي به آغوشم ميکشد.
تنهاي تنهايم.
دريا در کنارم است و مدام در گوشم ميخواند که تا من هستم تو تنها نيستي،
و من سکوت ميکنم. نميتوانم به او بگويم که تنهايم .
من تنهاي تنهايم.
من اکنون شبيه چتري خيس از بارانم که در گوشه‌اي واژگون انداخته شده‌،
من اکنون شبيه نيکمتي خالي هستم ، من اکنون شبيه هق هق دلتنگي ام .
من اکنون تنهايم.
از غمهاي تازه‌ام به غمهاي کهنه‌ام ميروم، از شعر تازه به شعر کهن.
سرم گيج ميرود، شب از نيمه گذشته است، ديروقت است، چراغ را خاموش ميکنم ،
دراز ميکشم ، سرم را روي بالش غم ميگذارم و پتوي دلتنگي را روي سرم ميکشم و
به خواب ميروم.بلکه کمي فراموشي به فريادم برسد.
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این واقعا شگفت انگیز است که دو غریبه ، بهترین دوستان هم می شوند ،
اما این واقعا تاسف اور است که بهترین دوستان با هم غریبه شوند .
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
[SUB]
[/SUB]
[SUB]خدایـــــا التمـــــــاست مــــــی کنــــــم[/SUB]​
[SUB]همـــــه دنیـــــایــــت ارزانـــــیِ دیگــران[/SUB]
[SUB]ولـــی [/SUB][SUB]!! [/SUB][SUB]آنــکــــه دنـیـــایِ من اســــت[/SUB]
[SUB]مــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نــــــــشـــود[/SUB][SUB]. . .[/SUB]

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قربون مست نگاهت
قربون چشمای ماهت
قربون گرمی دستات
صدای آروم پاهات

چرا بارونو ندیدی
رفتن جونو ندیدی

خستگیهامو ندیدی
چرا اشکامو ندیدی



مگه این دنیا چقدر بود
بدیهاش چندتا سحر بود
تو که تنهام نمیذاشتی
توی غمهام نمیذاشتی


گفتی با دو تا ستاره
میشه آسمون بباره
منم و گریه ی بارون
غربت خیس خیابون






توی باغچه ی آهم پر گریه پر آهم
کاشکی بودی و میدیدی همه ی گلاشو چیدی
تموم روزای هفته که پره غم شده رفته
من و گلدونت میشینیم فقط عکساتو میبینیم


روز پنج شنبه دوباره
وعده ی دیدن یاره
روی سنگ سردی از قبر
میریزه اشکای خستم
تا که قاصدک دوباره
خبری ازت بیاره
با یه دسته گل ارزون
پیشتم من زیر بارون


قربون مست نگاهت
قربون چشمای ماهت
قربون گرمی دستات
صدای آروم پاهات

چرا بارونو ندیدی
رفتن جونو ندیدی
خستگیهامو ندیدی
چرا اشکامو ندیدی


مگه این دنیا چقدر بود
بدیهاش چندتا سحر بود
تو که تنهام نمیذاشتی
توی غمهام نمیذاشتی


گفتی با دو تا ستاره
میشه آسمون بباره
منم و گریه ی بارون
غربت خیس خیابون



♫♫
♫♫


روز پنج شنبه دوباره
وعده ی دیدن یاره
روی سنگ سردی از قبر
میریزه اشکای خستم
تا که قاصدک دوباره
خبری ازت بیاره
با یه دسته گل ارزون
پیشتم من زیر بارون



ترانه سرا : مازیار فلاحی








 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی وقته تک و تنهام توی باغی از ترانه
منتظر واسه یه خوبی، یه رفیق بی بهانه
توی دنیای پر از گل واسه عالمی غریبم
میون اینهمه خوبی این منم که بی نصیبم




روزگاری زیر بارون، روزگاری بی قرارم
جز یه لحظه مهربونی دیگه خواسته ای ندارم
تو کنار من بشینی، دل خستمو ببینی
بیای از تو باغ قصم یه شکوفه ای بچینی







منم اون مترسکی که شدم عاشق کلاغا
واسه من ابد بریدن میون حصار باغا
آخه این صورت زشتو کی به من داده خدایا
آدمارو دوست ندارم، عاشق شمام کلاغا





♫♫♫

♫♫♫
با تو این پالتوی کهنه مثل ابریشم لطیفه
تن پوشالی سردم مثل خواب گل ظریفه
میدونم ازم میترسی، من با این چشمای خسته
چجوری بدست بیارم دلتو با دست بسته؟






من با این لباس کهنه، صورت زمخت و زشتم
خیلی وقته تک و تنهام، آره اینه سرنوشتم
ای پرنده های غمگین از چشای من نترسین
آدما گریمو دیدن، برین از اونا بپرسین







منم اون مترسکی که شدم عاشق کلاغا
واسه من ابد بریدن میون حصار باغا
آخه این صورت زشتو کی به من داده خدایا
آدمارو دوست ندارم، عاشق شمام کلاغا





ترانه سرا : مازیار فلاحی









 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کار سختی نیست
تغییر جایگاه ِ آدمها توی دلت؛
وقتی قرار است یک دوست معمولی
یک هم صحبت گاهی به گاهی
یک رفیق لحظه های خوب
یک دفعه تبدیل بشود به یک دوست صمیمی تر
به یکی که رفیق تمام لحظه هاست
به یکی که بیشتر از بقیه رویش حساب میکنی...
اما
امان از اینکه بخواهی راه ِ رفته را، برگردی؛
سختی کار آن وقتی است
که بخواهی
یکی را که عزیز ِ دلت بوده
آرام ِجان لحظه هایت بوده
عزیزِ همیشه و هنوزت بوده
برگردانی و بنشانی در جایگاه یک دوست معمولی؛
- یکی مثل همه -
که گاهی هست و گاهی نیست


تلخ میگذرد
این روزها را میگویم
که قرار است
از - تو -
که آرام ِ جان ِ لحظه هایم بوده ای
برای دلم
یک انسان معمولی بسازم.....!!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می دونی عزیزم...


دنیـ ـا یک طلـ ـبِ بــ ـزرگ دســتِ مـــا دارد


دنیا یک دل لرزه

از سرِ دلتنگی

محتاج است

یک لبخند و یک بوسه و یک

مگر می شود تو باشی و من عاشقت نباشم ؟

یک دیدارِ صمیمی


یک کلامِ ساده مثلا

سلام !

و یک ادامه ی محکم

مثلا

می خواهم زمان نشان دهد که

تا ابد با تو می مانم !

میدانی یعنی چه.

دنیا یعنی

آدمها محتاجِ باورند

باورِ اینکه

اگر همه چیز را دستِ خدا بسپاری

آنگاه

درست زمانی که فکرش را هم نمی کنی

آن اتفاق می افتد

آن عاشقانه ی ساده رُخ می دهد.


حالا این ها هم که به کنار باشد

من طلب دارم از تو

از دستانت

از کافه هایی که بی من رفته ای

فیلمهایی که شب ها بی من دیده ای

شعرهایی که بی من خوانده ای

از همه مهمتر

دلتنگی هایی که بی من

کشیده ای . . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

نامه ناتمام

اول نامه جای دلتنگ چندتا نقطه چین ... می گذارم

جای اسم قشنگت سر سطر نازنین............نازنین می گذارم
گفتن از تو ولی کار من نیست
پس قلم را زمین می گذارم



 

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر سهم من ...
از این همه ستاره
...
فقط سوسوی غریبی است
...
غمی نیست

همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست
.../
یه وقت به سرت نزند شعرهایم را بتکانی
...
چرا که رسوا خواهم شد
...!
و همه خواهند دید
!!
لحظه لحظه تو را " میان واژه هایم
"!!!...
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز هم در میان اندیشه هاي ابریشمی ام تو را می خوانم واز تو می نویسم...


آنچنان مرا شیفته خود کرده اي که دیگر حتی نمی توانم به کسی نگاه کنم...


چه برسد به عشق ودلدادگی!


با اینکه در کنارم نیستی اما از من به من نزدیکتري...


با هر نفس عطر احساست را با تمامی وجود می بلعم...


با خاطراتت زندگی می کنم...


به یادچشمان پرفروغت نفس می کشم...


و به امید با تو بودن دقایق رادر بستر ساعت شنی زمان می خوابانم تا بتوانم دمی را باتو آسوده بگذرانم...


آري با تو!


با تو که از تبار مجنونی ... مرا لیلی خود خواندی و به من رسم عاشقی را آموختی..


براستی که تو فرهاد زمانی و من شیرین قصه هاي تو!


مجنون من، فرهاد نازنینم!


نمی خواهم تیشه برکوه فرو آوري و یا سر بر بیابان بزنی...


من به مامن وجودت ایمان آورده ام و جز تو کسی را لایق مهربانی هاي بی حد و مرز زنانه ام نمی دانم...


برگرد و بامن بمان نگارم!


بگذار به تو تکیه کنم و تو را از عشق سیراب گردانم!!



نازنین فاطمه جمشیدی

 

"gole naz"

عضو جدید
گـــــاهی نـــــه گریـــــه آرامت می کنــــد

و نـــــــــــه خنــــــــده

نــــــــه فریـــــــــاد آرامــت می کنــــــــد

و نـــــــه سکــــــــوت

آنجـــــاست کـــــه بـــا چشمانی خیس

رو بـــه آسمـــــان می کنی و می گویی


خدایــــــا

تنهـــــا تــــو را دارم

تنهـــــــایم مگـــــــذار
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم...

مرا از خنده هایت دور نریز...


به شعله های هم آغوشی ام نفس بده...


پیراهنی از یاس بر تنم کن...


تاجی از خورشید بر سرم بذار...


و تختی از نور مهیا کن...


به نسیم بگو پرده ها را بکشد...


باید به بهشت
برویم...


ماه در باغش برایمان جشن گرفته...


صدای کل زدن فرشتگان را
می شنوی؟


هلهله و پایکوبی شان را چطور
؟ به خاطر می آوری...


امروز روز وصالمان است, بهترین روز دنیا...


روزی که هستی ام پیشکش توست...


جسمم... روحم... تمام زندگی ام...


همه را سخاوتمندانه به پای تو می ریزم...


و حلقه عشق را به دستانم می بخشم...


تو آنقدر پاک, زلال ,
مهربان و بی آلایشی...


که اگر
مهر تعلق به تورا برپیشانی ام حک کنم....


خوشبخت ترین و آزاد ترین انسانم!


نازنین فاطمه جمشیدی




 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همسفرم

در آغوش تو حس امنیتی است که تا امروز تجربه نکرده بودم...


رندگی جاودانه ای است که هنوز هم باورم نمی شود در آن سکنی گزیدم


و احساس آرامشی است که شاید لایق آن بودم...


اما نه!


تو با غرور خاص خود...تو با شکوه عشق خود...با مهربانی بی کران خود ....به من عمری دوباره


بخشیدی...


تو مرا درآغوشت به خوشبختی رساندی ....


متشکرم... بینهایت متشکرم...


که اگر تو نبودی من زیر یخیندان تنهایی به نیستی می رسیدم...


اما حالا! در بهار حصار دستان تو, که دور کمر ظریفم خودنمایی می کند...


تماشایی ترینم...


شادترینم...آرام ترینم...


چرا که به تو تکیه کردم


نگار بی نظیرم....



نازنین فاطمه جمشیدی











 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم!


برگ هاي آفت زده زرد، دست در دست باد می خوانند و می رقصند...


برگهاي فرسوده قهوه اي، طاق نصرتی را می سازند...


برگهاي نیمه جان سرخ, فرش قرمزي را می گسترانند...


باران موهایم را, با مروارید هاي ریز و درشت شیشه اي اش تزیین می کند...


نسیم
به صورتم بوسه می زند..


و خش خش بی امان پاییز زیر قدمهایم, زیباترین ملودي عاشقانه را می نوازد...


اندیشه هاي ابریشمی ام جانی تازه می گیرند...


تمام فکر و ذکرم رابه سمت و سوي تو می کشانند...


قلم را به فرمان قلبم در می آورند...


و احساسی ترین کلمات را بر انگشتانم رهنمون می کنند...


من سرمست این همه زیبایی, به معیادگاه عشقم, که کلبه اي از محبت است پناه می برم...


تک تک واژگان را در آغوش قلمم جاي می دهم...


بر روي لوح سپید کاغذ، مهربانترین نثرها را مکتوب می نمایم...


و تقدیم چشمانت می کنم...



نارنین فاطمه جمشیدی



 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دختري شدم از جنس پاییز...


بی احساس مثل فصل برگ ریز..


چشمان بارانی ام, یادگاری از حسرت داشتن توست...


و پیکر آفت زده ام سوغات جدایی توست...


دلم هزاران تکه شده و هر تکه اش در انتظار وصل توست...


نازنین فاطمه جمشیدی



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو اگر می دانستی!
که چه دردی دارد!
که چه رنجی دارد!
خنجر از دست عزیزان خوردن!
، هرگز از من مسکین نمیپرسیدی آه ای دوست چرا تنهایی




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دیشب چشمان ابر آلودت را فانوسی از جنس مهتاب دیدم.

دستان گره خورده ات٬ راه حل مساله ای حل نشدنی را نشانی داد.

ولی امروز...

در چشمانم جز صید سایه بختی کسی دایره نمی زند...

دستان پژمرده ای که خار هم زحمت نوازش نمی دهد...

نفس غم دوخته ای که هر دم مهر خاموشی فریاد میزند...



ومن...

سایه رسیدنت را با نگاهی بر قلب منتظرم میکوبم...

ولی نیستی....






 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی خوام بگم از دوریت، توسرمای کوچه هلاک میشم.

نمی خوام بگم،شب تنهایی من، پروانه ها اشک می ریزن.

نمی خوام بگم، بی تو شب، بی بال میشم.

اما تو،

اما تو عشق رو ندیدی تو نگاهم؟

اون شقایق توی دستم،

اشکای گوشه ی چشمم.

رفتی بی بهونه؟؟؟

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم چرا شعرها را باید نوشت

چرا نباید شعرها را فریاد زد و با صدای بلند برای مردم خواند

نمی دانم چرا باید شعرها را نوشت و لب طاقچه تنهایی رها کرد

چرا باید قصه ی تنهایی را نوشت و لای کاغذ پارها رها کرد

و چرا نباید قصه تنهایی را فریاد زد


 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چی بخونم که تورو به خوبیه خودت بگم؟
چه بخونم که خوبیات حتی نشه یه ذره کم؟؟
هیچکی برام تو نمیشه، تو دنیا تو یه دونه ای
بزار تا دنیا بدونن تو عشق این دیوونه ای
 

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمــام اسپنــد هــای دنیــا را نــذر دوبــاره دیــدنــت،
مــی ســوزانــم

تــا دودشــان در چشــم خــودم بــرود

و

بــاز هــم بهــانــه اشــکهــایــم بــاشــد
. . .
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نارنجی وبنفش [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]صورتی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو صورتی دوست نداشتی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دستهایت زیبا بود نوشته های روی دیوار را تو پاک کردی ورفتی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هم مسیر بودیم اما هم سفر نیودیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] رویایت مرا به اسارت کشاند ودر اسارت نشاند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هستی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اما واقعیتی تلخی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شومی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ویرانگری[/FONT]
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من پاک

و بی آلایشم

و کتیبه قلبم

محدود به چند حرف ساده است

تا باآن‌ها

بتوانم راوی این حقیقت محض باشم
.
.
.
.
.
.
" بی تو می میرم"

همین!


نازنین فاطمه جمشیدی



 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم

آغوشت

تشبیه تن من بود

وچشمانت

عاشقانه های مرا داشت

انگار مرا

بر بوم سرنوشتت به تصویر کشیده بودی

انگار تو را

سالها درخود زیسته بودم...



نازنین فاطمه جمشیدی




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من براي تو مينويسم
براي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست
براي تويي كه قلبم منزلگه عشق توست
براي تويي كه احساسم از آن وجود نازنين توست
براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد
براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
براي تويي كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردي
براي تويي كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردي
براي تويي كه يك لحظه دوري ات برايم مثل يك قرن است
براي تويي كه سكوتت سخت ترين شكنجه ی من است...
درد دارم این دلم..............
تنهای تنها...........
 

Similar threads

بالا