معماری با مصالحی از جنس دل

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
گریــــــه شاید زبان ضعـــف باشد
شاید کودکــانه ،
شاید بی غــرور
اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شـــود
می فهمــــم نه ضعیفم ، نه کودکم ، بلکه پر از احساســـم …

 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
کابوس امشبم شده ای تو ؛
دوم شخص مفردی که زمزمه ی دوستت دارم را در گوشم نجوا میکرد
و حال میگوید برو …
تک فعلی که هیچگاه انتظار شنیدن صیغه ی امرش را نداشتم !





 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز



“تو بامن باش”
من دست همه اتفاق ها را میگیرم که نیفتند !

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار...
خسته ام...
یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
” سکوت “
خطرناکتر از حرفهای نیشدار است
کسی که سکوت میکند ،
روزی
” سرنوشت “
حرفهایش را به شما خواهد گفت

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـی صبـرانـه در انتظــارمـ تــا،

زمــانــ سـالخــوردگی ام فــرا بــرسد!

شــايـد عشــق پيــری،

چيــز ديگــری بــاشد!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه بی پــَـــــــــرواااا
دلـــــــــم
آغوشِ ممــــــــــنوعه ای
را میخــــــواهد..
که
...تنـــــــــــها
شرعی بودنش را
من مـــــــیدانم..
و...
دلــــــم...
و...
تــــــــــو...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
منتظر کهب
اشیه
مه چیز کمی
فرق خواهد داشت براید
انگاه تنها ارام باش
بگذار
هر کاری را خود خدا میکند
هیچ کس هم
قدرت ندارد
جلوی
خدا نه بیاورد
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم!

خورشید عاشقانه در بزم نور و عشق می نوازد..


و با حریری از آفتاب به سوی من می آید... تو را نشانم می دهد...


نسیم هلهله سر می دهد... درختان پایکوبی می کنند... ابرها می خوانند... گلها می رقصند...


و من ازشرم گلگون می شوم ... به آغوش تو تبعید می شوم...


بستری از جنس امنیت ... از جنس آرامش مرا در برمی گیرد...


دلم کتیبه ای ازاحساس است... لمس وجود مهربان تورا می خواند...


لالایی شعف برانگیز بوسه های تورا می خواهد...


با عطر تنت به خواب می روم...


و شمیم نفسهایت را به رویا می برم!


مرا احساس کن... این منم که در آغوش تو می لغزم... این منم به تو وابسته ام...


و تو فرمانروای هستی من... قلب من...عشق من...زندگی من ...


مرا دریاب که محتاج تسکینم!


مدارا کن ... با تو می مانم...
!


نازنین فاطمه جمشیدی





 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگ که میشوی دیگر انتظار معنا ندارد
یک نگاه کمی نامهربان
یک واژه ی کمی دور از انتظار
یک لحظه فاصله
میشکند بغضت را !!!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی صدای شکستن را میفهمد
گمان کنم تویی که صدای شکستنم را شنیدی بدانی
نه..........
اگر میفهمیدی آنقدر آسان در را پشت سرت نمی بستی

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضــی شب هـا حـال عجیبــی دارم...

یــه دلتنگــی
یــه بغـض

یـه دلـواپسـی بـزرگ
نـه بخـاطـر اینکـه تنهـام...
نـه...

بـه خـاطـر اینـکـه بـریـدم
حتـی از خـودم...
امشــب هــم
مثـل

هـر شــب
از اون شـب هـاست...


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=5]خــــــدا جــونــم
[/h][h=5]اینکه قلبم شکست به درک...
اینکه تنها شدم هم به درک...
اصلا دلمم شکست به جهنم!
ولی این منو آتیش میزنه که خودمو زنده گذاشتی
تا جلوی این شکسته ها شرمنده شم..!
[/h]


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هی بی وفا................
یادت باشد

دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا

تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش...

حواست باشد ؛

دل شکسته ، گوشه‌هایش تیز است.

مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،

مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت.....

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم!


چشمانم هنوز بی قرار توست...


و من تنها تر از قبل,اشک را در دیده گانم...آه را در قفس سینه ام...حبس کرده ام و به تو می اندیشم


تورا در خواب و رویا می بینم...


تو آنقدر به من نزدیکی که گاهی فراموش می کنم فرسنگ ها از من فاصله داري!


پس با چشمانی پر از شبنم بر روي غبار جاده ها می نویسم!


مهربانم!


نمی دانم تا پایان فصل انتظار چند روز دیگر باقی است!


من تا کی باید در حسرت دیدارتو,آلبوم خاطراتمان را مرور کنم و در قاب شیشه اي قلبم عشقت را به


یادگار نگاه دارم؟


و چطور از مکنونات دلم سخن بگویم...


اما به اندیشه هاي ابریشمی ام قسم!


تا آخرین روز دنیا


زمانی که خدا، خورشید را در صندوقچه قدیمی اش به یادگارمی گذارد...


سایه ها را از انسان پس می گیرد...


ستاره و ماه را از تابلوي آسمان
پاك می کند...


پل ها را از روي رودخانه ها
برمی دارد...


باغ ها را از روي زمین محو می گرداند...


و تمامی خلقت اش را درون تابوت می گذارد...


در انتظار وصال خواهم ماند!



نازنین فاطمه جمشیدی







 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایستـاده ..
و ..
لبخــــند زنـــان !
پـایـش را ..
رویِ گلـویـــم فـشار میـدهـد ..
تنــــهـایـی !
.
..
...
بغض را میگویم
رفیق این روزهای من.....................



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی…!
تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی…
بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون
می ایستـــه بغـــل دستــتــــ …
دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ
بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه:
خـــوبــی رفیـــق؟؟!!
بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ …

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی سخته به خاطر کسی که دوستش داری

همه چیز رو از سر راهت خط بزنی
بعد بفهمی
خودت تو لیستی بودی
که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده...

افسوس!





 
بالا