برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خون دلم با اشکم جاری است
چهره او زندگی مرا عوض کرد
از ستارگان زیبا و ماه می پرسم
پس از اینکه زندگی ام را عوض کرد کجا رفت
نور چشمم؛ قلب من مثل آینه است
با مهربانی با آن رفتار کن، تا نشکند
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
عادت کرده ام
تنها توی کافه ای بنشینم
از پشت پنجره.
آدمها را ببینم
قهوه ای تلخ بنوشم
و تا خانه
با نبودنت
پیاده راه بروم

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چطور دلت اومد بری؟

ها چطور؟ تو رو قرآن بگو چطور دلت اومد بری؟؟؟

اونشب برای آخرین بار دست منو گرفتی گفتی خدانگهدار تنهام گذاشتی رفتی!!

نه

نــِـِـِـِــه

باور نمیکنم اصلا نمیخوام تصورشو کنم...

بیا برگرد خواهش میکنم برگرد...

برگــــِـِِـِـِـرد...

برگرد...

هنوز میرم یه وقتایی تو اون کوچه که باریکه، تو نیستی ولی می بینم تو رو با اینکه تاریکه...

یه مَرده توی اون کوچه خیالت رو بغل کرده...

نمیدونه کسی که رفت محاله دیگه برگرده، محاله دیگه برگرده!

منم تنها کنار تو کنارم جای خالیته، کنارت پر شده انگار حواست به کناریته، حواست به کناریته...

خیال کردم دیونم که...

خیال کردم تو رو دارم...

کنارم کسی نیست اما بازم میگم دوستت دارم، بازم میگم دوستت دارم!

بین منو تو دیگه هیچی مثل قدیم نیست...

نشونی از روزایی که حرفشو میزدیم نیست...

تازگیا حال منه بغض منو خرابی!!

ببخش صدایه گریه هام نمیزاره بخوابی، ببخش صدای گریه هام نمیذاره بخوابی...!

ببخش اگه این آخرا دیگه دوستت نداشتم، اگه بجز خاطره هام چیزی واست نذاشتم، چیزی واست نذاشتم...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادت بـــــــــــاشـــــــــــــه

زمان هیچوقت دردی رو دوا نمیکند...
این خود ما هستیم٬
که به درد عادت می کنیم!!!
پس نگو زمان همه چیرو عوض میکنه
این زمان لعنتی واسه من هیچی رو عوض نکرد
ولی باورم نمیشه تورو عوض کرده باشه...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


گاهی چقدر دلم هوس شیطنت میکند...

از همان شیطنت هایی که حرف تو پشت بند آن باشد که بگویی:

مگه دستم بهت نرسه...




 

parla_69

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
یاد گرفتم همچو باران باشم

بدون توجه به خار یا گل بودنت ببارم.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زمـزمه کـن تـو گـوشم ...

هــمون حــرـفا ...

مـثل هــمون روزا ...

عـزیز مـن کـیه؟

نــفس مـن کـیه؟

عــشق مـن کـیه؟

زنــدگیه مـن کـیه؟

عــمر مـن کـیه؟

و مــنم هـمونطور که سـرم رو شــونـته

هـی بـگم مــنـم مــــن !
 

راضیه (ت)

عضو جدید
وقتی رفت ....چشمهایم سوخت....میدانستم خدایی هم هست اما وقتی فهمیدم خوشبخترین است دین و دلم با هم سوخت....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی از دوست داشتن کسی مطمئن نیستی حق نداری دستاشو

بگیری که به دستات عادتش بدی ...

وقتی کسی رو سهم خودت نمیدونی حق نداری پیچ و تاب بدنش رو زیر


و رو کنی ...

وقتی موندنی نیستی حق نداری از آینده های خوش باهاش حرف بزنی و براش رویا بسازی...

وقتی دلت به بودنش شک داره حق نداری بهش بگی عشقم...

وقتی همیشه دنبال یه حرفی،بحثی،سندی،بهانه ای که ترکش کنی حق نداری ادعای دوست داشتن کنی...

وقتی به اعتماد کسی تکیه گاه شدی ... حق نداری زمینش بزنی ...

اگه همه این کارو کردی فارغ از جنسییت مـــــردی...

عشق،دوست داشتن... گرفتن دستی که نه گیر دیروز باشه نه توی

غصه فردا...تمام تلاشش بخشیدن خوشی های امروز به تو باشه و ساختن بهتر فردا..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همسفر خیلی دلم گرفته...
اصلاً راستش را بخواهی این جاده انگار تمومی ندارد!
اهل زمین می گویند انگار بهار آمده است؟!
ولی نمی دانم چرا اهل اینجا خبری از بهار ندارند!!!
می گویند بهار خیلی وقت است که برای همیشه رفته است!
رفته است!!!
رفته است!!!
بیزارم....
بیزازم،از اینکه تمام فعل های من با رفتن صرف می شود!!!
گاهی خسته می شوم از اینکه دنیایم از یک عالمه بی تو بودن پر شده!
گاهی دلگیر می شوم از اینکه دنیایم فقط به یک نگاه و لبخند ختم می شود!
نگاهی که حالا زیر خروارها خاک بسته شده،
و دل معصومانه ی تو که به دنبال نگاه من می گردد
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقـتـے مـے خـنـدے تـنـاسـب لـبـانـت بـا گــونـہ هـایـت

نـمـے دانـم بـه هـم مے آیـد یـا نـہ (!)

تـنـگ شـدن چـشـمـانـت بـہ ابـروهـایـت مے آیـد یـا نـہ (!)

مـن هـیـچ نـمـے دانـم ، هـیـچ /.

فـقـط بـخـنـد ڪـہ روزگـــارم مـیـزان مے شــــود...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگر چشم هایت ...
صدایت ...
و لب هایت ...
می گذارند
مگر می شود تو را دید و تنها حرف زد
از دنیا و اتفاقاتی که می افتد
چشم هایت ...
صدایت ...
و لب هایت ...
یکی پس از دیگری
 

parisa+

عضو جدید


به خدای عاشــــــــــــــــــــــ ـــــقان سوگنـــــــــــــــــــــ ـــد...


که اگر بدانمـــــــــــــــــ که

دوستـــــــــــــــــــــ م نداری


گریــــــــــــــــــــــ ــــه نمی کنم . . .




بلکه آرزو می کنـــــــــــــــــــــم،


کسی را


دوستـــــــــــــــــــــ ـــــــــ


بداری که


دوستــــــــــــــــت



نداشته باشد !!!
 

parisa+

عضو جدید


آن گاه که در آغوش تـــــو بود ...... فرشتـــه اش میخواندے

حــــــــــالا که در آغوش دیگریست .... فـــــــــــــاحشہِ؟؟؟؟

 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من یک عمر به انتظارت بودم

به این امید که

روزی بدانم تو هم مثل من،جایی از من می گفتی ...

پی نوشت:
امید و آرزویم را می خواهم
نگیرشان!!!!!!!
 
آخرین ویرایش:

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
در خاطری که تو هستی

دیگران

محکومند به فراموشی !

این را به همه بگو ...!
 

eelhamm

عضو جدید
من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی، نه خواب و خیالی!

من ای حس مبهم، تو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم آواز با ما:

تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

"قیصر امین پور"
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی دوستت دارم
دو کلمه به ظاهر ساده هست
اما وقتی
پای تو وسط میاد
کلا
همه چیز فرق میکنه
حتی نگاهم به ادمهای اطراف فرق میکنه
همه وقتی پای تو وسط باشه
فراموش میکنم
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به حساسیت ضمیری دچارشدم
ذهنم در مفرد گیر کرده
گوینده و مخاطبش فرقی نمی کند...
به جمع گوینده نمی رسم،چرا؟
 

نگار پاستور

متخصص میکروبیولوژی
برای تو می نویسم مهربونم
تویی که دیگه نیستی
خدایا چطور نبودنتو باور کنم
خدایا یکی بیاد این درد عظیمو از روی دلم برداره
من تنهایی طاقت تحملشو ندارم
خدایا یکی کمک کنه
دارم از غصه می میرم
باور نمی شه بهترین دوستم بهترین همکارم دیگه نیست
رفته منو تنها گذاشته
اونی که با مهربونی تمام صدام می کرد "نگارم" "معلم کوچولو"
اونی که تازه بعد از پونزده سال در به دری و تنهایی و زجر از دست همسر اولش با یه مرد مهربون ازدواج کرده بود
مردی که اومده بود مرهم زخمای دل مهربونش شه
باورم نمی شه رفته
همین دو ماه پیش بود پشت گوشی گفت: نگار بیا خونه ام. زود بیا. دلم خیلی برات تنگه
خدایا چرا نرفتم؟
چرا انقدر گرفتار بودم که نتونستم برم بهش سر بزنم؟
خدایا رفت بدون این که من ببینمش
بدون این که شادی هاشو ببینم
خدایا دارم دق می کنم
باورم نمی شه خانم زندیه با اون همه صبوری و زیبایی با اون وجود بی نهایت مهربونش قراره فردا به خاک سپرده شه
خدایا یعنی من طاقت میارم ببینم؟
این منصفانه نیست
اصلا منصفانه نیست
تازه به آرامش رسیده بود
دلم پر از درده پر از درده پر از درده
کاش رفته بودم دیده بودمش
خدایا کاش رفته بودم
باورم نمی شه امسال اول مهر صدای مهربونش توی دفتر معلما نمی پیچه
باورم نمی شه صندلی اش کنار من خالیه
دیگه برام فال نمی گیره و با اون صدای مهربونش حافظ نمی خونه
باورم نمی شه دیگه نیست
باورم نمی شه . . .
چقدر به من گفت بهم بگو "مهدیه" و من روم نشد
اما الآن می گم : عزیزدلم، مهدیه ی عزیزم نازنینم منو ببخش که نتونستم بیام دیدنت. یه وقتی دارم میام که تو رخت سفر بستی . . . اما بدون من و بچه های دبیرستان ریحانه الرسول هیچ وقت خودتو و مهربونی هاتو فراموش نمی کنیم
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق چیز عجیبی نیست عزیز دلم
همین است که تو دلت بگیرد
و من نفسم
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز

کلافه که باشی ....دلتنگ کسی هستی که نیست!!!
حوصله کسی را نداری که هست!!!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از تـ ُ چـهـ پنهــانـ

گــاهۓ برایـم آنقـدر خواستنـۓ مۓ شوۓ

کـ شـروع مۓ کنم

بـ شمــارش تکـ تکـ ثانیـهـ

براۓ یکـ بار دیگـر رسیـدن

بـ بوۓ تنتــ ...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا