مشاعره با شعر سعدی

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر تو جور کنی جور نیست تربیتست
و گر تو داغ نهی داغ نیست درمانست

بس که عسلیا :ادامه شعر بود
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و

تو آن نه‌ای که دل از صحبت تو برگیرند
و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین
در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را در آینه دیدن جمالِ طلعتِ دوست
بیان کند که چه بودست نا شکیبا را


اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست


مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست


اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش

خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست




 

yazdaninasab

عضو جدید
تا به کرم خرده نگیری که من

غایبم از ذوق حضور ای صنم


روی تو بر پشت زمین خلق را

موجب فتنه‌ست و فتور ای صنم

این همه دلبندی و خوبی تو را

موضع نازست و غرور ای صنم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دو هفته می گذرد کان مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماصلاح خویشتن در بی نوایی دیده ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را
آنک از جنت فردوس یکی می‌آید
اختری می‌گذرد یا ملکی می‌آید

هر شکرپاره که در می‌رسد از عالم غیب
بر دل ریش عزیزان نمکی می‌آید

تا مگر یافته گردد نفسی خدمت او
نفسی می‌رود از عمر و یکی می‌آید
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنک از جنت فردوس یکی می‌آید
اختری می‌گذرد یا ملکی می‌آید

هر شکرپاره که در می‌رسد از عالم غیب
بر دل ریش عزیزان نمکی می‌آید

تا مگر یافته گردد نفسی خدمت او
نفسی می‌رود از عمر و یکی می‌آید

دگرش چو باز بینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
 

Similar threads

بالا