دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عمــر مــن...
تا دشت پرستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریز پای
تا دشت یادها...
هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دوردستها
پرواز کـــن...
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگشتهای “هیس”

ما را

از هر طرف نشانه گرفتند

انگار

غوغای چشمان من و تو

سکوت را

در آن کتابخانه رعایت نکرده بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سم دنیا فراموشی است،

اما تو فراموش نکن کسی درلا به لای زمان به یاد توست
 

sshimaa

عضو جدید
پیش ترها فکرم این بود همه عاشقانه هات منم
اما حالا می دونم...
این روزها بارانیم... میخوام یه اعترافی بکنم...همه حرفهات درست بود...همه شون
عبور میکنم هروز...
از کنار نیمکت های خالی پارک...
طوری که انگار کسی...
در نیمکت های اخرین...
انتظارم را می کشد...
به آنجا می رسم...
باید...
وانمود کنم...
که باز دیر رسیده ام...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهـــای پســــــــر ...!

میدانـــی بـــا مـــــن چـــــه کــــردی ...؟!

تــــــــو مــــــــرا کشتــــی ...

بـــــرای خـــــودم ناراحـــــت نیستـــــم ...

بـــــرای دختـــــرت نگرانـــــم ...!

نکنـــــد " تقـــــاص آه مـــــرا " او پـــــس بدهـــــد .....!
 

Aghrab Khatoon

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از انســــان هـــای احســـاساتــی بـیشتـــر بـتـــرسیـــد؛
آن ها قـــادرند ناگهــــــانی،
دیگــــر گــریـه نکـننــد؛
دوسـتــــ نــداشتـــه بــاشـنـــد؛
و قـیـــدِ همـــه چـیــز را بــزننــد،
حتـــی زنــدگــــی . . .
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهی از حالم بدانی
می خواهی از حالم بدانی؟

"بد"
حالم خوب است و خوش می گذرد
تنهایی سر میکنم تمام لحظه هایم را
گِله ای نیست...

هوا خوب است و آفتابی نیمه جان می تابد
شکایتی نیست
چون دیگر دوستی نیست...!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوازشگر خوبی نبودی
سفید شده
تار مویی را که قسم خوردی با دنیا عوضش نمیکنی . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچوقت!!

هیچوقت کسی رو با تمام وجودت دوست نداشته باش...

همیشه یه تکه از خودتو برای اون روزایی که هیچکس کنارت نیست نگه دار ...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بودن با بعضیا لیاقـــــت نمی خواد ، اعصاب می خواد !
 

غزل ناز

عضو جدید
شک میکنم تو چشم توگاهی به چشمای خودم...گاهی به دنیای توو گاهی به رویای خودم...
شک میکنم وقتی که توامروزوفردا میکنی...
وقتی که گاهی بی سبب بامن مدارامیکنی...
شک میکنم حتی به عشق باهرتپش باهرنفس...
شک میکنم به آسمون پشت درباز قفس...
وقتی که دلتنگ همیم وقتی که عادت میکنیم...
وقتی که ازهم خسته ایم وقتی رعایت میکنیم...
شک میکنم حتی به این احساس های مشترک
گاهی به توگاهی خودم گاهی به این احساس شک
وقتی که پشت گریه هات لبخندتو بومیکشم
وقتی که قلب گیجمو این سوواون سومیکشم
شک میکنم حتی به عشق باهرتپش باهرنفس...
شک میکنم به آسمون پشت درباز قفس...
وقتی که دلتنگ همیم وقتی که عادت میکنیم...
وقتی که ازهم خسته ایم وقتی رعایت میکنیم
 

غزل ناز

عضو جدید
خیالت همه جا با من است!!!!!!!!!!!
ااما...
دلم گرمای بودنت را میخواهد
نه سردی خیالت را!!!!!!!!!!!!!!!!!


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می دانی ...

احســاســـــاتم ایـــن بــــار درد نمــی کنند ...

نــــم کشیده است ...

انگار برای گفتن چیزی ندارد ...

هر چه صدایـــش می کنم ساکــت است ...

با هیـــچ کدام از این عابر ها کاری ندارد ...

شاید مریـــض شده اند ...

تو هیـــچ دکتری می شناسی؟ ...

نه ...! اصـــلا بی خیال! این طوری بهتر است ...

وقتی ساکـــت یک گوشه بنشیند و مزاحمتــی ایجاد نکند ...

خیـــالم راحت تر است ...

بهتر می توانـــم به آینده فکر کنم ... بدون هیـــــــــچ احساسی ...

می دانی ...

افکارم ورم نکرده اند ...

گره خورده اند ...

گاهی فکر های زیادی هست که منتظرند نوبتــشـــان شود ...

ولی من هیچ اولیتی برایشان ندارم ...

همه با هم در ســرم می پیچند و یک دفـعــــــــه ...

گره می خورند ...

به هر حـــال امروز یک عالــمه حـــس شـیــرین دارم ...

می تـــرســـم همه را با هم بخورم ...

مبـــادا دلم را بزند ...

بهتـــر است جیره بندی شان کنم ...

هـــشــــت ماه وقت لازم دارم تا تمام این شیرینی ها را بخورم ...

نگران نباش سعی می کنم مریض نشوم ...

مراقبم ...

تــــــــــو با من بــــــــاش ...

و سعی کن ، دردســــری درست نکنی ...

تا مجبور شوم از دلم بیرونت کنم ...

آخر می دانی ...

احســـاســــاتـــم نــــــم کشـــیـــده ...

می دانــــــی که ...
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز




چــرا آدمـــا نمیـــدونن

بعضــــــــی وقتهــــا

خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :

" نــــذار برم "

یعنـــــــی بــرم گــــردون

سفــــت بغلـــــم کـــن

ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و

بگــــــو :

"خدافــــظ و زهــــر مـــار!!!!!!!

بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ

مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!

مــــــگه الکیــــــــه!!!!

چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!!!

چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری...؟!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه تو می مانی

نه اندوه

و نه هيچ يک از مردم اين آبادی

به حباب نگران لب يک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عريانند

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بارش بی وقفه ی برف
هیچ کس تکان نمی خورد
در امتداد این راه اشک بار
و ردی هم بر جای نمی ماند از اندوهی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدای قهقه ی اشکهای دلم است

می گرید

نه برای تو

برای دل تنگم

برای حسرت نگاه گرمت

که به من آرامش می داد

و من به سادگی از کنارش می گذشتم

آری

افسوس میخورم

نه افسوس گذشته را

بلکه افسوس آینده تلخی که

در انتظارم است

تلخی نبودنم در کنار ت
 

zemestoon

عضو جدید
عــــــــادت...؛

عادت کرده ام به ایـنکه هــمــیــشه

در بحران هــای زندگــی ام،خــودم هوای خــودم را داشته باشم...

در شـــب های بیخــوابی،خــودم برای خــودم لالایی بخــوانم...

وقتی بغض میــکنم،خودم،خــودم را در آغــوش بگــیرم و دلــداری بدهــم...

مــیــبــینــــــی؟!...

تــنهـایی،با هـمــه ی دردی کـه دارد،مـرا"مــرد"بار آورده...

آنـقدر که با همـه ی "زنـانگی ام

"مـردانه"به خــودم تکیه میــــــکنم...

..............................
.........................
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بُگذار ساده بگویَمت
همین خُنکای نفس هایت
همین که گاه به گاه ِ نگاهِ گرمت را
به چشمانم می دوزی
دوستت می دارم
همین سکوت ِدستانت
در ازدحام تن های عریان
طنین صدایت را
که گاهی دیوانه می خوانی ام
دوست می دارم
چشمایت را ببند
من
این سکوت ِچشمانت را
دوست می دارم
ساده بگویَمت
من
تو را
بی هیچ بهانه دوستت می دارم ..
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
..............................
.........................

بهار نزدیک است
افسوس این دلِ بی تاب
نه توان شکفتن دارد ونه توان دلدادگی

شب های سردِ زمستان را
بی آغوش گرم تو
به صبح رسانده است تن رنجور ِ من
پای آن کرسی خاطره ها
لابه لای عکس های تهی

من و این دل آشفته
بهار آمدنت را
چشم انتظاریم تا صبح ِعدم

ای نگار من
ای یگانه ترین نگار من
بهار نزدیک است
و من هنوز چشم انتظار آمدنت
آخرین دانه های برف ِ سپید را
خواهم شمرد

لختی زودتر شکوفه باران کن
این زمستان سرد را ...
این دل متروک ِ محکوم شده به تنهایی محض را ...
لختی زودتر شکوفه باران کن ..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتمش آغاز درد عشق چيست؟

گفت آغازش سراسر بندگيست

گفتمش پايان آن را هم بگو

گفت پايانش همه شرمندگيست

گفتمش درمان دردم را بگو

گفت درماني ندارد، بي دواست

گفتمش يک اندکي تسکين آن

گفت تسکينش همه سوز و فناست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزهاست خداحافظی هايم بوی نگرانی ميدهند

مبادا جواب بدهی

و ناگه من

بی تو شوم

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خاطره ها


مرا به آنجا ببرید


که برای نخستـــــین بار


دلـــــــم


به تپـــــش های دلــی دیگـر


پاسـخ داد...
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در سقوط هم می توان سهمگین،باشکوه،با صلابت و زیبا بود این را آبشار به من آموخت
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[SUP]باران میبارد
به حرمت
کداممان نمی دانم !
من همین قدر میدانم
[/SUP]
[SUP]باران
صدای پای اجابت است
خدا با همه جبروتش
دارد ناز میخرد ...
نیاز کن......
[/SUP]

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام ،
خسته از روز های تکراری که بی صدا می آیند و می روند ، بدون لحظه ای درنگ !
خسته ام ،
خسته از شالیزار هایی که دیگر بوی مهربانی نمی دهند .
از ماهی هایی که به تنگ کوچکشان دلبسته اند .
خسته ام ،
خسته از نسیمی که بوی دلتنگی می دهد .
خسته ام ....





 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا