آیا تو دوران مدرسه فرار کردید؟

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز


راستشو بگیداااا خخخخخخخخخخخخخ
(اگه تو تالار اشتباه باز تاپیک زدم لطفا خودتون اصلاح کنید:cry:)
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه والا من معلما رو دق مرگ میکردم ولی جرات فرار نداشتم:D
خخخخخخخخخخ یه بار یکی از دوستام فرار کرد انقده دوست داشتم منم تجربه کنم خخخخخخ اما ترسو بودم الانم هستم خخخخخخخخ
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
خخخخخخخخخخ یه بار یکی از دوستام فرار کرد انقده دوست داشتم منم تجربه کنم خخخخخخ اما ترسو بودم الانم هستم خخخخخخخخ
نه دیه فرار کار خوبی نیس...
همون معلما رو کلافه کنی کافیه..
البته الان استادا رو
خخخخخخخ
 

joey

عضو جدید
من؟؟؟؟ فرار؟؟؟؟ عمرا؟؟؟؟:D
آره قبل از عیدا ، عصر پنج شنبه ها ..... هو تا دلت بخواد ...... البته دبستان و راهنمایی اروم و منظم بودما ولی بعدش دیگه ...... من یادم نمیاد اصلا بموقع رفته باشم مدرسه خصوصا پیش دانشگاهی ..... الانم که کلاسا رو یک در میون میرم و اونم با حداقل 30 دقیقه تاخیر .....
:confused:
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
من؟؟؟؟ فرار؟؟؟؟ عمرا؟؟؟؟:D
آره قبل از عیدا ، عصر پنج شنبه ها ..... هو تا دلت بخواد ...... البته دبستان و راهنمایی اروم و منظم بودما ولی بعدش دیگه ...... من یادم نمیاد اصلا بموقع رفته باشم مدرسه خصوصا پیش دانشگاهی ..... الانم که کلاسا رو یک در میون میرم و اونم با حداقل 30 دقیقه تاخیر .....
:confused:
ااای جاااااااان
آورییییییین :w07::w07:
 

zahra_1992

عضو جدید
یادش بخیر تو دبیرستان زیاد زنگ های تفریح یواشکی میرفتیم ساندویچ و سمبوسه میگرفتیم نوبتی بود هرکی میخواست بره به بچه ها میگفت هرکی هرچی میخواست واسش میورد.........
یه بار دبیر دیفرانسلمونو دست جمعی قال گذاشتیم نرفتیم سمت کلاس پشت کلاسا قایم شدیم دو نفرو فرستادیم جلو بهش بگه بچه ها نیومدن اونم هی میگفت نه صبر کنین بچه ها میاین تو این گیر و دار چند تا چند تا بچه ها رو میفرستادیم خونه هاشون تا موندن همون دوتا آخرشم به خیال اینکه بچهها نیومدن کلاس تشکیل نشد................
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادش بخیر تو دبیرستان زیاد زنگ های تفریح یواشکی میرفتیم ساندویچ و سمبوسه میگرفتیم نوبتی بود هرکی میخواست بره به بچه ها میگفت هرکی هرچی میخواست واسش میورد.........
یه بار دبیر دیفرانسلمونو دست جمعی قال گذاشتیم نرفتیم سمت کلاس پشت کلاسا قایم شدیم دو نفرو فرستادیم جلو بهش بگه بچه ها نیومدن اونم هی میگفت نه صبر کنین بچه ها میاین تو این گیر و دار چند تا چند تا بچه ها رو میفرستادیم خونه هاشون تا موندن همون دوتا آخرشم به خیال اینکه بچهها نیومدن کلاس تشکیل نشد................
ااااااااااای ول بابا
خوب جرات داشتیااااا
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منم اعتراف میکنم که تا دلتون بخواد هفته ی اخر اسفند ینی یه هفته به عید رو همیشه فرار میکردم بعد زنگ میزدن خونه باز بابام میفرستادم مدرسه ...ینی تفریح دبیرستانم همین بووود.
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم اعتراف میکنم که تا دلتون بخواد هفته ی اخر اسفند ینی یه هفته به عید رو همیشه فرار میکردم بعد زنگ میزدن خونه باز بابام میفرستادم مدرسه ...ینی تفریح دبیرستانم همین بووود.
خخخخخخخخخخ شما هم ؟؟؟:biggrin:
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
وااااااااااااااااای عشقم فرار کردن بود با رفیقام بریم گیم نت
 

!ala

عضو جدید
کاربر ممتاز


راستشو بگیداااا خخخخخخخخخخخخخ
(اگه تو تالار اشتباه باز تاپیک زدم لطفا خودتون اصلاح کنید:cry:)

سلام الهام:)
آواتارشو خخخخخخخ

من قصد فرار نداشتم آخه تو مدرسه بیشتر از بیرون خوش میگذشت، یه معلمای باحالی داشتیم که وقتی حرصشونو در میاوردیم بیشتر کیف میکردیم:D
ولی یه بار با یکی از دوستام موفق شدیم بریم سر دیوار بشینیم داشتیم تخمه میخوردیم میخندیدم که یهو از تو کوچه یکی از معلمامون مارو دید و تا یه هفته اخراج شدیم از مدرسه، آآآآی حال داد اون یه هفته:w15:
سوم راهنمایی بودم، کلا انضباط اون سالم شد 8.5
:w15: میدونی خندم واسه چیه، اینکه ناظممون فک میکرد خیلی من از منفیایی که بهم میده ناراحت میشم، وقتی میخندیدم قیافش دیدنی میشد:D
 

Similar threads

بالا