معماری با مصالحی از جنس دل

Melina666

عضو جدید
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست




لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی,



پرهایش را بزن ...

خاطره پریدن



با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند







 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاخه ها پژمرده است
سنگها افسرده است
رود مینالد.
جغد میخواند.
غم بیامیخته با رنگ غروب.
می تراود ز لبم قصه ی سرد:
دلم افسرده در این تنگ غروب...
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]یه لحظه گوش کن خدا[/FONT][FONT=&quot]…...[/FONT]
[FONT=&quot]جدی میگم[/FONT][FONT=&quot]!![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نه بچه بازیه ،نه ادا اطوار[/FONT][FONT=&quot]…[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]اینور دنیا[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]حال ” خیلیا ” اصلا خوب نیست[/FONT][FONT=&quot]…..[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]یه دستی به زندگیشون بکش لطفا[/FONT][FONT=&quot]!![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]با اینکه بعضی کارها را نباید انجام داد اما به لذت اش می ارزد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]مثل سر کشیدن پارچ آب آن هم در چله ی تابستان[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]و یا فکر کردن به تو وقتی می دانم معشوقه ی من نیستی![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]خدا "شفا ندهد" وقتی این روزها دوست داشتن ات نوعی مرض شده است.[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]اینکه تو با دیگری باشی و من با خیال تو[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]صد شرف دارد به اینکه[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]من با تو باشم و تو با فکر دیگری[/FONT][FONT=&quot] ...!![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم بهانه ات را میگیرد

چقدر امروز حس میکنم نبود تورا

صدایت در گوشم میپیچد و من می گویم:

جانم.....

مرا صداکردی ...؟؟!!
 

Melina666

عضو جدید
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تو دست در دست دیگری ….[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو ….[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مدام بر او تکرار می کنم که نترس عزیز دل…[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]آن دستها به هیچ کس وفا ندارند….[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای مهربانتر از من
با من
در دستهای تو
آیا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دریغ کردی
تنها
تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره باران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سحر آب
آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید سیب
ایثار سادگی است
افسوس آیا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مایوس می کند؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟!
ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟!
جای "بنشین" و "بفرما","بتمرگی" گفتند..!
ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟
"تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز ,
ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟!
دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست,
دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟!
چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا ;
ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها من....
خدای سکوت شده ام....
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود......
اینجازمین است.....
رسم ادمهایش عجیب است.....
اینجا....
گم ک میشوی ب جای آنکه دنبالت بگردند فراموشت میکنند.....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل، ماهی خسته‌ای که در تور افتاد

در چاله عجب نیست اگر کور افتاد

از عشق چه خیر غیر ناکامی دید؟

بر چاک چه جز وصله‌ی ناجور افتاد؟

از اصل خودش دور شد و بالا رفت

این بود که فواره‌ی مغرور افتاد

بسیار به غیر او دلم شد نزدیک

تا از غم عشق او کمی دور افتاد

بسیار به صخره‌ها سرش را دریا

کوبید بیفتد از سرش شور، افتاد؟

من با غم او از خود او دوست‌ترم

او با غم من از خود من دور افتاد!

با اینهمه راضی‌ست نشابوری که

از چنگ مغول به چنگ تیمور افتاد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در خلوت کوچه هایم

باد می آید

اینجا من هستم ؛

دلم تنگ نیست….

تنها منتظر بارانم

تا قطره هایش بهانه ایی باشند

برای نم ناک بودن لحظه هایم

و اثباتی

بر بی گناهی چشمانم!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرانجام روزی نزد من نیز خواهی آمد،
از یادم نخواهی بُرد،
و رنج پایان می گیرد،
و زنجیرها می گسلند.


هنوز اما دور و بیگانه می نمایی،
برادر عزیزم، مرگ!
تو چون ستاره ای خاموش
بر فراز ِتنگنایم ایستاده ای.


سرانجام اما روزی پیش خواهی آمد
و پرفروغ خواهی بود.
بیا، محبوبم، من اینجایم،
مرا در بر گیر، من از آن توام !
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
روی دیوار

روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو

چشــــم می کشم و دهانی که بخندد

به این همه تنهایی و انتـــظار ...

این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ

و تکه ذغالی که خطــــ می کشد

نیامدنتـــــــــ را ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمده ام از این شب تنگ!
دیرگاهی ست که در خانه همسایه من خوانده خروس.
وین شب تلخ عبوس
می فشارد به دلم پای درنگ.
دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه،
پشت این پنجره بیدار و خموش
مانده ام چشم به راه،
همه چشم و همه گوش:
مست آن بانگ دل آویز که می آید نرم،
محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم،
مات این پرده شبگیر که می بازد رنگ ...
آری این پنجره بگشای که صبح
می درخشد پس این پرده تار،
می رسد از دل خونین سحر بانگ خروس،
وز رخ آینه ام می سترد زنگ فسوس،
بوسه مهر که در چشم من افشانده شرار،
خنده روز که با اشک من آمیخته رنگ .




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم زندان بان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندان بان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم
اگر ای آسمان!خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک عریان چه گویم
ز من بگذر که من مرغی اسیرم

فروغ فرخزاد





 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
پرده کنار نرود ...
پنجره باز نشود ...
تو نيايی و
دستی تکان ندهی ...

پنجره فرقی با ديوار ندارد
شهر من خانه ندارد
ديوار دارد و ديوار ..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفت جبران میکنم...
گفتم کدام را؟ عمر رفته را؟ روی شکسته را؟ دل مرده اماتپیده را؟
حالا من هیچ....
جواب این تار موهای سفید را میدهی؟
نگاهی به سرم کرد و گفت چه پیر شده ای؟
گفتم جبران میکنی؟
گفت کدامش را...
 

Melina666

عضو جدید
خدآیــــــــآ ....


مے خواهمـــــــــ اعتــــــــراف کــــــنَـم !


دیگـــر نمے توآنــــَمـــ ؛


خستـــہ اَمـــــــــ ....


مــَن اَمآنتـــــــــ دآر خوبے نیـωـتـم ،


" مًـــــرآ " از مـن بگیر .... مآلہ خودتـــــــ


مــَن نمے تــًوانــَم نگهشــ دارم ... !!!



 
بالا