اقتصاد و جمعیت

ماهتابان

عضو جدید
پیرشدن جمعیت ایران تهدید نیست

علی سرزعیم
بعید است که سیاست­های مشوق رشد جمعیت در ایران موثر واقع شوند. همانگونه که تئوری­های اقتصادی پیش­بینی و تبیین می کنند با رشد درآمد و تحصیلات زنان، هزینه فرصت بارداری و بچه داری زیاد می­شود و به همین دلیل خانوارها تعداد بچه کمتر را ترجیح می­دهند. اما نباید از پیر شدن جمعیت ایران در سال های آینده نگران بود.
به نظر می رسد مخالفت با سیاست کنترل جمعیت در ایران خاستگاهی مذهبی و ایدئولوژیک دارد که خوشبختانه با توجه به مقتضیات زمان بسیاری از روحانیون در گذشته در این مخالفت­ها تجدیدنظر کردند. امروزه پیرشدن جمعیت مجددا توجیهی فراهم کرده تا مخالفت با سیاست کنترل جمعیت مجددا به طور جدی مطرح شود و حتی لوایحی در جهت رشد جمعیت و سیاست­های تشویقی در جهت افزایش جمعیت اتخاذ شود.
به نظر اینجانب برخلاف آنچه که گفته می­شود پیرشدن جمعیت لزوما یک تهدید به شمار نمی­رود. تردیدی نیست که چنانچه بخش بزرگی از جامعه پیرباشد آنها صرفا مصرف کننده خواهند بود و هزینه های بازنشستگی و درمانی زیادی را به جامعه تحمیل می­کنند و این هزینه ها باید توسط جمعیت فعال جامعه تامین شود اما لزومی ندارد که جمعیت فعال جامعه ایرانی باشند. تجربه کشورهای اروپایی پیش روی ما قرار دارد. ما می توانیم در بیست سی سال آینده رشد اقتصادی خوبی داشته باشیم و وضعیت توسعه یافته ای پیدا کنیم به طوریکه نسل جوان خود را با شرایط مرفهی بار بیاوریم و آنها را از آموزش های خوبی برخوردار سازیم و نهادها، شرکتها و سازمانهای خوبی ایجاد کنیم تا نسل جوان ایرانی بتوانند در مشاغل تکنیکی و کلیدی که به مهارت و تخصص نیاز دارد مشغول فعالیت شود. در مقابل نیروهای ساده و بدون مهارت خود را از کشورهای همسایه تامین کنیم. بی تردید تا چند دهه آینده افغانستان کشوری توسعه یافته نخواهد شد و کماکان تامین کننده نیروی کار ساده خواهد بود. به نظر می رسد همین داستان کمابیش در مورد عراق، تا حدی پاکستان و کشورهای همسایه شمالی ما صادق باشد. جذب مهاجر و نیروی کار ساده از کشورهای همسایه دارای دو مزیت بزرگ است. نخست آنکه این نیروها تنها در شرایطی که وضعیت اقتصادی ایران خوب باشد به ایران خواهند آمد و باری بر دوش جامعه ایران نخواهند بود اما اگر جمعیت ایران زیاد شود تا خود ایران تامین کننده نیروی کار ساده خود باشد این قشر همواره وبال گردن جامعه خواهند بود و جامعه ما ناچار خواهد بود تا در شرایط رکود و حتی بحران نیز حداقل نیازهای همه جمعیت خود را تامین کند و راهی برای خلاص شدن از مازاد نیروی کار خود (نیروی کار بیکار) در شرایط رکود اقتصادی نخواهد داشت اما نیروی کار مهاجر در همه جای دنیا با جریانات رونق و رکود آمد و شد می کنند. مزیت دوم این روش آنست که این سیاست جمعیتی با سیاست منطقه ای ایران در بلندمدت نیز سازگار خواهد بود. تردیدی نیست که ایران در کنار ترکیه، هند، چین و روسیه یکی از اقتصادهای بزرگ این منطقه است و باید آنقدر توسعه یابد تا بتواند در کشورهای همسایه خود تاثیرگذار و الهام بخش باشد. متاسفانه در آینده میان مدت هیچکدام از کشورهای همسایه ما به رشد چشمگیری نائل نخواهند شد و دهه های متمادی در وضعیت توسعه نیافته خود باقی خواهند ماند. بهترین شیوه تاثیرگذاری این است که ما به لحاظ اقتصادی پیشرو باشیم و بتوانیم از ملل مورد نظر خود (جمعیت های شیعه و مسلمان منطقه) به شکل ایجاد شغل و درآمد حمایت کنیم و بتوانیم الگوی زندگی و زبان خود را به این طریق به جوامع دیگر تزریق کنیم. اگر دقت کنیم متوجه می شویم که بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکا تلاش می کنند ارزش های فرهنگی خود را از طریق جذب دانشجو و همچنین تاثیرگذاری بر زندگی مهاجرینی که در آنجا شاغل می شوند به کشورهای دیگر صادر کنند و اسم این شیوه را ظرف ذوب کننده (melting pot) می نامند. بهترین راه تاثیرگذاری ایران به عنوان یک تمدن بزرگ دارای ادعاهای فرهنگی و مذهبی آنست که بتواند چنان ظرفیت اقتصادی بزرگی داشته باشد که ملل منطقه را به سمت خود بکشاند. وضعیت مطلوب آینده ما این است که ایران کشوری الهام بخش و مرجع در منطقه باشد به نحوی که اگر کسی می خواست فرزندش را برای تحصیلات عالی مهیا کند گزینه فرستادن به دانشگاه های ایران یک گزینه منطقی باشد (کیفیت خوب، هزینه کمتر نسبت به دانشگاه های آمریکایی و اروپایی، قرابت بیشتر فرهنگی). نیروهای کار ساده نیز ایران را سرزمینی ثروتمند بیابند که بتوانند در آنجا مشغول به کار شوند. افرادی که در ایران تجربه تحصیل و کار می یابند سفیران غیررسمی برای ترویج دیدگاه ها، اصول، فرهنگ و منافع ما باشند. در حال حاضر این اتفاق تنها در سطح طلبه هایی رخ می دهد که در قم تحصیل می کنند. در عمل هم دیده می شود که چنین روحانیونی توانسته اند نگاه مثبتی نسبت به ایران در کشورهای خود ایجاد کنند در حالیکه این نگاه مثبت از طریق ساختارهای رسمی وزارت خارجه ایجاد نشده است. این دیدگاه به رغم آنکه به نظر نگارنده درست است برای مقبول افتادن با یک مانع جدی روبروست و آن مانع ذهنیت منفی و حتی نژادپرستانه ما ایرانی ها نسبت به مهاجرین است. ما در عین حال که نسبت به خارجیهای غنی نظیر اروپایی ها و آمریکایی ها حال خودباختگی و شیفتگی داریم نسبت به خارجی های فقیر بسیار بی رحم و سخت گیر هستیم و حداقل حقوق انسانی را در حق آنها رعایت نمی کنیم. داستان رفتارهای نفرت انگیز ما با افغانی ها داستان تلخ مکرری است که باید از آن شرمنده باشیم. اما بهر صورت تغییر ذهنیت ضدمهاجر و نژادپرستانه امری است که زمان می برد و مردم ایران به راحتی نمی توانند سیاستی را بپذیرند که مبتنی بر جذب وسیع نیروی کار خارجی باشد. در تمام تبلیغات نژادپرستانه که در همه کشورهای جهان رواج دارد مهاجر موجودی شر، دردسرساز و متمایل به جرم و جنایت تصویر می شود در حالیکه اکثر داده های موجود مخالف این تصویر هستند و گمان می کنم که در ایران نیز آمارها مخالف این ذهنیت غلط است. در سطح ایدئولوژیک و مذهبی نیز یک مغلطه وجود دارد وآن مزج توصیه های فردی با دستورالعمل های عمومی است. گاه یک دستور دینی حالت توصیه فردی دارد مثلا گفته می شود که بهتر است فرد موعظه بشنود تا اینکه موعظه بکند. اگر این توصیه فردی را یک دستور العمل اجتماعی کنیم دیگر هیچ روحانی و موعظه گری نباید تربیت شود که در این صورت نهاد مذهب و اخلاق جامعه دینی لنگ می ماند. اگرچه توصیه مذکور به لحاظ فردی درست است اما به لحاظ سیاست گذاری جامعه به موعظه گر نیاز دارد و چنین قشری باید تربیت شود. به همین قیاس، حکایت هرآنکس که دندان دهد نان دهد در سطح فردی درست است و آن ایجاد توکل و عدم هراس از تامین مایحتاج خانواده است اما این به معنی آن نیست که یک دستور العمل اجتماعی جهت عدم کنترل جمعیت باشد. خلط این دو موضع آفتی است که در بسیاری از تصمیم گیری های ما خود را نشان داده است. نهایتا اینکه در عین­ حال که این نگرانی وجود دارد که دولت شاید سیاست­های مشوق رشد جمعیت را پیشه کند اما بعید است که این سیاست­ها موثر واقع شوند. همانگونه که تئوری­های اقتصادی پیش­بینی و تبیین می کنند با رشد درآمد و تحصیلات زنان، هزینه فرصت بارداری و بچه داری زیاد می­شود و به همین دلیل خانوارها تعداد بچه کمتر را ترجیح می­دهند. در ایران نیز همین اتفاق رخ داده است. اگرچه سیاست­های کنترل جمعیت در ایران برای اقشار فقیر، کم سواد و روستایی موثر بوده اما عامل اصلی کنترل کننده جمعیت رشد درآمد سرانه و تحصیلات زنان بوده است. اگر دولت به خطا سیاست­های موید رشد جمعیت را در پیش بگیرد می­توان پیش­بینی کرد که این سیاست­ها در مورد طبقه متوسط و مرفه کارگر نیافتد ولی در طبقات فقیر تاثیراتی داشته باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

vooroojak khanoom

عضو جدید
کاربر ممتاز
جمعیت و مهاجرت در اقتصاد ایران

جمعیت و مهاجرت در اقتصاد ایران

در این گزارش سعی بر آن است که جمعیت و مهاجرت در اقتصاد ایران مورد بررسی قرار داده شود. اکنون به طور خلاصه به اهداف این گزارش و موضوعاتی که در این گزارش مورد بررسی قرار خواهد گرفت خواهیم پرداخت.


طبق آمار منتشر شده از مرکز آمار ایران، پراکندگی جمعیت در مناطق مختلف کشور متفاوت است؛همانطور که در نمودار زیر ملاحظه میشود بیشترین تراکم جمعیت مربوط به استان تهران با داشتن 729.8 نفر در کیلومتر مربع و کمترین تراکم مربوط به استان سمنان با داشتن 6.2 نفر در کیلومتر مربع است.


نمودار1- تراکم نسبی جمعیت کشور به تفکیک استان در سال 1388





عوامل متعددی از جمله امکانات مختلف رفاهی، فرصتهای شغلی و... می توانند مسبب این پراکندگی جمعیت شوند که از آن میان فرصتهای شغلی نقش مهمی در جابه­جایی جمعیت خواهد داشت. بنابراین بررسی حرکتهای جمعیتی در کشور و همچنین وضع اشتغال برای هر گونه برنامه ریزی برای رسیدن به توسعه اقتصادی ضروری است که این مسئله در قالب وضعیت مهاجرت و نرخ بیکاری در این گزارش مورد بررسی قرار خواهد گرفت.


نقش مهم سرمایه انسانی در رشد اقتصادی کاملا مشهود و آشکار است بنابراین مهاجرت مغزها یا به عبارت دیگر فرار مغزها میتواند تاثیر منفی بر رشد اقتصادی داشته باشد.از آنجایی که در چشم انداز جمهوری اسلامی، ایران، کشوری توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در منطقه است، بنابراین تکیه و بکارگیری نیروی کار ماهر از جایگاه ویژه ای برخوردار است، به عبارت دیگر کاهش منابع انسانی(فرار مغزها) و اثرات آن بر مولفه های اقتصاد اهمیت بسیاری دارد. یکی دیگر از اهداف این گزارش بررسی این موضوع و پرداختن به رتبه ایران در رابطه با مسئله فرار مغزها و زیانهای حاصل از آن است.


از دیگر اهداف و موضوعاتی که در این گزارش مورد بررسی قرار خواهد گرفت عبارتند از: نقش دولت در مهاجرت، مسئله مهاجرت و یارانه، رابطه مهاجرت و تولید، اقدامات دولت جهت جلوگیری از مهاجرت، منافع و ضررهای حاصل از افزایش جمعیت، ارتباط جمعیت و مهاجرت، نقش مهاجرت در تولید ناخالص ملی، مقایسه میزان مهاجرت در برنامه های مختلف توسعه و عوامل اثرگذار بر آن، نقش مهاجرت در رشد اقتصادی، روند مهاجرت در ایران و روند کیفیت محصولات و جایگاه ایران در بازارهای جهانی، عوامل زمینه ساز مهاجرت و مقایسه آن با اهداف چشم انداز و برنامه های توسعه، رابطه مهاجرت با بیکاری و رفاه، ضعف برنامه های توسعه در مسئله جمعیت، اثر رشد جمعیت بر فرآیند توسعه اقتصادی، علل و حجم و روند مهاجرت در کشور.


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
پایان رشد جهانی جمعیت

پایان رشد جهانی جمعیت

آیا سازمان ملل پیش‌بینی قابل اعتمادی دارد؟

[h=1]پایان رشد جهانی جمعیت[/h]


جیمز پتوکوکیس
بر اساس پیش‌بینی‌های اخیر سازمان ملل متحد، جمعیت کنونی حدود 2/7 میلیارد نفری جهان تا سال ۲۰۵۰ به 6/9 میلیارد نفر و پس از آن به 9/10 میلیارد نفر در سال ۲۱۰۰ افزایش می‌یابد.
صبر کنید. خیالتان راحت نباشد. سانجیو سانیال، جمعیت‌شناس از دویچه بانک فکر می‌کند که سازمان ملل متحد راه را گم کرده است. محاسبات او نشان می‌دهد که نرخ زاد و ولد کل جهان در سال ۲۰۲۵ به نرخ جایگزینی سقوط می‌کند، اگرچه تعداد جمعیت به لطف افزایش طول عمر برای چند دهه دیگر افزایش می‌یابد. سپس کوچک‌شدن جمعیت از راه می‌رسد. سانیال چنین می‌گوید:
ما پیش‌بینی می‌کنیم جمعیت جهان در حدود سال ۲۰۵۵ به اوج خود در 7/8 میلیارد نفر برسد و پس از آن در سال ۲۱۰۰ به ۸ میلیارد نفر کاهش یابد. به عبارت دیگر، پیش‌بینی‌های ما نشان می‌دهد که جمعیت جهان حداقل نیم قرن زودتر از هنگامی که سازمان ملل متحد انتظار دارد به اوج خود خواهد رسید و آن سطح هم 8/2 میلیارد نفر زیر سطح پیش‌بینی سازمان ملل متحد خواهد بود. این دیدگاهی کاملا متفاوت نسبت به جهان است.
۳ میلیارد نفر تفاوت. در ادامه دو جدول داریم، جدول اول پیش‌بینی سازمان ملل متحد و جدول دوم دویچه بانک.
سانیال در گزارش اخیر دویچه بانک می‌گوید: حتی یک نگاه گذرا به پیش‌بینی‌های سازمان ملل متحد چیزهای عجیبی را نشان می‌دهد. برای نمونه، در پروژه سازمان ملل متحد، جمعیت نیجریه در سال ۲۱۰۰ به نزدیک یک میلیارد نفر صعود می‌کند، در برابر ۱۶۰ میلیون نفر کنونی، اما فرض بر این است که نرخ زاد و ولد در نیجریه در سطوح فعلی قفل شده باقی می‌ماند، با وجود اینکه دیگر کشورهای نوظهور مانند ایران و بنگلادش کاهش زیادی را در نرخ زاد و ولد خود که زمانی بالا بود تجربه کرده‌اند. سانیال رشد یافتن جمعیت نیجریه را تنها نصف این مقدار می‌داند.
به ایالات‌متحده نگاه کنید. در پروژه سازمان ملل متحد، جمعیت کنونی ۳۱۴ میلیون نفری این کشور به ۴۶۲ میلیون نفر افزایش می‌یابد، با وجودی که نرخ زاد و ولد کنونی این کشور زیر سطح جایگزینی قرار دارد. آیا واقعا مهاجرت می‌تواند این تفاوت را به وجود آورد؟ سانیال به مطالعه اخیر که توسط پژهشکده پیو انجام گرفته است، اشاره می‌کند که نشان می‌دهد نرخ زاد و ولد آمریکا در سال ۲۰۱۱ به رغم حضور مهاجران بیشترین کاهش را تجربه کرده و به یک رکورد جدید در کاهش نرخ سقوط کرده است و البته در حال حاضر، بسیاری از مهاجران از کشورهای با نرخ پایین و رو به کاهش زاد و ولد هستند.
و باز هم شگفت‌آور: پروژه سازمان ملل متحد افزایش عظیمی در جمعیت را پیش‌بینی می‌کند؛ در حالی که در همان زمان پیش‌بینی می‌کند که سهمی از جمعیت جهان که در شهرها زندگی می‌کنند از ۵۲ درصد کنونی به بیش از ۶۷ درصد تا سال ۲۰۵۰ افزایش می‌یابد. این محقق می‌گوید شهرنشینی «نیرومندترین عامل پیشگیری از بارداری برای انسان» است و به همراه افزایش درآمد سرانه و سوادآموزی زنان، باید به یک کاهش بزرگ در میزان زاد و ولد در جهان منجر شود.
سانیال برخی از پیامدهای عمده اجتماعی و اقتصادی را تشریح می‌کند:
۱- سالمندی جوامع باید به زودی با توجه به این واقعیت که حفظ سن بازنشستگی در ابتدای دهه شصت زندگی افراد برای اقتصادها امکان‌پذیر نمی‌باشد، تعدیل شود. با توجه به وجود افرادی که در دهه هشتاد عمر زندگی خود هستند، به زودی گسترش زندگی کاری به اواسط دهه هفتاد زندگی معمول خواهد بود. جوامعی که قادر به انجام این تعدیلات اجتماعی و سیاسی در برابر این واقعیت جدید نباشند، خود را در قرن ۲۱ به دردسر می‌اندازند و بار بیش از حدی را بر دوش نیروی جوان رو به کاهش خود که وارد بازار کار می‌شوند، می‌گذارند.
۲- جمعیت کهنسال به معنی رونق در بخش خانه‌های سالمندان یا حتی گسترش بخش پزشکی نیست. بله، افراد بیشتری در دهه‌های شصت و هفتاد عمرشان وجود خواهند داشت، اما آنها تا حد زیادی سالم و مشغول به کار هستند. در حالی که نیاز به مقداری افزایش در پشتیبانی‌های پزشکی گروه سنی خواهد بود، این کار نباید با تبعیت کورکورانه از گذشته صورت گیرد. در همین حال، همان طور هر کسی که بچه دارد می‌داند، کاهش نرخ زاد و ولد تقاضا برای مراقبت‌های پزشکی را از بخشی ازجمعیت که هزینه بالای نگهداری دارند، کاهش خواهد داد. این به معنای تغییر در ترکیب مراقبت‌های پزشکی به جای افزایش مارپیچی در سرانه حمایت‌های پزشکی است.
بنابراین، تاثیر اصلی کهنسالی تداوم فعالیت خواهد بود؛ کارکردن بزرگسالان پا به سن گذاشته، در عوض موقعیتی که بخش بزرگی از جمعیت در گرگ و میش بلندمدت کهنسالی زندگی کنند. به نوبه خود، این امر الگوهای مصرف، بازار املاک و حتی سیستم آموزش و پرورش را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
برای نمونه، سیستم‌های دانشگاهی برای مواجهه با کارکنان میانسالی که نیازمند به‌روزرسانی مهارت‌های خود در طول ۵۰ سال کار حرفه‌ای هستند – یا شاید تغییر کامل نوع حرفه آنها - باید مجددا جهت‌دهی شوند. در مقابل، جذب همکاران جوان‌تر با توجه به کوتاه‌شدن مسیر خروج از مدارس متوسطه سهولت بیشتری خواهد داشت. این به معنای یک تغییر بزرگ در مسیر سیستم‌های آموزش و پرورش است.
۳- تغییر جهانی جمعیت مقوله‌ای مربوط به کشورهای توسعه یافته نیست، بلکه در بسیاری از کشورهای نوظهور با سرعت بیشتری در حال وقوع است. در حال حاضر برخلاف باور عمومی، روسیه و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین کاهش نیروی کار را تجربه می‌کنند و دارای نرخ باروری کل برابر یا پایین‌تر از نرخ جایگزینی هستند... کاهش سریع نیروی کار چین از سال ۲۰۲۰ که از اکنون غیر قابل‌اجتناب است، تاثیر عمده‌ای بر پویایی اقتصاد جهانی خواهد داشت (حتی با وجود اجازه یافتن برخی کارکنان مسن‌تر برای انجام کار بیشتر). چین جایگاه خود را از «کارخانه جهان» به «سرمایه‌گذار جهان» تبدیل می‌کند.
این امر برای بازارهای نوظهور نظیر اندونزی، فیلیپین و مهم‌تر از همه هند فرصتی ایجاد خواهد کرد تا به بخش‌هایی از بازار که توسط چین خالی می‌شوند، وارد شوند. به نوبه خود، آنها کشورهای حتی جوان‌تر مانند نیجریه را به دنبال خواهند داشت. با این حال، باید تاکید کرد که تغییرات جمعیتی به تنهایی برای ایجاد رشد و توسعه کافی نیست و نمی‌تواند جایگزین رهبری سیاست‌های معقول شود.
۴- برخی از کشورهای در حال توسعه نیز ممکن است، شگفتی‌ساز شوند. تنها کشور توسعه‌یافته که بیرون از مدل ما قرار دارد ایالات‌متحده آمریکا است. با وجودی که پیش‌بینی رشد جمعیت این کشور در مدل ما از میانگین سازمان ملل متحد بیشتر است، می‌توان انتظار داشت که جمعیت در سنین کار ایالات‌متحده تا دهه ۲۰۵۰ میلادی تداوم یابد (برای نمونه، بسیار بیشتر از بسیاری از اقتصادهای نوظهور). آهنگ پایین نرخ تولد آلمان حاکی از کاهش جمعیت است، اما ما احساس می‌کنیم که این کشور در جذب مهاجران بسیار بیشتر از آنچه سازمان ملل متحد پیش‌بینی کرده است موفق‌تر عمل خواهد کرد؛ بنابراین خط سیر جمعیت‌شناختی آن ممکن است با آنچه عموما وخیم تصور می‌شود متفاوت باشد.
پیامدهای جغرافیای سیاسی و اقتصادی کهنسالی جمعیت گسترده هستند. کاهش و سالخوردگی جمعیت احتمالا خبر بدی برای رشد اقتصادی و نوآوری است و گزارش دویچه بانک حتی از آخرین کتاب عالی جاناتان در این مقوله با عنوان «چیزی که هیچ کس انتظارش را ندارد: فاجعه جمعیت‌شناختی آمریکا در حال وقوع است» تیره‌ و تارتر است. موضوعات باروری، کهنسالی و رشد جمعیت، شایسته بررسی به وسیله سیاست‌گذاران آمریکایی است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
رسانه‌ها در برابر کاهش عظیم جمعیت ساکتند

[h=1]بمب جمعیتی؟ نداریم[/h]

مارک پری
نمودار نشان‌دهنده روند رو به پایین معنادار نرخ زاد و ولد کل جهان (تعداد تولد به ازای هر زن) ظرف نیم قرن گذشته است؛ که از تقریبا ۵ تولد به ازای هر زن در سال ۱۹۶۰ به تنها ۲.۴۵ تولد به ازای هر زن در سال ۲۰۱۰، به نصف کاهش یافته است. مارتین لوئیس، استاد ارشد دانشگاه استنفورد در مقاله اخیر خود اظهار کرده است که افت جهانی گسترده در باروری انسان در سال‌های اخیر تا حد زیادی توسط رسانه‌ها مغفول مانده است.
بخشی به این خاطر که برخلاف روایات پل ارلیک و دیگران در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ درباره ازدیاد جمعیت، قحطی فراگیر، کاهش منابع، ویرانی محیط زیست و پیش‌بینی تحولات اجتماعی است. همچنین کاهش نرخ زاد و ولد به دلایلی روی داد که هرگز توسط ارلیک پیش‌بینی نشد یا مورد حمایت قرار نگرفت مثل راه‌‌های دولتی نظیر کنترل جمعیت و عقیم‌سازی که پیشنهاد داد. در عوض، این کاهش به وسیله نیروهای مبتنی بر نوسازی، برق‌رسانی گسترده، توسعه اقتصادی و تلویزیون تسهیل شده است.
در اینجا گزیده‌ای از مقاله «بمب جمعیت؟ اشتباه است. چگونه نیروی برق، توسعه و تلویزیون، نرخ زاد و ولد را کاهش دادند» نوشته مارتین لوئیس آورده شده است:
در حال حاضر، نرخ باروری در حال کاهش هند (۲.۵) که تنها اندکی از ایالات‌متحده آمریکا (۲.۱) بالاتر است، بخشی از روند جهانی رشد پایین‌تر جمعیت است (نمودار بالا را ببینید). با این حال، بسیاری از آمریکایی‌های تحصیل‌کرده و رسانه‌ها این تحول بزرگ را به طور کامل نادیده گرفته و در عوض به برداشت‌های نادرست در مورد رشد مهارنشدنی جمعیت که به لفاظی‌های هراسناک در مورد هر چیزی از تخریب محیط زیست و مهاجرت تا کمیابی مواد غذایی و منابع دامن می‌زند، چسبیده‌اند.
در دنیای امروز، نرخ زاد و ولد بالا به طور فزاینده‌ای به آفریقای استوایی محدود شده است. نرخ زاد و ولد در بسیاری از کشورهای به اصطلاح جهان سوم، با شتاب کاهش یافته و در حال حاضر در برخی از آنها پایین‌تر از نرخ جایگزینی قرار دارد. در حال حاضر نرخ زاد و ولد در شیلی (۱.۸۵)، برزیل (۱.۸۱) و تایلند (۱.۵۶) از فرانسه (۲)، نروژ (۱.۹۵) و سوئد (۱.۹۸) پایین‌تر است.
من کاهش جهانی عظیم در باروری انسان را که در رسانه‌ها توجه اندکی به آن شده و حتی از نظر بسیاری از تحصیل‌کردگان آمریکایی دور مانده است، شگفت‌انگیز یافتم. این ایده منسوخ‌شده که مکزیک دارای تعداد موالید وحشتناک بالایی است همچنان در بسیاری از مباحث مربوط به مهاجرت در ایالات‌متحده مطرح می‌شوند، در حالی که نرخ باروری کلی مکزیک (۲.۳۲ در سال ۲۰۱۰) تنها اندکی از ایالات‌متحده بالاتر است.
تقریبا این طور به نظر می‌رسد که ما به شکل جمعی تصمیم به چشم‌پوشی از این دگرگونی سرنوشت‌ساز در رفتار انسان گرفته‌ایم. محققان و روزنامه‌نگاران به شکل مساوی به هشدار نسبت به خارج‌شدن جمعیت جهان از کنترل ادامه می‌دهند. برای مثال، در مقاله اخیر نشریه LiveScience، به نقل از یکی از نویسندگان این نشریه در آوریل سال ۲۰۱۳ نقل شده است: «فقیرترین کشورها در مارپیچ رو به پایین گرفتار شده‌اند که به تهی‌شدن منابع و انفجار جمعیت منجر می‌شود.» این مقاله در ادامه استدلال می‌کند که «با رسیدن جمعیت جهان تا سال ۲۰۵۰ به ۹ میلیارد نفر، بسیاری از دانشمندان و دیگران نگران رشد بدون کنترل جمعیت و افزایش مصرف منابع طبیعی و مشکلات وخیم در آینده هستند.»
اگرچه مقاله LiveScience متذکر می‌شود که گزارش اصلی آن بر کشورهای جنوب صحرای آفریقا متمرکز است، اما به این واقعیت اشاره نمی‌کند که در واقع نرخ بالای زاد و ولد به این بخش از جهان محدود می‌شود و نرخ زاد و ولد تقریبا در تمام کشورهای آفریقایی – البته به آرامی – به طور مداوم در حال کاهش است. علاوه بر این، بسیاری از کشورهای آفریقایی هنوز بسیار پهناور هستند و می‌توانند جمعیت‌های به طور قابل‌توجه بزرگ‌تری را در خود جای دهند. به عنوان مثال، کشور جمهوری آفریقای مرکزی در منطقه‌ای تقریبا به مساحت فرانسه، دارای کمتر از ۴.۵ میلیون نفر جمعیت است.
برخی از پژوهشگران در مورد کاهش اخیر در نرخ باروری هند و دیگر کشورهای جهان سوم استدلال می‌کنند که اینها بیش از همه مربوط به یکی از نوآوری‌های تکنولوژیک است: تلویزیون. فرضیه تلویزیون در این زمینه به خوبی شناخته شده است، برای مثال، در مقاله LiveScience ذکرشده در بالا درباره انفجار جمعیت در آفریقا هم آمده است. رابرت جنسن و امیلی اوستر، با توجه به تجربه هند استدلال می‌کنند که این معجزه را تلویزیون عمدتا به وسیله بالا بردن موقعیت اجتماعی زنان انجام داده است. آن‌طور که در چکیده مقاله خود بیان می‌کنند:
این مقاله به بررسی تاثیر تلویزیون کابلی بر وضعیت زنان در مناطق روستایی هند می‌پردازد. ما با استفاده از مجموعه داده‌های فردی در مدت سه سال، دریافتیم که تلویزیون کابلی با کاهش قابل‌توجه در خشونت خانگی نسبت به زنان و رجحان‌ فرزند پسر و همچنین افزایش استقلال زنان و کاهش باروری مرتبط است. ما همچنین شواهدی یافتیم که قرار گرفتن در معرض تلویزیون کابلی، ثبت‌نام در مدارس برای کودکان کوچک‌تر را افزایش داده و شاید از همین طریق مشارکت زنان در تصمیم‌گیری خانواده را افزایش می‌دهد. ما اثبات می‌کنیم که این پیامدها از سوی روندهای متفاوت از پیش موجود به پیش رانده نمی‌شوند.
من گمان می‌کنم افت سریع در زاد و ولد در کشورهایی نظیر هند و برزیل و همچنین ارتباط آن با تلویزیون، در تفسیرهای جریان اصلی جمعیت‌شناختی در ایالات‌متحده نادیده گرفته شده باشد، تا حدی به این دلیل که با انتظارات عمیقا ریشه دوانده آنها مواجه است. اینکه تماشای تلویزیون به ایجاد ثبات در جمیعت جهان کمک می‌کند، برای کسانی که در دهه ۱۹۶۰ میلادی تیک تاک بمب جمعیت جهان را هشدار می‌دادند، غافلگیرکننده است.
نرخ رشد جمعیت جهان در بسیاری از کشورهای در حال توسعه بیرون از آفریقای گرمسیری به طور قابل‌توجهی کاهش یافته است. هند که در حال حاضر بر آستانه رسیدن به نرخ جایگزینی قرار دارد، نمونه‌ای از تاثیر توسعه اقتصادی و اجتماعی بر نرخ زاد و ولد است و در عین حال، انباشتن اذهان عموم و متخصصان از این برداشت‌های گمراه‌کننده‌ که جمعیت جهان در مارپیچ خارج از کنترلی قرار دارد و منابع و محیط زیست به سطوح غیر قابل‌تحمل رسیده است ادامه خواهد یافت.


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تحولات جمعیتی جهان و آثار اقتصادی آن

تحولات جمعیتی جهان و آثار اقتصادی آن

[h=1]تحولات جمعیتی جهان و آثار اقتصادی آن[/h]

یاسر میرزایی
از زمانی که مالتوس کتاب پرهیاهویش را به نام «اصل تکثیر نفوس و تاثیر آن در ارتقای جامعه» منتشر کرد، بیش از دویست سال می‌گذرد. احتمالا مالتوس اولین کسی نبوده است که به تاثیر تحولات جمعیتی بر جامعه پی برده بود، اما مشهور است که از زمان او، اقتصاددانان توجه ویژه‌ای به آثار اقتصادی تغییرات جمعیتی کردند. رابرت مالتوس را تنها به عنوان اقتصاددانی علاقه‌مند به جمعیت نمی‌شناسند، بلکه نام او با هشداری همیشگی همراه است: منابع و رشد اقتصادی را یارای پاسخگویی به رشد جمعیت نیست. ترس از افزایش جمعیت، در نیمه دوم قرن بیست، استعاره «بمب جمعیت» را معنادار کرد.
اما هنوز در آغاز دهه دوم قرن بیست و یک هستیم که برخی از محققان، روندی معکوس را هشدار می‌دهند: چروکیدگی جمعیت. این خبر، سوال آماری جذاب را مطرح می‌کند: روند آتی جمعیت جهان به سمت افزایش است یا کاهش؟ هر دو پیش‌بینی طرفدارانی دارد، اما فارغ از کاهش یا افزایش، کدام روند با رفاه آتی مردمان زمین هم‌نواتر است؟ پاسخ‌ها به این سوال نیز متفاوت است و طرفداران هر پاسخ، استدلال‌های خودشان را دارند. مساله نرخ رشد جمعیت، هر چند وقت یکبار عرصه سیاست‌گذاری کشور ما را نیز به خود مشغول می‌کند؛ در ایران نیز هم درباره روند رشد و هم در این باره که آیا افزایش بهتر است یا کاهش، نظرات متفاوت است.
پرونده‌ پیش رو که مقالات آن به همت دکتر جعفر خیرخواهان و رضا عظیمی مروی ترجمه شده است، به این قصد منتشر شده که اندیشمندان وطنی را با گونا‌گونی نظرات جهانی آشنا کند تا مسیر تحقیق و سیاست‌گذاری را با طمانینه بیشتری طی کنند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نرخ پایین زاد و ولد: علل، پیامدها و راه‌های چاره[/h]


گری بکر
مدت خیلی زیاد از آن زمانی نمی‌گذرد که از همه جا نگرانی‌ و سر و صدا درباره نرخ بالای باروری در جهان و رشد سریع جمعیت شنیده می‌شد. آیا جنبش برخاسته به طرفداری از رشد جمعیت کاملا صفر را به یاد دارید؟ این موج اکنون به جهت عکس برگشته است و نگرانی‌ها به سمت نرخ بسیار پایین زاد و ولد و کاهش جمعیت گسیل شده است.
دلیل چنین جابه‌جایی در نگرش این است که اینک بیش از 80 کشور نرخ زاد و ولد کمتر از حد مورد نیاز برای جایگزینی تعداد افرادی دارند که هر ساله می‌میرند. آنها نیازمند جریان عظیم مهاجرانی هستند که وارد کشورشان می‌شوند تا جلوی به اوج رسیدن جمعیت خود و سپس رو به کاهش گذاشتن آن را بگیرند. این کشورها که بیش از 40 درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، همه کشورهای اروپای غربی، چین، ژاپن، روسیه، لهستان و کانادا و تعدادی دیگر از کشورها را شامل می‌شود. نرخ تولد در بسیاری از دیگر کشورها، شامل آمریکا، مکزیک و ایران تنها اندکی بیش‌ از میزان مورد نیاز برای جایگزینی با تعداد مرگ و میرها است.
میزان باروری را با نرخ باروری کل اندازه می‌گیرند که برابر با میانگین تعداد بچه‌هایی است که یک زن در طی عمر خویش به دنیا می‌آورد. کشورهایی که نرخ باروری کل زیر نرخ جایگزینی حدود 1/2 دارند در اردوگاه باروری پایین جای می‌گیرند. اساسا هیچ کشوری در دهه 1970 در این اردوگاه یافت نمی‌شد، اما در هر دهه پس از آن کشورهای بیشتر و بیشتری در زیر میزان جایگزینی قرار گرفتند. به علاوه، یک نکته مهم دیگر اینکه در هیچ کشوری هنگامی که نرخ باروری کل به زیر نرخ جایگزینی (1/2 بچه) کاهش یافته است نتوانسته به بالای آن نرخ افزایش یابد.
همین چند سال پیش یعنی در شروع قرن جدید بود که جمعیت‌نگاران و سایرین پیش‌بینی رشد سریع در جمعیت جهان به بیش از 11 میلیارد نفر را برای سال 2050 می‌کردند؛ اما کاهش سریع باروری در بسیاری از کشورها مدت‌ها است که این پیش‌بینی‌ها را منسوخ و کهنه ساخته است. پیش‌بینی‌های جمعیت اکنون میزان باروری آینده بسیار پایین‌تری را فرض می‌گیرند؛ اما حتی اجماع کنونی که جمعیت جهان به حدود 5/9 میلیارد نفر در میانه این قرن خواهد رسید، با توجه به کاهش سریع نرخ باروری در کشورهای فقیرتر بسیار بالا به نظر می‌رسد.
بحث‌های فزاینده‌ای در بیشتر کشورهای با باروری پایین درباره پیامدهای منفی تعداد نیروی جوان کمتر درگرفته است و دورنمایی از جمعیت در حال کاهش داریم که در کشورهایی مثل آلمان، ژاپن، روسیه و چندین کشور دیگر با میزان مهاجرت پایین به واقعیت تبدیل شده است. در کشورهای ثروتمندتر، درآمد بازنشستگی و مراقبت پزشکی سالمندان عمدتا از محل مالیات و حق بیمه بر جمعیت جوان‌تر در سن کار تامین می‌شود. نرخ تولد پایین سرانجام منجر به تعداد کمتر مردان و زنان در سن کار می‌شود؛ بنابراین پایه مالیاتی کوچک‌تری برای تامین پرداخت‌های تامین اجتماعی وجود خواهد داشت؛ مگر اینکه بچه‌های کمتر به دنیا آمده سرمایه‌گذاری به حد کافی زیاد در تحصیلات و سایر سرمایه انسانی کرده باشند.
اگرچه مشکلات بالقوه برای تامین مالی مستمری بازنشستگی بیشترین توجه را دریافت کردند، سایر اثرات منفی نرخ پایین زاد و ولد شاید به همین اندازه مهم یا حتی مهم‌تر باشند. باروری پایین باعث کاهش نرخ نوآوری علمی و سایر نوآوری‌ها می‌شود؛ چون نوآوری‌ها عمدتا توسط جوانان انجام مي‌شود. کسانی که جوان هستند نیز معمولا انطباق‌پذیری بیشتری با شرایط جدید دارند که مشخص می‌شود چرا صنایع جدید، مثل بنگاه‌های جدید فناوری پیشرفته، معمولا نیروی کار جوان استخدام می‌کنند که هنوز پایبند به صنایع پیرتر و روبه افول نشدند.
اکثریت کشورهای جهان طی 250 سال گذشته، جمعیت روبه رشدی داشتند که باعث شد تا جمعیت جهان با نرخ‌های رشدی که سابقه نداشته است، افزایش یابد. در عین حال از زمانی که مالتوس کتاب مهم خویش درباره اثرات زیان‌بار رشد جمعیت بر درآمد را نوشت، هر گروهی به مخالفت با باروری بالا و جمعیت زیاد پرداخت و نتیجه گرفت برای تامین غذای جهان، سطح زندگی و محیط زیست شامل آلودگی محلی و جهانی بد است.
اما این اثرات منفی احتمالی از جمعیت زیادتر، باید در برابر منافع محسوس جمعیت بیشتر سنجیده شود. این منافع شامل تعداد بیشتر جوانانی است که همان طور که در بالا ذکر شد، احتمال بیشتری می‌رود نوآوری کنند؛ از قبیل یافتن روش‌های کارآتر برای تولید مواد غذایی و حقوق مستمری به زنان و مردان بازنشسته را بپردازند. جمعیت بیشتر همچنین تقاضا برای داروهای جدید، نرم‌افزار، شبکه‌بندی اجتماعی و سایر نوآوری‌هایی را که بازدهی فزاینده به مقیاس تقاضا دارند، افزایش می‌دهد.
تردیدی نیست که اگر نرخ بالاتر زاد و ولد به کاهش سطح تحصیلات و سایر سرمایه‌گذاری‌ها در نیروی انسانی به ازای هر بچه منجر شود، آنها شاید به درآمد سرانه پایین‌تر و نه بالاتر جامعه بینجامد. ترس مالتوس از درآمد سرانه پایین‌تر بود که مخالفت قوی وی با نرخ‌ بالای زاد و ولد را تبیین می‌کند، اما رشد سریع جمعیت جهان طی 250 سال گذشته، با درآمد سرانه غیرمنتظره بالا در همه جای جهان همراه شده است. اثرات منفی جمعیت بیشتر که مالتوس مطرح کرد هر چه باشد، آنها تحت تاثیر عواملی هستند که درآمدهای سرانه را بالا برده است، شامل مزایای بازدهي‌های افزایشی و سایر مزایای ناشی از داشتن جمعیت بیشتر.
چین به شدت در حال بررسی است که سیاست‌ «یک فرزندی» خود را تعدیل کرده یا کاملا کنار بگذارد؛ چون اثرات آن بر تعداد جوانان و کاهش جمعیت را مشاهده کرده است. فرانسه از مدتی پیش یک نظام گران و دست و دلبازانه پشتیبانی مالی برای خانواده‌هایی ایجاد کرد که دو فرزند یا بیشتر دارند. آلمان، ژاپن، کره جنوبی، روسیه و سایر کشورها در حال بحث و برخی‌اوقات اجرای برنامه‌های مشابه پشتیبانی از تعداد بچه بیشتر هستند.
اینکه آیا پرداخت یارانه توجیه دارد بستگی به این دارد که آیا منافع تولد بچه و جمعیت بیشتر، شامل مزایای داشتن بچه برای خانواده‌ها، از هزینه تشویق به زاد و ولد از قبیل هزینه وارده به بودجه دولت در برنامه حمایت از کودکان، خسارات بالقوه محیط زیستی و غیر آن بیشتر باشد. حتی اگر آن‌طور که من با قاطعیت باور دارم، در مجموع جمعیت بیشتر در جهان امروزی مزایای بیشتری از هزینه‌ها دارد، باید تشخیص دهیم که برنامه‌ها برای تشویق به زاد و ولد، جدای از صرفا پایان دادن به سیاست‌های سرکوبگرانه زاد و ولد مثل سیاست تنظیم خانواده یک بچه‌ای در چین، پرهزینه هستند. برای مثال جهت از بین بردن شکاف بین نرخ باروری کل حدود 4/1 و میزان باروری جایگزینی 1/2 نیازمند 25 درصد افزایش در تعداد تولد‌ها است. در عین حال چنین افزایشی در باروری با هیچ نوع برنامه یارانه‌دهی باروری در گذشته حتی گران‌ترین‌ آنها به دست نیامده است؛ چون بزرگ کردن بچه‌ها برحسب پول، زمان و انرژی والدین بسیار پرهزینه است. رشد معمولی‌تر 10 تا 15 درصدی در باروری شاید با برنامه‌های گران و دست و دلبازانه مثل مورد فرانسه به دست آمدنی باشد. ممکن است تحلیل کامل هزینه و فایده نشان دهد که چنین برنامه‌ای تضمین شده است؛ اما هنوز تصمیم قاطعی در این زمینه گرفته نشده است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
آیا جهان به آدم‌های بیشتری نیاز دارد؟

آیا جهان به آدم‌های بیشتری نیاز دارد؟

[h=1]آیا جهان به آدم‌های بیشتری نیاز دارد؟[/h]



پوسنر
پاسخ من به این پرسش این است که تردید دارم.
درست است که هر کشوری دچار مشکلات اقتصادی می‌شود. اگر تعداد سالمندان آن کشور که جملگی هزینه‌های سنگینی بر نظام مراقبت بهداشتی کشور وارد می‌کنند، نسبت به تعداد اشخاص در سن کار خیلی زیاد شود؛ چون آن‌گاه بار مالی بر جمعیت شاغل بی‌نهایت سنگین خواهد شد، اما عکس آن نیز درست است: نسبت خیلی زیاد جوانان به پیران نیز می‌تواند باعث بی‌ثباتی اوضاع شود. تجربه بیشتر ملت‌های فقیر جهان نشان داده است داشتن جمعیت جوان بسیار زیاد مسائل بیکاری شدید ایجاد کرده و به ناآرامی‌های خشونت‌بار منجر می‌شود؛ همان‌طور که در تعدادی از کشورهای خاورمیانه در چند سال گذشته وجود داشت- به نام «بهار عربی» پیش رفت و به سرعت به کابوس خشونت‌بار، بی‌نظمی سیاسي و بی‌ثباتی منطقه‌ای تبدیل شد.
شگفت‌آور است که یک کشور فقیر و عمدتا خشک مثل مصر باید جمعیتی 84 میلیون نفری داشته باشد. چنین وضعیتی برای مصر اصلا نمی‌تواند چیز خوبی باشد. بیشتر مسائل جاری مصر از ناتوانی در تهیه غذای کافی برای تغذیه جمعیت آن و بهره‌وری ناکافی در تولید همه اقلام غذایی و تامین نیازهای جمعیت عظیم آن ناشی می‌شود.
جمعیت در حال افزایش نه تنها به معنای اشخاص بیشتر در سن کار، بلکه تعداد بچه‌های بیشتر نیز هست و بچه‌ها هزینه‌های فرصت سنگینی بر والدین تحمیل می‌کنند (مگر اینکه اجازه کار به کودکان داده شود که احتمالا مانع درس خواندن آنها می‌شود) و درس خواندن هم پرهزینه است. جمعیتی که به سرعت زیاد می‌شود نه تنها می‌تواند باعث بیکاری سنگین جوانان شود، بلکه خدمات عمومی (از قبیل نهادهای آموزشی عمومی) را نیز محدود می‌کند و همه اینها علاوه بر اثرات زیست محیطی افزایش جمعیت برای مثال گرم شدن کره زمین، انقراض گونه‌های حیوانی و گیاهی و ازدحام ترافیکی است.
اگر بچه‌ها کالای «برتر» به معنای اقتصادی آن بودند- یعنی کالایی که وقتی درآمد افزایش می‌یابد به مقدار بیشتر خریداری می‌شود- انتظار می‌رود که نرخ زاد و ولد در کشورهای ثروتمند بالا و در حال افزایش باشد؛ اما مخالف آن در بیشتر چنین کشورهایی درست است. شاید بچه‌ها واقعا یک کالای «پست» باشند و بیشترین ارزش را برای مردم فقیر داشته باشند؛ چون یا بچه‌های فقرا کار می‌کنند تا درآمد خانواده تکمیل شود یا چون خانواده فاقد منابع برای داشتن جانشین‌های بچه از قبیل خودروهای گران‌قیمت، خانه، تفریحات و مسافرت است. در کشورهای ثروتمند هر دو، زن و شوهر کار می‌کنند که هزینه‌های فرصت هر دو را برای بزرگ کردن بچه‌ها افزایش می‌دهد.
یک واکنش بهتر و قطعا ارزان‌تر در برابر مساله کاهش یافتن جمعیت در کشورهایی مثل آلمان و ژاپن- منظور کشورهای ثروتمند است (اگر چه همه کشورهایی که با کاهش جمعیت مواجه هستند ثروتمند نیستند- برای مثال روسیه این‌طور نیست) استقبال از مهاجرت نیروی کار است. حدود دو و نیم میلیارد نفر تنها در چین، هند و کره جنوبی زندگی می‌کنند و میانگین آی‌کیو آنها ظاهرا مشابه (شاید حتی بالاتر از ) ساکنان در آمریکا و سایر کشورهای ثروتمند است از جمله آن دسته از کشورهای ثروتمندی که جمعیتشان در حال کاهش است (در این دسته‌بندی آمریکا جای ندارند). این دلالت بر تعداد بسیار زیاد آسیای شرقی‌ها با بهره هوشی بیش از 100 دارد. (با فرض اینکه بهره هوشی توزیع نرمال داشته باشد، میانگین بهره هوشی 100 به این معنا است که 5/2 درصد از جمعیت بهره هوشی دست کم 130 دارد و 5/2 درصد از 5/2 میلیارد نفر به معنای 5/62 میلیون نفر است). ظاهرا همه آنها خواهان مهاجرت نیستند، اما بسیاری از آنها کاملا این امکان را در نظر دارند. مشکل این است که معدود کشورهای ثروتمندی، به جز آمریکا و سایر کشورهای انگلیسی زبان هستند که از مهاجران استقبال می‌کنند. آنها البته نیروی کار مهاجر دارند برای مثال، آلمان دارای شهروندان زیادی است که ترک تبار هستند؛ ژاپن کره‌ای‌های بسیاری دارد؛ اما این کشورها متمایل به رفتار نژادپرستانه، تنگ‌نظرانه و یکسره مخالف با مهاجران هستند و جمعیت مهاجر آنها- نه تنها نسل اول- مشکل جذب و همگون شدن دارند، بر خلاف مهاجران به آمریکا که هنوز واقعا یک دیگ درهم جوش است. اگر آن کشورها نتوانند مشکل جذب مهاجران در جامعه خود را حل کنند به طوری که خودشان را برای مهاجران با کیفیت بالا جذاب بسازند، جمعیتشان رو به کاهش خواهد گذاشت چون که این کشورها احتمالا توانایی پرداخت یارانه لازم برای جلوگیری از کاهش جمعیت را ندارند.
رابطه ضروری بین جمعیت و رشد اقتصادی وجود ندارد. تصور می‌شود کاهش شدید جمعیت اروپا به دلیل طاعون، درآمد سرانه را به شدت افزایش داد چون کاهش نسبت جمعیت به زمین‌های قابل‌آبیاری، منجر به بهبود تغذیه شد. جمعیت بیشتر می‌تواند همان‌طور که بکر اشاره کرد نرخ پیشرفت فناوری را از طریق افزایش دادن تعداد نوابغ و سایر افراد بسیار خلاق افزایش دهد، اما جور کردن افراد با هم را نیز افزایش می‌دهد چون در کشورهای پیشرفته در نتیجه کاهش تبعیض و جست‌وجوی کامپیوتری این جور شدن‌ها متداول‌تر شده است. در عین حال بازدهی کاهنده به تعداد فزاینده مهندسان کامپیوتر هم دیده می‌شود.
پول دادن به مردم برای اینکه تعداد بچه بیشتری داشته باشند عجیب به نظر می‌رسد اگر چه در زمینه اقتصادی قابل‌دفاع است، در صورتی که بچه‌های اضافی منافع اقتصادی خالص عاید کنند (به همین ترتیب پول دادن به سالمندان برای صرف‌نظر کردن از دریافت هزینه‌های پزشکی پایان عمر نیز از جنبه اقتصادی قابل‌دفاع است و بستگی به این دارد که میزان یارانه چقدر باید باشد و چگونه تامین می‌شود). من بدبین هستم که چنین دفاعی را بتوان اثبات کرد. ما چیزهای بسیار اندکی درباره اثرات اقتصادی رشد مداوم جمعیت جهان می‌دانیم که اکنون از مرز هفت میلیون نفر عبور کرده است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تاثیر سالمندی جمعیت براقتصاد


خوان پتینگر
یکی از دستاوردهای بزرگ در قرن بیستم افزایش چشمگیر امید به زندگی و طول عمر انسان است. برای مثال، امید به زندگی در ایالات‌متحده از ۴۵ سال در سال ۱۹۰۲ به ۷۵.۷ سال در سال ۲۰۰۴ افزایش یافته است. با این حال، افزایش امید به زندگی به همراه کاهش در نرخ زاد و ولد موجب شده است عده بسیاری در مورد هزینه‌های پیری جمعیت نگران شوند. ما غالبا، هشدارهایی در مورد «بمب ساعتی جمعیتی» و ترس نسل‌های آینده که با تعداد روزافزون کارگران بازنشسته و تعهدات بازنشستگی آنها روبه‌رو خواهند شد می‌شنویم.
آیا صحیح است که نگران پیری جمعیت باشیم؟
در درجه اول، در انگلستان، نسبت افراد در سن کار به افراد بالای ۶۵ سال از 7/3 به یک در سال ۱۹۹۹ می‌تواند به 1/2 به یک در سال 2040 سقوط کند. این امر نشان‌دهنده یک افزایش بزرگ در نسبت وابستگی و در نتیجه دلیلی برای نگرانی در مورد مخارج فعلی تعهدات بازنشستگی است که بار مسوولیت بیشتری را بر دوش تعداد در حال کاهش نیروی کار تحمیل می‌کند.
با این حال، دیگران استدلال می‌کنند که انجام محاسبات بر مبنای سن بازنشستگی ثابت ۶۵ سال اشتباه است. اگر امید به زندگی به طور چشمگیری افزایش یابد، انتظار می‌رود که یک خط مشی معقول، مقداری افزایش به سن بازنشستگی را اجازه دهد؛ به عنوان مثال، اعمال همان درصد افزایش امید به زندگی به طول دوران بازنشستگی. در حال حاضر دولت بریتانیا در حال انجام مراحل آزمایشی به منظور بالابردن سن بازنشستگی و افزایش پانسیون‌های بخش خصوصی است. این قبیل سیاست‌ها پیری جمعیت را قابل‌کنترل‌تر ساخته و از آن پس می‌تواند آن را به چیزی تبدیل کند که به جای ترس موجب خرسندی ما شود.
تاثیرات اصلی سالمندی جمعیت
۱- اگر امید به زندگی افزایش و سن بازنشستگی ثابت باقی بماند، موجب افزایش در نسبت وابستگی خواهد شد و افراد بیشتری خواستار مزایای بازنشستگی شده و افراد کمتری کار کرده و حق و بیمه و مالیات بر درآمد پرداخت خواهند کرد. بیم این است که در چنین شرایطی نیاز به نرخ بالای مالیات با توجه به نیروی کار رو به کاهش خواهد بود.
۲- موجب افزایش مخارج دولت در زمینه مراقبت‌های بهداشتی و حقوق بازنشستگی می‌شود. کسانی نیز که در دوران بازنشستگی به سر می‌برند مالیات بر درآمد کمتری می‌پردازند زیرا کار نمی‌کنند. ترکیب تعهد هزینه‌های بالاتر و درآمدهای مالیاتی کمتر به منبعی از نگرانی دولت‌های غربی تبدیل شده است، به ویژه آنهایی که با مسائل مرتبط با بدهی‌های موجود و طرح‌های بازنشستگی فاقد پشتوانه مالی دست به گریبان هستند.
۳- کسانی که کار می‌کنند مجبور به پرداخت مالیات بیشتر هستند. این امر می‌تواند به از میان رفتن انگیزه برای کار و بازدارندگی شرکت‌ها برای سرمایه‌گذاری بیشتر شده و به تبع آن موجب کاهش بهره‌وری و رشد شود.
۴- کمبود نیروی کار. پیرشدن جمعیت می‌تواند منجر به کمبود نیروی کار شود و به تبع آن فشار بر دستمزدها موجب تورم دستمزدی شود. متناوبا، شرکت‌ها ناچارند از طریق ارائه شیوه‌های کاری انعطاف‌پذیر، با تشویق افراد بیشتری برای ورود به نیروی کار به این وضعیت پاسخ دهند.
۵- منجر به تغییر بخش‌های درون اقتصاد می‌شود. افزایش تعداد افراد بازنشسته، بازار بزرگ‌تری را برای کالاها و خدمات مربوط به افراد مسن ایجاد می‌کند (به عنوان مثال خانه‌های بازنشستگان).
۶- پس‌اندازهای بیشتر برای حقوق بازنشستگی، می‌تواند منابع برای سرمایه‌گذاری را کاهش دهد. اگر جامعه درصد بالاتری از درآمد را به صندوق‌های بازنشستگی اختصاص دهد، به کاهش مقدار پس‌انداز در دسترس برای سرمایه‌گذاری مولدتر منجر می‌شود که در نهایت منجر به کاهش نرخ رشد اقتصادی می‌شود.
ارزیابی سالمندی جمعیت
* کاهش نرخ تولد به معنی تعداد افراد جوان کمتر است. این امر پول دولت را صرفه‌جویی می‌کند؛ زیرا جوانان به آموزش نیاز دارند و مالیات کمتری خواهند پرداخت.
* بستگی به سلامت و تحرک جمعیت سالمند دارد. اگر علم پزشکی به زندگی طولانی‌تر، اما
کم تحرک‌تر مردم کمک کند، شانس کمتری برای کار وجود خواهد داشت. اگر افراد طولانی‌تر زندگی کنند و بتوانند از لحاظ جسمی فعال باقی بمانند، تاثیرات نامطلوب کمتر خواهد بود.
* مهاجرت می‌تواند راهی بالقوه برای پخش‌‌کردن تاثیر افزایش سن جمعیت باشد؛ زیرا مهاجرت اغلب از سوی افراد جوان‌تر صورت می‌گیرد.
* افزایش سن بازنشستگی یکی از راه‌حل‌ها برای پیرشدن جمعیت است، اما تاثیر سن بازنشستگی بالاتر به یک‌اندازه احساس نخواهد شد. کسانی که دارای پس‌اندازهای خصوصی هستند، ممکن است قادر باشند به بازنشستگی خود ادامه دهند، اما افراد دارای مشاغل کم درآمدتر احتمال بیشتری دارد که به کارکردن ادامه دهند. همچنین، در یک زندگی کاری طولانی‌تر، کارکنان کارهای یدی، ادامه‌دادن کار خود را دشوارتر خواهند یافت.
* آمار جمعیتی در چند قرن گذشته تغییر کرده است. این نخستین باری نیست که ما شاهد تغییر در برش سنی جمعیت هستیم.
* یک مساله بزرگ، تعهدات مخارج، چه تامین مالی شده و چه تامین مالی نشده است. بسیاری از دولت‌های غربی برنامه‌های بازنشستگی خود را از طریق پرداخت‌های دائمی به جای صرفه‌جویی مشارکت‌های بیمه ملی تامین مالی می‌کنند.
* بخشی از مشکل از آنجا ناشی می‌شود که در حال حاضر در مردم انگیزه‌ای قوی برای بازنشستگی زود هنگام وجود دارد. نرخ نهایی موثر مالیات که بر درآمد اعمال می‌شود منجر به تاخیر بازنشستگی در بسیاری از سیستم‌ها در بیش از ۶۰ درصد موارد بوده است. این مشوق‌ها بسیاری را به بازنشستگی پیش از موعد تشویق می‌کند. همچنین، اغلب برای افرادی که می‌خواهند برای مدت طولانی‌تری کار کنند منع قانونی وجود دارد حتی اگر خواهان آن باشند. اگر بتوان این مشوق‌ها را تغییر داد، ما می‌توانیم تعداد افرادی را که برای مدتی طولانی‌تر کار می‌کنند افزایش داده و نرخ وابستگی را کاهش دهیم.
راهکارهای دولت برای مقابله با سالمندی جمعیت
۱- افزایش نرخ مشارکت: آسان‌تر ساختن ادامه کارکردن برای افرادی که بیش از ۶۵ سال دارند.
۲- بالابردن سن بازنشستگی: دولت افزایش به سن
۶۷ سال را قبلا پیشنهاد داده است. سن بازنشستگی می‌تواند به طور خودکار به امید به زندگی متصل باشد.
۳- افزایش اهمیت بخش خصوصی در ارائه حقوق بازنشستگی و مراقبت‌های بهداشتی: با این حال اگر افراد استطاعت حقوق بازنشستگی خصوصی را نداشته باشند، می‌تواند به افزایش نابرابری منجر شود.
۴- افزایش مالیات برای پرداخت‌ هزینه‌های بازنشستگی: در حالی که در حال حاضر بسیاری از دولت‌ها این بودجه‌ها را محدود ساخته‌اند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]ریشه عقاید مخالفان افزایش سريع جمعیت چیست؟[/h]


نسیم عجایبی*
یکی از مباحث قابل تامل جامعه که امروزه در کشور ما توجه بسیاری از اندیشمندان و سیاست‌گذاران را به خود جلب کرده، مساله جمعیت و چالش‎‏های پیشِ روی آن است. در ادبیات جمعیت‏شناسی هرگاه صحبت از میزان کمی جمعیت شده، مجموع نظریات اندیشمندان همواره در قالب چهار گروه قابل دسته‏بندی بوده است: موافق افزایش جمعیت، موافق کاهش جمعیت، طرفدار تثبیت میزان جمعیت، طرفدار جمعیت بهینه.

با مطالعه و جمع‏بندی نظریات موافقان افزایش جمعیت، می‏توان ریشه این عقاید را در چند باور کلی دسته‏بندی نمود: اعتقاد به وجود منابع نامحدود طبیعی جهت رفع نیازهای معیشتی مردم، این تصور که نیروی انسانی لازمه حفظ قدرت، استقلال و اقتدار یک جامعه است؛ رابطه مستقیم بین نیروی انسانی، نیروی کار، تولید و توسعه و در نهایت اعتقاد به این مساله که بحث کنترل جمعیت در واقع کوشش کشورهای ثروتمند جهت جلوگیری از توسعه کشورهای جهان سوم است.
اما ریشه عقاید مخالفان افزایش جمعیت چیست؟ با بررسی نظریات گوناگون این دسته می‏توان چنین برداشت نمود که مشکلات اقتصادی، اجتماعی، محدودیت منابع غذایی و محل سکونت، عمده موانع برسرراه افزایش جمعیت‌اند. موج جدیدتر این اندیشمندان عنوان می‏کنند که رشد جمعیت مشکلات اقتصادی، اجتماعی و روانی را که با شرایط توسعه‏نیافتگی همراه است، تشدید می‏کند. رشد جمعیت همچنین موجب می‏شود که سهم قابل توجهی از درآمد دولت صرف تامین خدمات ضروری اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی برای جمعیت اضافی شود و این امر به نوبه خود مانع بهبود سطح زندگی
می‏شود.
طرفداران جمعیت ثابت، بیشتر به مزایای اقتصادی ثبات جمعیت پرداخته‌اند. به اعتقاد این گروه از صاحب‌نظران، یک جامعه از امکانات اقتصادی خود به چهار طریق می‏تواند استفاده کند: افزایش جمعیت، افزایش رفاه جامعه، افزایش مصرف و بالابردن میزان پس‏انداز. بنابراین اگر جامعه‏ای اندیشه ازدیاد جمعیت را کنار بگذارد، می‏تواند همه امکانات خود را به تامین رفاه و مصرف بیشتر برای افراد جامعه یا به پس‏انداز و سرمایه‏گذاری بیشتر اختصاص دهد. با این حال جمعیت ثابت، جامعه را با کاهش جوانان و سالخوردگی جمعیت مواجه می‏کند که این امر امید و حرکت را از جامعه گرفته و پیشرفت مادی و معنوی آن را متوقف می‏کند.
اگر با دید کلان به پایه نظریات این سه گروه بنگریم، درمی‏یابیم که هر یک از این دغدغه‏‏ها در برهه‏ای از زمان و در اقلیمی خاص توجیه منطقی و کارآمد داشته ‏است. امروزه آنچه هدف غایی کلیه سیاست‌گذاری‏ها و برنامه‏ریزی‏ها در تمام دولت‏ها است، نیل به توسعه پایدار و افزایش رفاه آحاد جامعه است؛ اما آنچه می‏توان از آن به‌عنوان اصل طلایی در مباحث توسعه یاد کرد این نکته است که الگوی توسعه برای کشورهای متفاوت و در زمان‏های متفاوت یکسان نیست.
بنابراین سیاست جمعیتی‏ای که ایران باید برای دستیابی به توسعه پایدار اتخاذ کند با مسیری که سایر کشورها طی می‏کنند و آنچه در کشورهای توسعه‏یافته به وقوع پیوسته است، متفاوت خواهد بود. اینجاست که می‏توان گفت نظریات حدی جهت افزایش جمعیت، کاهش یا تثبیت آن دیگر کاربرد چندانی ندارند و باید به دنبال حد بهینه جمعیت برای هر کشور و در هر مقطعی از زمان بود.


افزایش جمعیت معلول یا علت توسعه
اگر تجربیات جمعیتی کشورهای توسعه‏یافته را مورد بررسی قرار دهیم، خواهیم دید‏ که افزایش جمعیت در کشورهای غربی قرن نوزده به مثابه نیروی محرکه‏ای در جریان توسعه بوده است؛ اما سه خصوصیت، زمینه‏ساز این اقبال بوده‏اند. نخست آنکه افزایش جمعیت در کشورهای غربی آرام بود، دوم آنکه افزایش جمعیت در کشورهای غربی معلول توسعه جامعه بود؛ درحالی‌که در جهان سوم نتیجه انقلاب بهداشتی در شرایط توسعه‏نیافتگی است و سوم اینکه در کشورهای غربی «سرمایه و ابزار کار» بیش از جمعیت رشد می‏کرد و برای جمعیت اضافه شده، کار، تولید و رفاه فراهم می‏نمود؛ درحالی‌که در کشورهای جهان سوم جمعیت و نیروی کار به سرعت افزایش می‏یابد، بدون آنکه سرمایه و ابزار کار به همان نسبت افزوده شود.
برای مثال یکی از مهم‏ترین دلایل مثبت بودن افزایش جمعیت برای توسعه جامعه آمریکا نرخ بالای سرمایه‏گذاری بود. در این کشور اگرچه جمعیت نیروی کار دائما افزایش یافته ولی افزایش نرخ سرمایه‏گذاری و تولیدِ کل همیشه از آن بیشتر بوده است. بنابراین سرمایه‏گذاری سرانه و تولید سرانه جامعه آمریکا در طول مدتی طولانی مرتبا افزایش یافته و سطح زندگی بالاتری را برای مردم به ارمغان آورده است.
کما اینکه در گذشته به خاطر شکل سنتی و تکنولوژی ساده تولید، نیروی کار برای بهره‏دهی، به سرمایه چندانی نیاز نداشت. در آن زمان ترکیب کار فراوان با مقدار ناچیزی از ابزار تولید در شکل سنتی خود کارآیی مطلوبی داشته است؛ بنابراین انسان به‌عنوان دارایی اصلی جوامع آن زمان برای تولید بیشتر قلمداد می‏شد؛ ولی در جوامع صنعتی امروز که نیروی کار برای بهره‏دهی مناسب به سرمایه و تکنولوژی بیشتر نیاز دارد، افزایش جمعیت بدون افزایش عوامل دیگر تولید، ممکن است بازده نزولی تولید و پایین آمدن سطح زندگی را در پی داشته باشد.
حال باید دید آیا در کشور ما چنین بستری مهیاست؟ نرخ بالای بیکاری، نیروی کار متخصص بلااستفاده، فقدان سرمایه کافی و دسترسی نداشتن به تکنولوژی‏های روز دنیا نشان می‏دهد که اگر چنین رویکردی کماکان ثمربخش باشد، در ایران امروز زیرساخت‏های بهره‏برداری از آن فراهم نیست. از طرف دیگر نه تنها این نیروی کار اضافی، مولد نخواهد بود، بلکه نیازهایی به ‏دنبال دارد که خود مانعی بر سر راه توسعه‏یافتگی است.
محدودیت‏های جمعیت را می‏توان به دو گروه تقسیم‏بندی کرد: دسته اول نیازهایی چون آموزش، بهداشت، مسکن، اشتغال و تغذیه و دسته دوم محدودیت‏های جدی مرتبط با محیط زیست و منابع طبیعی. افزایش جمعیتی که بدون وجود زیرساخت‏های لازم برای رفع این محدودیت‏ها شکل گیرد، می‏تواند کشور را با موج شدیدی از کاهش رفاه، افزایش مهاجرت، افزایش مشکلات اقتصادی و اجتماعی و آسیب‏های زیست‏محیطی جبران‏ناپذیر مواجه سازد.
در این بین اگرچه ممکن است بتوان نیازهای دسته اول را با برنامه‏ریزی‏های میان‏مدت و بلندمدت برطرف کرد، اما منابع طبیعی عناصر حیاتی چرخه زندگی هستند که به دست بشر قابل ایجاد یا حتی ترمیم نیستند؛ بنابراین کمبود یا حتی آسیب دیدن ناشی از مصرف بیش از حد و غیراصولی آن، صدمات جبران‏ناپذیری را به محیط زیست و متعاقبا زندگی افراد وارد خواهد ساخت.
ایران با توجه به شرایط جغرافیایی خاصی که دارد با تراکم ناموزون جمعیت در سطح کشور مواجه است. گستردگی نواحی کویری، عدم تناسب زمانی و مکانی نزولات جوی و محصور بودن بسیاری از شهرهای بزرگ و صنعتی در میان کوه‏ها، از جمله عواملی هستند که کشور را از دیرباز با معضلات جدی مواجه ساخته‏اند. برای دستیابی به توسعه پایدار که لازمه آن توسعه و رفاه نسل امروز و نسل‏های آینده است، لازم است که مقدار بهینه‏ای از منابع تجدیدناپذیر استفاده شود و در مورد منابع تجدیدپذیر نیز حد استانداردی از برداشت رعایت شود تا به ذخایر موجود صدمه وارد نشده و محیط زیست برای نسل‏های آینده نیز حفظ شود.
در این بین آب سالم و هوای پاک حیاتی‏ترین منابع طبیعی مورد نیاز برای ادامه حیات بشر هستند. جمعیت، تراکم جمعیت، درآمد خانوار، تولید ناخالص ملی و میزان توسعه‏یافتگی از جمله عواملی هستند که می‏توانند بر سلامت این منابع تاثیرگذار باشند. باتوجه به وجود بحران‏های فزاینده اخیر در رابطه با این منابع به نظر نمی‏رسد که در مقطع فعلی و با الگوهای مصرف و عادات زندگی روزمره مردم و تراکم کنونی جمعیت در کشور، قطع ناگهانی سیاست‌های کنترل جمعیتی و شروع طرح‌های افزایش جمعیتی در بلندمدت نتایج مطلوبی به دنبال داشته باشد.
*کارشناس ارشد توسعه و برنامه‏ریزی اقتصادی
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]اولويت در بهبود اقتصاد يا افزايش جمعيت؟[/h]

سپيده كاوه*
«دنیای اقتصاد» در تاریخ 4 دی 92، در پرونده‌ای با عنوان «درنگی در سیاست‌های جمعیتی»، همچنين در شانزدهم بهمن در پرونده‌اي ديگر به موضوع سیاست‌های جمعیتی در کشور پرداخت. در این یادداشت کوتاه، در حاشیه پرونده مذکور و مطرح شدن این مبحث در سطح وسیع در جامعه، ملاحظاتی مطرح می‌شود:

1- اساسا اثرگذاري سياست‌هاي جمعيتي هميشه مورد تشكيك بوده؛ اينكه تصور شود كاهش نرخ باروري در 10 سال اخير نتيجه سياست‌هاي جمعيتي اجرا شده در كشور بوده و تاثير اقتصاد را لحاظ نكرد، كمي ساده‌انگاري است. اين فرض محتمل‌تر است كه اوضاع نابسامان اقتصادي و تورم‌هاي سنگين در سال‌هاي اخير سبب ترس از هزينه‌هاي زندگي و بالطبع ترس از مسووليت ازدواج ،تشكيل خانواده و فرزندآوري شده و پیامد آن، اجتناب و دوري جستن از تشکیل خانواده و بزرگ شدن ابعاد آن است.
پس حداقل در شرايط كنوني، مي‌توان گفت كه تمركز روي معلول و غفلت از علت، راه‌حل مناسبي نيست. به عبارتي سياست‌گذاري در جهت افزايش نرخ رشد جمعيت اگر بدون رفع مشكلات معيشتي مردم صورت گيرد، يادآور سيستم مهندسي معكوس است كه در مسائل اجتماعي مرتبط با زندگي انسان‌ها، به نظر می‌رسد راه‌حل مناسبي نباشد.
2- حتي اگر خوش‌بينانه فرض كنيم كه مشوق‌هاي جمعيتي تا حدي مي‌تواند اثرگذار باشد؛ بايد ديد كه چه قشري از جامعه پيرو خواهند بود. چه قشري از جامعه در تصميم براي تعيين بعد خانواده خود به كمك‌هاي مستقيم و غيرمستقيم كه در قیاس با هزینه‌های واقعی زندگی حتي كفاف شهریه‌هاي مهدكودك براي زنان شاغل هم نيست، توجه مي‌كنند. حتي اگر اشتغال زنان و هزينه فرصت از دست رفته ما به ازاي هر كودك براي مادر را در محاسبات لحاظ نكنيم، باز هم هزينه‌هاي فرزند بيشتر براي ساكنان شهرهاي بزرگ با اين اعداد و ارقام قابل قياس نيست. مطالعات جمعيت شناسي در اغلب كشورها نشان داده كه خانوارهايي كه داراي توانايي پرورش سرمايه انساني با پتانسيل بالا هستند، در مورد فرزندآوري تصميم‌شان را به صورت مستقل مي‌گيرند و حتي نيم نگاهي نيز به سياست‌ها ندارند و به اين ترتيب شاهد افزايش عدم تعادل در كيفيت جمعيت و نابهنجاري‌هاي منتجه خواهيم بود.
نتيجه اينكه به علت افزايش در میزان زاد و ولد در روستاها و حاشيه شهرها و محدود بودن امكانات اشتغال و تحصيل، مهاجرت به شهرهاي بزرگ اضافه مي‌شود و مشكلات كنوني كلان‌شهرها پيچيده‌تر مي‌شود. (نتايج حاصل از آخرين سرشماري تاييد‌كننده اين مساله است كه به‌رغم افزايش جمعيت کشور، رشد جمعيت در روستاها منفي است و مهاجرت به شهرهاي بزرگ عمده دليل اين وضعيت است.)
3- بحران بيكاري كنوني، يكي از مسائل مهم و درخور توجه كشور است.وجود حدود ٣ ميليون بيكار در سال ٩١، ٣٦ ميليون جمعيت زير ٢٥ سال كه با سرعت بالايي سالانه به خيل جمعيت بيكاران اضافه مي‌شوند، وضعيت ركود كنوني اقتصاد كشور كه افق مناسبي را به جهت افزايش تصاعدي فرصت‌هاي شغلي (جهت ايجاد توازن در عرضه و تقاضاي نيروي كار) حتي پيش روي خوش‌بين‌ترين افراد نيز قرار نمي‌دهد! رتبه ١٨ ايران به لحاظ بيكاري در دنيا، همه و همه گزاره‌هايي است كه لزوم تعویق اجراي سياست‌هاي مبتني بر افزايش رشد جمعيت در حال حاضر كشور را مطرح می‌کند.
4- اساسا با توجه به برجسته بودن هرم جمعيتي در گروه سني زير ٣٠ سال، خواه ‌ناخواه شاهد افزايش نرخ باروري در ١٠ سال آتي نسبت به ١٠ سال گذشته خواهيم بود و برقراري سيستم‌هاي تشويقي اضافه، در صورت اثرگذاري، فقط سبب تقويت جنبه‌هاي منفي مي‌شود.
5-در شرايط كنوني با وضعيت كلان بدهي‌هاي دولت، بلاتكليفي يارانه‌ها و كمبود بودجه دولت، اولويت اعلامي از طرف دولت جهت مهار تورم، تحريم‌ها و اثرات مخرب‌شان بر اقتصاد، حركت كند چرخ توليد، باعث مي‌شوند به اين موضوع فكر كرد كه آيا تعويق برنامه‌هاي با اولويت كمتر و هزينه‌ساز براي دولت، حداقل براي دو یا سه سال آينده، منطقي و بر پايه تدبير نيست؟
و به عنوان نتيجه مي‌توان گفت اگر به رابطه عليت كاهش باروري در سال‌هاي اخير توجه كنيم و اين پيش‌فرض را بپذيريم كه اوضاع بد اقتصادي سبب كاهش نسبي نرخ ازدواج و باروري در سال‌هاي اخير شده؛ و با توجه به تمثيل معروف عمل كنيم كه «هم دنياي خود را بسازيم، هم آخرت را!» بهتر است با اتخاذ سياست‌هاي مناسب در جهت بهبود اقتصاد كشور (در مفهوم عام) به بهبود اين دست پارامترهاي منتجه نيز كمك كنيم.
* كارشناس اقتصادي
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]دغدغه‌های جمعیت[/h]

صدیقه بختیاری
موضوع بحث برانگیز پیری جمعیت کشور و تصمیمات و سیاست‌گذاری‌های شتاب‌زده دولت در مقابله با آن موضوعی قابل تامل است که جا دارد کارشناسان محترم در رشته‌های مختلف علوم انسانی و سایر رشته‌های مرتبط به آن پرداخته و پیش از آنکه وضعیت اجتماعی و اقتصادی کشورمان بار دیگر متاثر از این نوع تصمیم‌گیری‌ها شود، برای آن چاره‌ای اندیشیده و راه‌حل بهینه‌ای بیابند.

موضوع پرونده دنیای اقتصاد روز چهارشنبه شانزدهم بهمن‌ماه «درنگی بر سیاست‌های جمعیتی» بود. اینجانب نیز که به تازگی پایان‌نامه خود را در همین موضوع ارائه و دفاع نموده‌ام بر خود واجب دانستم تا ضمن تایید مباحث عنوان شده از سوی نویسندگان محترم مقالات به ذکر چند نکته
بپردازم.
گذشته از روند تاریخی کنترل جمعیت که موضوعی جهانی بود و اکثر کشورها در چارچوب سیاست‌ها و برنامه‌ریزی‌های خود برای رسیدن به رشد و توسعه اقتصادی سیاست‌های کنترل جمعیت را در پیش گرفتند که ایران هم یکی از آنها بود و با توجه به تبلیغات و کارهای فرهنگی تدریجی درخصوص کنترل جمعیت، وضعیت جهان این است که آمارها نشان می‌دهند.
اما بحث وضعیتی که جمعیت کنترل شده در کشورهای توسعه‌یافته دارند، قطعا با کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه‌یافته برابر نیست. شاخص‌های اقتصادی چون درآمد سرانه، تورم، وضعیت بیکاری در بین نیروی کار فعال و وضعیت آموزش و سرانه آن شاخص‌های مناسبی برای مقایسه هستند. آیا آمارهای ما وضعیت مناسبی از این شاخص‌ها را نشان
می‌دهند؟
آیا به‌رغم کاهش نرخ رشد جمعیت بسترسازی‌های مناسب اجتماعی و اقتصادی برای طبقات مختلف جمعیتی (جوان، میانسال و پیر) داشته‌ایم؟
آیا نیروی کار (5 میلیون جوان بیکار که بخش اعظم آنها فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها هستند) امکان اشتغال و کسب درآمد و در نهایت فضای امن و آرام برای تشکیل خانواده را دارند؟ اینها سوالاتی است که تکانه‌های آنها باید لرزه‌ای شدیدتر بر پیکر سیاست‌گذاری ما وارد کند تا پیری جمعیت که به قول قدیمی‌ها نه به بار است نه به دار!!
مطالعات متعدد نشان داده‌اند که رشد جمعیت در کوتاه‌مدت اثر منفی بر رشد اقتصادی دارد. آیا وضعیت اقتصادی امروز ما تا چند سال آینده آمادگی تحمل این اثر منفی را دارد؟ همچنین مطالعات متعدد نشان داده‌اند که با وجود داشتن سرمایه انسانی پیری جمعیت تهدیدی جدی برای رشد اقتصادی نیست. آیا بسترهای مناسبی برای پرورش و ایجاد سرمایه انسانی داریم؟
نتایج آماری مطالعه انجام شده‌ام نشان داده که رابطه معناداری بین رشد اقتصادی ایران و تعداد دانشجویان وجود ندارد. آیا این تاییدی بر گسستگی بین بازار کار و فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها نیست؟ از نتایج آماری دیگر این مطالعه رابطه منفی بین رشد اقتصادی و جمعیت شاغل است. آیا این وضعیت نشان‌دهنده ناسازگاری بازار کار و فضای نامناسب کسب‌و‌کار نیست؟
لازم است سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان کشور بخش سیاستی این موضوع را کمرنگ‌تر کنند و با برنامه‌ریزی‌های دقیق‌تر چاره‌ای بیندیشند که وضعیت بهتر شود. شواهد و وضعیت موجود به‌هیچ‌وجه تاییدکننده اعمال سیاست‌های تشویقی نیست. با تامل در اوضاع اجتماعی جمعیت ایران و مشکلات عدیده‌ای که با آن دست‌به‌گریبان است مشکلاتی چون بیکاری و بالا رفتن سن ازدواج جوانان تاييد خواهد کرد که برقراری سیاست تشویقی راهي مناسب برای حل مشكلات کشور نیست.
از طرفی، اعمال سیاست‌های تشویقی در بین جمعیت با توان مالی و فرهنگی بالاتر راه‌حل مناسب‌تری از تشویق همگانی در طبقات مختلف درآمدی و فرهنگی جمعیت است؛ تجربه‌ای که برخی کشورها استفاده کرده‌اند.
باید علاوه بر موضوع کمیت جمعیت به وضع کیفی آن و شاخص‌های مهم اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی آن که در آینده این کشور سهم بسزاتری از تعداد دارند نیز، توجه کرد. سخن پایانی اینکه در شرایط حاضر اقتصادی کشور اعمال سیاست‌های تشویقی در حد گسترده و بدون محدویت‌های لازم چندان سنجيده نيست.
Omidbakht87@gmail.com
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
یک پزشک و یک اقتصاد‌دان از روندهای آینده جمعیتی می‌گویند
[h=1]رشد جمعیت پنجره‌ای طلایی برای رشد و پیشرفت است؟[/h]

زینب پزشکیان، سپهر استیری
رشد جمعیت و پیامدهای آن بار دیگر مورد توجه افکار عمومی و محافل علمی قرار گرفته، ولی این بار آنچه به موج نگرانی‌ها دامن زده، کاهش شدید رشد جمعیت و پیر شدن نسبی جمعیت است، اکنون وضعیت رشد جمعیت در ایران در مقایسه با دیگر کشورهای جهان چگونه است؟
آیا رشد جمعیت فعلی جوابگوی نیازهای توسعه‌ای آتی خواهد بود؟ آیا امکانات فعلی کشور جوابگوی نیازهای اولیه جوانان در سال‌های آتی خواهد بود و مهم‌تر از همه آنکه آیا رشد جمعیت به عنوان یک متغیر کلان نیازمند مداخله دولت برای تنظیم آن به سطح بهینه است، اینها همه از پرسش‌هایی است که بار دیگر در مرکز توجه سیاست‌گذاران کشور قرار گرفته است. در این میزگرد طرح پیشنهادی افزایش جمعیت با حضور دکتر سید امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و نماینده کنونی مردم مشهد و کلات در مجلس شورای اسلامی از موافقان طرح افزایش جمعیت و از پیشنهادکنندگان طرح مربوطه در مجلس از یکسو و از سوی دیگر دکتر ناصر شاهنوشی دکترای اقتصاد و عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد از مخالفان طرح افزایش جمعیت مورد بحث وتبادل نظر قرارگرفته است.


آقای شاهنوشی شما اخیرا مطلبی درخصوص طرح افزایش جمعیت که در آستانه تقدیم به صحن علنی مجلس است، ارائه کردید. لطفا بفرمایید بر چه اساسی افزایش جمعیت ایران را یک خطر بزرگ برای کشور دانسته‌اید و بر این اساس اقدام به نگارش آن کردید؟
شاهنوشی: از چند زاویه به این موضوع نگاه می‌کنم، ابتدا اینکه آیا ما با بحرانی به نام کاهش جمعیت مواجه هستیم یا نه؟ نرخ رشد جمعیت جهان عرب از 54/3 درصد در سال 1990 به 06/2 درصد در سال 2012 رسیده است، افغانستان از 5/4 به 44/2 درصد، امارات متحده عربی از 66/5 به 44/2 درصد، اندونزی از 8/1 به 4/1 درصد، چین از 46/1 به 48/0 درصد، پاکستان از 94/2 به 68/1 درصد، عربستان از 94/2 به 68/1 درصد و فلسطین از 3 به 81/1 درصد رسیده‌اند. حال نرخ رشد جمعیت ما نیز در فاصله زمانی همین سال‌ها از 56/2 به 4/1 درصد کاهش یافته است و در همین زمان جامعه جهانی کاهشی از 72/1 به 15/1 را در نرخ رشد جمعیت تجربه کرده است. مقایسه این اعداد با یکدیگر نشان می‌دهد که هیچ رخداد غیرمنتظره‌ای در کشور ما در قیاس با کشورهای دیگر روی نداده و این کاهش نرخ رشد جمعیت در همه جا از جمله کشورهای اسلامی روی داده است. با این همه می‌بینیم که هنوز نرخ رشد جمعیت کشور از میانگین نرخ رشد جهانی بالاتر است.
احتمال اینکه نرخ رشد جمعیت ما به کمتر از یک درصد یعنی کمتر از میانگین جهانی کاهش یابد 2 درصد است. بنده تمام سناریوهای ممکن را بررسی کرده‌ام. اگر نرخ رشد جمعیت کشورمان تا 70 سال آینده يك درصد باشد، جمعیت کشور به 150 میلیون نفر یعنی به دو برابر میزان فعلی افزایش می‌یابد؛ بنابراین هراس ایجاد شده برای کاهش جمعیت هیچ مبنایی ندارد. ما در دهه 60 سیاست‌های افزایش جمعیت را به دلایل مستقیم و غیرمستقیم اجرا کرده‌ایم که هم‌اکنون پیامدهایش در حال بروز است.
در حال حاضر در کشور بین 21 تا 22 میلیون فرد مجرد داریم که در صورت تصور زوج بودن آنها، 5/10 تا 11 میلیون زوج خواهیم داشت. تصور کنید از این تعداد زوج که پتانسیل بچه‌دار شدن را دارند، تنها 5 میلیون زوج به وجود بیاید و طی 5 سال به‌طور متوسط 2 فرزند داشته باشند، جمعیت کشور طی 5 سال، 10 میلیون نفر افزایش می‌یابد؛ یعنی سالانه 2 میلیون نفر که اگر این دو میلیون نفری را که به جمعیت موجود اضافه می‌شود نسبت به 80 میلیون جمعیت کل کشور حساب کنیم، نرخ رشد جمعیت بین 5/1 تا 7/1 درصد می‌شود.
پدیده‌های جمعیتی و ساختارهای اجتماعی آنقدر پیچیده‌اند که ما پیش‌بینی دقیقی نمی‌توانیم انجام بدهیم. دیگر کشورهای دنیا نیز سیاست‌های کنترل جمعیت‌شان را به روش‌های مختلف اعمال کرده‌اند. برای مثال چین در صورت عدم کنترل جمعیت خود به چنین رشد اقتصادی دست نمی‌یافت و درواقع این کشور مدیون اولین سیاستی است که از زمان تین شیائو پنگ اعمال شد.
چین الان حدود 120 میلیون جنس مونث کم دارد؛ چون وقتی چینی‌ها به سمت تک فرزندی رفتند بنا به فرهنگشان تعلق خاطرشان به فرزند پسر بود و چون سیاست تک فرزندی اجرا شده بوده، یک پسر به دنیا آورده‌اند و هم‌اکنون چین می‌بیند که تعداد دخترشان کم شده است. هند را فرض بگیرید، این کشور نرخ رشد جمعیتش در سال 1990، دو درصد بود و هم‌اکنون به 26/1 درصد رسیده است. در واقع زمان خانم گاندی خواستند به زور جمعیت را کنترل کنند که موفق نشدند و در حال حاضر با سیاست‌های تشویقی و فرهنگی در حال کنترل جمعیت هستند.
در مورد کره‌جنوبی نیز می‌گفتند جمعیت این کشور کاهش می‌یابد؛ چرا که نرخ رشد جمعیتش 45/0 درصد است، اما خوشبختانه کره‌ای‌ها گوش نکردند و با وجود اینکه می‌گفتند جمعیت کره‌جنوبی نصف می‌شود؛ اما این اتفاق رخ نداد. یعنی پدیده‌های جمعیتی و ساختار جمعیتی کشورها و از جمله کشور ما به‌گونه‌ای است که وقوع مشکل کاهش جمعیت غیرممکن است. حتی عرض کردم در بدترین حالت که ما یک درصد نرخ رشد جمعیت داشته باشیم، جمعیت ما به 150 میلیون نفر خواهد رسید که تبعاتش را بعدا بررسی می‌کنیم. اما این هراسی که ایجاد شده که ما در آینده با بحران کاهش جمعیت مواجه می‌شویم، هیچ مبنای علمی ندارد.
قاضی‌زاده: پیش از پاسخ به مباحث مطرح شده باید موضوعی را مطرح کنم که اصولا رویکرد ما به جمعیت باید چگونه باشد. آیا افزایش جمعیت تهدید است یا فرصت؟! «مالتوس» نخستین کسی است که تئوری‌های جمعیت‌شناختی و جامعه شناختی را ارائه کرد. «مالتوس» جمعیت را عامل جلوگیری از توسعه کشورها می‌دانست که این نظریات غالبا مربوط به اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 بود که انقلاب صنعتی رخ داد و جوامع اقتصادی شدند و از شرایط تولید کشاورزی به شرایطی رسیدند که ابزار و تجهیزات جانشین نیروی انسانی شد و نیروی انسانی مصرف‌کننده تا حد زیادی در مخاطره‌ قرار گرفت.
دولت‌ها درگیر جنگ‌های بسیاری شدند و تامین امنیت، آموزش و بهداشت و زندگی سخت بود و جمعیت به عنوان یک عامل تهدیدکننده برای رشد و توسعه کشورها به حساب آمد. در دوره بعدی نظریه‌پردازان - به‌خصوص هنگامی که برخی از کشورهای اروپایی وارد رشد منفی جمعیت شدند و مجبور شدند با نیروی مهاجر، بازار کارشان را تامین کنند - به این نظر رسیدند که جمعیت عامل توسعه است. تعارضات و نقصان‌هایی نیز در این نظریات وجود داشت که باعث ایجاد نظریات گروه سومی شد که رشد کمی و کیفی جمعیت را عامل توسعه می‌دانست.
هم‌اکنون اقتصادهای دنیا قدرت‌شان را بر اساس سهم نیروی انسانی در تولید ناخالص ملی ذکر می‌کنند. تولید ناخالص ملی معمولا 3 جزء دارد، یک جزء منابع فیزیکی یا منابع زیست‌محیطی کشور است. برای مثال کشور ما معدن و نفت دارد. جزء دوم زیرساخت‌های فیزیکی و زیربناهایی است که برای توسعه مطرح است، مثل راه آهن، سد و... و جزء سوم نیز نیروی انسانی است. در کشورهای توسعه‌یافته‌ای مانند ژاپن، بخش عمده‌ای از تولید ناخالص ملی‌ را نیروی انسانی دانش‌بنیان و مهارت‌یافته تامین می‌کند. پس رشد جمعیت برای ژاپن یک فرصت است. با اینکه این کشور منابع زیست‌محیطی و خاک محدودی دارد، تلاش می‌کند جمعیتش افزایش یابد، اما کشورهایی که رشدشان مبتنی بر منابع محدود زیست‌محیطی است، رشد جمعیت در این شرایط می‌تواند برای آنها تهدیدکننده باشد.
یک موسسه بین‌المللی آمریکایی به نام«RAND» مطالعات گسترده‌ای را به درخواست صندوق توسعه و جمعیت سازمان ملل انجام داده که این مطالعات منتشر نیز شده‌است. همچنین یک رنکینگ بین‌المللی وجود دارد به نام «National Power Score» که قدرت‌ها را رتبه‌بندی می‌کند و حدود 40 شاخص را از قبیل شاخص‌های فرهنگی، سایبری، میزان علم و فناوری، رشد اقتصادی و... مورد بررسی قرار می‌دهد. موسسه «RAND» در سال 2010 تحولات 50 سال اخیر را بررسی کرده و برای سال‌های 2020، 2030، 2040، 2050 و 2060 سیر تحولاتی را که رخ می‌دهد برآورد کرده است.
این موسسه پیش‌بینی کرده است که مثلا چین در سال 2030، به لحاظ اقتصادی، از آمریکا پیشی می‌گیرد و در سال 2050، از لحاظ نظامی، هم از آمریکا جلو می‌افتد و ابرقدرت جهان می‌شود و با تاخیری هند در سال 2060 از چین هم پیشی می‌گیرد و به قدرت اول جهان بدل می‌شود و جالب‌تر آنکه 9 کشور عمدتا مسلمان و پرجمعیت نیز که شاید نامشان شما را به تعجب وادارد، جلو می‌افتند، مثل بنگلادش، پاکستان و نیجریه. این کشورها در میان 20 قدرت برتر دنیا جای می‌گیرند و براساس بررسی‌های موسسه «RAND»، جمهوری اسلامی ایران تا سال 2030 به رتبه 15 می‌رسد، اما در 2060 جزو 20 کشور اول دنیا نخواهیم بود و به رتبه 24 و 25 تنزل می‌یابیم؛ مثلا عربستان سعودی با اینکه همیشه جمعیتش از ما کمتر بوده و کمتر نیز خواهد بود، اما جزو 20 کشور اول دنیا خواهد ماند.
رویکرد ما به جمعیت فقط این نیست که ببینیم چه جمعیتی داریم؟! رشدش منفی است یا مثبت؟ نکته اینجا است که با توجه به قدرتمند شدن کشورهای دیگر باید نگران باشیم یا نه؟ این یک بُعد استراتژیک است. برآوردهای جمعیتی بیش از 40 سال با توجه به متغیرهای وسیع اجتماعی و فرهنگی، برآوردهای صحیحی نیست؛ اما تمامی برآوردهای داخلی و بین‌المللی ما نشان می‌دهد که درست است رشد جمعیت ما مثبت بوده، ولی حتما منفی خواهد شد و مطالعات بانک جهانی و مطالعات ما هم این را نشان می‌دهد. بعضی می‌گفتند 30 سال یا 50 سال دیگر منفی می‌شود. نکته اول اینکه این کارشناسان، TFR (نرخ باروری عمومی) را از نرخ رشد جمعیت مهم‌تر می‌دانند. نرخ جانشینی نشان‌دهنده این است که جمعیت موجود نمی‌تواند به اندازه خودش که دو نفر است دو نفر دیگر را جایگزین خودش کند، بنابراین، این یک امر قطعی است که رشد جمعیت ما منفی خواهد شد. نکته دوم اینکه ما الان در یکی از بهترین فرصت‌های جمعیتی هستیم، در دوران پنجره طلایی جمعیت هستیم که در تاریخ ایران هیچ‌گاه رخ نداده و نخواهد داد؛ یعنی یک دوره بی‌نظیر است که تمام تمدن‌های نوظهور مثل چین و هند از این دوران طلایی جمعیتشان توانستند استفاده کنند تا این قدرت را برای خود تولید کنند و حتی کشورهای اروپایی به جایی رسیدند كه در همان مرحله توانستند آن جهش را انجام دهند. این فرصت جهش همگانی است هم در علم و فناوری و هم در حوزه فرهنگ هم در حوزه اقتصاد و هم در حوزه حفظ جمعیت.
این کشورهایی که الان عقب‌مانده هستند قرار نیست همیشه عقب‌مانده بمانند، چون روند توسعه را به‌شدت طی می‌کنند. دانشگاه‌ها در حال توسعه هستند نیروی انسانی‌شان را تربیت می‌کنند، منابع انسانی‌شان را تجهیز می‌کنند و جلو می‌زنند. همین عراقی که جنگ‌زده است و ما این‌گونه به آن نگاه می‌کنیم یا پاکستان و بنگلادش با سرمایه‌گذاری چینی‌ها و هندی‌ها در این کشورها از ما جلو خواهند زد. بنابراین ما نباید نگران باشیم؟ این نگرانی بستگي به این دارد که ما چه جایگاهی را می‌خواهیم برای خودمان تعریف کنیم.
شاهنوشی: من نمی‌دانم در پزشکی مفهوم نظریه چیست. بسیاری از این نظریاتی که مطرح می‌شود شما نمی‌توانید مطلق به آن نگاه کنید، ازجمله همین‌که عرض کردم. اگر بخواهیم به نظریات جمعیتی نگاه کنیم، باید الان رشد جمعیت کره‌جنوبی بنا به پیش‌بینی‌ها منفی شده باشد.
قاضی‌زاده: اینها نظریه نیستند، اینها برآورد روش محاسبه است که متغیرهای متفاوتی روی آن تاثیر می‌گذارد و تغییر پیدا می‌کند.
شاهنوشی: یعنی می‌‌گوییم جمعیت کره‌جنوبی با پیش‌بینی‌هایی که می‌شده منفی بوده، ولی این‌طور نشده است. ببینید ما در مورد ژاپن که فرمودید یک‌زمان نیروی انسانی داریم و یک‌وقت هم سرمایه انسانی. آن چیزی که ژاپن را ارتقا داده نیروی انسانی‌اش نبود، سرمایه انسانی‌اش بود؛ یعنی نیروی انسانی مهارت دیده با کیفیت بالا و به‌تازگی بحث فراتر از این رفته و دیگر نمی‌گوییم چیزی که عامل رشد و توسعه اقتصادی کشورها می‌شود نیروی انسانی است، در واقع سرمایه انسانی است و این به خاطر این است که ما نیروی انسانی را به‌عنوان یک عامل تولید به سرمایه انسانی تبدیل می‌کنیم. الآن می‌گوییم خود دانش که متغیر تولید است می‌‌تواند به عنوان یک متغیر در کنار متغیرهای دیگر منجر به رشد و توسعه اقصادی کشورها شود. ازجمله در مدل سولو که متغیر دانش را به عنوان متغیر درون‌‌زا وارد کردند نه نیروی انسانی را.
آقای قاضی‌زاده دو ادعا را مطرح کردند: اول اینکه جمعیت فرصت است نه یک تهدید و دومی نگاه به مساله جمعیت باید یک نگاه استراتژیک باشد نه محاسباتی.
قاضی‌زاده: بنده عرض کردم موضوع جمعیت یک ماهیت استراتژیک دارد فارغ از رشد کم و زیادش؛ یعنی اینکه اول بزرگان نظام باید تصمیم بگیرند کجای عالم می‌خواهند باشند، می‌خواهند قدرت باشند یا نه؟ کجای این قدرت می‌خواهند باشند و بر اساس مولفه‌های مختلف باید یک نقطه‌گذاری مطلوب برایش انجام دهند و تلاش کنند آن را به دست آورند از جمله متغیر جمعیت، این یک. دوم اینکه ما باید نگران باشیم یا نه؟ عرض کردم بله حتما باید نگران باشیم و در تمام سناریوها چه بیرونی و چه داخلی اثبات شده است که رشد جمعیت ما منفی خواهد شد؛ حالا یک عده می‌گویند 30 سال بعد و یک عده هم می‌گویند 50 سال بعد. دلیلش هم این است که نرخ TFR یعنی باروری کل ما کمتر از حد جانشینی است. تمام افراد جمعیت‌شناس می‌گویند TFR ما بیش از این هم کاهش می‌یابد، یعنی قطعا به زیر 8/1 درصد خواهد رسید. یعنی با کاهش رشد جمعیت مواجه خواهیم شد. نکته بعدی هم توازن نیروی کار است؛ نیروی کار فعال و غیرفعال.
جناب شاهنوشی از نظر شما جمعیت یک مولفه استراتژیک است یا نه؟
شاهنوشی: الآن جمعیت مولفه قدرت است و به عنوان یک استراتژی مطرح است. چون می‌گوییم جمعیت مولفه قدرت است، آیا واقعا همین‌طور است یا نه؟ ببینید من می‌خواهم بگویم شما خیلی نظریات را وحی منزل تلقی نکنید. یکی از مشاوران آقای کلینتون در کتابش وقتی در مورد چین صحبت می‌کند می‌گوید چین جمعیتش زیاد است، ولی نباید نگرانش باشیم چون که چینی‌ها توپ پینگ‌پنگ تولید می‌کنند و رشد ورزشی آنها در صحنه فردای اقتصاد نمی‌تواند رقیب ما باشد، این را اوایل دهه 80 پیش‌بینی می‌کند. الان چین به کجا رسیده است؟ یعنی می‌خواهم بگویم بسیاری از نظریاتی که موسسات مختلف مطرح می‌کنند که الان در کجای قدرت اقتصادی جای می‌گیریم، اینها ضرورتا وحی منزل نیست؛ اما آیا جمعیت مولفه قدرت است؟ اگر جمعیت مولفه قدرت باشد الان بنگلادش باید کشوری باشد که در صحنه جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد. با140 میلیون جمعیت‌، کشوری است که مردمش از اتوبوس‌ها آویزان هستند و در فقر زندگی می‌کنند و در سطح جهانی هیچ جایگاهی ندارند. جمعیت تنها عاملی شده برای خدمت به نظام سرمایه‌داری، غیر از این نیست که الان در دبی و قطر این جمعیت نیروی کاری است که از هند و پاکستان در تابستان‌ها به نظام سرمایه‌داری خدمت می‌کنند. پس مولفه جمعیت نمی‌تواند، بیانگر اقتدار یک کشور باشد و اگر بیانگر اقتدار یک کشور بود چرا انگلستان ارتش‌اش را به 70 هزار نفر کاهش داده است؟
استراتژی امروز آمریکا کاهش جمعیت نیروی نظامی‌شان است، بنابراین اگر جمعیت چین می‌توانست مولفه قدرت باشد تا قبل از دهه 50 یا 70، یعنی تا قبل از دهه 1980 باید یک کشور بزرگ در عرصه جهانی می‌بود. کسی از جمعیت چین در زمان مائو نمی‌ترسید، چه چیزی از چین ایجاد نگرانی می‌کرد و روی آن حساب می‌کرد؟ خود جمعیت فی نفسه نمی‌تواند عامل اقتدار باشد و الان در قاهره شب‌ها 2 میلیون نفر در قبرستان‌ها می‌خوابند. آیا در خاورمیانه مصر با اینکه جمعیتش از همه کشورها بالاتر است، یک کشور قدرتمند محسوب می‌شود؟ یا یک کشور کوچک 600 هزارنفری که جمعیت اصیل خودش 300 هزار نفر است و بعضی‌ها به دروغ می‌گویند کشور 600 هزار نفری قطر!؟ پس توان اقتصادی کشورها، توان دانششان و نیروی انسانی کیفی‌شان است که می‌تواند به آنها قدرت دهد. بنابراین اگر بگوییم جمعیت می‌تواند عامل قدرت باشد پس باید هند، چین و کشورهای پر جمعیت جهان حرف اول را می‌زدند.
اتفاقا چین جمعیت را محدود کرد تا بتواند به یک قدرت تبدیل شود. هند الان چه کرده است؟ در کنار تمام سیاست‌هایش سیاست کنترل جمعیت را دنبال می‌کند تا بتواند، یک قدرت برتر اقتصادی شود. الان این سیاست‌ها دارد به شدت اعمال می‌شود و هند خیلی آرام به عنوان تنها کشوری که هندوئیسم دارد، جمعیتش را کنترل می‌کند.
جالب اینکه ما تنها کشوری هستیم که از کاهش جمعیت‌مان در آینده هراس داریم. اما در دیگر کشورها این هراس رخ نداده است، در نتیجه جمعیت نمی‌تواند، مولفه قدرت باشد. نیروی انسانی کیفی، دانش و تکنولوژی در دنیای امروز توان اقتصادی است. اگر شما می‌فرمایید عراق در آینده قدرت بالاتری از ما خواهد داشت نه به خاطر جمعیتش، بلکه به خاطر منابع سهل‌الوصول نفتی‌اش است که آن کشور را در جایگاه بالاتری قرار می‌دهد.
ایالت اوکلاهاما در آمریکا 300 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و به تنهایی کل غله آمریکا و روسیه را تامین می‌کند، اگر جمعیت مولفه قدرت بود، چرا استرالیایی که مساحتش 6 برابر ماست نرخ رشد جمعیتش26/1 است؟ چرا خود آمریکا که مساحتش 9 میلیون کیلومتر مربع و 6 برابر ایران است، نرخ رشد جمعیتش را کاهش داده است؟ من در مورد آمریکا عرض می‌کنم که نرخ رشد جمعیتش از 3/1 درصد در سال 1990 الان به 74/0 رسیده است. پس چرا آنان برای خودشان این کار را نکرده‌اند؟
قاضی‌زاده: شما در جریان سیاست‌های تشویقی افزایش جمعیت در آمریکا هستید؟
شاهنوشی: بله.
قاضی‌زاده: پس دارند برنامه‌ریزی می‌کنند، اما میزان موفقیتشان محدود است. این دو بحث است یا نتوانستند، جبران کنند چون وارد فازی شده‌اند که از این دوران پنجره طلایی گذشته‌اند و جبرانش سخت است.
شاهنوشی: امروزه آنچه کشورهای دنیا را مطرح می‌کند سطح تکنولوژی است، نه جمعیت. شما نقش سوئد را در عرصه جهانی ببینید.
قاضی‌زاده: هیچ جایگاهی در قدرت جهانی ندارد به همین خاطر خودش را در قالب اتحادیه اروپا تعریف کرده است تا تبدیل به یک قدرت شود وگر نه سوئد به تنهایی هیچ جایگاهی ندارد.
شاهنوشی: خب اینها به خاطر جمعیت نیست.
قاضی‌زاده: با اینکه بالاترین میزان شاخص‌های رفاهی دنیا را کشورهای اسکاندیناوی دارند، اما هیچ‌کدام از کشورهای اسکاندیناوی ذره‌ای در حوزه قدرت جهانی سهم ندارند.
شاهنوشی: این سیاست راهبردیشان است که اصلا در حوزه سیاست‌های روز جهان مداخله نکنند. من نمی‌دانم در پزشکی مفهوم نظریه چیست، اما در اقتصاد نظریه درواقع اثبات نشده است، یعنی مقوله‌ای که می‌تواند محقق شود، اما ضرورتا این طور نخواهد شد. در مورد نظریه مالتوس این بحث را داشتیم که بعدا منابع نمی‌توانند، کفاف جمعیت را بدهند و بحران‌هایی را به وجود خواهند آورد ولی مالتوس به تکنولوژی توجه نکرد.
می‌خواهم بگویم ایجاد این هراس در دل ما یک کار برنامه‌ریزی شده است، چرا؟ چون ما جزو کشورهایی هستیم که در 25 تا 45 درجه عرض جغرافیایی قرار داریم. تمام پیش‌بینی‌ها می‌گویند، این کشورها در 20 یا 25 سال آینده به سمت خشک شدن پیش می‌رود، یعنی ما با توجه به سیاست جمعیتی‌مان از یک طرف باید هم مواد غذایی وارد کنیم و هم نیازمند آب باشیم. چون هم در تامین آب و هم مواد غذایی مشکل خواهیم داشت. با این وضع در کجای صحنه جهانی می‌توانیم، جای داشته باشیم؟ اندونزی کشوری است که 180 یا 190 میلیون جمعیت دارد، اما همین اندونزی الان کجای صحنه جهانی قرار دارد؟
قاضی‌زاده: اندونزی یکی از سریع‌ترین نرخ‌های رشد اقتصادی دنیا را دارا است.
شاهنوشی: نه به خاطر جمعیتش.
قاضی‌زاده: برعکس به خاطر جمعیت و نیروی کار ارزانش است. چین، هند و اندونزی و هم کشورهای «آ سه آن» به خاطر نیروی کار ارزانشان هست که می‌توانند، کالایی تولید کنند تا در عرصه جهانی رقابت کنند. بنگلادش الان به همین خاطر محل سرمایه‌گذاری عمده کشورهای چندملیتی از جمله خود چینی‌ها شده و به همین خاطر نرخ رشد اقتصادی‌اش، در نرخ رشد جهانی منفی، مثبت است.
شاهنوشی: صحبت من این است که به خاطر نیروی انسانی نیست، بلکه به‌دلیل سرمایه انسانی است و نمونه عینی‌اش چین است.
قاضی‌زاده: اتفاقا چین نمونه بارزی است که توانست با جمعیت خودش تولید انبوه و تولید قابل رقابت را انجام دهد. یکی از ایراداتی که ما در بحث‌ها داریم و در بحث شما نیز دیده می‌شود تک ساحتی کردن بحث است، من عرض کردم مولفه‌های زیادی است که یکی از آنها جمعیت است. اما ما یک نقطه را می‌گیریم و با همان می‌خواهیم در مورد مثبت و منفی بودن کل بحث صحبت کنیم.
ببینید تکنولوژی باید باشد. تمام کشورهایی که توسعه پیدا کرده‌اند، یک روندی از توسعه را پیموده‌اند. این کشورهایی که الان توسعه‌شان دانش‌بنیان است، به موقعیت دانش‌بنیانی رسیدند و دانش برایشان تولید ثروت می‌کند. قبلش توانسته‌اند توسعه وسیع و انبوه انجام دهند. آموزش را در 2 سطح وسیع عمومی و تخصصی توسعه دادند و حتی توانسته‌اند، از این مرحله عبور کنند تا حجم انبوهی از نیروی انسانی تحصیلکرده را تربیت کنند و توانسته‌اند در مراحل بالاتر اقدامات برجسته‌تری در حوزه تولید دانش و تبدیل آن به فناوری و ثروت انجام دهند.
چین در مرحله اول، تولید انبوه جمعیت داشته، سپس توانسته حوزه آموزش خود را به‌طور گسترده توسعه دهد و بعد از آن انتقال تکنولوژی دهد. الان در فاز تولید تکنولوژی وارد شده و فاز بعدی هم تولید دانش است. به همین خاطر هم در سال 2050 از آمریکا عبور می‌کند و نه امروز، با اینکه جمعیت زیادی دارد. چون مراحلش باید کامل شود. من هم نگفتم تنها موضوع جمعیت است؛ اما یک عامل ثابت وجود دارد و آن جمعیت قابل قبول است.
چرا هند از چین عبور می‌کند؟ به خاطر جمعیت خوش‌فرم‌ترش، یعنی به خاطر اینکه ساختار جمعیتی‌اش هرمی است و توانسته کف، یعنی جمعیت جوانش را حفظ کند. نسبت به چین که موفق شده سیاست کنترل جمعیتی را رعایت کند و روزی هند از چین پیشی خواهد گرفت و این متغیرها را ما باید با هم ببینیم.
شاهنوشی: بنده همه جوانب را با هم می‌بینم.
قاضی‌زاده: تک ساحتی کردن بحث‌ها به همین خاطر است که من می‌گویم. باید به یک نقطه بهینه برسیم، یعنی جایی که باید تصمیم بگیریم. نباید بگوییم ما بین عرض جغرافیایی و طول جغرافیایی فلان هستیم، منابع آب زیرزمینی خشک می‌شود، بنابراین جمعیت ما با این خشکسالی بر اساس بررسی و مطالعات ما باید 22 میلیون شود.
شاهنوشی: دقیقا.
قاضی‌زاده: یعنی ما باید کاری کنیم تا با این استراتژی مبنایی که شما ذکر می‌کنید به جمعیت 22 میلیون نفری برسیم. با این تکنولوژی‌ای که داریم، با این روش مصرف آبی که داریم و با این میزان آبی که قابل مهار است، با توجه به خشکسالی که پیش‌رویمان است، باید به 22 میلیون نفر برسیم. ما کشوری در حال تهدید هستیم، در تهدید تجزیه هستیم، در تهدید هجوم هستیم. نه ما، بلکه تمام کشورهای خاورمیانه.
همان کره‌جنوبی که آقای دکتر به آن اشاره می‌کنند، سیاست تشویقی فوق‌العاده جمعیتی دارد. 40 کشور دنیا سیاست تشویقی دارند. بعضی‌هایشان 30 سال است که سیاست تشویقی دارند؛ ولی سه کشور موفق شدند نرخ TFR را اصلاح کنند. بسیاری از این کشورها در چاله جمعیتی افتاده‌اند، یعنی نرخ رشدشان منفی شده است، چون موضوع جمعیت مرتبط با سبک زندگی است. بعدا مجبور شدند با مهاجران عرب، ترک، ایرانی و مسلمانان، نیروی کار کشورشان را تامین کنند و معضلات اجتماعی بسیاری برای خودشان به وجود آوردند.
اینکه ما فکر کنیم کاهش جمعیت برای ما یک فرصت است، یک خطای استراتژیک فوق‌العاده است و هیچ کشوری در دنیا اجازه نمی‌دهد چنین اتفاقی برایش رخ دهد.
ممکن است آقای دکتر بگوید این مشکل امروز ما نیست، بلکه مشکل 30 سال آینده ماست. من می‌گویم اگر در تمام کشورهای دنیا این اتفاق را تجربه کرده‌اند، دلیل عدم موفقیت‌شان این بوده که دیر به فکر افتاده‌اند. اگر دوره باروری مطلوب ما از دست برود و این 11 میلیون جوانی که ایشان می‌فرمایند، در معرض ازدواج بالقوه هستند، ازدواج نکنند و اگر الان به موضوع کاهش سن ازدواج و نرخ طلاق نپردازیم، این جوانان از چرخه باروری خارج خواهند شد و وقتی خارج بشوند و دچار چاله جمعیتی بشویم، آن‌گاه فقط با نیروی افغانی، هندی و پاکستانی می‌توانیم کشور را اداره کنیم نه با
نیروی ایرانی.
شاهنوشی: آقای دکتر اگر اجازه بدهید ما بحث را مورد به مورد پیش ببریم تا به جمع‌بندی مشخصی برسیم. اولا تمام پدیده‌ها نسبی است و ما نمی‌توانیم بگوییم یک پدیده مطلقا بد یا خوب است. ما نیز نمی‌خواهیم بگوییم جمعیت زیاد بی‌فایده است. ما موضوع جمعیت را در چارچوب شرایط کشورمان می‌سنجیم، آیا جمعیت ما را به سوی امنیت رهنمون می‌کند یا نمی‌کند؟ اگر در چین همان سیاست‌های مائو ادامه پیدا می‌کرد، آیا چین الان اینجا بود؟
قاضی‌زاده: در دهه 60 نرخ «TFR » 6بود که فوق‌العاده بالا بود. اکنون نرخ «TFR» 5/2 هدف‌گذاری شده است و نه 6. باز یک پدیده نادر در کشور رخ داد که در دنیا به عنوان موردی مطالعه می‌شود و آن افت شدید نرخ «TFR» است. باروری کل هیچ کجای دنیا و در دوره کمتر از 20 سال، از میانگین 6 به 8/1 نرسیده است و این کاهش یعنی یک تغییر رفتار
بسیار شدید.
نرخ رشد مثبت ما به خاطر وجود موج دوم جمعیتی است، یعنی آنهایی که ابتدای انقلاب به دنیا آمدند الان به سن باروری رسیده‎اند و اگر اینها فقط یک بچه بیاورند، باز هم نرخ رشد ما مثبت می‌ماند، اما این یک رشد ظاهری است و پشت آن پوک است و این ما را به اشتباه می‌اندازد، همان‌طور که شما را در استنادات خود به اشتباه انداخته است. زیرا آن چیزی که در رشد جمعیت ارزش دارد، نرخ رشد ثابت جمعیت نیست، بلکه نرخ باروری کل است. جمعیت‌شناسان نرخ رشد را ملاک مناسبی برای قضاوت نمی‌دانند، چون نرخ رشد امری موقتی است و آنچه ثابت است، نرخ باروری کل است.
نرخ رشد را حتی با مهاجرت نیز می‌توان حفظ کرد. می‌توان با اقدامات بهداشتی درمانی و افزایش امید به زندگی، نرخ رشد را مثبت نگه داشت، یعنی تا سال 1404 حداقل به‌دلیل افزایش طول عمر و امید به زندگی قطعا نرخ رشد مثبت می‌ماند. اما نرخ رشد نشان نمی‌دهد که جمعیت فعال داریم یا نه. ساختار جمعیت را نشان نمی‌دهد و نمی‌گوید کدام نیرو مفید، معلول، فعال، غیرفعال، باسواد یا بی‌سواد است و همه را در خود جای
می‌دهد.
شاهنوشی: آنچه شما می‌گویید دو مساله مجزا است. درباره اینکه نرخ رشدجمعیت مهم است یا نرخ رشد باروری، بسیاری از جمعیت‌شناسان معتقدند هنگامی که نرخ رشد جمعیت مثبت است، نباید نگران باروری باشیم. اما عرض من این است که اگر یک اتفاق کوچک در کشور روی دهد و فقط تعداد ازدواج‌ها به حد نرمال خود برسد، آن نرخ باروری هم که شما می‌گویید به بالای 2 می‌رسد. اگر زوج‌های ما به شکل طبیعی ازدواج کنند و هرکدام یک یا دو بچه داشته باشند، به راحتی نرخ باروری به 2/2 می‌رسد. الان 49 درصد خانوارهای ما، بیش از سه فرزند دارند و به همین دلیل نباید نگران باشیم.
قاضی‌زاده: شما یک اشتباه محاسباتی دیگر هم دارید. چون «TFR» آینده‌نگرانه است و اصلا گذشته‌نگر نیست، می‌گوید اگر زنی امروز به دنیا بیاید، ما احتمال می‌دهیم این زن طی دوره باروری‌اش، این چند فرزند را به دنیا بیاورد. اگر منظور شما از امروز، زنان متولد قبل از دهه 60 است، رفتار باروری آنها سه فرزند به بالا بوده و حرف شما درست است. اما «TFR» آینده‌نگرانه است به همین خاطر می‌گوید طبق رفتار باروری مثلا یک دختر 15 ساله که امروز وارد سن باروری می‌شود، تعداد بچه‎هایش بیشتر از 8/1 نخواهد بود.
شاهنوشی: آقای دکتر من علت این مسائل را فقط کاهش تعداد ازدواج‌ها می‌دانم.
قاضی‌زاده: کاهش تعداد ازدواج یکی از علل است.
شاهنوشی: ببینید اگر کسانی که ازدواج نکرده‌اند ازدواج کنند، 5 میلیون زوج شکل می‌گیرد و نرخ باروری هم به‌طور طبیعی اصلاح می‌شود.
قاضی‌زاده: ما وقتی در مورد «TFR» صحبت می‌کنیم، باورهای مردم را هم بررسی می‌کنیم. به‌دلیل وضعیت اقتصادی، میزان تمایل به فرزندآوری کاهش یافته است. به عنوان مثال مادر بنده تمایل داشت 9 بچه داشته باشد، اما 6 فرزند آورد. خواهران بنده به 4 بچه تمایل داشتند و 2 فرزند آوردند و همین‌طور کسانی که تمایل دارند دو بچه داشته باشند، یکی می‌آورند و این یعنی خطر. به همین دلیل ما باید سیاست‌های تشویقی برای جمعیت داشته باشیم تا افرادی را که به یک بچه تمایل دارند تشویقشان کنیم تا دومین بچه را هم بیاورند.
شاهنوشی: من می‌گویم اگر شما دغدغه کاهش نرخ باروری را دارید، تمامی محاسبات نشان می‌دهد، اگر ازدواج‌های ما به شکل منطقی و نرمال خودش بازگردد و هرکسی به‌طور متوسط دو بچه داشته باشد، نرخ باروری ما به بالای 2 می‌رسد.
قاضی‌زاده: ببینید اولا چون خانم‌های ما تحصیلکرده هستند و تمایل به اقتصاد و اشتغال پیدا کردند و از حالت سنتی خارج شدند، سن ازدواجشان به‌طور طبیعی افزایش یافته است. زنی که دانشگاه را می‌بیند، آرزوها و امیدش نسبت به آینده تغییر می‌کند و کاملا متفاوت از یک خانم خانه‌دار می‌شود.
آقای قاضی‌زاده شما اين را كه یک زن تحصیلکرده، تعداد بچه کمتری می‌خواهد، چون کیفیت برایش مهم است، منفی ارزیابی می‌کنید؟
قاضی‌زاده: نه، من می‌خواهم بگویم آقای دکتر این عوامل را در نظر نمی‌گیرند، اما ما در این قانون –که ایشان به آن نقد دارند- به این عوامل پرداخته‌ایم. طبقاتی که نمی‌توانند خودشان را اداره کنند چهار یا پنج فرزند دارند، اما خانواده‌های تحصیلکرده، نخبه و استادان دانشگاه یا بچه نمی‌آورند یا یک فرزند می‌آورند، بنابراین نگرانی ما به هم خوردن توازن جمعیت است.
شاهنوشی: کاهش نرخ باروری فعلی اتفاق بدی نیست. من می‌گویم افزایش نرخ باروری به قانون نیاز ندارد، اگر فقط ازدواج‌ها به وضع طبیعی خودش برگردد، همه چیز درست می‌شود.
قاضی‌زاده: چطور برگردانیم؟ آیا بدون مداخله دولت و حاکمیت ممکن است؟
شاهنوشی: چون پسرها محدودیت مالی دارند و شغل ندارند، ازدواج نمی‌کنند. شما فرصت‌های شغلی را ایجاد کنید، نیازی به تصویب قانون نیست. آقای دکتر به جای تصویب این قانون بیایید فضای کسب و کار را بهبود ببخشید.
قاضی‌زاده: آن مسائل جای خودش را دارد و مساله کاهش جمعیت هم جای خودش را.
شاهنوشی: با این کار فقط جمعیت طبقات خاصی زیاد می‌شود و تعادل به هم می‌خورد.
قاضی‌زاده: فرزندآوری بالای 30 سال از سال 84 که چیزی کمتر از 27 یا 28 درصد بوده به 1/23 درصد رسیده است، یعنی فرزندآوری به تاخیر افتاده است. پدیده بد دیگری که غیر از عدم ازدواج داریم این است که افراد از ازدواج تا فرزندآوری حدودا 3 سال و از فرزند اول تا فرزند دوم، 5/5 سال فاصله‌گذاری می‌کنند.
شاهنوشی: هیچ کدام از اینها پدیده مذمومی نیست.
قاضی‌زاده: ببینید الان 30 درصد از زوج‌ها یک فرزند یا کمتر از یک فرزند دارند.
شاهنوشی: درباره افراد بدون فرزند که اصلا بحثی نداریم، زیرا عمدتا به مسائل ناباروری باز می‌گردد.
قاضی‌زاده: بله، می‌توانیم درمان کنیم؛ زیرا 95 درصد ناباروری‌ها قابل درمان است و در قانون هم آورده‌ایم که باید ناباروری‌ها را کمک کنیم تا درمان کنند.
شاهنوشی: به‌طور کلی 45 درصد زوج‌های ما بیش از سه فرزند دارند، یعنی اگر تعداد ازدواج‌هایمان در حالت طبیعی باشد، مشکلی پیش نمی‌آید.
قاضی‌زاده: این آمار شامل پدر و مادر من نیز می‌شود. به همین دلیل می‌گویم نرخ «TFR» مهم‌تر است؛ چون افرادی را که از دامنه باروری خارج شده‌اند هم محاسبه کرده است و نشان می‌دهد در آینده چه اتفاقی می‌افتد.
شاهنوشی: من این‌قدر این جمله را تکرار کردم که از گفتنش خسته شدم. اگر ازدواج‌ها به حالت معمولی برگردد، این دغدغه شما برطرف می‌شود.
قاضی‌زاده: این حرف شما درست است، اما کامل نیست. ما در فصل اول همین قانون برای کاهش سن ازدواج تدابیری اندیشیدیم، یعنی برخلاف شما فکر می‌کنیم باید برای کاهش سن ازدواج برنامه‌ریزی کنیم.
شاهنوشی: شما در پیش‌نویس این قانون گفته‌اید اگر خانواده‌ها سه فرزند یا بیشتر بیاورند امتیازات بیشتری می‌گیرند.
قاضی‌زاده: ببینید الگوی فرزندآوری تغییر کرده و تغییر الگو برای ما مهم‌تر از نفس کاهش تعداد فرزندان است.
شاهنوشی: یعنی شما معتقدید اینکه الگوی ما از 6 فرزند به 2 فرزند رسیده، بد است؟
قاضی‌زاده: اگر جلوی این کاهش را نگیریم، حتما به پدیده بدی تبدیل خواهد شد. شما ما را به ایجاد هراس بی‌مورد متهم کردید، من می‌گویم هراس‌های شما درباره از دست رفتن منابع و... بی‌مورد است. اگر ما تغییر الگو و کاهش جمعیت را رها کنیم مانند: کشورهای اروپایی و اسکاندیناوی در چاله جمعیتی خواهیم افتاد.
شاهنوشی: شما بحث را به سمت دیگری می‌برید.
به نظر شما خروجی این قانون مطلوب است؟ به نظر می‌رسد با توجه به مشوق‌های این قانون، قطعا شاهد افزایش جمعیت در حاشیه شهرها خواهیم بود.
قاضی‌زاده: قطعا این‌طور نیست.
وقتی شما می‌گویید به ازای هر بچه یک میلیون تومان می‌دهید، افزایش جمعیت حاشیه‌نشین قطعی است.
قاضی‌زاده: ما کجا این حرف را زدیم؟ به ازای هر فرزند یا از فرزند سوم به بعد آقای دکتر؟
تازه اگر فرزند سوم هم باشد، منافاتی ندارد، زیرا معمولا مردمی که در حاشیه شهر هستند، حداقل 2 فرزند دارند.
قاضی‌زاده: در بحث اول ماجرا این است که ما به اصلاح نرخ باروری کل نیاز داریم و این کار یک رویکرد همه‌جانبه می‌خواهد. بنابراین ما این قانون را طبقه‌بندی کردیم و مجموعه‌ای از سیاست‌های تشویقی عام و خاص تعیین کردیم. سیاست‌های تشویقی خاص، یعنی اینکه جوامع و طبقات خاصی را تحریک کنیم، اما سیاست‌های عام مانند تمام دنیا است.
از یک زاویه دیگر نیز این قانون را طبقه‌بندی کردیم. برای این کار شبکه مسائل ماجرا را مشخص کردیم و حدود 11 مساله پیدا کردیم، اما دیدیم نمی‌توانیم به هر 11 مساله بپردازیم. پس چهار مساله اصلی را مورد توجه قرار دادیم و باقی مسائل در قالب سیاست‌های کلان جمعیتی که الان در مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسیده است، بررسی شد. آن سیاست‌ها در حکم سیاست‌های بالا دستی برای سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی و دیگر قوانینی است که باید تصویب شوند. یعنی اگر قرار است قوانینی در زمینه اقتصاد مقاومتی تصویب شود، باید سیاست‌هایی که در بخش اقتصاد در زمینه جمعیت دیدیم نیز اجرا شود. چهار موضوع اصلی که در قانون به آن پرداخته شده است کاهش سن ازدواج، بحث ازدواج، کاهش نرخ طلاق (به این دلیل که 50 درصد طلاق‌ها در سه یا چهار سال اول اتفاق می‌افتد و دوره باروری را پنج یا 6 سال عقب می‌اندازد) و باروری مطلوب یعنی بین شأن اجتماعی و تحصیلی زنان و موقعیت مادری تناسب‌سازی کنیم. دو سیاست اول کلی است، اما از این نظر که پدیده افزایش سن ازدواج و افزایش طلاق در طبقات تحصیلکرده و طبقه متوسط به بالا بیشتر دیده می‌شود، خاص است. یعنی اگر بتوانیم سن ازدواج را کاهش دهیم تاثیر بیشتری بر جامعه خواهد داشت. محور اصلاح قانون، زن است، یعنی عمده بحث‌های ما حول مادر خانواده است و اگر اتفاق بیفتد یک رویکرد همه جانبه است. این قانون تا کنون 15 بار ویرایش شده است و بند به بند آن توسط گروه‌های مختلف بررسی شده است. در مرکز پژوهش‌ها کارگروهی با سه کمیته اجتماعی، بهداشتی و فرهنگی نزدیک به یک‌سال و نیم روی این قانون کار کرده است و درنهایت به‌عنوان یک دستاورد ذهنی به جمعی از نمایندگان ارائه شده که الان پیش روی شماست.
موضوع کاهش جمعیت کاملا فرهنگی و مربوط به سبک زندگی و آرزوهای یک جامعه است و به این مساله که یک فرد یا یک خانواده چه نوع زندگی و چه تعداد فرزند را مطلوب تصور می‌کنند، مربوط می‌شود. اگر این الگوها درست نشود، کاهش جمعیت برطرف نمی‌شود. جوامع غربی نیز چون موفق نشدند رویکردهای فکری و فرهنگی جامعه‌شان را تغییر دهند، به مهاجرت‌پذيري پناه آوردند.
شاهنوشی: پس چرا این کشورها دغدغه کاهش جمعیت را ندارند؟
قاضی‌زاده: این دغدغه را دارند.
شاهنوشی: نه، مثلا نرخ رشد جمعیت استرالیا 2/1 است.
قاضی‌زاده: همین الان استرالیا سیاست‌های تشویقی دارد و دولت برای افزایش جمعیت کمک هزینه، پرستار بچه و سبد کمک غذایی خانوار می‌دهد. دولت این امکانات را بیشتر به بومی‌ها می‌دهد، چون دولت می‌داند با جامعه استرالیا به جایی نمی‌رسد و سعی می‌کند با مداخله در جامعه بومی بتواند مشکل نیروی کار را حل کنند. اگر این دغدغه را نداشتند که این‌قدر خرج نمی‌کردند.
شاهنوشی: بله، اما نه به این شکل که ما برخورد می‌کنیم، عرض کردم که نرخ رشد استرالیا 2/1 است.
قاضی‌زاده: نرخ رشد کشور ما هم 3/1 است.
شاهنوشی: نرخ رشد ما 4/1 است، تازه نرخ رشد استانی مثل خراسان 7/1 است. به هرحال آنها این‌قدر که ما دغدغه داریم، نگران نیستند. ببینید آقای دکتر، تمدن‌ها در جایی شکل می‌گیرند که آب هست، اما ما الان در وضعیت تنش آبی قرار داریم. اخیرا وزیر نیرو گفته است سرانه عرضه آب در تبریز که وفور آب داریم 600 مترمکعب و میانگین سرانه عرضه آب در ایران 1170 مترمکعب است، درحالی‌که متوسط جهانی 8 هزار مترمکعب است. طبق آمار در سال 2025 ما جزو فقیرترین کشورها از نظر منابع آبی خواهیم بود. اخیرا معاون وزیر نیرو هشدار داده است که شهرهای ما دچار بحران خواهد شد و وقتی به سمت جیره‌بندی آب برویم، امنیت اجتماعی تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. جیره‌بندی باعث تشدید عصبیت و میزان تنش‌های اجتماعی می‌شود و آن امنیتی که شما می‌خواهید به کمک جمعیت ایجاد کنید، به خطر می‌افتد. افزایش جمعیت به این شکل امنیت اجتماعی را از بین می‌برد. آقای دکتر به‌دلیل کم آبی بسیاری از نواحی شرق کشور خالی از سکنه شده و جمعیت آنها در مشهد متمرکز شده است و این اتفاق باعث کاهش سطح امنیت ایران می‌شود.
با این سطح آب حداکثر نیاز 50 میلیون نفر جمعیت را می‌توانیم تامین کنیم و برای بیشتر از 50 میلیون نفر باید واردات داشته باشیم. ما باید به ظرفیت‌های کشور توجه کنیم، ایران یک اقلیم خشک و محیط زیستش بسیار شکننده است و اگر آسیبی به این محیط وارد شود، دیگر قابل جبران نیست. بحران آب بحران بیکاری نیست، بحران تورم نیست، بحران آب، بحران زندگی ماست.
شما به خاطر پیش‌بینی یک موسسه مبنی بر اینکه احتمالا در 50 سال آینده که نمی‌دانیم چه اتفاقی می‌افتد، رشد جمعیت ما منفی شود، به دنبال افزایش جمعیت هستید، اما به وضعیت موجود که خود وزیر نیرو نسبت به آن هشدار است، توجه نمی‌کنید.
قاضی‌زاده: اگر اجازه بدهید من چند کلمه آخر را بگویم. ما در این قانون از بین تمام مسائل مربوط به حوزه جمعیت فقط به چند موضوع پرداخته‌ایم. نکات دیگر درباره بحث زیربناها، آب و کمبود منابع است. من در مقدمه بحثم گفتم اگر ما بخواهیم منابع آب را در نظر بگیریم، حتما با محدودیت مواجه می‌شویم، اما باید برای این مساله راه حل پیدا کنیم.
شاهنوشی: آقای دکتر من فقط می‌گویم اگر این قانون تصویب و اجرا بشود مورد استقبال بعضی طبقات اجتماعی قرار می‌گیرد و مشکل بزرگی برای کشور ایجاد می‌کند. خلاصه کلام این است که اولا ما نباید به این جمعیت فعلی می‌رسیدیم، چون این سطح جمعیت، امنیت اجتماعی ما را دچار اخلال کرده است. دوم اینکه بقای جامعه ما با افزایش جمعیت دچار مخاطره می‌شود. به عنوان مثال چین می‌خواهد در سال 2020 نرخ امنیت غذایی‌اش را از 90 درصد به 95 درصد برساند.
در حال حاضر نرخ امنیت غذایی ما 50 درصد است و با افزایش جمعیت امنیت غذایی ما به شدت دچار مشکل می‌شود. منابع آبی ما نیز جوابگو نیست، چون به ازای هر یک درصد افزایش جمعیت 4 درصد تقاضا برای آب افزایش پیدا می‌كند و این اتفاق تعادل زیست‌محیطی و پایدار ما را بر هم می‌زند. اینکه می‌گویند رشد جمعیت ما در آینده منفی خواهد شد، هیچ استنادی ندارد و ما در مقوله جمعیت هیچ مشکلی نداریم و در آینده نیز نخواهیم داشت. در واقع بحرانی به نام بحران کاهش جمعیت در کشور ما وجود ندارد و تصویب قوانین افزایش جمعیت و تبلیغات در این زمینه تبعات بسیار منفی برای کشور
به دنبال دارد.


 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]استراتژی چین برای حفظ نرخ رشد[/h]مجید اعزازی
نه تنها بزرگ‌ترین خودروسازان جهان که سیاستمداران چینی هم به بازار یک میلیارد نفری چین چشم دوخته‌اند.
اگر خودروسازان جهان با حضور در نمایشگاه خودرو پکن، روی مشتریان بالفعل یعنی ثروتمندان چینی که به خودروهای لوکس علاقه‌نشان می‌دهند، حساب بازکرده‌اند، مقام‌های دولتی این کشور روی مصرف‌کنندگان بالقوه یعنی جمعیت روستایی و حاشیه‌نشین انگشت گذاشته‌اند و تلاش می‌کنند تا این جمعیت را به جمعیتی شهرنشین و مصرفی تبدیل کنند.
«لی که چیانگ» نخست وزیر چین، شهرنشینی را برای موفقیت اقتصادی چین حیاتی می‌داند. او این موضوع را یک «موتور غول پیکر» برای رشد اقتصادی این کشور معرفی می‌کند. رهبران چین می‌خواهند شهروندان بیشتر مصرف و کمتر ذخیره کنند تا حدی که به کاهش وابستگی این کشور به سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها به عنوان موتور رشد کمک کنند. بی گمان قرار گرفتن شهرهای چین در مدار صحیح توسعه، به چین برای حفظ رشد سریع در سال‌های پیش رو کمک می‌کند. در غیر این صورت، شرایط فاجعه‌باری رخ خواهد داد.
گروه گسترده‌ای از مردمی که در شهرهای چین زندگی می‌کنند، در واقع از اقتصاد شهری مصرفی محرومند. برای تبدیل این جمعیت به مصرف‌کنندگانی بزرگ، کارهای زیادی از جمله اصلاح برخی قوانین مرتبط با حق مالکیت روستاییان باید انجام شود.
مطالب پرونده حاضر، ترجمه برخی از تازه‌ترین مقالات مجله اکونومیست درباره وضعیت شهرنشینی در چین است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]رویای شهری‌سازی جمعیت[/h]
تا سال 2030 شهرهای چین، پذیرای حدود یک میلیارد نفر خواهند بود.شهری شدن چین برای آینده سیاسی و اقتصادی این کشور حیاتی است

مترجم: معزالدین خیرآباد
برخی از مورخان معتقدند «مارکو پولو» هرگز به چین سفر نکرد. اما حتی اگر تاجر ونیزی قرن سیزدهمی، شهر ساحلی «هانگژو» را با چشمان خود ندیده باشد، توصیف او از ‌هانگژو به عنوان «بهترین و برجسته‌ترین شهر بلامنازعه در جهان»، هیبت تبیین شده این شهر را توسط سایر تجار خارجی بازتاب داده است.
به نوشته او،هانگژو یکی از 1200 شهر بزرگ و ثروتمند در جنوب چین بوده است. در روزگار مارکو پولو، این شهر دارای قصرهای آراسته، جاده‌های سنگفرش شده بود؛ در میان ابرشهرهای امروزی اما،‌هانگژو برخی از بلندترین آسمانخراش‌ها و بزرگ‌ترین مراکز خرید جهان را دارد که با طولانی‌ترین شبکه قطارهای پرسرعت جهان مرتبط است.
تا سال 2020 شبکه راه‌آهن قطارهای پر سرعت تا حدود دو سوم اندازه کنونی آن گسترش خواهد یافت. تا آن زمان، تقریبا هر شهر با جمعیت حدود نیم میلیون نفر یا بیشتر به این شبکه خواهد پیوست. ده‌ها میلیون مهاجر دیگر از مناطق روستایی به این شهرها سرازیر خواهند شد. به گزارش بانک جهانی، از حالا تا 2030 میانگین افزایش سالانه شمار ساکنان شهرهای چین احتمالا حدود 13 میلیون نفر – نزدیک به تعداد جمعیت توکیو- خواهد بود. در سال 2030 شهرهای این کشور، محل زندگی حدود یک میلیارد نفر – تقریبا 70 درصد جمعیت چین در مقایسه با 54 درصد کنونی- خواهد بود. بر اساس برخی برآوردها، این جمعیت شهرنشین حدود سال 2040 به اوج خود خواهد رسید. همان طور که «جیمز مک گرِگور» یک تاجر آمریکایی عنوان «یک میلیارد مشتری» را برای کتاب خود گذاشته است، توجه به یک میلیارد مصرف‌کننده چینی منجر به بروز «رویای سودهای سرسام‌آور - برای کسانی که اول به اینجا می‌رسند - و امیدی که تجار خارجی را هیپنوتیزم می‌کند» شده است.
«شی جین پینگ» پس از رسیدن به مقام ریاست حزب کمونیست (در حال حاضر رئیس‌جمهور) دوره زمامداری خود را با شعار «رویای چین» آغاز کرد. این شعار، عقب‌نشینی از سنت شعارهای ایدئولوژیک این حزب به شمار می‌رود. این عبارت شعاری که هم اینک در سخنرانی‌های رسمی دائما مطرح می‌شود و سوژه ترانه‌ها و کتاب‌های متعددی شده است، آشکارا برای سوق دادن ساکنان شهری به تلاش برای دستیابی به سطح آسایش و رفاه همتایان خود در کشورهای ثروتمند به کار گرفته شده است.
15 سال پیش چنین طبقه متوسطی به ندرت در چین وجود داشت. در سال 2011، وقتی این کشور به 50 درصد شهرنشینی دست یافت، روشن شده بود که سرنوشت این حزب با تثبیت شهرها و خشنودی ساکنان طبقه متوسط آنها پیوند خورده است.
«لی که چیانگ» که در سال 2013 نخست وزیر چین شد، شهرنشینی را برای موفقیت اقتصادی چین حیاتی می‌داند. او این موضوع را یک «موتور غول پیکر» برای رشد اقتصادی این کشور معرفی می‌کند. آقای لی و سایر مقام‌های رسمی چین به نقل قول آوردن از «جوزف استیگلیتز» اقتصاددان آمریکایی برنده جایزه نوبل علاقه‌مند هستند. به گفته استیگلیتز، نوآوری تکنولوژیک در آمریکا و شهرنشینی در چین «دو کلید» برای توسعه بشر در قرن بیست‌ویکم خواهند بود.
برنامه بزرگ شهرهای چین که به سرپرستی نخست وزیر این کشور تدوین و ماه گذشته منتشر شده است، به شماری از مشکلات مانند بدتر شدن آلودگی هوا، گسترش بی‌ضابطه شهرها و ازدحام در آنها و همچنین رشد تنش‌های اجتماعی اقرار کرده است. این گزارش همچنین یادآور می‌شود که شهرسازی در چین از سایر کشورهای هم سطح با این کشور از نظر توسعه (حدود 60 درصد) عقب‌افتاده است و برای شهرنشینی بیشتر راه درازی در پیش است.
قرار گرفتن شهرهای چین در مدار صحیح توسعه، به چین برای حفظ رشد سریع برای سال‌های پیش رو کمک می‌کند.در غیر این صورت، شرایط فاجعه‌باری رخ خواهد داد و نابرابری تشدید خواهد شد و زاغه‌نشینی گسترش خواهد یافت و منجر به تشدید تغییرات آب و هوایی در جهان (شهرها سه چهارم انرژی چین را که عمدتا از زغال سنگ حاصل می‌شود، مصرف می‌کنند) و افزایش آشوب اجتماعی خواهد شد.
پس از بیش از یک دهه رشد چشمگیر در چین،هم اینک نسبت به پایداری «مدل چینی» هم در این کشور و هم در خارج از آن تشکیک می‌شود. رشد اقتصادی در حال کندشدن است. هزینه‌های افراطی توسط دولت‌های محلی منجر به ایجاد بدهی‌های عظیمی شده است. جمعیت فزاینده طبقه متوسط به دنبال روزنه‌ای برای خود،خانواده و دارایی‌های خود در خارج از کشور است.
چرا شهرها اهمیت دارند
مهم‌ترین اصلاحاتی که آقای شی باید از عهده آن برآید، کمک به افزایش مهاجرت به سوی شهرهای چین است. او باید به کشاورزان حق یکسان با ساکنان شهری در داشتن دارایی را اعطا کند تا آنها بتوانند خانه خود را بفروشند و زمین خود را با در دست داشتن پول نقد
ترک کنند.
او باید به امور مالی ناهنجار دولت‌های محلی سامان دهد. اموری که به شدت بر تصرف زمین‌های کشاورزان و فروش آن به توسعه‌‌دهندگان وابسته است. او باید سریع‌تر در جهت پاک‌سازی محیط‌زیست شهری به ویژه هوای مسموم گام بردارد.
این فهرست هم رعب‌انگیز است و هم ضروری. رشد اخیر شهرهای چین دو نیروی اجتماعی جدید ایجاد کرده است که آقای شی نمی‌تواند از آنها چشم پوشی کند.
یکی از آنها جمعیت مهاجر گسترده است (از جمله کودکان متعلق به روستاییان مهاجر، اما متولد در شهرها) که هم اینک بیش از یک سوم کل جمعیت 730 میلیون نفری شهرنشین را تشکیل می‌دهند.
برای یکی از اعضای این جمعیت، کسب کارت شناسایی رسمی به‌عنوان یک شهرنشین در کشور خود بسیار دشوارتر از کسب شهروندی آمریکا یا اروپا است. شهرنشینی که از مزایای رفاهی و دسترسی به خدمات عمومی برخوردار می‌شود.رفتار خشن با مهاجران داخلی چین اختلاف‌های اجتماعی بزرگی را ایجاد می‌کند به‌گونه‌ای که می‌تواند، منجر به آشوبی جدی شود.
نیروی دیگر، طبقه متوسط شهری است.هم اینک تعداد جمعیت این طبقه تقریبا با تعداد جمعیت مهاجران یکسان است و حدود 260 میلیون نفر برآورد می‌شود.این طبقه تاکنون به دلیل رشد سریع چند سال گذشته راضی نگه داشته شده است، اما ممکن است این رضایت تداوم نداشته باشد. طبقه متوسط چین مانند هر کشور دیگری، نسبت به مایملک خود
نگران است.


کاهش عرضه نیروی کار
همان طور که رشد اقتصادی کند می‌شود و نیروی کار مازاد مناطق روستایی کوچک می‌شود، سرعت شهرنشینی تقلیل خواهد یافت. به گزارش مرکز تحقیق توسعه «جین سانلین» اتاق فکر دولت، طی چند سال گذشته سالانه تقریبا 9 میلیون نفر به شهرها مهاجرت کرده‌اند. این تعداد در نیمه دوم این دهه به 7 میلیون نفر و در دهه 2020 به 5 میلیون نفر کاهش خواهند یافت. او می‌نویسد تا سال 2017 عرضه نیروی کار مازاد در مناطق روستایی وجود نخواهد داشت.
مقام‌های رسمی چین توجه می‌کنند که سرعت شهرنشینی در این کشور بسیار سریع تر از کشورهای غربی طی دوران گذار صنعتی آنها بوده است. برای چین فقط 30 سال طول کشید تا از 20 درصد شهرنشینی به 54 درصد کنونی برسد. در بریتانیا، مشابه این گذار 100 سال و در آمریکا 60 سال طول کشید.
هر چند، در مراحل اخیر- اساسا به دلیل سیاست‌های تبعیضی چین علیه مهاجران و انحصار دولتی در فروش زمین‌های روستایی- رشد جمعیت در مناطق شهری چین کندتر از کشورهایی مانند کره جنوبی و اندونزی طی دوران توسعه سریع اقتصادی آنها بوده است.
به هر رو، شهرنشینی این کشور چشمگیر بوده است. شانگهای به پایان عملیات اجرایی یک آسمان‌خراش 121 طبقه که مهندسان آمریکایی آن را طراحی کرده‌اند، نزدیک می‌شود.
آسمان‌خراشی که دومین ساختمان بلند مرتبه جهان (پس از برج الخلیفه دوبی) خواهد بود.همه مناطق شهری جدید، خطوط راه‌آهن زیرزمینی، فرودگاه‌های مدرن و بزرگراه‌های بین شهری در این کشور در مقیاس و سرعتی ساخته شده‌اند که اغلب کشورها احتمالا به آن مفتخر خواهند شد. در عین حال باید گفت، چین در دستیابی به منافع کامل رشد شهری شکست
خورده است.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]احساس خطر از رشد طبقه متوسط[/h]

حزب حاکم چین از افزایش احتمال گسترش آشوب‌های اجتماعی نگران است

مترجم: سمانه فیاضی
آقای کائو تیان که در حال حاضر یک فروشنده املاک است، در سال 2006 توسط فرمانداری هنان (از ایالت‌های مرکزی چین) به‌عنوان یکی از 10 شخصیت فرهنگی این ایالت برگزیده شد (او همچنین به‌عنوان شاعر و نویسنده‌ای مطرح شناخته می‌شود).
کائو در سال 2011 برای به دست آوردن منصب شهرداری ژنگ ژو تلاش فراوانی کرد. او برای کسب حمایت، با تعدادی از اعضای حزب کمونیست مذاکراتی داشت؛ اما در نهایت به مقصودش نرسید. با توجه به اینکه آقای کائو بعد از ناآرامی‌هایی که توسط طرفداران دموکراسی در سال 1989به وجود آمده بود، به‌دلیل رفتار «ضدانقلابی» (او یک اعتراض را در برابر سرکوب خونین پکن سازمان‌دهی کرد) به 12 سال زندان محکوم شد، رسیدن به این منصب دور از ذهن بود.
اکنون، با رشد سریع جمعیت طبقه متوسط، حزب حاکم چین احساس خطر می‌کند. انتظارها و نگرش‌ها تغییر کرده است. تعداد زیادی از مردم خواهان آن هستند که آقای کائو بار دیگر فعالیتش را آغاز کند تا ندای سیاسی آنها را بازیابد.
بسیاری معتقدند که طبقه متوسط جدید چین به نفع وضع سیاسی موجود است. تعداد زیادی از اعضای پردرآمد این طبقه، کارکنان یا مقامات سابق دولتی هستند؛ اما آرایش اقتصادی طبقه متوسط چین به سرعت در حال تغییر است. شرکت مشاوره مکینزی معتقد است که درسال 2012 تنها 14 درصد از خانوارهای شهری به گروهی که «طبقه متوسط رو به بالا» خوانده می‌شود، تعلق داشته‌اند (با درآمد سالانه هر خانوار برابر با 16هزار تا 34 هزار دلار در سال 2010 و تحت شرایط واقعی) و 54 درصد در گروه «توده طبقه متوسط» قرار می‌گیرند
(درآمد 60 هزار تا 106 هزار یوآن). تخمین زده می‌شود که تا سال 2022، طبقه متوسط رو به بالا 50 درصد افزایش و بخش توده به 22 درصد کاهش خواهد یافت. با افزایش آنچه مکینزی آن را «خریداران غیرواقعی و دوره‌ای» می‌خواند، مطالبات بزرگ‌تری به وجود خواهد آمد؛ به‌عنوان مثال، این قشر از جامعه می‌خواهند بدانند که شهرهایشان چگونه اداره می‌شود. بانک جهانی و مرکز تحقیقات و توسعه چین در گزارش مشترکی در سال 2012 اعلام کرده‌اند: «برآورده نشدن چنین مطالباتی می‌تواند تنش‌های اجتماعی را افزایش دهد.» در گزارش مشترک دومی که توسط همین دو سازمان در ماه مارس منتشر شد، فراخوانی برای اصلاحات جامع داده شده است.
بزرگ‌ترین اعتراضات طبقه متوسط چین، درباره کارخانه‌های تولید پاراکسیلن (ماده‌ای شیمیایی که در ساخت پلی استر به‌کار می‌رود) بوده است. از سال 2007 اعتراضات گسترده‌ای در پنج شهر چین علیه ساخت چنین ماده‌ای شکل گرفته است. نگرانی اصلی این است که چنین کارخانه‌هایی ممکن است بخارهای سمی منتشر کنند. این مساله باعث بی‌اعتمادی گسترده و عمیقی نسبت به مقامات شده است. توانایی تظاهرکنندگان در شکل‌دهی گردهمایی‌های ده‌ها هزار نفری در مکان‌های عمومی، آن هم با کمک تلفن همراه و وبلاگ‌های کوچک، ضعف سیستم سانسور چین را برجسته می‌کند. ماده شیمیایی PX تبدیل به وسیله‌ای برای آشفته کردن حزب حاکم شده است. شهرهایی که معترضان به پاراکسیلن داشته‌اند، شامل شیامن در زوئن 2007، دالیان در آگوست 2011، نینگ بو در اکتبر 2012، کانمینگ در مه 2013 و مائومینگ در اوایل ماه جاری میلادی می‌شوند.
ژو مین که یک بازرس رستوران در شهر کانمینگ است، یکی از این معترضان است. او می‌گوید که معمولا به مسائل سیاسی اهمیت نمی‌دهد؛ اما در پاسخ به اعتراضاتی که ماه مه گذشته در شهرش اتفاق افتاد، پلیس، ده‌ها تن از فعالان را بازداشت کرد. حتی مقامات دولتی از ترس اینکه تظاهرکنندگان با ماسک‌های بهداشتی، صورت خود را بپوشانند، سعی کردند که جلوی فروش آن را بگیرند. خانم ژو که توسط پلیس مورد بازجویی قرار گرفته و متهم شده بود، می‌گوید: «حالا نظرم عوض شده است.» او اظهار می‌کند که در حال حاضر یکی از سازمان‌دهندگان اعتراضات است و با عصبانیتی آشکار ادامه می‌دهد: «اگر ما حق رای داشتیم، می‌توانستیم چنین پروژه‌هایی را ممنوع کنیم.»
در اکثر اوقات، جامعه شهری چین نشانه‌های آشکاری از نارضایتی را ابراز می‌کنند. از اواخر سال 1990، حزب حاکم، یک دوره رشد سریع طبقه متوسط را مدیریت کرده است، گسترش عظیم شهرنشینی به لطف موج بالای مهاجرت بوده که به دنبال آن ناآرامی‌هایی را در شهرها موجب شده است. اعتراضات در حومه شهرها به مراتب بیشتر و معمولا در برابر تصرف زمین کشاورزان توسط دولت است.
سویه تیره ماجرا
اما اوضاع شهرهای چین می‌تواند تغییر کند. شهرنشینان طبقه متوسط، نگاهی اضطراب آلود به آینده دارند؛ این نگرانی‌ها شامل سرعت پایین رشد چین، اثرات مضر آلودگی هوا و غذای آلوده، افزایش قیمت مسکن که رویای خانه‌دار شدن چینی‌ها را دست‌نیافتنی‌تر می‌کند، مسوولیت توجه به سن جمعیت که با سرعتی بالا در حال افزایش است و دشواری پیدا کردن کار می‌شود.
چینی‌های ثروتمند نگران این مساله هستند که آیا می‌توانند از ثروتی که طی سال‌های گذشته انباشته‌اند، محافظت کنند؟ آیا امکان دارد یک طبقه پایین شهری که به حاشیه رانده شده است علیه آنها به پا خیزد؟ آیا ممکن است که یک کمپین ضد فساد همانند آنچه رئیس‌جمهور شی جینگ پینگ به راه انداخت، آنها را به زندان بیندازد؟ بر اساس تحقیقاتی که محققان دانشگاه شانگهای در سال 2012 و 2013، روی 2000 نفر از پنج مرکز استان در چین به انجام رساندند، تقریبا یک پنجم از این افراد اظهار کردند که اگر امکانش بود مهاجرت می‌کردند. آنهایی که در شهرهای ثروتمندتر زندگی می‌کردند اشتیاق بیشتری به ترک محل زندگی خود داشتند. یک سوم افراد سوال‌شونده در شانگهای گفتند که اگر بتوانند می‌روند، این رقم در گوانگجو تقریبا برابر با40 درصد بود. هارن ریپورت (Hurun Report؛ شرکتی که مردم ثروتمند چین را مورد بررسی قرار می‌دهد) معتقد است که آقای شی جینگ پینگ با سخن گفتن از «رویای چینی» باعث شد که مباحثه‌هایی درباره اینکه چه اندازه از این «رویای چینی» دور هستیم، بین هموطنانش به وجود آید. براساس بررسی انجام شده توسط آکادمی علوم اجتماعی چین (CASS) روی نگرش درباره رویای چینی، تنها نیمی از 7300 پاسخ‌دهنده باور داشتند که در یک «جامعه خوب» زندگی می‌کنند. برابری، دموکراسی، ثروتمند و قدرتمند بودن از بارزترین نشانه‌های چنین جامعه‌ای در نظر گرفته شده است. لی چانلینگ از CASS می‌گوید که آنچه مردم طبقه متوسط چین از دموکراسی فهمیده‌اند، بیشتر به ایده‌های غربی نزدیک است.
رهبران چین به شکلی واضح نگران این مساله هستند. آقای وانگ که از اعضای کمیته دائمی دفتر سیاسی است، در سال 2012 ترجمه و تحلیلی از کتاب «رژیم قدیمی و انقلاب» اثر الکسی دو توکویل را ارائه و خواندن آن را به همه توصیه کرد. رسانه‌های چینی روی یکی از استدلال‌های اصلی کتاب تمرکز کردند: «به احتمال زیاد انقلاب زمانی اتفاق می‌افتد که به دنبال دوره‌ای با حداکثر سرکوب، جامعه استبدادی شروع به اصلاحات کند.» روزنامه تحت کنترل دولت به نام «چاینا دیلی» اظهار کرده که رونوشت‌های این کتاب‌ها علنا در کتابفروشی مدرسه اصلی حزب کمونیست برای مقامات ارشد، توزیع شده است.
هنوز هم احتمال بروز انقلاب دور از ذهن به نظر می‌رسد؛ اما خطر گسترش ناآرامی‌های اجتماعی در مناطق شهری در حال افزایش است. رهبران چین برای منحرف کردن توجه مردم از مشکلات در خانه، ممکن است وسوسه شوند که انعطاف‌پذیری خود را در خارج از کشور افزایش دهند.
 

Similar threads

بالا