کوچه های تنهایی
- شروع کننده موضوع @ RESPINA @
- تاریخ شروع
- وضعیت
گاهی خیلی خسته میشوم
انجا که
همه چیز در دنیا
شده رنگ و ریا
همه چیز شده دروغ
انجا که
روراستی را
با ریشخند نگاه میکنند
انجا که سادگی را با
ترحم مینگرند
انجا که
اگر یک رنگ باشی
زود دلشان را میزنی
و خیلی راحت رهایت میکنند
و یادشان میرود
روزی در گوشت
گفنتد
دوستت دارم
انجا که
همه چیز در دنیا
شده رنگ و ریا
همه چیز شده دروغ
انجا که
روراستی را
با ریشخند نگاه میکنند
انجا که سادگی را با
ترحم مینگرند
انجا که
اگر یک رنگ باشی
زود دلشان را میزنی
و خیلی راحت رهایت میکنند
و یادشان میرود
روزی در گوشت
گفنتد
دوستت دارم
من حالا به این امید دلخوشم که اگر نمی توانم تو را ببینم می توانم
نامه های تو را دریافت دارم
اولین تپش های عاشقانه قلبم
نامه های تو را دریافت دارم
اولین تپش های عاشقانه قلبم
سندرا: گلهای نرگس؟
ادوارد: گلهای مورد علاقه تو هستن
سندرا: این همه رو چه جوری گیر آوردی؟
ادوارد: به همه جا تو 5 ایالت زنگ زدم؛
بهشون گفتم این تنها راهیه که همسرم باهام ازدواج کنه.
سندرا: تو که حتی منو نمیشناسی
ادوارد: تمام بقیه عمرم رو وقت دارم که بشناسمت.
ادوارد: گلهای مورد علاقه تو هستن
سندرا: این همه رو چه جوری گیر آوردی؟
ادوارد: به همه جا تو 5 ایالت زنگ زدم؛
بهشون گفتم این تنها راهیه که همسرم باهام ازدواج کنه.
سندرا: تو که حتی منو نمیشناسی
ادوارد: تمام بقیه عمرم رو وقت دارم که بشناسمت.
senator007
عضو جدید
خیابان
شعر بلندی‌ست...
وقتی من با قدم‌های تو قدم می‌زنم!
شعر بلندی‌ست...
وقتی من با قدم‌های تو قدم می‌زنم!
به همه لبخند بزن اما با یک نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به یک نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت همیشه برای یه نفر باشد
عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی…!
تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی…
بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون
می ایستـــه بغـــل دستــتــــ …
دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ
بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه:
خـــوبــی رفیـــق؟؟!!
بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ
تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی…
بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون
می ایستـــه بغـــل دستــتــــ …
دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ
بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه:
خـــوبــی رفیـــق؟؟!!
بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
گفتگوهای تنهایی | ادبیات | 11193 | |
|
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
|
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |
Similar threads
-
-
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم)
- شروع شده توسط حمید...HaMiD
- پاسخ ها: 122
-