معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شگفتا!

وقتی که بود نمی دیدم،

وقتی می خواند نمی شنیدم،

وقتی دیدم که نبود...

وقتی شنیدم که نخواند...!

چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد ،

تشنه آتش باشی نه آب ،

و چشمه که خشکید ، چشمه از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش ، کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آتش روئید و از آسمان آتش بارید ، تو تشنه آب گردی و نه تشنه آتش.

و بعد...

عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت.
 

sshimaa

عضو جدید
مخاطب این نوشته تمام ادمهاست
نه فقط شما خانوم عزیز یا هر کس دیگه ای

هر وقت یخ کردی بیا سراغم
اونوقت معنی حرفهام میفهمی
اونوقت وقتی کسی از دل تنگیش برای خندیدن گفت میفهمی
اونوقت وقتی یکی گفت عشقم یه بازیچه بود براش و فقط نگاهم کرد براش سوختم ولی اون نمیسوخت بلکه فقط سوختنم تماشا کرد
اونوقت معنای دردهای من خواهی فهمید

اگر دوسال کسی رو بازیچه کنی اعتماد که سهله هرقدر عاشقتم باشه یه روز کم میاره
وقتی اینقد دورت شلوغه که یه شبم وقت نداری بغلش کنی ارومش کنی چطور به عنوان یه تکیه گاه می تونه روت حساب کنه
وقتی بغلت میکنه نوازشت میکنه چند روز بعد تو روزهایی که به ارامش احتیاج داره دلشو بشکنی بهش بگی نمیخوامت برو چطور باورت کنه
وقتی بهت محبت میکنه و ازت میخواد باهاش بدتا نکنی ولی تو در جاش میگی خودت خواستی به من چه...چطور...چطور...
وقتی دائم تحقیرش میکنی فکر ازارو اذیت شی فکر رفتنشم باش فکر دل بریدنشم باش...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چقدر دلم هوای باریدن دارد
چه شکوهی دارد
این قطرات غلتان روی گونه هایم
چه شوری میشود
در این اشک و هوای بارانی
کاش دستانم توان داشتند
اما دیگر حتی توان ندارم
بنویسم
تنها
میخواهم ببارم
تا
شاید دلم ارام شود
اما یه دل مرده
بیشتر ندارم
پس دل مرده ام
میگیرم و میبرم
تو یه خلوت
تا دفنش کنم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صبرم گاهي لبريز ميشود و قطره اشکي از چشمانم سرازير مي گردد و آنگاه ميان واژگان بسيار ،
دنبال دلتنگ ترين واژه‌ها ميگردم تا ساغرم را از مي چند صد ساله غم پر کنم و به سلامتي صبورترين دلتنگيها ،
جام شعري سر دهم.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اگر دوسال کسی رو بازیچه کنی اعتماد که سهله هرقدر عاشقتم باشه یه روز کم میاره
وقتی اینقد دورت شلوغه که یه شبم وقت نداری بغلش کنی ارومش کنی چطور به عنوان یه تکیه گاه می تونه روت حساب کنه
وقتی بغلت میکنه نوازشت میکنه چند روز بعد تو روزهایی که به ارامش احتیاج داره دلشو بشکنی بهش بگی نمیخوامت برو چطور باورت کنه
وقتی بهت محبت میکنه و ازت میخواد باهاش بدتا نکنی ولی تو در جاش میگی خودت خواستی به من چه...چطور...چطور...
وقتی دائم تحقیرش میکنی فکر ازارو اذیت شی فکر رفتنشم باش فکر دل بریدنشم باش...

دو سال کسی به بازی ندادم گلم
اره اگه فکر کنی بازیچه اش بودی
واقعا کم میاری
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم . خيره به دنبال تو گشتم
شوق دي...دار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
يادم آيد تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
با تو گفتم :
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي .
من نه رميدم نه گسستم
اشكي از شاخه فرو ريخت
مرغ حق ناله ي تلخي زد و بگريخت
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد
ياد آمد كه دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم نه گسستم
نه رميدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني دگر از آن كوچه گذر هم
بي تو اما به چه حالي
من از آن كوچه گذشتم
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام​
دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست​

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در زير حرير باران صدايت
سکوت دشت تنهاييم
چه مشتاقانه
به يکباره شکست
و چه عاشقانه مرا سرودي
اي صداي اندوهبار عشق
اي صداي عشق اندوهبار
تو گفتي که عشق با غم ميشود آغاز
تو گفتي که حزن سرآغاز دوستيهاي زيباست
چه حزن زيباست
چه دوستي زيباست
چه من بي تابم اکنون
و من امشب پس از آن ترانه‌بازيها
و در موج ترنم صداي تو
در شعر زلالت جاري شدم
آه اي واژه‌ها بشتابيد
به فرياد شعر تنهايم برسيد
تا پر از تپش عشق شود
و تو اي عشق
اي دور آمده ، اي دير آمده
جان دوباره‌اي به کلمات بده
تا من سبز شوم ، بشکفم
تا من امشب
با نبض تو
به حرمت نگاه تو
به شکرانه‌ي بارش حرير صدايت
غزل غزل با شب و سکوت و تنهايي
ترانه بسرايم

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ميدانم مرا نمي فهمي
ميدانم مرا نميداني، نميخواني
ديگر به سردي نگاهت خو کرده‌ام
دستان سردت هنوز هم تکيه‌گاه منند
من اين را از لبخندت ميخوانم
ميبيني تا کجا تا کي به اميد وفادار مانده‌ام؟
تا دل نازکت نشکند
من غصه ميخورم اما ميخندم تا تو بخندي
اما تو باز غمگيني
و غمگيني ات دل نازک گلها را ميشکند
من همه دلي بودم سرشار از اميد و شادي
که به تو دادم
تو همه زخم بودي که من چه شبهايي گريستمشان
و تو هرگز ندانستي
که من بغضهاي تو را ميگريم
تا تو بخندي
و من اين را از غصه‌هايي که در خانه‌ي چشمانت آشيان دارند فهميدم
با توام بي تو
با مني بي من
.
.
.
.
بايد قبل از آنکه بميرم
فکري به حال دل پروانه‌ها بکنم
اين را زخمهاي زمانه هشدار ميدهند
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از این همه سلامِ ضبط شده خسته ام جانم!
دلم حرفی نو میخواهد .. حرفی ناب
ساده هم اگر باشد عیبی ندارد..
مثلا بگو دلم برایت تنگ شده
همین!
.
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
میان ماندن و نماندن
فاصله تنهــــــــــا یک حرف ساده بود

از قول من به باران بی امان بگــــــو:
"دل اگـــر دل باشد آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد...!"
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کلمات هرگز قادر نخواهند بود تا از احساس من

نسبت به تو سخن گویند

کلمات هرگز نمی توانند از حال من در فراق تو

بنویسند

باور ندارم که تو با من نیستی

در بی تو بودن دل بی قرارم با واژه ی اشک و

اندوه گره خورده است

مرا ببین؛

ببین که چگونه زیر سنگ قبر جدایی ودوری و

فراق تو؛همه ی وجودم شکسته است

خدایا؛چگونه ساختن با این اندوه جاودانه رابه من

بیاموز؛

چگونه سوختن را نیک میدانم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه

های شهر است که به گوش میرسد

و حکایت از طلوع غم میکند

من در زاویه پنهان خویش

نشسته ام و دستهایم

به جست و جوی

اسمان رفته اند

اسمان در غم من مینالد

زمین از شیون های من به لرزه در ما اید

و پرندگان در غم من از نغمه سرایی باز می ایستند
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]هنوز منتظرم[/FONT][FONT=&quot]...!!!

[/FONT][FONT=&quot]وسط یک شب بارانی[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]که از شدت تب عرق کرده ام[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]بیایی[/FONT][FONT=&quot] .....!!!

[/FONT][FONT=&quot]بیدارم کنی و بگویی[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چیزی نیست[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]همه را خواب می دیدی[/FONT]
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
جسارت میخواهد نزدیک شدن به افکار دختری که روزها . . .
مردانه با زندگی میجنگداما شب ها . . .
بالشش ازهق هق های دخترانه اش خیس است . . .
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زير چتر خيال
روياي مست مهتاب
با زلفهاي پريشان روي پيشاني
خيس از باران
و مست از مي ناب
در پي آغوش و بوسه‌اي پنهاني
و گرماي عشق دويده به زير پوست
و تپشهاي دلي بي تاب
شعله‌هاي آتش و صداي هيزم
سرماي باد و باران
دستاني سرد و صورتي داغتر از پرتو خورشيد
خنده‌هايي پرشور
و نوايي دلکوک
و دلي فارغ از هرچه که بايد باشد و نيست
و بي خيال هر چه که هست
او پي اين رويا مست و پرشور، دوان
و به دنبال او ديو بي رحم زمان
............
و صدايي پر ز نهيب ،اندکي هم نگران
برخيز! باز خواب مي بيني ؟
و دلي سرگردان

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به چشمانم نگاه کن!
به يکباره زخمهاي مرا فرياد مي زنند
و حنجره‌ام
پشت ميله‌هاي سکوت زنداني ست
فروغ مي خوانم
دلم اشک مي ريزد
هرچه بيشتر مي خوانمش بيشتر مي فهمم چرا آنقدر سردش بود که انگار هيچوقت گرمش نخواهد شد
من مي دانم مادرش چرا مي گريست و او چرا براي روزنامه پيام تسليت فرستاد
صدايي مي آيد
خوب گوش ميکنم
نه، انگار خواب ديده‌ام
همه‌چيز در سکوتي ژرف غرق شده است
و آن صدا
تنها صداي لرزش اشکي بود که بر گونه‌اي غلطيد
و بر پهنه‌ي کاغذ پخش شد
و احساسي که بر بن بست قلبي پنجه مي ساييد
بيهوده بي هوده

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینکه چقدر از آن روزها گذشته،
یا اینکه چقدر هردویمان عوض شده ایم،
یا اینکه هر کداممان کجای دنیا افتاده ایم...
اصلا مهم نیست
باز باران که ببارد
...هر وقت که می خواهد باشد
دلم هوایت را می کند
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
باران که مي بارد به تو فکر مي کنم

يادِ ديدار نخست

يادِ چشمانِ تو وُ لرزش دستانِ خودم

باران، ياد توست

از وقت رفتنت

مدام مي بارد

مي بارد

مي بارد و مي بارد...
 
بالا