فیض کاشانی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



ملا محمد محسن فیض کاشانی شاعر قرن یازدهم و معاصر با شاه عباس دوم بوده است.

او در سال ۱۰۰۷ هجری قمری در کاشان متولد شد و پس از پایان مقدمات علوم و دانشهای زمان خویش به شیراز رفت و به حلقهٔ شاگردان ملاصدرا پیوست و

سرانجام با دختر وی ازدواج نمود.

وی از علمای بزرگ عهد خویش محسوب می‌شده و تألیفاتی در علوم عقلیه و نقلیه و حکمت و اخلاق دارد که مهمترین آنها عبارتند از:

ابواب الجنان، تفسیر صافی، تفسیر اصفی، کتاب وافی (در شرح کافی)،

شافی، مفاتیح الشرایع، اسرارالصلوة، علم الیقین در اصول دین، تشریح (در هیئت) سفینة النجاه، شرح صحیفه سجادیه، ترجمة الصلوه (به فارسی)، ترجمهٔ

طهارت (به فارسی)، ترجمهٔ عقاید (به فارسی)،

فهرست علوم و دیوان اشعار. اشعار فیض بالغ بر سیزده هزار بیت است. وی درسال ۱۰۹۰هجری قمری درگذشت و در کاشان به خاک سپرده شد.


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
غزل شمارهٔ ۱

فیض نور خداست در دل ما
از دل ماست نور منزل ما

نقل ما نقل حرف شیرینش
یاد آن روی شمع محفل ما

در دل از دوست عقدهٔ مشکل
در کف اوست حلّ مشکل ما

تخم محنت به سینهٔ ما کشت
آنکه مهرش سرشته در گل ما

سالها در جوار او بودیم
سایهٔ دوست بود منزل ما

در محیط فراق افتادیم
نیست پیدا کجاست ساحل ما

مهر بود و وفا که می کشتیم
از چه جور و جفاست حاصل ما

دست و پا بس زدیم بیهوده
داغ دل گشت سعی باطل ما

دل به تیغ فراق شد بسمل
چند خواهد طپید بسمل ما

چونکه خواهد فکند در پایش
سر ما دستمزد قاتل ما

طپش دل زشوق دیدار است
به از این چیست فیض حاصل ما

در سفر تا بکی تپد دل ما
نیست پیداکجاست منزل ما

بوی جان میوزد در این وادی
ساربانا بدار محمل ما

هر کجا میرویم او با ماست
اوست در جان ما و در دل ما

جان چو هاروت و دل چو ماروتست
زاسمان اوفتاده در گل ما

زهرهٔ ماست زهرهٔ دنیا
شهواتست چاه بابل ما

از الم های این چه بابل
نیست واقف درون غافل ما

کچک درد تا به سر نخورد
نرود فیل نفس کاهل ما

فیض از نفس خویشتن ما را
نیست ره سوی شیخ کامل ما






 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
غزل شمارهٔ ۲


عشق گسترده است خوانی بهر خاصان خدا
میزند هر دم صلائی سارعوا نحواللقا

بر سرخوانش نشسته قدسیان ساغر به کف
هین بیائید اهل دل اینجاست اکسیر بقا

یا عبادالله تعالوا اشربوا هذا الرحیق
یا عبادالله تعالوا مبتغاکم عندنا

سوی ماآئید مخموران صهبای الست
تا برون آریمتان از عهدهٔ قالوا بلی

دلگشا بزمی زاسباب طرب آراسته
بهرهر غمدیدهٔ اندوهگین مبتلا

باده و نقلست و مطرب ساقیان مهربان
ماه رویان جعد مویان نیکخویان خوش لقا

هر یکی از دیگری در دلبری چالاکتر
هر یکی بر دیگری سبقت گرفته در صفا

می کنند از جان به استقبال اهل دل قیام
خذ مداماً یا اخانا خیرمقدم مرحبا

هر که نوشد ساغر می از کف آن ساقیان
سیئّاتش می شودطاعات و طاعات ارتقا

هر که نوشد جرعهٔ زان زنده گردد جاودان
هر که گردد مست از آن یابد بقا اندرفنا

جاهلان گردند دانا مردگان گردند حی
عاقلان گردند مست و عارفان بی منتها

الصلا ای باده نوشان می ازاین ساغر کشید
تا به یک پیمانه بستاند شما را از شما

می براق عاشقان مستی بود معراجشان

می برد ارواحشان را از زمین سوی شما

الصلا ای عاقلان با عشق سودائی کنید
هر که نوشد باده اش گیرد زمستی سودها

الصلا ای طالبان معرفت عاشق شوید

تا بیاموزد شما را عشق حق اسرارها

الصلا ای غافلان عشق آیت هشیاریست
هر که خواند گردد او ذکر خدا سرتا بپا

الصلا ای سالک گم کرده ره اینست ره
الصلا ای کور گم کرده عصا اینک عصا

آید از غیب این ندا هر دم به روح خاکیان
سوی بزم عشق آید هر که می جوید خدا

نیست عیشی در جهان مانند عیش بزم عشق

فیض را یا رب ببزم عشق خود راهی نما




 
Similar threads

Similar threads

بالا