زندگی نامه ننی کوچلو 4

alikia

عضو جدید
کاربر ممتاز

سلام این منم سهرابم..


این داداش شهرامه...


من باید میفکریدم برای کاری آخه بابامون مارو ول کرده بود

با پسر بنگاه دار محله حرفیدم تا پول بده بهم دستی..

ولی گفت همه پولشو خرج نامزدش کرده
 

alikia

عضو جدید
کاربر ممتاز

رفتم پیش دوست دختر قبلیم ولی محلی بهم نزاشت...

مونده بودم چه کار کنم که به ذهنم یه چیزی اومدش..

خواننده شدمو سی دی دادم بیرون اهنگ های قدیمی کوچه بازاری میخوندم...


اونجا بود که دیدم با شعرام گریه شنودهام جاری میشه...
 

alikia

عضو جدید
کاربر ممتاز

بخاطر اینکه صدامو حفظ کنم تو حموم میخوندم

نوه هایده رو رفتم گرفتم...

ولی ناگهان دکترم گفت سرطان حنجره دارمو رفتنیم..


دوستام بهم دلداری میدادن

ولی میدونستم رفتنیم...
داستان ادامه دارد
 

Similar threads

بالا