رضا ضراب، وحید خزایی و شاهین قضا!

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=1][/h]



شاعر خیلی سال پیش فرموده بود:
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ… که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود.


و واقعا هم که چه بسیارند کبک‌های خرامانی که همین‌جور برای خود دارند راست راست می‌خرامند و از شاهین قضا که بر فراز سرشان دور دور می‌کند غافلند. نمونه‌اش همین آقای رضا ضراب جوان میلیاردر و سوپر موفق ایرانی که با تکیه بر ثروت و شغل پدر گرامی‌شان یک شبه ره، صد ساله که چه عرض کنم هزار ساله پیمودند.


البته موضوع فقط ثروت نیست. آن زمان که هنوز یاهومسنجر از مد نیفتاده بود و ما توی چت به زحمت مخ کسی را می‌زدیم و Blind date می‌گذاشتیم و معمولا تهش هم وقتی طرف سر قرار می آمد در حد کف خواسته‌های ما هم نبود، ایشان توی بغل سوپراستارهای ترک بودند که حالا در ادامه به آن هم می‌رسیم.


حالا مدتی‌ست که این جوان میلیاردر و موفق ایرانی به اتهام پولشویی و تلاش برای دور زدن تحریم‌های ایران در کشور آمریکا در زندان به سر می‌برد و سرمایه، ثروت و موقعیتش در معرض خطر قرار گرفته است. البته «شاهین قضا» به همین مقدار اکتفا نکرده و سرپنجه‌اش را جوری بر بدن این جوان رعنا فرو کرده که آدم دلش ریش می‌شود. ظاهرا هم‌سلولی رضا ضراب که مردی ۵۸ ساله و اهل کشور ساحل عاج بوده تحت تاثیر موجی که اخیرا در مورد افشاگری آزارهای جنسی به راه افتاده جوگیر شده و گفته که رضا ضراب در داخل سلول با او طرح دوستی ریخته و سپس با سوء استفاده از اعتماد وی، او را مورد آزار جنسی قرار داده است.


یعنی اگر سالها پیش و آن زمان که رضا ضراب «گونل» خواننده زیبارو و محبوب ترک را پیچاند تا با «ابرو گوندش» خواننده سوپر زیبا و افسانه‌ای ترک روی هم بریزد به او می‌گفتند که چند سال دیگر تو در زندان داری مخ یک پیرمرد اهل ساحل عاج را می‌زنی که بتوانی با او وارد رابطه شوی، احتمالا رضا ضراب از تصور چنین موقعیتی انقدر می‌خندید که دل درد می‌گرفت. اما چرخ این زمانه‌ی غدار انقدر چرخید و چرخید که رضا ضراب از آغوش سوپراستارهای ترک افتاد به آغوش یک پیرمرد خلافکار اهل ساحل عاج و حالا همین پیرمرد آفریقایی تبار هم برای او پشت چشم نازک کرده و او را متهم به آزار و بدرفتاری جنسی نموده است.


واقعا دیگر به چه چیز این دنیا می‌شود دل بست؟ البته هیچ بعید نیست که پیرمرد دروغ گفته باشد و اصلا خود او قصد تعرض به این جوان ایرانی را داشته و با این حرفها دست پیش گرفته باشد. یا شاید هم رویای این را داشته که عکسش روی جلد مجله تایم چاپ شود. اما واقعیت ماجرا هرچه که باشد رضا ضراب چه در مقام فاعل و چه در مقام مفعول دیگر رضا ضراب بشو نیست. باز هم به قول شاعر:

در این دنیای بی حاصل چرا مغرور می‌گردی؟
تو ضراب هم شوی آخر تهش اینجور می‌گردی


نمونه دیگر وحید خزایی ملقب به پسر ایران است. مرد ساکن برج‌های گرانقیمت استانبول، کسی که ده‌ها دخترخاله نسبی و سببی دارد و به گفته خودش در عرض مدت کوتاهی که به ترکیه آمده انقدر شاخ شده که خود ترکها هم به او «کینگ» می‌گویند. اما همین جناب کینگ الان کجاست؟ آخرین جملاتی که از او در صفحه اینستاگرامش به گوش رسید این چند جمله بود:


” بسم الله الرحمن الرحیم… به من دستبند زدن می‌خوان ببرنم زندان، عشقا… کمک…!”


ما امیدواریم هم رضا ضراب و هم وحید خزایی زودتر مشکل و مساله‌شان حل شده و به زندگی عادی خود بازگردند، اما دفعه بعد که خواستید حسرت زندگی کسی را بخورید آن پیرمرد ساحل عاجی و یا لااقل وحید خزایی را در ذهن تصور کنید و قدر زندگی خشک و خالی اما بی‌حاشیه خودتان را بدانید.
 

Similar threads

بالا