معماری با مصالحی از جنس دل

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوی دروغ

سلام ای یار بازیگر، کجایی؟
خوشی با او ، شنیدم ، خوش به حالت
رها ، تنها ، نخواهد کرد اما
مرا یک دم به حال خود ، خیالت
شنیدم گفته ای با او هم از عشق
شنیدم دَم زدی از بی قراری
برایش از محبت قصه گفتی
به او گفتی که او را دوست داری
نفس در سینه زندان میکنم
چون هوا مسموم از بوی دروغ است
نمی آیم سراغت چند وقتیست
سرت بی حد و اندازه شلوغ است
نمی دانم چرا افتاد یادم
به ناگه خاطرات خوب باهم
نمی شد باورم هرگز
که یک روز به پایان می رسد رؤیای ما هم
شنیدی پشت ما مردم چه گفتند؟!
شنیدی مات این تقدیر ماندند؟!
از اینکه بَندِ ما بُرید ، آنها
تمام عشق را بیهوده خواندند
اگرچه صاف و صادق بودم ، اما
چرا گفتند مردم ساده لوحم ؟!
اگرچه بی تو تنها ماندم اما
مرا تنها نخواهد کرد این غم
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـہ سـاבگـے یکــ لبخـنــב

رهـایمـ کــرב...

"او" رفـتـــ...

و مــنـــ عـاشـقـانــہ هـاے

بـے مخـاطبـمـ را بـہ حـراجــ

گـذاشـتـــہ امــ
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!
ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!
و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!
کسی حال من تنها نمی پرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می گویند شاد بنویس...!!

نوشته هایت درد دارند...!

و من یاد مردی می افتم

که با ویالونش

گوشه ی خیابان شاد میزد

اما با چشمهای خیس...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دردلم آرزوی آمدنت می میرد

رفته ای اینک، اما آیا

باز برمیگردی؟

چه تمنای محالی دارم

خنده ام می گیرد

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ

آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
دلـت به ماندن نیست بـرو،
عشـق که گـدایی نـدارد.یادت نیست مگر؟این نذر مـن بود،که کوه شوم و پای نبودنهایت بمانم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نازکتر از بلورم و نرم تر از حرير ،
اگر قصد شکستن داري ،
سنگ بي انصافي است ،

يک تلنگر کافيست

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کافیســــــــــــت…
بس کــــــــــــــــــــــــ ــــــــــن.....

عاشـــــق تــــــــــرین مرد …


آدم بود........


که بهشت را به لبخند حوا فروخت!!دوباره سیب بچین حوا.......


من خسته ام...


بگذار
از اینجا هم بیرونمان کنند…





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـــن چقــدر دلتنگــــم

و چقدر تشنــــه لبخند کسی کـــه بــــــاران را میشناسد

دریـــــا رامیفهمد

و میداند سنگ سنگ است و نبـــــاید پــــــرتــاب کرد...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از صدا ها گذشتم
روشنی را رها کردم.
رویای کلید از دستم افتاد.
کنار راه زمان دراز کشیدم.
من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد.
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد ، بردارم
وبه سمتی بروم.
" سهراب سپهری "
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

و من

رفاقت را به آخرش رساندم

وبه آخر جاده معرفت رسیدم

آنروز که میان گله گرگها تنهایش نگذاشتم!

چه دندانهای تیزی داشتند...

هنوز روی تنم رد زخمشان مانده

جنگیدم تا او به سلامت رد شود

من قول داده بودم که مواظبش هستم!

قول یک مرد...

حال او در مقصدی زیبا زندگی میکند

ومن هنوز اینجا با زخمهایم جا مانده ام!

من قول داده بودم هنوز هم سر قولم هستم

مثل یک مرد...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انـدوه که از حــد بگــذرد جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مـزمـن !
دیـــگـر مـهـم نـیـســت : بـــودن یا نـبـــودن ؛ دوست داشـتــن یا نـداشـتـــن
آنـچه اهـمـیـت دارد کــــشــــداری رخـوتـنـاک حسی است که،
دیگر تـو را به واکـنـش نمیکـشانــــد !
در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی و نـگـاه میکـنی و نـگــــــــــاه . . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از يه جايي به بعد . . .

هر روز دلت براي يه آغوش امن تنگ ميشه

اما ديگه به هيچ آغوشي فکر نمي کني

از يه جايي به بعد . . .

حرفي واسه گفتن نداري

ساکت بودن رو به خيلي از حرفا ترجيح ميدي

و مي ري تو لاک خودت

از يه جايي به بعد . . .

از اينکه دوسِت داشته باشن مي ترسي

جاي دوست داشته شدن ها

توي تن و فکر و قلبت مي سوزه

از يه جايي به بعد . . .

فقط يه حس داري حس بي تفاوتي

نه از دوست داشتن ها خوشحال ميشي

و نه از دوست نداشتن ها ناراحت

از يه جايي به بعد . . .

توي هيجان انگيز ترين لحظه ها هم

فقط نگاه مي کني ...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوابم نمی برد

به همه چیز فکر کرده ام

حتی تو

و می دانم که خوابی

و قبل از بسته شدن چشمهایت

به همه چیز فکر کرده ای

جز من...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش می توانستم

با دستانی که محکوم به نوشتنند

تنهاییم ،دلتنگیم
و سکوت سرد فاصله ها را

برایت نقاشی کنم
کاش می دانستی عشق چه رنگی دارد
تا می توانستم از دلتنگی هایم

با همان رنگ برایت بوم بسازم
کاش می توانستی شب هنگام
با بالهای شیشه ای خیالت
تا رویاهای شکستنی خیالم پرواز کنی
دستانم را بگیری
و تا ته زمان با من سخن گویی
کاش می دانستی هر شب
در تکرار لحظه ها
خسته از سکوتی بی انتها
با ماه ، با ستاره از تو می گویم
کاش می دانستی در نبودن هایت
به جای تو،

برای شب بو ها
قاصدکها
و یاس های دلتنگ حیاط
شعر می خوانم
در انتظارت می مانم
تا یخ های زمان ذوب شود
تا پرستوها به پرواز در آیند
پس فعلاً محکومم
و محکوم یعنی دلباخته دچار
و دچار یعنی عاشق..........
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از امروز تا فرجام این احتضار تنها سکوت خواهم کرد


با سکوتم سخن خواهم گفت، قصه خواهم گفت.

با سکوتم مهربانی خواهم کرد و خواهم بخشید.


با سکوتم تنها هستم،آسوده و سبکبال.

با سکوتم پاک می مانم و . . .

با سکوتم عاشق می شوم.

چه سخن ها در این سکوت است که در هیچ گفتگویی نگنجد.

با سکوت چه عجیب می توان مهر ورزید و دوست داشت که با هزاران

"دوستت دارم" پر از ریا نتوان...............





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گویا دنیا همان لحظه بود؛


بدون تشریفات خاصِ زمان و مکان

بدون چرخشِ عقربه ها به دورِ زمین

و بدون هیچ ملاحظه ای

گویا دنیا همان لحظه بود؛

همان لحظه که من

بی هیچ تشریفاتی



دستِ تو را گرفتم....!





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میبینی!من هنوز پا به پای نیامدنت

تمام این همه تنهایی را رج می‌زنم

حالا تو هی در تکذیب این ترانه

کنار نارس‌ترین بهانه‌های دنیا بمان....!

دلخوش به خاموشی ِ چراغ این خانه نباش

که تا سوسوی چراغ ِ رویا در این خانه هست

من…

خدا…

و این خانه.....،

منتظرت می‌مانیم.
.....
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مگر خودت نگفتی خداحافظ؟
پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟
برو به سلامت
دیگر هم سراغم را نگیر!
خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم
و دلیل رفتنت را جویاشوم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـم . . .
یـک جـمـلـه مـی خـواهـد . . .
یـا چـنـد کـلـمـه . . .
چـنـد کـلـمـه حـرف حـسـاب . . .
کـه بـتـوانـد حـال ایـن دل را شـرح دهـد . . .
ولـی نـیـسـت . . . !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد اینجاستـــــــــ !

که درد را نمیشود به هیچ کس حالی کرد !

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اے ڪـاش !!
فــشـار . . .
غــصــہ . . .
غــم . . .
בرב . . .
واحـد و عــدد داشــتـ !!
کـاشـ . . .
قــابــلـِ قـیـاسـ و انــدازه گــیـرے بــــوב !!
آטּ وقــــت شــایــد ...
روزگــار بــا تــمــامِ بـے رحــمـے اش مـے فـهـمــیـد
بــر ســر یــک نــفـر چــقــدر آوار مـے ریــزد . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه
آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش می‌گوید
دیشب
تنهایی‌ام
تا نوک مدادت
آمده بود
اگر می‌نوشتی‌ام !
اگر می‌نوشتی‌ام !
گاه
تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خواهش می کنم
پنجره را باز بگذار و برو ...
هوای دلم
به وسعت ِ تمام ِ حرف های نگفته ،
گرفته است !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به من گفت برو گورِت رو گم کن …

و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !

کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :

“زبانم لال !”
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران که میبارد دلم برایت تنگتر میشود
راه می افتم بدون چتر
من بغض میکنم
آسمان گریه
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاقبت یک جایی....
یک وقتی...
دلت اهل یک نفر میشه!
تو میمونی و دلتنگی ها!
تو میمونی و قلبی که برای لحظه های دیدار تندتر میتپد....!
سراسیمه میشوی،بی دست و پا میشوی،دلواپس میشوی،دلتنگ میشوی....
و میفهمی که نمیشه آدم بود و عاشق نبود!!

 
بالا