معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه دلم خوش باشد

وقتی جداست دنیای تو از دنیای من.
نمیدانی

همه زندگی من آن لحظه ای ست که
نگاهم میکنی،
پس بذار زندگی کنم.




 

soooorati

عضو جدید
[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]حســــــــ[/SIZE][/SIZE][/SIZE] بودنت قشـــنگ تـــرین حــس دنیاسـت..
................................................تــــــو
که باشی هرروز را نــــــه!
.................................................. ........................هر ثــانیه را عشـــق
است ..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتی که ما به درد هم نمی خوریم!..
اما هرگز نفهمیدی…
من تو را برای دردهایم نمی خواستم…




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بزرگ که شدم مداد رو ازم گرفتن و خودکار دستم دادن...!!!
اون موقع نفهمیدم چرا؛
اما الان میدونم که باید یاد میگرفتم یه روز میرسه که نمیشه اشتباهاتو پاک کنی؛
یاد بگیر اشتباه نکنی،
چون خط زدنش به قیمت سیاه شدن دفتر زندگیت تموم میشه
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر شعر
گریز از یک گناه بود

هر فریاد
گریز از یک درد

و هر عشق
گریز از یک تنهایی عمیق

افسوس که تو
هیچ گریزگاهی نداشتی...


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیوانه باران زده


سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی…..
گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی…..
گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی….. او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :
دیوانه باران زده

 

حنا جون

عضو جدید
دلم هوای تازه میخواهد.......................
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون… نمی نویسم …..
چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی
حرف نمی زنم ….
چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی
نگاهت نمی کنم ……
چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی
صدایت نمی زنم …..
زیرا اشک های من برای تو بی فایده است
فقط می خندم ……
چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگی يعنی .... :

روبروی دريــــــ ــا ايستاده باشی ؛

امـــــا.....

خــــاطــــ ـره ی يه خيابون خفه ات کنه

!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رها همچون پرنده ای در باد
می چرخم در هوایت
شاید
باز هم
به تیر نگاهت دچار شوم
شاید...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود...

دلم برای كودكی هایم تنگ شده!


برای روزهایی كه تمام زندگی ام را می توانستم در پرواز بادكنكی خلاصه كنم...


برای روزهایی كه تمام غمم را با یك لبخند فراموش می كردم
...

دلم برای معصومیتم تنگ شده
!!!

برای تمام آنها كه بودند


دلم برای آن روز ها كه می توانستم با نگاه مهربانی،


وجودم را پر از عشق كنم؛تنگ شده است
.

دلم برای خدا تنگ شده است
....

خدایی كه گمش كردم


خدایی كه در جست و جوی من است
!

دلم برای آن خــــــــــدا،دلم برای آن كودكـــــــی ها

تنگ است
!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ببار
ای چشم

اگر ترا یارای باریدن است

ببار

تا به یمن باریدنت

لبانم

رقص کنان

گام به گامت

به هق هق افتند

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مدتهاست در آینه نگاه کردن به تو را تمرین می کنم برای روز مبادا



شاید روزی با تو چشم در چشم شدم .




 

حنا جون

عضو جدید
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود...

دلم برای كودكی هایم تنگ شده!


برای روزهایی كه تمام زندگی ام را می توانستم در پرواز بادكنكی خلاصه كنم...


برای روزهایی كه تمام غمم را با یك لبخند فراموش می كردم
...

دلم برای معصومیتم تنگ شده
!!!

برای تمام آنها كه بودند


دلم برای آن روز ها كه می توانستم با نگاه مهربانی،


وجودم را پر از عشق كنم؛تنگ شده است
.

دلم برای خدا تنگ شده است
....

خدایی كه گمش كردم


خدایی كه در جست و جوی من است
!

دلم برای آن خــــــــــدا،دلم برای آن كودكـــــــی ها

تنگ است
!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـفــت: دُعــا کـنـی می آیـــد
گــفــتم: آنــکــه بــا دعـایــی بـیـایــد بــه نـفـریـنـی مـیــــرود
خـواسـتــی بــیــایــی بــا دُعــا نـیــا
بــا دل بـیــا
بــا دل

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی نگه داشتن ِ بغضت،

از شکستنش برات راحت تر باشه،

یعنی حالت خیلی بده ...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره بی دلیل ابرهای تیره دلم گرفت
صورتم را به شیشه چسباندم
هوا گرفته بود
شاید می خواهند ابرها ببارند
آن طرف شیشه ابرها گرفته بود
این طرف شیشه باریدن گرفت...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش می توانستم
با دستانی که محکوم به نوشتنند
تنهاییم ،دلتنگیم
و سکوت سرد فاصله ها را
برایت نقاشی کنم...!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه نگیرد دلم از این روزهای تکراری

از این بی تو بودن و گذر ثانیه های تکراری
صبورانه کشیدم انتظار که باز ببینمت
میان این همه عابر با نگاه های تکراری
دریغا که نیامدی و دلم ز غصه گرفت
شکست خاطر نازکم از این آه های تکراری
تکرار نبودن تو به دلم چنگ می زند
بی تاب می شوم از هجوم این لحظه های تکراری
تو نیستی و من دوباره به شعر پناه می برم
از این همه تنهایی و دیدن چهره های تکراری....





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم...

خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم...

بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم زخم پاهايم به من ميخندد...

خسته شدم بس كه تنها دويدم...

اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن...

مي خواهم با تو گريه كنم ... خسته شدم بس كه تنها گريه كردم...

مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم و شانه هايت را ببوسم...

خسته شدم بس كه تنها ايستادم...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بيا با پنجه راه برويم. . .

روي تن اين دنيا. . .

بگذار خواب بماند. . .

نفهمد از قانونش گريخته ايم و

دل باخته ايم. . . !

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غم انگیز است پاییز

و غم انگیزتر،

وقتی تو باشی وُ

من برگ‌ها را با خیالَ‌ت

تنها قدم بزنم...


 
بالا