هر کی سوتی داده تعریف کنه!

khalaj_mohsen

عضو جدید
از سوتی های همیشگی ما اینه که وقتی می خوام تاکسی سوار بشم به جای اینکه مقصد رو بگم همون جایی که دارم سوار می شم رو می پرسم. بعد از نگاه احمقانه راننده تاکسی تازه دوزاریم میفته.
 
آخرین ویرایش:

Pure Liveliness

عضو جدید
من سوتی یکی از معاونامونو میگم.
یادش به خیر تو دبیرستان یه بار معاونمون به یکی از بچه ها گفت: فلانی مقنعتو بکن توو!
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سوتی یکی از استادامون یادمه :
دوستم ادامس دهنش بود تو کلاس فقط 7 نفر بودن یهو برگشت به دوستم که دقیق پیش من بود گفت: پاشو ادامست از کلاس بنداز بیرون!!!!!:surprised:
منم که اصن نمیخواستم به روی استاد بیارم اینجوری شدم:w15:
 

misento

عضو جدید
سوتی یکی از استادامون یادمه :
دوستم ادامس دهنش بود تو کلاس فقط 7 نفر بودن یهو برگشت به دوستم که دقیق پیش من بود گفت: پاشو ادامست از کلاس بنداز بیرون!!!!!:surprised:
منم که اصن نمیخواستم به روی استاد بیارم اینجوری شدم:w15:
عب نداره خوب میشه :D
 

H S M 313

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب تو مسجد یه بنده خدایی که از کربلا اومده بود رو دیدم
رفتم جلو گفتم آقای فلانی زیارت قبول
بنده خدا حول شد گفت زیارت شما هم قبول
منم به روی خودم نیووردم:D
 

Beat

متخصص محیط زیست
کاربر ممتاز
این سوتی نیست اما بامزه اس

آقا ما رفتیم تو سوپر مارکت، داشتن اسباب کشی میکردن. طرف قاطی بود داشت با تلفن حرف میزد با لهجه غلیظ ترکی.

من: آقا آدامس دارچینی دارید؟
طرف با تلفن: من امروز درگیرم نمی تونم بیام ... آخه امروز جاکشی داریم!!!!!!!!!!
من: جاکشی دارید؟؟؟

من :whistle:
طرف: :mad:
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
از سوتی های همیشگی ما اینه که وقتی می خوام تاکسی سوار بشم به جای اینکه مقصد رو بگم همون جایی که دارم سوار می شم رو می پرسم. بعد از نگاه احمقانه راننده تاکسی تازه دوزاریم میفته.

منم یه بار فقط یه بار اونطوری شدم راننده بیچاره نمی دونس چی بگه یه ذره نیم دقیقه هم طول نکشید که فهمیدم! :biggrin:
 

FilmBazZZ

کاربر بیش فعال
آقا ما یه عادت بدی داریم برا همه اسم میزاریم!!
قرار بود برا یکی از دوستام لپ تاپ بخریم،، رفتیم تو پاساژ و داشتیم ویترینارو نگاه میکردیم که یهو چشممون به فروشنده افتاد که یه خانوم خوشگل بود :redface: ما هم گفتیم بریم پیش خانوم خوشگله(اسمش شد خانوم خوشگله)
بله رفتیم تو مغازه من خواستم سلام کنم ، یهو به یارو گفتم سلام خانوم خوشگله :w15:
آره دختره اینجوری شده بود :eek:
دیگه تو مغازه نموندم ، سریع زدم بیرون از خجالت :razz:
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم:redface: ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا:)

اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره:D منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟ :surprised:

خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و:cool:.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....

کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........:sweatdrop: خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت

منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد :biggrin: خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....:thumbsup2:

فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه:D.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد:razz:

اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه....:confused: که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده:thumbsup: خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....

خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید...:cry: گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم

یه اغا جوابمو میده.....:surprised: بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم...:confused:

خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟:D تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری:w15:

خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....:w04:
 

alisaw

عضو جدید
کاربر ممتاز
اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم:redface: ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا:)

اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره:D منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟ :surprised:

خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و:cool:.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....

کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........:sweatdrop: خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت

منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد :biggrin: خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....:thumbsup2:

فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه:D.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد:razz:

اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه....:confused: که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده:thumbsup: خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....

خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید.. گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم

یه اغا جوابمو میده..... بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم..

خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟ تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری

خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....
:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::d
 

natanaeal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم:redface: ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا:)

اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره:D منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟ :surprised:

خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و:cool:.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....

کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........:sweatdrop: خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت

منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد :biggrin: خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....:thumbsup2:

فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه:D.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد:razz:

اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه....:confused: که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده:thumbsup: خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....

خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید...:cry: گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم

یه اغا جوابمو میده.....:surprised: بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم...:confused:

خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟:D تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری:w15:

خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....:w04:


سلام و عرض ادب

تجربه جالبی بود...

اما...

عذرمیخوام احیانا بیان خانمها و اقایون با هم یکسانه؟:cool:
 

katee_h

عضو جدید
آقا من یه عادت بدی که دارم اینه که قیافه آدما رو تو ذهنم نمیسپارم. یه بار یه ارباب رجوع داشتم اومد سلام و احوالپرسی گرمی و کرد و گفت

پرونده منو پیش شما نفرستادن؟ منم خجالت کشیدم اسمشو بپرسم ( آخه هرروز اسمشو میپرسیدم و باز یادم میرفت:surprised: ) تو ذهنم گفتم این حتما فلانیه دیگه .

پرونده ی یه بنده خدایی که دم دستم بود بهش دادم کلی خوشحال شد و رفت . بعد چهارساعت که اتاق به اتاق امضاهاشو گرفته بود اومد سراغم گفت خدا منو بکشه از دستت

اینکه به اسم من نیست. امروز مرخصی روزانه گرفته بودم که اینکارم انجام بشه حالا باید فردا هم یه روز کامل مرخصی بگیرم . بهش گفتم وای چقد شبیه فلانی هستی :whistle: .

از قضا همون شخص که پرونده ش دیگه تکمیل شده بود اومد . بنده خدا هییییییییییییییچ شباهتی بهش نداشت . بیچاره گفت خداااااااااااااااا منو بکش از دست این دختر آخه این

کجا شبیه منه. :wallbash:
 

Sima

مدیر تالار مهندسی هسته ای همکار مدیر تالار زبان
مدیر تالار
کاربر ممتاز
اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم:redface: ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا:)

اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره:D منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟ :surprised:

خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و:cool:.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....

کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........:sweatdrop: خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت

منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد :biggrin: خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....:thumbsup2:

فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه:D.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد:razz:

اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه....:confused: که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده:thumbsup: خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....

خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید...:cry: گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم

یه اغا جوابمو میده.....:surprised: بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم...:confused:

خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟:D تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری:w15:

خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....:w04:

هه هه هه هه هه
ولی انصافا تا حالا شده یه دختری این حرفارو به یه پسربگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هه هه هه هه ههولی انصافا تا حالا شده یه دختری این حرفارو به یه پسربگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اخه نا گفته نماد مثه دخترا حرف میزد ما هم قصدمون خیر بود والا میخاستیم دوتا کبوتر عاشق ب همدیگه برسن:d
 

sara23

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اقا دوسال پیش و خورده ای تو همین باشگاه یه اقایی به ما درخواست دوستی داد منم قبول کردم:redface: ولی تو ذهن من فک کردم یه خانوم با کمالاته والا:)

اخه ایدیش به دخترا میخورد اواتارشم از این عکسایی بود که عکس دختر و شعر داره:D منم هی روم نمیشد بهش بگم خانم اسمت چیه ؟ :surprised:

خلاصه این بابا هی همیشه با ما درد و دل میکرد میگف خوشبحالت چقد دوس خوب داری اینجا و:cool:.... من با هر کی دوس میشم تنهام میذاره....

کاش بتونی یه دوست خوب برام پیدا کنی تو دلم گفتم اخه خانم........:sweatdrop: خلاصه میگف کمکم میکنی و... منم خجالت کشیدم بگم ن البت

منظورش gf بود من فک کردمbfموخاد :biggrin: خلاصه روشو زمین ننداختم.. بهش گفتم باشه من رفیقام زیاده یه دونه خوبشو برات پیدا میکنم.....:thumbsup2:

فقط گفتم اگه میشه شمارتم بذار که بدم اگه کسی بود بزنگه:D.... اونم گفت باشه خلاصه رفتم به هر کدوم شمارشو میدادم قبول نکرد:razz:

اقا شماره باد کرد رو دستم خلاصه....:confused: که بالخره یکی از دوسام گفت شمارشو بده:thumbsup: خودم بهش میزنگم... امشب میگم یوسف شمارتو داده....

خلاصه شب شد و این رفیق ما زنگ زد بهم.....صداش از ترس میلرزید...:cry: گفتم چی شده؟ گف سر کارم گذاشتی پسر؟ هر چی زنگ میزنم

یه اغا جوابمو میده.....:surprised: بهش گفته بود یوسف شمارتو داده.... اونم گفته برو با این رفیقت هنوز نفمیدین من پسرم...:confused:

خلاصه بهم پیام داد تو باشگاه و...... گفتم جونت در میومد بگی من پسرم؟:D تا تو باشی اواتار دخترونه نذاری:w15:

خلاصه این بابا هر وقت مارو انلاین میدید سایمونو با تیر میزد.....:w04:

یعنی آخر سوتی بود...

:w15::w15:
 

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آقا من یه عادت بدی که دارم اینه که قیافه آدما رو تو ذهنم نمیسپارم. یه بار یه ارباب رجوع داشتم اومد سلام و احوالپرسی گرمی و کرد و گفت پرونده منو پیش شما نفرستادن؟ منم خجالت کشیدم اسمشو بپرسم ( آخه هرروز اسمشو میپرسیدم و باز یادم میرفت:surprised: ) تو ذهنم گفتم این حتما فلانیه دیگه .پرونده ی یه بنده خدایی که دم دستم بود بهش دادم کلی خوشحال شد و رفت . بعد چهارساعت که اتاق به اتاق امضاهاشو گرفته بود اومد سراغم گفت خدا منو بکشه از دستتاینکه به اسم من نیست. امروز مرخصی روزانه گرفته بودم که اینکارم انجام بشه حالا باید فردا هم یه روز کامل مرخصی بگیرم . بهش گفتم وای چقد شبیه فلانی هستی :whistle: . از قضا همون شخص که پرونده ش دیگه تکمیل شده بود اومد . بنده خدا هییییییییییییییچ شباهتی بهش نداشت . بیچاره گفت خداااااااااااااااا منو بکش از دست این دختر آخه این کجا شبیه منه. :wallbash:
خب شما اشتباه کردی اون خودش چشم نداشته پرونده ش رو نگاه کنه:d
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارم فکر میکنم سوتیام یادم بیاد .....یکی از سوتیای رفیقام بگم یه داستان مربوط به جلال ال احمد بود سال سوم یا چهارم دبیرستان ..داشت ازروی کتاب میخوندرسید به کلمه کلفتش (kolfatash) خوند kolooftash را ما یک ربع خندیدیم....کلاس تعطیل شد...یه بارم داشتم میرفتم میدون خراسون....سر ایستگاه دروازه دولاب یه کوچه است اسمش شهید دولو(davalo)بود من برا رفقیم خوندم (dooloo) کلی باهاش مسخره بازی ذر اوردیمو و خندیدیم...
 

وهاب...

اخراجی موقت
(اندیشه اسلامی 2) منو 5 ترمه کرد
دوترم اندیشه اسلامی 2 رو دارم می افتم
همش به خاطر خواب...
ترم 3 اندیشه اسلامی امتحانش ساعت 8 صب بود نشستم همون شبش از ساعت 2 شب خوندم تا 4 صب بعد خوابیدم ساعت 11 بلند شدم
ترم 4 که این ترم بود 2 تا امتحان در یه روز داشتم سازه بتن و اندیشه 2
سازه امتحانش 8 بود اندیشه 2 بعدظهر
شب امتحان نشستیم با دوستان فقط سازه بتن خوندیم صب امتحان سازه رو عالی نوشتم . بعدش با دوستم رفتیم خونه اونا گفتیم تا امتحان بعدظهر بخوابیم و
وقتی بیدارشدم دیدم ساعت 15
 

farzan66

عضو جدید
(اندیشه اسلامی 2) منو 5 ترمه کرد
دوترم اندیشه اسلامی 2 رو دارم می افتم
همش به خاطر خواب...
ترم 3 اندیشه اسلامی امتحانش ساعت 8 صب بود نشستم همون شبش از ساعت 2 شب خوندم تا 4 صب بعد خوابیدم ساعت 11 بلند شدم
ترم 4 که این ترم بود 2 تا امتحان در یه روز داشتم سازه بتن و اندیشه 2
سازه امتحانش 8 بود اندیشه 2 بعدظهر
شب امتحان نشستیم با دوستان فقط سازه بتن خوندیم صب امتحان سازه رو عالی نوشتم . بعدش با دوستم رفتیم خونه اونا گفتیم تا امتحان بعدظهر بخوابیم و
وقتی بیدارشدم دیدم ساعت 15

:biggrin: .. انشاا... دفعه بعد دیگه الارم بذار
 

farzan66

عضو جدید
دارم فکر میکنم سوتیام یادم بیاد .....یکی از سوتیای رفیقام بگم یه داستان مربوط به جلال ال احمد بود سال سوم یا چهارم دبیرستان ..داشت ازروی کتاب میخوندرسید به کلمه کلفتش (kolfatash) خوند kolooftash را ما یک ربع خندیدیم....کلاس تعطیل شد...یه بارم داشتم میرفتم میدون خراسون....سر ایستگاه دروازه دولاب یه کوچه است اسمش شهید دولو(davalo)بود من برا رفقیم خوندم (dooloo) کلی باهاش مسخره بازی ذر اوردیمو و خندیدیم...
:biggrin:....
 

mehrshad67

کاربر فعال
به عنوان ناظر امتحانات به یه دانشگاهی رفته بودم ، به یکی از بچه ها می گم شماره دانشجوییتو بنویس طرف شماره موبایلشو نوشته ....ولی عتیقه تر از همه یه دختری بود که بعد از اینکه امتحانش تموم شد و رفت برگه حضور در جلسشو جاگذاشت ، تقلب مبسوطی پشت برگش بود ....بیچاره نمرش شد 0.25
 

linktaz

کاربر بیش فعال
موقعي كه سرباز بودم رئيسمون يه سرهنگ بود كه خيلي آدم متشخص و خوبي بود.منم كه سربازش بودم خيلي بهش احترام ميذاشتم.
يه بار گفتم يه احترام اساسي بهش بذارم.در زدم و رفتم توي اتاق و محكم پا چسبوندم(جهت اطلاع خانوم ها:پاها رو محكم ميچسبونن به هم كه يه صدائي هم ميده ،به نشانه احترام)شروع كردم به صحبت و وقتي كارم تموم شد اومدم برم بيرون بازم در زدم!!
وقتي پشت سرم رو نگاه كردم ديدم سرشو انداخته پايين و داره ميخنده...!!:biggrin:
فقط رفتم...
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
موقعي كه سرباز بودم رئيسمون يه سرهنگ بود كه خيلي آدم متشخص و خوبي بود.منم كه سربازش بودم خيلي بهش احترام ميذاشتم.
يه بار گفتم يه احترام اساسي بهش بذارم.در زدم و رفتم توي اتاق و محكم پا چسبوندم(جهت اطلاع خانوم ها:پاها رو محكم ميچسبونن به هم كه يه صدائي هم ميده ،به نشانه احترام)شروع كردم به صحبت و وقتي كارم تموم شد اومدم برم بيرون بازم در زدم!!
وقتي پشت سرم رو نگاه كردم ديدم سرشو انداخته پايين و داره ميخنده...!!:biggrin:
فقط رفتم...

:w15:
 

Sima

مدیر تالار مهندسی هسته ای همکار مدیر تالار زبان
مدیر تالار
کاربر ممتاز
اخه نا گفته نماد مثه دخترا حرف میزد ما هم قصدمون خیر بود والا میخاستیم دوتا کبوتر عاشق ب همدیگه برسن:d

خیلی جالبه
انصافا الانم تو باشگاه کسانی هستن که من هنوز نفهمیدم دخترن یا پسر؟؟؟؟؟؟:D
 

mahsa-mt

عضو جدید
موقعي كه سرباز بودم رئيسمون يه سرهنگ بود كه خيلي آدم متشخص و خوبي بود.منم كه سربازش بودم خيلي بهش احترام ميذاشتم.
يه بار گفتم يه احترام اساسي بهش بذارم.در زدم و رفتم توي اتاق و محكم پا چسبوندم(جهت اطلاع خانوم ها:پاها رو محكم ميچسبونن به هم كه يه صدائي هم ميده ،به نشانه احترام)شروع كردم به صحبت و وقتي كارم تموم شد اومدم برم بيرون بازم در زدم!!
وقتي پشت سرم رو نگاه كردم ديدم سرشو انداخته پايين و داره ميخنده...!!:biggrin:
فقط رفتم...



:w15::w25:
 

Similar threads

بالا