رد پای احساس ...

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه شوقی
برای رفتن داشتی
و چه
دلواپس بودم
اما
دیگر
رفتی
و دیگر
دلواپس
نیستم
تنها
گاهی
اه میکشم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

میدانستم
وقت انقضایم
برایت
سر امده بود
اخر
همه رفتند
تو نیز
برو
جلوی رفتنها را نمیگیرم
تنها
وقتی داری میروی
نگو
دوست بی معرفتی
بود
که تو هرگز دلیل کارم
را نخواهی
فهمید
روزی
میاید
که خودت
میفهمی
نبودنم
در کنارت
بزرگترین
شانس زندگیت بود
و میدانم روزی
از نبودن
الانم
خوشحال خواهی شد
 

حنا جون

عضو جدید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
به دلم سنگ شدن را یاد داده ام
تا دیگر
در برابر
هیچ
کلام
پر مهری
نلرزد​
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تیغ برداشتم
و رگ احساسم را
زدم
تا دیگر
احساسی
به هیچ کس
نداشته باشم
تا
وقتی
میخواهند
بروند
اشک نریزم
بلکه
سکوت کنم
و تنها
نگاهشان کنم
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعـــضـي ها تــوي زنــدگي تو راه مي يـــــابند
امــــا هــــيــــچ گــاه تو را نمي فــهمــند
مــــثــــل شمع کوچکي که راهــــت را کــــمــي روشن کرده است
ولـــي دســـتـــت را ســـوزانـــــده اســـــــت
.

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
رهایت میکنم...


وقتی داشتنت اسارتیست برایت ...

و من بیزار از تمام قفسها و بندها...


شاید سهم تــو آسمان وسیع تریست ،

از آسمان دل ِ من...


پـــر بگیر و بـــرو...

رهایی از آن ِ تـــوست ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
من پرنده ای هستم
که هر بار
پر میکشد
به سوی سرزمینی که
حتی
خود نمیداند
کجاست
تنها
میداند
ان سرزمین
از ان خداست
میخواهد به سوی خدا پر بگیرد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سیگار نیمه سوخته ام
تنها
همدم
این
رزوهای
سوزاننده هست
این
روزهای
که
میخواهم
به تنهایی
درد بکشم
و کسی
را همدم خویش
نکنم
تا
شاید
این
درد
تمام شود
یا
مرا
نابود کند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی
قلبم را
در اغوش میگیرم
نوازشش میکنم
تا
شاید
زخمهایش
کمی
ارام گیرد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در دستان
پر مهر دوستان
میشود
شادیها را یافت
تنها
کافیست
کمی
در قلب خویش
بگردیم
تا
مهر دوستان را در قلبمان
حس کنیم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ابر! نری سایه بشی، حال و هواش بارونی شه
بغض! نبندی گلوشو، غم تو صداش زندونی شه

بارون! نیای خراب کنی سقف دل شکسته شو
گنا داره محبوب من، ببین چشای خسته شو؟

باد! نزن به صورتش تموم رویای منه
دست نوازش بکشم وقتی که لبخند می زنه

باهار! نشو، تحملت بدون اون سخته دیگه
شکوفه ریز خوشگلت بمونه یه وخت ِ دیگه

***

چین! نشینی به پیشونی ش، اون به تو عادت نداره
بخت بد و خوبش منم، ازم شکایت نداره

زخم! دهن وا نکنی، به این و اون مشکلشو…
مرد که وا نمی کنه هرجایی سفره دلشو

درد! یه هو هوار نشی رو شونه هاش، کم بیاره
بعیده هرچن -می دونم- به ابروهاش خم بیاره

اشک! نریز رو گونه هاش، غرورم اندازه داره
گریه*ی مرد عاشقو هیش کی به روش نمی آره

***

ابر میاد، بارون میشه، باد میاد، بهار میشه
هر دلی واسه دلبرش می تپه، بی قرار می شه

کاش جای هفت سین سرتو می شد به سینه م بذاری
بهت بگم: دوسِت دارم، بهم بگی: دوسَم داری


مژگان عباسلو
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهي
پشت پنجـــره هم نميتوان گريست
در دل اهسته و آرام
نم نم و پيوسته مي باري
فقط...
سر انگشتان احساست
خيسي اين حسِ دردناک را
مي فهمد..و این است حال این روزهای من ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی در اوج تمنا هستیم
ولی
دیگر
تمنایی
ندارم
برای
زندگیم
تمام
تمنایم
را
خرج یک نفر کردم
و حال
بازنده شدم
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی سرفه ام میگیرد همه با لیوانی آب به سراغم می آیند...

اما وقتی دلم میگیرد.. بیخیال بگذریم.
.............................................
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

اگر يک روز از زندگي من باقي مانده باشد

از هر جاي دنيا

چمدان کوچکم را مي‌بندم

راه مي‌افتم

ايستگاه به ايستگاه

مرز به مرز

پيدايت مي‌کنم

کنارت مي‌نشينم

و

روي سينه‌ات به خواب مي‌روم...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا