معماری با مصالحی از جنس دل

marziye70

عضو جدید
نقاش نیستم
ولی تمام لحظه های " بی تو بودن " را درد میکشم..

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی
به جای
اشک
گاهی به جای
غم
تنها
یک لبخند
محو هم باعث
میشود
که امیدی
در دلی پیدا شود
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه !‌
شکايت نکن
کوه هم که باشد
گاهي
دم غروب که مي شود
انگار دلش مي لرزد ...
به خدا قسم
اصلا انگار طور ديگري ست !‌
انگار ايستاده مي افتد
ايستاده مي گريد
و ايستاده مي ميرد ...
پس گلايه نکن !‌

سخت است
صبور باشي ...
و در حجم اين سکوت
نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی که میرزد از چشمانم
اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را
شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن
شوق دلتنگی و انتظار را میدهد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دم غروب که
میشود
ارام
به غروب خورشید
نظاره میکنم
و به این میاندیشم
که امروز هم گذشت
فردا
روز جدیدیست
 

marziye70

عضو جدید
این جا آسمان آبی است آنجا را نمیدانم!
این جا شده است پاییز آنجا را نمیدانم!
این جا فقط رنج است آنجا را نمیدانم!
این جا دلتنگی است آنجا را نمیدانم؟!!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهايـي يـعني ...


يـه بـغض ِ كهـنه و يـه چشـم ِ خـيس و


يـه موزيك لايت و


يـه فـنجون قهـوه ي ِ تـلخ




 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بلند پروازیست
وقتی
به دنبال
کسی
باشی
که حداقل
دوست داشتنش
از ته دلش باشد
نه تنها
زبان
که
وقتی
یک روز نبیند تو را
دلش بگیرد
و وقتی
میبیند
تنها
اخمی کندو
بگوید
دیگر
حق نداری
بی خبر جایی بروی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب می دانم

شعرهایم كودكانه اند


و دستهای كوچكشان


به زنگ خانه ی دلت نمیرسد


كاش باز میكردی پنجره را...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به كنار تپه شب رسيد.

با طنين روشن پايش آيينه فضا شكست.

دستم را در تاريكي اندوهي بالا بردم

و كهكشان تهي تنهايي را نشان دادم،

شهاب نگاهش مرده بود.

غبار كاروان ها را نشان دادم

و تابش بيراهه ها

و بيكران ريگستان سكوت را،

و او

پيكره اش خاموشي بود.

لالايي اندوهي بر ما وزيد.

تراوش سياه نگاهش با زمزمه سبز علف ها آميخت.

و ناگاه

از آتش لب هايش جرقه لبخندي پريد.

در ته چشمانش، تپه شب فرو ريخت.

و من،

در شكوه تماشا، فراموشي صدا بودم.





 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی
هوس میکنم
پنجره
دلم را
به روی
کسی باز کنم
اما
یک تکه زخم در دلم
مرا
وامیدارد
بی خیال
این هوس بشوم
نمیخواهم
دیگر
زخم بخورم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در خاطراتـــ ــم


دستــــ ــکاری می کنم


هر به ايـــــامی


هرجــــــــا


دلــــــــ ــم تنگ شد


...تـــــو را


می سازم





 

marziye70

عضو جدید
گاه یک لبخند آن قدر عمیق است که گریه میکنم
گاه یک نغمه آن قدر دست نیافتنی است که با آن زندگی میکنم
گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند
گاه یک عشق آن قدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگران نباش
حال دلم خوب است !
نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش ، به وقتِ خواستنِ تو ...
آرام ، جوری که نبینی و نشنوی
...
...گوشه ای نشسته ،
و رویاهایش را به خاک می سپارد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو دلم می‌گیرد
و با خودم می‌گویم
کاش آن یک بار که دیدمت
گفته بودم
که بی تو دلم می‌گیرد
...
که بی تو زندگی سخت می‌شود
که بی تو هوای بودنت دیوانه‌ام می‌کند
اما نمی‌گفتم
که این «گاه» ها
گهگاه
تمامِ روز و شب من می‌شوند
آن وقت بغض راه گلویم را می‌گیرد
درست مثل همین روزها

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل آن است که

شاهرگ احساسم را زده باشی

بند نمی آید

دوست داشتنت...!





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


آسمان ...
همچون دل من گرفته و تار است
آرزوی من این روز ها
رنگ آسمان آبی و روشن دیروزهاست ......

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
...
احساس میکنم
در هر رگم
به هر تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ای میزند جرس.
آمد شبی برهنه ام از دور
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در
دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو
چون خزه به هم.
من بانگ کشیده ام از آستان یأس:
« آه, ای یقین بازیافته
بازت نمی نهم! »
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شکه نشو
من از تمام ارتباطات ناسالم جهان می ترسم
سم که نخورده ای داد بزن دوستم داری
تا اینهمه سنگ به شیشه ی اتاقت نزنم
زیرزمین تاریک تر از آن است که نترسیم
غلط کردیم دلمان زود زود تنگ می شود
آمده بودم بگویم
یکشنبه ساعت 5 سرِ سی متری با فرار موافقم
کفش های تو که زیر بغلت جا می شود ؟
ساعت 6 یکشنبه از تو خبری نیست
چقدر گرگ شده بود
پدرت توی شلوغی محله
کاش چاقو را به سینه ی من می سپرد
نه داغت را
دوشنبه حرف ندارد مگر نه ؟
دیدی گفتم هیچوقت ترکت نمی کنم
حالا تنها من و تو ایم
حتی عذاب قبر را هم کنارت دوست دارم ...
 

samira20*

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز می چیدم پازلهای دلم را کککککککککک
دیدم کامل نمی شود ..........
بی یاد تو !




 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشـب، همیــــטּ حَـوالـــــــــے

زلــــــزله ای رُخ داد ...

حـالا همـه حـالـَمــ را می پـُرسند !!!

بـی خـبـر از اینـ ـکـه " مــَـــــטּ"

بـه ایــن لـرزیـدنـهـا

سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـَرده امـــ...

بـه لـرزشـهای شـَدیـــدِ شـانه هایـَمــــ

و تـَـرَکـــهای عمــیــقِ قــلــبــمـــ...

امـّـــــا هنـوز " خـــوبَـــمـــ" !!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلگیرم از تو

دلگیرم از تو

دلگیرم از تو

از تو که شوق دیدار دوست را از من گرفتی
و تشخیص دادی صلاح نیست که بروم


حالا تا رسیدن به خانه ی دوست
سالهای سال فاصله افتاده
 
بالا