معماری با مصالحی از جنس دل

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
کجای این شب غریبم
کجای این کرانه ی کبود
کجای این شبی که از غزل
چراغ ماه قسمتش نبود
کجای این همیشه ابریم
که آسمان نشان نمی دهد​
به گریه میرسم ولی سکتوت
به گریه هم امان نمی دهد​
کجای این شبم که می کشد
هوای گریه ام به نا کجا
از این خرابیم که می برد
به خانه ای که نیست ای خدا
کسی نمانده پا به پای من
اگر غمی که خانه زاد توست
اگر صدای سرمه ریز من
که شعر سر به مهر یاد توست
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیشانی ام ...

چسبیدن به سینــه ات را میخواهد..

و چشم هایم خیس کردن پیراهنت را...

عجب بغض پرتوقعی دارم...

مــن امروز ..




 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تلاشِ بی هوده نکن!
چنان مُرده ای در من
که مسیح هم اگر عبور کند از تو
بیدار نخواهی شد
 

tahereh68

عضو جدید



تو را


نه عاشقانه


و نه عاقلانه


و نه حتی عاجزانه


که تو را عادلانه


در آغوش میکشم


عدل


مگر آن نیست که


هر چیزی


سر جای خودش باشد؟
 

tahereh68

عضو جدید
همچون ساعت شنی شده ام

که نفس های آخرش را میزند
و التماس میکند، یکی پیدا شود و برش گرداند
من هم ....
نه ....!!
لطفا بَرم نگردانید!!!!

بگذارید تمام شوم....



 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــــــه
ام میـــکنــد…

 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تمام وجود مے گویم:

این روز ها عجیب دل تنگ توام

دل تنگ اجابت چشمانت

دل تنگ رنگ نگاهت

دل تنگ بوے عَطرت

تو که نیستے ...

انگار زندگے بودن را کــم می آورد و

بهانه گــیر نبودن است

تو کـه نیستے دلتنگے هایت مــرا از پا در می آورند ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوشبحال اوني كه زير سايته و باهاته
سايتم برا من تنگ اومد و فقط يه نقطه ازش باقي گذاشتي برام
سنگدل دل من با ادل اون چه فرقي مگه داشت؟
كاش ميفهميد دوست داشتن را
دلم خيلي گرفته
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه می دانی از دل تنگم؟

گاهی به خدا التماس می کنم فقط خوابت را ببینم

می فهمی؟ خوابت را…
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چه دنیای ساکتی

دیگر صدای تپش قلب ها غوغا نمی کند

بی گمان همه شکسته اند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﮔﺎﻫـــ ـــــﮯ

ﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨـــ ــﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ

،ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧــــ ــــﻪ
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساده که میشوی

همه چیز خوب میشود

خودت
غمت
مشکلت
غصه ات
هوای شهرت
آدمهای اطرافت
حتی دشمنت

یک آدم ساده که باشی
برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست
که قیمت تویوتا لندکروز چند است
فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد

مهم نیست
نیاوران کجاست
شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه
کدام حوالی اند
رستوران چینی ها
گرانترین غذایش چیست


ساده که باشی
همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود
همیشه لبخند بر لب داری
بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی
زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی

آدم برفی که درست میکنی
شال گردنت را به او میبخشی


ساده که باشی
همین که بدانی بربری و لواش چند است
کفایت میکند
نیازی به غذای چینی نیست
آبگوشت هم خوب است
ساده که باشی



آدمهای ساده را دوست دارم
بوی ناب آدم میدهند

ساده که می‌شوی

فرمول نمی‌خواهی
ایکس تو همیشه مساوی ایگرگ توست
ساده که می‌شوی
درگیر رادیکال، انتگرال و مشتق و ریاضت‌ها نیستی
هرجایی به راحتی محاسبه می‌شی
ساده که می‌شوی
حجم نداری، جایی نمی‌گیری
زود به‌یاد میایی و دیر از خاطر میروی
ساده که می‌شوی
کوچک می‌شوی
توی دل هر کسی جا می‌شوی
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻫﯿﭽﮑﺲ،

ﺑﺮ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﭘﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﻧﻤﯿﻨﺸﯿﻨﺪ!
ﯾﺎ ﯾﺎﺭ ﺩﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺖ، ﯾﺎ ﯾﺎﺩ ﯾﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﺮ . . ..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـــــــ ــــ ـــ ـــــی تو درین غروب خلـــ ـــ ــــــوت و کور
من و یـــ ــــ ــــاد تو عالمـــ ـــــ ـــــــی داریم
چشـــــ ــــــ ــمت آینــــ ـــ ـــــ ــــــه دار اشک مــــ ـــــ ــــن است
شب چراغــ ـــــ ـــی و شبنمی داریـــــ ـــــ ــم....





 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
. نمیدانی چقدر دلم برای درد دل های مادر بزرگم پر کشیده.
.. چقدر برای وقتی که صدایم می زد تا موهایش را برایش ببافم..
چقدر دلم می خواهد دوباره صدایم بزند..
. نه پنجره ای نیست…
مادر بزرگی نیست…
من هستم و پیاده رویی که انگار او هم قدم های مرا از یاد برده…
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
كسي به سوگ نشست

و در مصيبت آن روزهاي خوب گريست

كسي نمي‌داند

كه پشت پنجره آواز كيست مي‌آيد

كه كيست مي‌خواند
(حميد مصدق)
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من

دیدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من



عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن، ناتوان شد

رفتی چو تیر و کمان شد، از بار غم پیکر من



می‌سوزم از اشتیاقت، در آتشم از فراقت

کانون من، سینه من، سودای من، آذر من



دل در تف عشق افروخت، گردون لباس سیه دوخت

از آتش آه من سوخت، در آسمان اختر من



گبر و مسلمان خجل شد، دل فتنه آب و گل شد

صد رخنه در ملک دل شد، ز اندیشه کافر من



شکرانه کز عشق مستم، میخواره و می‌پرستم

آموخت درس الستم، استاد دانشور من



در عشق، سلطان بختم، در باغ دولت، درختم

خاکستر فقر تختم، خاک فنا افسر من



اول دلم را صفا داد، آیینه‌ام را جلا داد

آخر به باد فنا داد، عشق تو خاکستر من





بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل

چون می‌تواند کشیدن این پیکر لاغر من
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاییز محزونی
که در خون تو می خواند
گامی به تو نزدیک و گامی دور
آرام همراه تو می اید
روزی تمام باغ را
تسخیر خواهد کرد
ای روشن آرای چراغ لالگان
در رهگذار باد
با من نمی گویی
آن آهوان شاد و شنگ تو
سوی کدامین جوکنارانی گریزان اند ؟
آه
شب های باران تو وحشتناک
شبهای باران تو بی ساحل
شب های باران تو از تردید
و از اندوه لبریز است
من دانم و تنهایی باغی
که رستنگاه آوای هزاران بود
وینک
خنیاگرش خاموش
و آرایه اش
خونابه ی برگان پاییز است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از برگ برگ دفتر من پرت می شوند

معشوق های خسته ی پایان گرفته ام

یلدای چشم های تو را گریه می کنند

موهای رنگ و بوی زمستان گرفته ام.......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


سـڪوت پشت گوشے تلفـטּ
سنگیـטּ تریـטּ سـڪوت هاست ...
نـﮧ از בست ها ڪارے ساפֿـتـﮧ است
نـﮧ از چشم ها ...
 
بالا