داستان کوتاه خنده دار

A.mohsenzadeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردی جوان در راهروي بيمارستان ايستاده ، نگران و مضطرب در انتهای کادر در بزرگي ديده مي شود با تابلوی اتاق عمل . چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج مي شود . مرد نفسش را در سينه حبس مي کند . دکتر به سمت او مي رود مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند . دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم . اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده . ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم، چشم چپ رو هم تخليه کرديم . بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی . روي تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زيرش رو تميز کنی و باهاش صحبت کنی . اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش رو برداشتیم ؛ مرد سرش گيج می رود و چشمانش سياهی می رود . با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد و ...
دکتر: هه !! شوخی کردم ، زنت همون اولش مرد ؟ !!!
 

A.mohsenzadeh

عضو جدید
کاربر ممتاز
(نژاد انسان ها)
روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید مامان نژاد انسان ها از کجا اومد ؟ مادر جواب داد خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید. پدرش پاسخ داد: خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد . دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت : مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند من که نمی فهمم !
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد نژاد و نسل خودم گفتم و بابات در مورد نسل خودش !!!
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
(نژاد انسان ها)

روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید مامان نژاد انسان ها از کجا اومد ؟ مادر جواب داد خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید. پدرش پاسخ داد: خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد . دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت : مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند من که نمی فهمم !
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد نژاد و نسل خودم گفتم و بابات در مورد نسل خودش !!!

دمش گرم.
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مردی جوان در راهروي بيمارستان ايستاده ، نگران و مضطرب در انتهای کادردر بزرگي ديده مي شود با تابلوی اتاق عمل.چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج مي شود.مرد نفسش را در سينه حبس مي کند.دکتر به سمت او مي رود مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند . دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم.اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده.ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم، چشم چپ رو هم تخليه کرديم . بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی.روي تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زيرش رو تميز کنی و باهاش صحبت کنی .اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش رو برداشتیم ؛مرد سرش گيج می رود و چشمانش سياهی می رود . با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذاردو ...
دکتر: هه!!شوخی کردم ، زنت همون اولش مرد ؟!!!

چه دکتر بی مزه ای..........:D
 

پترو

عضو جدید
کاربر ممتاز
(نژاد انسان ها)

روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید مامان نژاد انسان ها از کجا اومد ؟ مادر جواب داد خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید. پدرش پاسخ داد: خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد . دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت : مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند من که نمی فهمم !
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد نژاد و نسل خودم گفتم و بابات در مورد نسل خودش !!!

دمش گرم.
:mad:
 

محمد ساوه

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مرسی آزاده.....

دکتره یه پ ن پ میگفت خوشگل تر میشد....بی نمک....باید بزنه بچسبه به دیوار و بشه تابلو سبز...

مادره هم خیلی خوب گفتش،باریک.....به افتخاره همه مامانا که همیشه حاله باباهارو میگیرن:w17:
 

t3teknik

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردی جوان در راهروي بيمارستان ايستاده ، نگران و مضطرب در انتهای کادردر بزرگي ديده مي شود با تابلوی اتاق عمل.چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج مي شود.مرد نفسش را در سينه حبس مي کند.دکتر به سمت او مي رود مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند . دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم.اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده.ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم، چشم چپ رو هم تخليه کرديم . بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی.روي تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زيرش رو تميز کنی و باهاش صحبت کنی .اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش رو برداشتیم ؛مرد سرش گيج می رود و چشمانش سياهی می رود . با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذاردو ...
دکتر: هه!!شوخی کردم ، زنت همون اولش مرد ؟!!!

اگه من جای او مرده بودم - یه سیلی میزدم تو گوشش - مرتیکه نفهم شعورم خوب چیزیه-
بر می گشتم و چهارتا فوش --- بهش می دادم . یه کم دور می شدم و دوبار بر می گشتم و غم و غصمه روش پیاده میکردم
:mad:


(نژاد انسان ها)

روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید مامان نژاد انسان ها از کجا اومد ؟ مادر جواب داد خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید. پدرش پاسخ داد: خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد . دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت : مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند من که نمی فهمم !
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد نژاد و نسل خودم گفتم و بابات در مورد نسل خودش !!!


عجب مادر بی تربیتی:w20:
 

Unline

عضو جدید
اگه من جای او مرده بودم - یه سیلی میزدم تو گوشش - مرتیکه نفهم شعورم خوب چیزیه-
بر می گشتم و چهارتا فوش --- بهش می دادم . یه کم دور می شدم و دوبار بر می گشتم و غم و غصمه روش پیاده میکردم
:mad:


عجب مادر بی تربیتی:w20:


شما چقدر عصبانی هستی امروز !
 

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال
مردی جوان در راهروي بيمارستان ايستاده ، نگران و مضطرب در انتهای کادردر بزرگي ديده مي شود با تابلوی اتاق عمل.چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج مي شود.مرد نفسش را در سينه حبس مي کند.دکتر به سمت او مي رود مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند . دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم.اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده.ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم، چشم چپ رو هم تخليه کرديم . بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی.روي تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زيرش رو تميز کنی و باهاش صحبت کنی .اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش رو برداشتیم ؛مرد سرش گيج می رود و چشمانش سياهی می رود . با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذاردو ...
دکتر: هه!!شوخی کردم ، زنت همون اولش مرد ؟!!!

یه موقعیت شبیه این برای من پیش اومده..البته کسی شوخی نکرد اما من واقعن خوشحال شدم که مرد و اینجوری زنده نموند. نه بخاطر زحمت خودم. بخاطر عذابی که اون از زنده بودن میکشید.





(نژاد انسان ها)
روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید مامان نژاد انسان ها از کجا اومد ؟ مادر جواب داد خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید. پدرش پاسخ داد: خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد . دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت : مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند من که نمی فهمم !
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد نژاد و نسل خودم گفتم و بابات در مورد نسل خودش !!!

با مزه بود...ولی
هر ایده ای که الان پذیرفته شده ، در ابتدا بهش میخندیدن بعد باهاش مخالفت میکردند و دست آخر قبولش میکنن.
متاسفانه این برخورد عوام با واقعیتهای علمیه...
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
(نژاد انسان ها)
روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید مامان نژاد انسان ها از کجا اومد ؟ مادر جواب داد خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید. پدرش پاسخ داد: خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد . دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت : مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند من که نمی فهمم !
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد نژاد و نسل خودم گفتم و بابات در مورد نسل خودش !!!

:biggrin::biggrin::biggrin:

خیلی باحال بود آزاده جان
 

mor1360

عضو جدید
کلا، و بخصوص دوستانی که ناراحت شدن یا انتقاد کردن، متوجه عمق مطلب نشدن! :)
 

Sima

مدیر تالار مهندسی هسته ای همکار مدیر تالار زبان
مدیر تالار
کاربر ممتاز
خوب بود
 

mohammad5mousavi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک لرستانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند :
تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم !
اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم !
شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم !
سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند
.
.
.
.
.
.
لرستانی: قهوه خودش رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،
یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
نمیفروشم....!!!
 

Similar threads

بالا