مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون ... کجا به کوی طریقت سفر توانی کرد
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب میزدم
t@hi
عضو جدید
دلا تا کی در این زندان فریب اینو ان بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
مدح این بی دولتان عار است دانا را ولیک***چون تویی را مدح گفتن افتخار است،ای حکیم!
مرا جدا ز تو ویرانه ای است هرشب جای***که سوخت آتش هجر تو خانمان مرا
* * *
* * * ,•’``’•,•’``’•,
•,`,
اندر ره عشـق است كه عاشـق چون شمـع
هم ســوزد و هم گـريـد و هم آب شــود
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * * * *
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبه ای***ورنه پای ما کجا وین راه بی پایان کجا
تا بدان زنجیره ی داناپسند/
ساختی پای دل شهزاده،بند
دست از طلب ندارم تا کام من براید
یاتن رسد به جانان یا جان ز تن براید
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مارا عطشی دست داد
دوش می امد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست
آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |