معماری با مصالحی از جنس دل

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریا چه دل پاک و نجیبی دارد
بنگر که چه حالت غریبی دارد
آن موج که سر به صخره ها میکوبد
با من چه شباهت عجیبی دارد !!!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاریکم ای یلدا مهتاب می خواهم
لب تشنه ام ای اشک ، سیلاب می خواهم
در حسرت موجم ، باران کفافم نیست
درمان درد من ، باران ِ نم نم نیست
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا با من مدارا کن که من مجـــنونم و مســـتم
اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم
بیا با من مدارا کن که من غمگین و دلخستم
اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بســتم
 

mahtabbb

عضو جدید
akh
akh
akh ke cheghad sakhte
del bebandi
bad ye shab bi seda bere
va to faghat azash ye shomare hefz bashi
.....................................................................................................................................................
bi entehast darde eshgh
va bi entehast na tavani dar bayane in ehsase tanhayi
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
سوزنبــان پیــری شـــده ام
که نه امید از آمـدن قــطار می بُـرَد
نه دل از کنـجِ ایســتگاه متــروکه اش . . .
 

ال دی اچ

عضو جدید
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من وزن رضایت مندی است
زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست
من دلم میخواهد قدر این خاطره را دریابیم.




خداوند ناظر حقایق است اما در بیان آن شتاب نمیکند
 

mohanna360

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگ نبودی...
تا ببینی..
گاهی....
نابود میشوی...
حتی با یک تشابه اسمی...!!
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺑﺩار ؛
ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ "ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ" ﺑﺪﻫﺪ ،
ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ
"ﻫــــﺮﮐﺴـــﯽ"

 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
آشفته ام!
هر روز آشفته ترم!
در دلم توفانی برپاست!
خیال تو...
خیال تو گاه دیوانه ام می کند و گاه آرام!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺑﺩار ؛
ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ "ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ" ﺑﺪﻫﺪ ،
ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ
"ﻫــــﺮﮐﺴـــﯽ"



اندازه اغوشم کوچک هست
اما
هنوز بوی هیچ کس را به خود نگرفته
اگر دوست داشتی در اغوشت میگیرم
تا بوی خودم را حس کنی
نه بوی
ادمی که
دیروز در اغوشش بودم
اخر از اغوش همه فراری هستم
و تحمل هیچ اغوشی را ندارم
اخر هیچ اغوشی بخاطر خودم باز نمیشود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

آشفته ام!
هر روز آشفته ترم!
در دلم توفانی برپاست!
خیال تو...
خیال تو گاه دیوانه ام می کند و گاه آرام!!


اشفته هستم
ولی کسی حواسش به اشفتگی و تنهاییم نیست
در قلبم کسی هست
که او هم حواسش به من نیست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقصیر من نبودکه با این همه . . .
که با این همه امید قبولی
در امتحان ساده‌ی تو رد شوم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم

گلها همه آفتابگردانند -
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در کلاس روزگار
درسهای گونه گونه هست
درس دست یافتن به آب و نان
درس زیستن کنار این و آن
درس مهر
درس قهر
درس آشنا شدن
درس با سرشک غم ز هم جدا شدن
در کنار این معلمان و درسها
در کنار نمره های صفر و نمره های بیست
یک معلم بزرگ نیز
در تمام لحظه ها تمام عمر
در کلاس هست و در کلاس نیست
نام اوست : مرگ
و آنچه را که درس می دهد
زندگی است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل من غمگین است ، غصه ام سنگین است

گرچه با هم نفسم زندگی شیرین است

میل گل در من نیست ، بال من خونین است

اشک غم باید ریخت ، رسم دنیا این است
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قطاری سوی " خدا " می رفت و
همه مردم سوار شدند ,
اما وقتی به بهشت رسيدند ,
همگی پياده شدند و فراموش کردند که
مقصد " خدا " بود نه بهشت ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیرِ پنجره ی اتاقم


« مرا ببوس » را می خواند


آواز خوانِ کوچه های شب.


می بوسمَ ت


و طرحِ لب هام می ماند

رووی غبارِ سردِ شیشه!

کبودی لبهایت تقصیر خود توست

گفته بودم بوسه ، بوسه میاورد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

نگران نبودنت نباش نفرینت نمیکنم!

همینکه دیگر جایت در دعاهایم خالیست برایم
کافیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از اولین و آخرین نامه ای که برایت نوشته ام .!

هیچ پاسخی نرسیده!

ولی خوشحالم که برگشت نخورده ...


حتما به دستت رسیده!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلت به ماندن نیست جانم...
برو...!
گدایی چشمانت را دیگر بلد نیستم...
مگر یادت نیست؟
نذر کرده بودم
که کوه شوم

و پای نبودن هایت بایستم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

عجـایب هشت گانه اند...
آغـوش "تـــــــــو"
هیچ بعـدی ندارد ..
واردش کـه شوی ،
زمـان بی معنـا میشـود...
بی آنکـه نفـس بکشی روحـت تازه می شود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺁﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺑﺩار ؛
ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ "ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ" ﺑﺪﻫﺪ ،
ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ
"ﻫــــﺮﮐﺴـــﯽ"

یوانه نمی گوید دوستت دارم...

می رود تمام دوست داشتن را به هر جان کندنی جمع می کند از هر دری می زند زیر بغل ...

می ریزد پای کسی که قرار نیست بفهمد دوستش دارد و شاید اگر هم

بفهمد لایق آن دوست داشتن نباشد..

میدانی

این روزها من دانسته عجیب شبیه آن دیوانه شده ام........
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگران نباش...
من میدانم چگونه
با حسرت نبودنت تا کنم...
فقط برایم بنویس که
هنوز میخندی...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سه هم زبان

در زیر این آسمان می بینم که

عین القضاة در سمت راستم و ابوالعلا در سمت چپم ایستاده اند

و ما سه تن ، بی آن که با هم باشیم ،

با هم تنهاییم .

و زمان ، ما سه هم زبان را نیز

یک در حصار قرنی جدا

زندانی کرده است !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دفنت می کنم

همان طور که خواسته بودی٫

همان طور که آرزو می کردی

کوشش بیهوده ای بود

خواستن تویی که نامهربانی خصلتت بود.


خسته؟

نه فقط کمی کم آوردم ...​
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط پلی بودم برای عبورت...
فکر تخریب من نباش
به اخر که رسیدی
دست تکان بده
خودم فرو می ریزم...!!!
 

marziye70

عضو جدید
در خانه باز شد
کودک شادمان به سمت در دوید
مرد باز هم دست خالی به خانه امده بود
کودک نگاهی به چشمان شرمسار پدر انداخت
سپس دستان پدر را گرفت تا دیگر خالی نباشد...

 

marziye70

عضو جدید
تولد انسان ، روشن شدن کبریتی است
و مرگ ، خاموش شدن ان
بنگر در این فاصله چه کردی
گرما بخشیدی
یا سوزاندی

 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حاصل سبز ترین باور من برگ زردیست

که از لای ورق های دلم می ریزد...

مانده ام سخت غریب!

دیگر از سبزترین حادثه ها می ترسم...!!!
 
بالا