رد پای احساس ...

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرم را شاید بتوانند دیگران گرم كنند
اما وقتى تو نیستى،
هیچكس نیست دلم را گرم كند!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا بر سـر دو راهی گذاشته ای.....


سکوتت علامت رضاست...؟
یــــا
جواب ابلهان خاموشی است...؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما آهن نیستیم
ما هردو دقیقا آهنرباییم!
هرچقدر هم دلتنگ باشیم باید یکی منفی شود تا دیگری را جذب کند...
مثبت که میشوی،
دلم میخواهد شبیه تو باشم،
مثبت؛
نزدیک ات که میشوم...
دافعه ات از هرچه دل است بیرونم میکند...
نمی دانستم اینها قانون اند، اثبات شده اند! نگاه کن:
از هر طرفی که میچرخم
قطب همنام ات به من میرسد...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمانت را ببند و فقط لحظه ای خود را به جای من بگذار...
حس می کنی چقدر تنهایم ؟!
وقتی میان این همه آدمک چوبی شانه ای نیست که تکیه گاه گریه ام باشد
وقتی که آغوشی نیست که از همه دل خستگی ها در بر بگیرم
وقتی دست های گرمی نیست که دستانم را شریک شود
یا اشکانم را با سر انگشت هم دلی پاک کند
وقتی که هیچ چشم منتظری در این دنیا برای من پلک نمی زند
وقتی صدایی نیست که خستگی لحظه هایم را با لحن گرمش دل داری دهد
وقتی که هیچ گوشی نیست که این همه دل نوشت را بشنود
حس می کنی تنهاییم را ؟؟!!

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
X

کسی صدایم می زند انگار
از پشت حصار شیشه ای اندوه
کسی انگار مرا می خواند
آن سوی دلتنگی هایم
کمی دور تر
پی صدا می روم
نه,هیچ کس نیست انگار
باز هم خیال مشوش من است
یا که وهمی ساده
به کجا می نگرم؟!
اینجا جز من و آیینه
که هر روز مرا می نگرد
هیچکسی نیست انگار…



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

از مــن فـــــــ ــاصـــلــــــ ـه بــــگـيــــــ ر !
هــربــار کـــه بــــه مــن نــزديـکـــ ميـ شـــويـ ،
بـــاور ميـ کنم ـهــــنــوز ميـ شــود زندگــيـ را دوستـ داشتـ !
از مـن فـــــــــــــــ ــاصـــــلــــــــ ـه بــــ ـگـيـــر !
خسـتــــ ـه امـ ازامــيـــــ ـدهــايـ ِ کــــ ـوتــــ اه .......!!!​
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!![/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
زغم های دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم زتو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است ببین غرق گناهم
دو دست دعا بر آورده ام به سوی آسمان ها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشانها
چو نیلوفر عاشقانه چنان می پیچم بپای تو
که سر تا پا بشکفد گل زهر بندم در هوای تو
به دست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد؟
به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را دگر که پذیرد؟
((قیصر امین پور))
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی کنارم میایی
امید به سراغم میاید
اما نمیدانم چرا
اینقدر راحت
امیدم تبدیل
به یاس میشود
وقتی دور میشوی
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـنهاکـه بـاشـی سیــگار را بـهتـر میـفهـمی
تـنها کـه بـاشـی بیـشتـر کتـابــ میـخـوانـی
تـنها کـه بـاشـی فیلـمــ را بـهتـر میـبـینـی
تـنها کـه بـاشـی قِهـوه اتــ هـرگز سَـرد نمـیشـود
تـنها کـه بـاشـی دیـرتر شَـبــ میـشـود
تـنها کـه بـاشـی مـوهـایَـتــ را مُـرتَـب نمـیکنـی
تـنها کـه بـاشـی شـیشـه عَطـرتــ پُــر بـاقـی میـمانـد
تـنها کـه بـاشـی هیـــچ چیـز خنـده دار نیـسـت
تـنــهـایـی خـــــــــوبـــه.....نه..!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


انتظار يعني چشمان من كه پشت پنجره جا مانده است.

انتظار يعني عكس غبار گرفته ي تو از همان روز جدايي.

انتظار يعني قلم من كه هرچه مي نويسد جز نام تو نيست.

انتظار يعني شب يلدا نشان من كه به شوق آمدنت تا سحرگاهان پشت درب قلبت

مي ايستم تا درب قلبت را بگشايي و مرا سيراب از عشق كني

انتظار يعني نگاه من به جاده اي دور.

اتنظار يعني خنديدن ابر در ميان باد.

انتظار يعني آوارگي باد.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
انتظار یعنی
ارام و بی صدا
بی انکه کسی بشنود
نامت را صدا بزنم
و روزی تو از پس یک
جاده بیایی
و مرا ارام صدا بزنی
و در اغوش بگیری
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـن دلـم مـی خــواهـد

سـاعتـی غـرق درونـم بـاشــم

عـاری از عـاطفـه هــا

تُـهــی از مـوج و سَــراب

دورتـراز رفقــــا ...

خـــالی از هـر چه فِـــراق

مـن نـه عـاشـق هستــم ؛

و نـه محتـــاج نـگاهــی کـه بلغــزد بـر مـن
مـن دلـم تنـگ خــودم گشتـه و بَــس ...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد بعضی نفرات روشنم میدارد قوتم می بخشد
یاد بغضی نفرات رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی سویشان دارم دست
جراتم می بخشد
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گاه مي انديشم چندان هم مهم نيست اگر هيچ از دنيا نداشته باشم

همين مرا بس که کوچه اي باشد و باران و انسانهايي در زندگيم که زلالتر از بارانند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه مکنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه
ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون
فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت
به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته
یه قلب تنها و کبود هلک یه نگاهته
من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره
بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره
روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی
بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی
یه وقت من و گم نکنی تو دود اون شهر غریب
یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه
غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه
چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی
تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون
منم تو رو سپردم دست خدای مهربون
راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم
از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره
غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه
سرفه های مکررم مال هوای دوریه
گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه
مثه یه بچه که بار اوله میره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟
دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره
از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون
همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون
یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره
داد کشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره
یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم
تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم
امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می کنی
فانوس آرزوهامونو داری خاموش میکنی
گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست
با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست
عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه
یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم
داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم
وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر
حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه
تو رفتی و من غریب شدم چه دنیای عجیبیه
زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه
دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه
تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه
مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه
دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار
تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار
فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم
به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم
اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب
که هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
نورشونو بدرقه پکی خنده هات کنن
یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره
مریم همون کسی که بیشتر از همه دوست داره
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانی را بياموزيم



مهربانی را بياموزيم

فرصت آيينه ها در پشت در مانده است

روشنی را می شود در خانه مهمان کرد

می شود در عصر آهن

- آشناتر شد

سايبان از بيد مجنون ،

- روشنی از عشق

می شود جشنی فراهم کرد

می شود در معنی يک گل شناور شد



مهربانی را بياموزيم

موسم نيلوفران در پشت در مانده است

موسم نيلوفران يعنی که باران هست

يعنی يک نفر آبی است

موسم نيلوفران يعنی

يک نفر می آيد از آن سوی دلتنگی



می شود برخاست در باران

دست در دست نجيب مهربانی
مهربانی را بياموزيم



مهربانی را بياموزيم

فرصت آيينه ها در پشت در مانده است

روشنی را می شود در خانه مهمان کرد

می شود در عصر آهن

- آشناتر شد

سايبان از بيد مجنون ،

- روشنی از عشق

می شود جشنی فراهم کرد

می شود در معنی يک گل شناور شد



مهربانی را بياموزيم

موسم نيلوفران در پشت در مانده است

موسم نيلوفران يعنی که باران هست

يعنی يک نفر آبی است

موسم نيلوفران يعنی

يک نفر می آيد از آن سوی دلتنگی



می شود برخاست در باران

دست در دست نجيب مهربانی

می شود در کوچه های شهر جاری شد

می شود با فرصت آيينه ها آميخت

با نگاهی

با نفس های نگاهی

می شود سرشار -

- از رازی بهاری شد



دست های خسته ای پيچيده با حسرت

چشم هايی مانده با ديوار روياروی

چشمها را می شود پرسيد

آسمان را می شود پاشيد

می شود از چشمهايش ...

چشمها را می شود آموخت

می شود برخاست

می شود از چارچوب کوچک يک ميز بيرون شد

می شود دل را فراهم کرد

می شود روشنتر از اينجا و اکنون شد



جای من خالی است

جای من در عشق

جای من در لحظه های بی دريغ اولين ديدار

جای من در شوق تابستانی آن چشم

جای من در طعم لبخندی که از دريا سخن می گفت

جای من در گرمی دستی که با خورشيد نسبت داشت

جای من خالی است

من کجا گم کرده ام آهنگ باران را ؟!

من کجا از مهربانی چشم پوشيدم؟!




می شود برگشت

می شود برگشت و در خود جستجويی داشت

در کجا يک کودک دهساله در دلواپسی گم شد ؟!

در کجا دست من و سيمان گره خوردند؟!

می شود برگشت

تا دبستان راه کوتاهی است

می شود از رد باران رفت

می شود با سادگی آميخت

می شود کوچکتر از اينجا و اکنون شد

می شود کيفی فراهم کرد

دفتری را می شود پر کرد از آيينه و خورشيد

در کتابی می شود روييدن خود را تماشا کرد

من بهار ديگری را دوست می دارم



جای من خالی است

جای من در ميز سوم ، در کنار پنجره خالی است

جای من در درس نقاشی

جای من در جمع کوکبها

جای من در چشمهای دختر خورشيد

جای من در لحظه های ناب

جای من در نمره های بيست

جای من در زندگی خالی است



می شود برگشت

اشتياق چشم هايم را تماشا کن

می شود در سردی سرشاخه های باغ

جشن رويش را بيفروزيم

دوستی را می شود پرسيد

چشمها را می شود آموخت

مهربانی کودکی تنهاست

مهربانی را بياموزيم...







می شود در کوچه های شهر جاری شد

می شود با فرصت آيينه ها آميخت

با نگاهی

با نفس های نگاهی

می شود سرشار -

- از رازی بهاری شد



دست های خسته ای پيچيده با حسرت

چشم هايی مانده با ديوار روياروی

چشمها را می شود پرسيد

آسمان را می شود پاشيد

می شود از چشمهايش ...

چشمها را می شود آموخت

می شود برخاست

می شود از چارچوب کوچک يک ميز بيرون شد

می شود دل را فراهم کرد

می شود روشنتر از اينجا و اکنون شد



جای من خالی است

جای من در عشق

جای من در لحظه های بی دريغ اولين ديدار

جای من در شوق تابستانی آن چشم

جای من در طعم لبخندی که از دريا سخن می گفت

جای من در گرمی دستی که با خورشيد نسبت داشت

جای من خالی است

من کجا گم کرده ام آهنگ باران را ؟!

من کجا از مهربانی چشم پوشيدم؟!




می شود برگشت

می شود برگشت و در خود جستجويی داشت

در کجا يک کودک دهساله در دلواپسی گم شد ؟!

در کجا دست من و سيمان گره خوردند؟!

می شود برگشت

تا دبستان راه کوتاهی است

می شود از رد باران رفت

می شود با سادگی آميخت

می شود کوچکتر از اينجا و اکنون شد

می شود کيفی فراهم کرد

دفتری را می شود پر کرد از آيينه و خورشيد

در کتابی می شود روييدن خود را تماشا کرد

من بهار ديگری را دوست می دارم



جای من خالی است

جای من در ميز سوم ، در کنار پنجره خالی است

جای من در درس نقاشی

جای من در جمع کوکبها

جای من در چشمهای دختر خورشيد

جای من در لحظه های ناب

جای من در نمره های بيست

جای من در زندگی خالی است



می شود برگشت

اشتياق چشم هايم را تماشا کن

می شود در سردی سرشاخه های باغ

جشن رويش را بيفروزيم

دوستی را می شود پرسيد

چشمها را می شود آموخت

مهربانی کودکی تنهاست

مهربانی را بياموزيم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سردی نگاهو بشکن فاصله سزای ما نیست

تو بمون واسه همیشه این جدایی حق ما نیست

بودن تو آرزومه حتی واسه ی یه لحظه

میمیرم بی تو...

موندن من یه بهانست یه سرود عاشقانست

من برات ترانه میگم تا بدونی که باهاتم

تو خود دلیل بودنم بی تو شب سحر نمیشه

میمیرم بی تو...

من عشقت رو به همه دنیا نمیدم

حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم

با تو میمونم واسه همیشه...

اگه دنیا بخواد من و تنها بمونیم

واست میمیرم جواب دنیا رو میدم

با تو میمونم واسه همیشه...

خاطرات تو رو چه خوب چه بد حک میکنم

توی تنهاییام فقط به تو فکر میکنم

با تو میمونم واسه همیشه..
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگو تو هم دلتنگــــــــ میشوی گاهی

دلم امیــــــــدِ واهی میخواهد
برای زنده ماندن !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

میگویند احساسم به بازی میگیری
و من تنها ارام لبخند میزنم
اما هیچ کس
نمیداندچگونه باور دارم
عشقت را
که هر بار
کاری میکنی که ناراحت بشوم
همین باور نمیگذارد
ناراحتت کنم
بگذارراحت بگویم
اری حسودیم میشود
گاهی وقتها وقتی با من هستی
با کس دیگر باشی
غمگین میشوم
اخر تنها همین چند لحظه کنارم هستی
اخر هر بار به بودنت در کنارم قسمت دادم
تنها شانه بالا انداحتی و دور شدی
و چشم انتظار بازگشتت گذاشتی مرا
چشم انتظار امدنت
نمیدانم از گدامین سو خواهی امد
اما
چقدر دلم میخواست
خیلی زود بیایی و مرا در اغوش بگیری
و بگویی دوستت دارم
اینقدر خودت را عذاب نده
مگر نگفتم تو نازنین من هستی و دیگران دوستانم
ارام باش
اینقدر مرا بین خودت و دوستانم قرار نده
بالاخره روزی میاید که
تو را به همه نشان میدهم
میگوییم تو مال من هستی
و چه قدر دلم میخواست اینگونه به من میگفتی
نه اینکه
هر بار تنهایم بگذاری و نمیدانی این کارت
تنها غمم را بیشتر میکند اخر تنها میخواهم کنار تو باشم
حتی قید تمام ان پسرانی را که میشناسی را زدم
اما باز هم تو مرا رها میکنی
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
بَدتریـــن دَرد ، مُــردَن نیست

دل بَــستن به کسیــه که

سهم تو نیستـــ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اصلا من بنویسَم و بنویسَم و بنویسَم
چـه فَرقـي می کُنَد ؟
نه تو این ها را میخوانــی ؛
نه دلتنگیِ من در این واژه ها می گُنجـَد ...

امــ ـآ ...
نَکـُنَد یادت برود ،
که این « دل نوشـته ها » را
یکــ « دل » نوشــته ... ؟
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا