رد پای احساس ...

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو خوش باش
در کنار تمام انانی که
هر بار بخاطر بودن با انها
مرا رها کردی
تو خوش باش که من انقدر تنها هستم
که نیازی به فردایی ندارم
اخر فردایی برایم دیگر وجود ندارد
تو خوش باش
انگاه که قلبم را شکستی
ان هم برای بار دوم
دیگر چیزی از من نمیماند
اه
ادمها
اگر روزی به کسی
رسید که دوستش داشتید
همیشه کنارش بمانید
نه ترکش کنید
و نه به خاطر دیگران رهایش
ادمهای عزیز
عشق مقدس هست
هر کس رسید به من گفت لیاقت عشقم را
معشوقم ندارد
لبخند میزدم
شانه بالا میانداختم
و از دور معشوقم را تماشا میکردم
و هر بار میگفتم خداوند
از دورن هر کسی اگاه هست
اگر همانگونه که شما میگویید او لیاقتم را
نداشت
مطئن باشید
خودش احساسم را طوری سرد میکرد
که دیگر حتی یک قطره اشک هم نریزم
پس من تنها
تسلیم خواست خدایم هستم
معشوق من
تو بخاطر هر جرم نکرده
محکوم کردی مرا
به نبودنهایت
و محکوم کردی به مرگ و چوبه اعدام
هر بار در سر چوبه اعدام
تنها نگاهم به تو بود
که با سردی
نگاهم میکردی
و رو از من برمیگرداندی
و من لبخند میزدم
که حداقل اخرین صحنه ای که
چشمانم تماشا میکند
تو هستی
امروز هم تماشایت کردم و ارام به سمت چوبه دارم رفتم
مثل همیشه نگاه سردت را تقدیمم کردی
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز


روی دیوار
روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو
چشــــم می کشم و دهانی که بخندد
به این همه تنهایی و انتـــظار ...
این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ
و تکه ذغالی که خطــــ می کشد
نیامدنتـــــــــ را ...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه اي خواهد رسيد از ناكجا آباد اما براي تو،

فقط براي تو،

شايد قصه اي باشد از اميد بي كران،تنها ايمان بياور به وجود پستچي مهربان آسمان!!!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قهوه چشمانت
شیرینی نگاهت
دیگر چیزی نمی خواهم
من هرشب
تا صبح بیدارم
شعر میگویم
خیال می بافم.

----------------
فهیمه اسعدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هــر آدمـی کــه مـــیـرود ،
یــک روز ..یــک جـایـی ..
بــه یـک هــوایــی ..
بـــرمیـــگـردد !
همــیشه یـک چـــیـزی ،
بـــرای ِ جــامــانــدن هــست ! حتّــی ؛ . .
یــک خـــاطـــره !!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخــواب تــا نگــاهــت کنــم
و بــرای هــر نفــس تــو،
بــوســه*ای بنشــانــم بــه طعــم
هــر چــه تــو بخــواهــی . . .
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گـاهـی وقـتـا
دلـم فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت رو مـیـخـواد
که زُل بـزنـی بـهـم
و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . .
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد گرفتـــه ام

انسان مدرنـــی باشــــم...

و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم

بـه جای بغـــــض و اشــــک...

تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه

هوای بـــد ایــن روزهــا

آدم را افســــــــرده میکنـد...!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مرا معنا کن
من که در خلوت ترد تو مجسم شده ام
من که در هر نفست شیفته تر
دیر بازیست که مطرح شده ام
در تو تکرار مکرر شده ام
تو مرا معنا کن
بگذرانم ز گل صورتی حوصله ها
بگذرانم ز پل همهمه تنهایی
بنشانم به سکوت سرخ تجربه ها
نفسم میگیرد...
تو مرا معنا کن
بال خوشحالی من وا شده است
چشمه شادی من راهی عالم شده است
هم چنان مغشوشم
بوی باران٬تپش نبض سلام
دلخوشم ساخته است
تو مرا معنا کن
مگذارم که چنین بر جسد شادی خود خیره شوم
خسته و لخته و فرسوده شوم
من که بی تاب و پریشان همه شب
بر تن شعر شبیخون زده ام
و چه گستاخ غزلی برایت ساخته ام
که از عطر خوش آن مست شوی
بنگر ای دلک منتظرم
قاصدک ها گویی
که ز پشت پلک پنجره
خبری یا که پیامی دارند
چشم های نگرانم متلاشی شده است
و صدای لیز آمدنت
باورم گشته کنون
مکشانم به پرده ی جنون
از شگفتی های تو در باغ وجود
چشمه ای کاشته ام
چه روان بر همه رگ های خیالم جاری و به آن می بالم
انقلابی٬گویی درتنم میروید
و هوای هوس پیروزی منقلب کرده مرا
ای که در هر نفسم
قصه ای خوب و مکرر شده ای
ای که از اوج همه خواهش ها
باز تو برتر شده ای
بگذرانم ز حریر عشقت
و مرا معنا کن.

|
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
مخاطب خاص

مخاطب خاص

ای آرزوی من!
تو آن همای بخت منی کز دیار دور
پر پر زنان به کلبه من پرکشیده ای
بر بامم ای پرنده عرشی خوش آمدی
در کلبه ام بمان
زیرا تو هم، چون من
یک آشیان گرم محبت ندیده ای...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حـتـی در خـواب هـمـــــ کـه مـیـبـیـنـمـت ،

نـفـسـمـــــ بـنـد مـی آیـد ... !

مـانـده امـــــ اگـر واقــــــــــــعـاً بـبـیـنـمـت چـه مـی شـود ؟!! ...

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
طاقت من طاقت دل طاقت سنگ است

غزل پریده رنگ است دل ترانه تنگ است

نه در زمین نه در زمان جای درنگ است

بیا که وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است

هر کسی همنفسم شد دست آخر قفسم شد

من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد

اون که عاشقانه خندید خنده های منو دزدید

پشت پلک مهربونی خواب یک توطئه می دید


رسیده ام به ناکجا خسته از این حال و هوا

حدیث تن نیست مرا طاقت من نیست
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشم من بیا منو یاری بکن

گونه هام خشکیده شد کاری بکن

غیر گریه مگه کاری میشه کرد

کاری از ما نمیاد ،یاری بکن

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه می خواد

هر چی دریا رو زمین داره خدا، با تموم ابرای آسمونا

کاشکی میداد همه رو به چشم من

تا چشمام به حال من گریه کنند

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد تا قیامت دل من گریه میخواد

قصه ی گذشته های خوب من ، خیلی زود مثل یه خواب تموم شدند

حالا باید سر رو زانوم بذارم ، تا قیامت اشک حسرت ببارم

دل هیچکی مثل من غم نداره ، مثل من غربت و ماتم نداره

حالا که گریه دوای دردمه ، چرا چشمم اشکشو کم میاره

خورشید روشن مارو دزدیدند ، زیر اون ابرای سنگی کشیدند

همه جا رنگ سیاه ماتمه ، فرصت موندنمون خیلی کمه

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

سرنوشت چشماش کوره، نمیبینه

زخم خنجرش میمونه رو سینه ، لب بسته ، سینه ی غرق به خون

قصه ی موندن آدم همینه

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد......
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
مخاطب خاص

مخاطب خاص



فدای اون گل که یه روز یکی میخواد بده دستت
فدای اون دوییدنات وقتی میگیره نفست
فدای ذوقه موندنو فدای درد رفتنت
فدای پرواز کردنت فدای اون نشستنت
فدای صبرو طاقتت فدای بیحوصلگیت
فدای بچه بودنت فدای کله زندگیت
فدای عطر خنده هات فدای طعم موندنت
فدای دوست نداشتنات حتی فدای روندنت
فدای اون اتیشی که دایم به قلبم میزنی
فدای انتخاب تو ای موندگار رفتنی
فدای تو که هیچ روزی هیچکی نمیشینه به جات
فدای هرچی تو داری مخصوصا اون رنگ چشات
فدای لحظه ای یه بار تو رویاها بوسیدنت
فدای لحن سلامات فدای روزه دیدنت
فدای اخم ابروهات ابروهای بی حوصلت
فدای هر چی تو بگی حتی شکایتو گلت
دنیا بهونست عزیزم فدای اسمتو خودت
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
زَن بودن مثل ققنوس بودَن میمآند

هی آتش می گیری و بآز نآ امید نمیشوی و اَز خاکسترت زَن متولد میشود

زَن قدآست دارد......

برآی با او بودن باید مَـــــــرد بود!!

نه نـــــَـــــر......

نَفس تازه کن بآنـــــــو
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدَمے کـہ بیصِدا قَهر میکُند،

میخوآهَد کـِہ بِمانَد!

کـِہ دوبآره بِخواهَد،

کـِہ دوباره خوآستِـہ شَود!

وَگرنـہ کـِہ رَفتن را بَلد اَست..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

نــَخند به منـــــــ که زمینـــــــــ گیرمــــــــ

روزیـــــــ اَز شادیـــــــ پاهایَمــــــ به زمینـــــــ نمیـــــــ رِسید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهے فقط בلتـ میخواهـב

زانو هایتــ را تنگــ בر آغــوش بگیرے ...

گوشـﮧ تریـن گوشـﮧ اے کـﮧ مے شناسے بنشینے

و فقـط نگاه کنے...

چقـבر בلت براے یکــ خیال راحت تنگـــ مے شوב...

 

H E L I A

عضو جدید
در کوچه ای
به تو رسیدم
اما دیدم
دست دیگری را گرفته ای
تنها
گل سرخ را ارام
روی نزدیکت قرار دادم
انقدر در اغوشش
به نفس نفس افتاده بودی
که تحمل دیدنش را نداشتم
تنها دیدم
گلم را هر
دو زیر پا له کردید
و اینگونه
دوباره قلبم را با بی تفاوتیهایت و بی تو جهی همیشگیت به من
شکستی
کاش میفهمید چه دردی دارم
وقتی از دور تماشایت میکنم و تو متوجه بودنهایم نیستی
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش انقدر مهربان نبودم



حالا که رفتی برایت دعا می کنم



که خوشبخت شوی

راستی چه فایده
اگر دعایم اثر داشت نمی رفتی...


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راست میگفتند



وقتی بروی



دیگر برنمیگردی



هر چند که من در هوای




آمدنت هم بمیرم باز تو



بی خیال من وعشق من شده ای



جوریکه انگار کسی نبود



آخرش هم نیست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب غــم هــا . . .


برایـم مهــمانــی گــرفتــه انـــد . . .


و مـــن میخــواهـــم بتــرکـانــم


همــه ی بغــض هایـــم را ...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا