دست‌نوشته‌ها

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
توکل بخدا


گاهی نمی شود که نمی شود بهتر اصلا نمی خوام که بشه
اعصابم ندارمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

بله توکل به خدا

گاهی بعضی شدنها به ضر میباشد
اما نمیدانم چرا اعصاب نداری
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.

.

چشمهایش خیس بود
با غمی به گلهای در حال پلاسیدنش نگاه میکرد
لبخند میزد اما نگاهش غم داشت
دخترک گل فروش را حتی کسی نگاه هم نمیکند
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میگویند سخت است وفادار دستانی باشی که حتی یکبار انها را لمس نکرده ای ........اما به نظر من اشتباهه ........میشه وفادار بود .......وقتی عهدی

در قلبت ببندی .....

حتی اگر هیچوقت دستانش را لمس نکنی ..........این قلب توست که از وفا میگوید ...وفاصله هیچ نقشی ندارد .....پس میتوان وفادار بود به دستانی

که هیچگاه انها را لمس نکرده ای .....
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تو را در تمامی ترانه هایم سروده ام .........

وقت هایی که دلتنگت میشوم .........همه چیز ان طور که قلبم میخواهد میشود .....

تو را می سرایم ......در اسمانی که محل زندگی من است .....

تو دیوان همه ی ترانه های منی ...
...زندگی من .......
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خنده های زورکی
تظاهرهای همیشگی
همیشه تنهایی
همیشه غم
تنها گاهی به ادمها نگاه میکنم
نفسی عمیق میکشم و ارام ارام
پیش میبرم شاید درد دارم
اما میخندم
تا کسی نفهمد چه دردی دارد
دنیایت را نابود کردن و خیلی ساده رفتن
تنهایی دردش انجاست که
کسی را نداری که سر بر شانه اش بگذاری و اشک بریزی
کاش پرواز میکردم و میرفتم
به اوج نبودنها
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک روز زندگی من:

صبح 6 بیدار شی از 7 سر کار باشی تا 4 بعدازظهر 4:30 بری دنبال صافکاری های ماشین دوستت یهو رفیق فابریکت زنگ بزنه تو شلوغ پلوغی صافکاری که امروز تولدمه و 9 بیا که می خواییم بریم بیرون:surprised: ایشون ساعت 7 زنگ زدن

بدو بدو ماشین بگاز برو خونه دوش بگیر آماده شو سر راهت دو تا از دوستای دیگتم سوار کنی بری قرار

خلاصه تا 1:30 بیرون باشی و کلی بهت خوش بگذره..................... (سانسور)

ساعت 2 برسی خونه خسته و کوفته بخوای بخوابی که باز 6 بیدار شی

یه محض گذاشتن چشات رو هم خواب یکی رو ببینی که یک زمانی عشقت بوده و چند سال باهاش بودی تازه اوج بدبختی اینه که وقتی هم باز از خواب بیدار میشی تو ذهنت باشه چه شود روزی که با این وضع شروع بشه


کاش ذهن آدم هم کلید ها shift + delete داشت تا همونجور که ادمها و خاطراتشونو از توی زندگیمون حذف کردیم از توی مغزمون هم حذف می کردیم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی تنها
با صدای بلند
برایش ارزوی
خوشی و شادی
میکنم
کنار معشوقه ای
که گاهی بخاطرش اشک می ریزد
و هر لحظه به یادش هست
و من تنها
به گذر زمان میاندیشم
و به اینکه کی میشود
یادش دیگر در قلب و ذهنم جایی نداشته باشد
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دیر نیست که بشنوی
در انتهای این جاده
مسافر مهربانی با کوله باری از محبت پیش می اید
حساب کن
دقیق و دقیقتر حساب کن
کجای جاده ایستاده ای
چند گام تا او فاصله داری
ایا اصلا در جاده ای
یا در خانه زیر خر وارها خواب خفته ای که نه گوشی داری برای شنیدن و نه چشمی برای دیدن
حساب کن
دقیق حساب کن
که کجایی؟
با تو ام ای دل
بیداری؟
می شنوی چه می گویم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سوگ سیاوش
را در عمق نگاه
همان زنی
خواهی دید
که برای داشتنش
ابرویش را برد
تا تصاحبش کند
اما خودش رسوا شد
این هست رسم زمانه
برای داشتن کسی
اگر ابرویش را
ببری
هرگز نمیتوانی او را داشته باشی
 
آخرین ویرایش:

S i s i l

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگز,
و یا
"شاید" هرگز ,
و در صورت اقبال بلند,
سالها به طول خواهد انجامید که در پهنه ی وسیع گیتی,کسی را ملاقات کنیم که در عین بیگانگی آشنا,و علی رغم دوری,نزدیک و بدون هیچ پیوندی, ریشه های مهر و محبتش تا عمیق ترین لایه های زمین قلبت، ریشه بدواند و رشته رشته ی آن با ذره ذره ی تار و پود وجودت عجین گردد.
زمینی که جز تخمِ صداقت و مهرورزی,و انسانیت و گذشت در آن نرویانیده ای.
زمینی که تا به حال,مزرعه ی بذرهای آفت زده و پوچ,نبوده و نخواهد بود.
البته,و صد البته این دیدگاه شخص من است و منحصر بخودم.
بسیار هستند کسانی که به "بودی" دل میبندند و به "بادی" دل میگسلند.به نازی شیفته و به نیازی فراری میشوند.
بسیار هستند کسانی که دیگران را نه به خاطر اصالتها و ارزشهای وجودیش,بلکه فقط و فقط برای ارضای حس قدرتمند "مالکیت خویش" میخواهند و تمتعِ آنی.
و نیک میدانم که برای اینان,(که هميشه کثیر الاعداد هستند),جز خود,و خودیتِ خود,چیز دیگری معتبر و با ارزش نیست.
پس این طایفه در هر آشیانی و با هر دلستانی که منفعت های شخصی شان برآورده شود,خواهند آرمید!!.
آری, این دیدگاه قدرتمندِ من است که بسیاری از "منش ها" را زیر سوال میبرد.
"ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است".
آه...که قلبم بسیار سنگین است.
حکایت روزگار همین است.دنیا و دلبستگان به آن,علوِ طبع و همت عالی را نمیتوانند قبول کنند.برای همین است كه بزرگان ,دنیا را زندان "آزاده" مخاطب قرار میدهند. اما "من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک".
نمیدانم چرا روی سخن بدین جا رسید.البته همیشه این چنین است,وقتی که قلم بر دست قلب باشد,نوشته پریشان میشود.نوشته ی پیوسته و موزون,هنرِ عقل و مغز است که الآن به کناری افتاده و فی الحال,کاتبِ ما,دل ماست.
"پیش سالک هر چه آید,خیر اوست".
چقدر خوشحالم که مینویسم.چقدر خوشحالم که دفتری دارم که شبیه من است!
چقدر خوشحالم که در عالمِ به این بزرگی,حداقل یک چیز هست که صبورانه و مهربان,بدون هیچ اعتراض و عداوت و کینه و ...,با دل من دمساز و یارِ غار است.
واااای خدای من,یاد حضرت مولا(ع) افتادم!!
یاد نخلستانهای کوفه؛و چاههایی که دفتر خاطرات علی(ع) بودند.وَه که چه کشف بزرگی.
چقدر ما به هم شبیه هستیم(البته در این مقوله).
آه خدای من!!
گویا امشب درِ معني به روی دلم گشوده شده,چرا که هم اکنون,به ارزش و منزلت آیه ی شریفه "و نون و القلم و مایسطرون" پی بردم.
پرودگارِ من به قلم قسم خورده و آنچه مینویسد.
پروردگارا!! صمیمانه ترین سپاسگذاری مرا بابت آفرینش قلم و آنچه مینویسد, پذیرا باش.
امشب چه شبی شده.چقدر دلم نوشتن میخواهد,اما افسوس که زمان کافی برایم فراهم نیست.افسوس...افسوس.

.
.
.
چهارشنبه ـ 21/10/1390
بامداد ـ 3:54


:gol: دفتری دارم که شبیه من است!
 

solar flare

مدیر بازنشسته
گاهی ادم حس میکنه پر شده از خالی
نه جایی واسه زندگی هست نه هوایی واسه نفس کشیدن
مثل امروز من که اونقدر تو این دنیا جا واسه بودن کم آوردم که تو اتوبان شهید کسایی تبریز که یکی از خطرناکترین اتوبانهای ایرانه گاز ماشین رو گرفتم اصلا برام همه نبود میرسم به شرکت یا نه اما گویا هنوز نفس کشیدن برام اجباریه
اما اینو از ته دل میگم واقعا خسته ام
از خودم
از زندگیم
از آدما
از دنیا...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گاهی ادم حس میکنه پر شده از خالی
نه جایی واسه زندگی هست نه هوایی واسه نفس کشیدن
مثل امروز من که اونقدر تو این دنیا جا واسه بودن کم آوردم که تو اتوبان شهید کسایی تبریز که یکی از خطرناکترین اتوبانهای ایرانه گاز ماشین رو گرفتم اصلا برام همه نبود میرسم به شرکت یا نه اما گویا هنوز نفس کشیدن برام اجباریه
اما اینو از ته دل میگم واقعا خسته ام
از خودم
از زندگیم
از آدما
از دنیا...



خستــه ام ,

اما صبــــور !

گاه گــاهی نفسی می آید

و دلم در هر نفسی

از هر چه نبودن خالیـستــ !:gol:
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهایی دلم را
به کسی نمیدهم
هر کسی بعد از تو امد
نمیفهمید حالم را
تنها کسی که با تمام وجود تمنا می کردم
یک نفر بود
اما او هرگز نفهمید
وقتی به او یواشکی میگویم
عزیزم
تنها توقع دارم
او نیز یواشکی بگوید عزیزم
اینگونه
تمام دنیایم نابود نمیشد و روی سر اینگونه خراب نمیشد
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا بخوان ....

مرا از اسمانم بخوان .....اسمانم .....شاهد تمامی خاطرات من است ......

مرا از انسوی دریاها بخوان ......دریا شاهد تمامی بی قراری های من برای توست .....

حرفهایم را از باد بخوان .........زیرا باد قاصدک های دل مرا نزد تو خواهند اورد ........
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دستم به هیچ کجا نمیرسد
اما همین که خدا لبخند میزنه
کمی اروم میشم
ولی دلم
یه اتفاق
غیر منتظره میخواد
یه اتفاق تا دوباره امید بیاد سراغم
بی بی فاطمه تمام دل تنگی دل ادمها برطرف کنید و دل تنگی دل من هم برطرف کنید
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه قدر اون لحظه ها رو دوس دارم ...وقتی کنارت می شینم و ...
چشم هامون با هم حرف میزنن ...لب هامون سکوت اختیار کردن ....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی باید در سکون به ادمها نگاه کنی
چون هیچ وقت نه تو اونا میفهمی و نه اونا تو رو میفهمن
اونوقتهاست که دلت میخواد
سایه ات زبان حرف زدن داشت تا کمتر احساس تنهایی کنی
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
لمست را
وقتی چنان سردی
می چشم
مثل قالب یخی که روی لاله ی گوشم
سر می خوری
لذت سرد نابی داری
بانو
با ............
یخ میکنم
تورا
آقا
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارم می ترکممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم:cry:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در شبهای مهتابی
به سکوت همیشگی
اتاقم خیره میشوم
حتی اینه هم
میداند
دیگر نمیخواهم
خودم را درونش تماشا کنم
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی تنها بودن ، بهتر از بودن با افراد بی لیاقت است ...

کسانی که به تنهایی قدرت پرواز دارند ، قوی ترین بال ها را دارند

هنگام پرواز به شاهین نگاه کن که چه زیبا و آزادانه بال هایش را می گشاید...
 

قنبری پور

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب زمانه غریبی است
عجب زمانه عجیبی است
مردمان این زمانه چه بی احساس اند
براستی اینان از عشق چه می دانند
مردمان این زمانه با هم چه غریبند و چه دیر می فهمند
درک چه مشکل ساز شده
ای کاش قادر بودند
ای کاش به صراط می آمدند
آری زمانه عجیبی است و چه غریبانه من قنبری پور فکر در دام این دو روزه دنیا گرفتار آمده ام
از بچه های ادبیات خواهش می کنم اگه ایرادی داره که داره بفرمایید که درست کنم آخه من رشته ام ادبیات نیست زیاد وارد نیستم .با تشکر
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی وقتها وقتی دل تنگ میشوم
غصه هایم را به اب
لبخندم را به خورشید میدهم
خورشید را سفارش کرده ام تا
حواسش به انکه دوستش دارم باشد
اب را هم سفارش کرده ام
تا وقتی کنارش هستم به یادم نیاورد در لحظات نبودنش چه دردی را تحمل کردم
 
  • Like
واکنش ها: sh85
بالا