نامه عاشقانه من

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای تمام عاشقان
عشق زیباترین هدیه ایست که
سراغ دارم
اگر دچارش شدید
غصه نخورید
بلکه شاد باشید
و با صدای بلند
بخندید
من که از عشق لذت میبرم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چشم به راه که میشوی
اشک میریزی
دل تنگ که میشوی اشک میریزی
اما وقتی
دلت شکست
تنها
سکوت میکنی
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
راستش من این حس را ندارم

این نوشته ها من را یادنوشته های دیگه ای میندازه یادم نمیاد کجا بوده اما برام اشناست

ولی میدونم ریتم نوشته ها تصاویر

شخص دیگه ای نوشته هاش روی همین سبک بود

ولی نویسنده دیگری بودند

به هر حال تاپیک زیبایی دارید

ممنون از شما :gol:

با اینکه عرایض شما یه توهینه به من ... اما من انتقاد تلقی میکنم ...

ممنون از انتقاد شما!!!!

من به عنوان یه نویسنده نمیام مسئولیت حرفه ای ام را زیر سوال ببرم و پایین دست توشته دیگران

اسم خودم رو بنویسم!!!!!!!

عکس ها که همه توی نت هست...( ادعایی ندارم)

اما در مورد دل نوشته ها... من مطالعه زیاد می کنم....

و هر روز سعی میکنم دیوان کلمات و اندیشه هایم را پر بار تر کنم...

با اینکه (کلمات عاشقانه و احساسی همه یه منظور رو دارند)


اما احساس من هم نقش به سزایی دارد...

حرف شما منصفانه نیست!!!!

و در مورد رمانم

رمان من پر فروش نرین کتاب توی تمایشگاه بود...( که اگر کار خودم نبود استقبال نمی شد)

هنوز هم جز بهترین ها و پرفروش ترین های انتشارات نگیما است

توی خبرگذاری ایبنا مستندات موجود است ...

پایین امضام هم لیتکش را قرار داده ام..

می تونید مطالعه کنید.. تا دچار سوتفاهم نشید...

ممنون تشریف اوردید...
 
آخرین ویرایش:

aramesh"

عضو جدید
با اینکه این یه توهینه به من ... اما من انتقاد تلقی میکنم ...

ممنون از انتقاد شما!!!!

من به عنوان یه نویسنده نمیام مسئولیت حرفه ای ام را زیر سوال ببرم و پایین دست توشته دیگران

اسم خودم رو بنویسم!!!!!!!

عکس ها که همه توی نت هست...( ادعایی ندارم)

اما در مورد دل نوشته ها... من مطالعه زیاد می کنم....

و هر روز سعی میکنم دیوان کلمات و اندیشه هایم را پر بار تر کنم...

با اینکه (کلمات عاشقانه و احساسی همه یه منظور رو دارند)


اما احساس من هم نقش به سزایی داره

حرف شما منصفانه نیست!!!!

و در مورد رمانم

رمان من پر فروش نرین کتاب توی تمایشگاه بود...( که اگر کار خودم نبود استقبال نمی شد)

هنوز هم جز بهترین ها و پرفروش ترین های انتشارات نگیما است

توی خبرگذاری ایبنا مستندات موجود است ...

پایین امضام هم لیتکش را قرار داده ام..

می تونید مطالعه کنید.. تا دچار سوتفاهم نشید...

ممنون تشریف اوردید...



خانم نویسنده ...

دچار سوء تفاهم نشید

من به تازگی افتخاراشنایی باشما را پیدا کردم و خوشحالم از این بابت

شما چرا ناراحت شدید

من که چیزی نگفتم

من از شما پوزش میخواهم

من فقط گفتم نوشته های زیادی را میخوانم و نوشته های شما هم مثل انها زیبا هستند ...

و اینکه نوشته ها شباهت های زیادی دارن


من متوجه هستم رمان شما به نام رها موجوده ....حتی خیلی مشتاقم بخونم ...

فکر نمیکردم اینقدر دچار سوء تفاهم بشید

من از شما پوزش میخوام من هیچگونه بحثی روی نوشته های شما ندارم

ممنونم از شما :gol:

ا
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

برای تگارم

تو را می شناسم

تو سالهاست که شاهزاده قصر رویاهای منی!

تو سالهاست که مونس شب های تنهایی منی

تو سالهاست آرزوی دیرین منی

و حال به دیدارم آمدی

زمانی که حتی تصورش را هم نمی کردم

میخواستم از عشق فاصله بگیرم

میخواستم تنهایی را مونس لحظه هایم معرفی کنم

میخواستم در کلبه بی کسی هایم مسکن گزینم

و از این روزگار انتقام بگیرم

اما تو با رنگ حضورت به همه بی رنگی های زندگی من, رنگی از مهربانی پاشیدی

ومرا در برابر تمامی نا کامی ها در آغوش کشیدی

براستی که تو مرا با عشق آشتی دادی

با محبت آشنانمودی

و به سرنوشت و آینده ام امیدوارکردی

دوستت دارم


نازنین فاطمه جمشیدی




 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانم نویسنده ...

دچار سوء تفاهم نشید

من به تازگی افتخاراشنایی باشما را پیدا کردم و خوشحالم از این بابت

شما چرا ناراحت شدید

من که چیزی نگفتم

من از شما پوزش میخواهم

من فقط گفتم نوشته های زیادی را میخوانم و نوشته های شما هم مثل انها زیبا هستند ...

و اینکه نوشته ها شباهت های زیادی دارن


من متوجه هستم رمان شما به نام رها موجوده ....حتی خیلی مشتاقم بخونم ...

فکر نمیکردم اینقدر دچار سوء تفاهم بشید

من از شما پوزش میخوام من هیچگونه بحثی روی نوشته های شما ندارم

ممنونم از شما :gol:

ا

من ناراحت نشدم عزیرم...

فقط همیشه همه چیز رو کامل توصیح میدم...

تا مشکلات کمنری در آینده پیش بیاید

من هم به خاطر حضورتون متشکرم..

موجب مباحات من است که رها رو مطالعه کنید
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانم نویسنده ...

دچار سوء تفاهم نشید

من به تازگی افتخاراشنایی باشما را پیدا کردم و خوشحالم از این بابت

شما چرا ناراحت شدید

من که چیزی نگفتم

من از شما پوزش میخواهم

من فقط گفتم نوشته های زیادی را میخوانم و نوشته های شما هم مثل انها زیبا هستند ...

و اینکه نوشته ها شباهت های زیادی دارن


من متوجه هستم رمان شما به نام رها موجوده ....حتی خیلی مشتاقم بخونم ...

فکر نمیکردم اینقدر دچار سوء تفاهم بشید

من از شما پوزش میخوام من هیچگونه بحثی روی نوشته های شما ندارم

ممنونم از شما :gol:

ا

خانمم

حرفهای مرا تنها یه آگاهی پندارید...

انسانهای بزرگ همیشه انتقاد ها و پیشنهاد ها شنیده اند

من که دانشجویی بیش نیسنم...

برای بزرگ شدن زمان ... اگاهی.. نجربه... علم نیاز دارم...

خوشحالم که باهاتون آشنا شدم...

من هم اگر ناراحتتون کردم متاسفم...
:gol:
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم تنگ است ......


ای عاشقانه ترین نگاه ....که هیچ نگاهی را جزنگاه تو نمیخواهم ....

چون نفسهای من زاده ی نگاه تو و از وجود توست ...

من عاشقم ...

عاشق با تو یکی شدن .....عاشق ان لحظه ام که مرا از اسمان میخوانی و مرا دل میدهی ...


عاشق لحظه ای هستم که نام مرا میخوانی و به میعادگاه همیشگی مان که همان قلبمان هست دعوت میکنی ....

مرا به اغوشت بخوان

مرا بخوان ترنم وجود من ...


 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای نگارم

آرامش همه جارا فراگرفته است...

تنها صدای نفس های تو می آید...

هیچ تلاطمی نیست!

قاصدک های نگاه من، شانه تورا می خوانند...

جز تو تکیه گاهی نیست!

دستانم را به کمر تو می سپارم ... ناگفته هایم را به آب...


این نوازش را پایانی نیست!


نازنین فاطمه جمشیدی




 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به یاد ندارم لحظه ای را که بی یاد تو برایم گذشته باشد ....

زندگی من ...

مرا قلبم همانجاییست که تو انجایی .....تو که نسیم عطر حضورت مرا زندگی و جانی دوباره است ...

مرا به وصال زیر باران اشنا کن ...

به بوسه های زیر باران ...در کوچه های اشنای با قدمهایمان ...

اندیشه ام با توست و برای توست ...

زندگی من ...



 

یاربانو

عضو جدید
:gol:

جایــی در ایــن کره خاڪـی
تــو نفس میکــشــی و مـن
از هــماטּ نفـس هایتـــ ...
نفس میکشم !
تـو بــاش ...
هـوایتـــ ! بـویـتـ !
برای زنده ماندنم ڪـافـــی است …
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:

جایــی در ایــن کره خاڪـی
تــو نفس میکــشــی و مـن
از هــماטּ نفـس هایتـــ ...
نفس میکشم !
تـو بــاش ...
هـوایتـــ ! بـویـتـ !
برای زنده ماندنم ڪـافـــی است …


برای خواهرم

فرسنگها از من دوری ...اما یادت در قلب من همیشه هست ...

دوستت دارم خواهرم ...
 
آخرین ویرایش:

"gole naz"

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نارنجی وبنفش [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]صورتی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو صورتی دوست نداشتی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دستهایت زیبا بود نوشته های روی دیوار را تو پاک کردی ورفتی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هم مسیر بودیم اما هم سفر نیودیم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] رویایت مرا به اسارت کشاند ودر اسارت نشاند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هستی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اما واقعیتی تلخی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شومی[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ویرانگری[/FONT]
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـَن که میـدانــَم،
از یـآد خواهـَم رفــت
پیــر میشـوم و فـرامـوش میکـُنــَم خـــودَم را...
مـَن مـُدت هـآســت
که مــُرده ام!
عیــسی را خبـَر کنیــد!
میخواهــَم [SUP]زنـــده[/SUP] شـوم ....

 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی تو رفتی برگ ها افتادند ،
درختان خمیده ،
گل ها پژمردند
وقتی تو رفتی خورشید کم رنگ شد ،
شب ها طولانی ,
زندگی پر غم شد
وقتی تو رفتی آسمون بغض کرد ،
ابر گریست ،
دل شکست
وقتی تو رفتی شادی پنهان شد ،
دلتنگی آمد ،
اشک سرازیر شد
وقتی تو رفتی دریا بی آب شد ،
ماهی ها مردند ،
ساحل بی جان شد
آآآری تـو رفـتی و مـن ماندم و یک خـروار دلـتنگی .
ای غـریبه ی آشـنا خوشحال نباش تنها نیستم !
هـنوز هم خاطرات و عکس هایت هست . . . با عکس هایت حرف میزنم و با خاطراتت نفس میکشم . . .
بـعد ماه ها دوری هـنوز بـوی ناب عطرت را بر لباسم حس میکنم . . .
آآآهـای بی انـصاف مـن به تو ” وفـا ” کردم اما تـو به من و خـودت ” جـفا ” کردی و ایـن بود پـایان تـلخ قـصه ی ما . . .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در اين تنهايي تنها و تاريك خدا مانند

دلم تنگ است.

بيا اي روشن ....


اي روشنتر از لبخند

شبم را روز كن در زير سرپوش سياهي ها

تنها براي تو و به ياد تو...


دلم تنگ است.

بيا بنگر چه غمگين و غريبانه

در اين ايوان سرپوشيده وين تالاب مالامال

دلي خوش كرده ام با اين پرستوها و ماهي ها

و اين نيلوفر آبي و اين تالاب مهتابي.

شب افتاده است و من تنها و تاريكم ....


و در ايوان من ديريست

در خوابند

پرستوها و ماهي ها و آن نيلوفر آبي


بيا اي مهربان با من !

بيا اي ياد مهتابي.... !!!!:gol:



 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـے ترسم از نبوבنت و از بوבنت بیشتر…!

نـבاشتنت ویرانم میڪنـב وבاشتنت متوقفم…!

وقتـے نیستـے ڪسـے را نمـے خواهم و وقتـے هستے تورا میخواهم..!

رنگهایم بے تو سیاه است وבر ڪنارت خاڪسترے ام…!

خـבاحافظے ات به جنونم میکشـב و سلامت به پریشانے ام…!

بے تو בلتنگم وباتو بیقرار…

بے توخسته ام وباتو בر فرار…!

בرخیال مــלּ بمان… از ڪنار مــלּ برو…!!

مــלּ خو گرفته ام به نبوבنت…!

از سڪوتم بترس …

وقتی ڪـﮧ ساڪـــت می شوم ….

لابـב همـﮧ ے בرב בل هایم را بـرבه ام پیش خـــבا … !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من ذهنت رو میخونم قبول نداری وصف حالتو بخون
من صبورم اما...
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم !
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
من صبورم اما . . .
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .
آه . . . این بغض گران صبر نمی داند چیست !!!!

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای نگارم

دلتنگ که می شوم

بی قرار نر از همیشه ... تو را در خود می کاوم...

به آغوش باران پناه می آورم...


دلم کوچ می کند به مکانی که تو هستی .... تورا درقلبم می یابم...

سکوت می کنم...

با چشمانم تورا می خوانم... با نگاهم تورا می نویسم...


عطر حضورت بر خاطراتم می نشیند...

قاصدکهای معطر نفسهایت را می ستایم...

و مستانه دل به خوشبختی ات می سپارم

من همین جا، کنار بوسه های بیکران باران برگونه های زمین منتظرت می مانم...

نیک بختی ات را دربر بگیر و بازگردد...

من چشم در راهم...

نازنین فاطمه جمشیدی



 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای عاشقانی که به وصال رسیده اند
خوشابحالتان
شاید گاهی رسیده باشید
اما
گاهی همین رسیدن باعث دوریتان میشود
اخر
انقدر دیگر کنار هم هستید
معنای دل تنگی را از یاد برده اید
و معنای دوست داشتنتان را
گاهی یک شاخه گل رز تقدیم هم کنید
تا عشق
جان بگیرد
در اغوشتان
 

"gole naz"

عضو جدید
آری يادم امد...سالها بود می انديشيدم.....

اينهمه غم ز کجا پيدا شد.....ناگهان ...؟!

يادم امد.......رويا ها به روی دوشم سنگينی ميکرد..

خسته بودم از اينهمه رويای تلخ... نا فرجام....

ياری ام کردی تو.......فصل پاييز و شب باران بود........

راه نشانم دادی....

گفتی از خاطر دريا بگذر

پشت دريای خيال به جزيره ميرسی

تا رسيدی انجا.....رويا ها را بر سر راه جزيره بنشان.....خود برگرد!!!

....تنها....! من

رفتم ... رسيدم...نشاندم...امدم.....!

رويا هايم را به امان جزيره رها کردم....همان کار که تو گفتی....چه بد کردم.........

نه يکبار.......

هزار بار رفتم و رسيدم و نشاندم و امدم.......!

و تو هر بار غريبانه تر از اغاز......نگاهم کردی.....

و تو شايد به صداقت زدگی های دلم خنديدی......

ديدم رو يا هايم را ...که هر غروب.....يکيشان از کنار لبهای ترک خورده ی ساحل

تن به دستان يخ اقيانوس نيستی ها ميسپرد.......

می ديدم......... اما چه کنم که خسته بودم....!

جزيره ی رويا هايم.... از حريم پاک آن خاطره ها خالی شد.....

يکی از پس ديگری...ديگر بهانشان کمبود جا نبود......

خسته بودند.......!!!!

اخرين غروب بود..

داشتم ميديدم................

لحظه ی پايان اخرين رويا را....

چه معصومانه........!

من تکيه ام بر باد بود..... بی خبر...!

جزيره ام خالی شد......سوت و کور......

دلش گرفت...زانوان خيس اشکش را بغل کرد.....

با نگاهی بر من.....

آهی کشيد و به دنبال رويا های خاموش رفت....

اهش دلم را ترساند......گفته بودند اه مظلومان زود بر عرش الهی برود....

منتظر بودم اما....

نه به اين زودی ها......

‌عاقبت آه جزيره دامن روزگارم را گرفت....

و مرا به عمق باران و شب و پاييز داد.........وتو هم رفتی.....

من ماندم و روزگار بارانی......

کاش حرفت را نمی شنيدم......غريبه ی اشنا..........!!!***
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
نامه بنویس
به انکه دوستش داری
اینجا
سوت و کور هست
ولی وقتی یادت که به سراغم میاید
دیگر
هلهله میشود
کاش اینگونه
غوغا نمیکردی
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

برای نگارم



در عشق بازی میان زمین و آسمان

بوسه های مکرر باران مرا فرامی خوانند...

به تو تکیه می زنم...

قطره هایی از جنس امینت ... از جنس نوازش مرا می پوشانند...

نسیم را به موهایم می سپارم .... هستی ام را به تو ...

آسمان آلاچیقی از نور می شود...

به وجد می آید...هلهله سر می دهد...آتش بازی به راه می اندازد...

و من شورمندانه در کام وصال می لغزم...


نازنین فاطمه جمشیدی





 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای نگارم

قلمم کاغذ را می فرساید

آوای درونم، واپسین لبخندت را ... آخرین نگاه فریبنده ات را... به نگاه باران می بخشد...

اشک آسمان در بغضم نهان است

و دستان ظریف مرا می لرزاتد... طوفان درونم را برنمی تابم...

در انتهای فصل عاشقی هستم

غریب است...

هنوز صاعقه وار , زیستن در آغوش تورا می خوانم...

نازنین فاطمه جمشیدی







 
آخرین ویرایش:

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی اومد اونقدر آروم و بی صدا اومد که صدای قدماشو نشنیدم.

اما وقتی همه وجودم از حضورش پر شد اومدنش و باور کردم.

میدونم یه روز بی صدا از پیشم می ره...

واسه همین گوشامو تیز کردم که صدای قدمای بی صداشو بشنوم.

اونم اینو فهمیده و از خدا دو تا بال به بزرگیه دل فرشته ها گرفته که نفهمم کی منو تنها

میذاره تا این طوری واسه همیشه بمونم تو حسرت شنیدن صدای قدماش....

حالا میدونم یه روز پر می زنه و میره و اون روز دل عاشق شده من چقدر تنها میشه..........

دوستت دارم غریبه آشنای من!!!

 
آخرین ویرایش:

senator007

عضو جدید
وقتی که چشم بسته
روی طنابی که یک سرش در دست تو بود

بند بازی می کردم
...
دریافتم که همیشه در عشق

مساله اعتماد بوده است

میان چشم های بسته من و

دست های لرزان تو
!
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای نگارم

دلم تنگ است...

به وسعت هفت دریا و بی نهایتی آسمان باران های بی‌اجازه‌...

پاهايم را روي ردپاي تو مي گذارم...

چشمان نمناک ام را به باران می سپارم...


نقطه چین پاهایت ناگهانی تر از سایه قامت ریبایت محو می شوند...

و من ناباورانه تورا کم می آورم...

غریب است اما...دلم نبودنت را ... نیامدنت را...باور تمی کند...

چشم به جاده دارد...

به خیابانی که هر روز پرتردد تر از پیش است

و عابرانی که ترنم احساسم را باور ندارند ... به اشک هایم بی تفاوت می نگرند...

کاش...یه روزی...یه وقتی...یه جایی...یکی از عابران تو باشی...


نازنین فاطمه جمشیدی


 

Similar threads

بالا