امامت در آیینه قرآن و حدیث

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز

بنام خلق هستی بخش


مطالب زیر برگرفته از سایت
پرسمان دانشجویی است


ازكجا بدانیم که در بحث امامت حقّ با شیعه است یا با اهل سنّت؟




بر انیم تا با محوریّت عقل برهانی و با استناد به آیات قرآن کریم و احادیث منقول از اهل سنّت، این مدّعا را به اثبات برسانیم که خلیفه ی بلافصل رسول الله(ص) امیرمؤمنان علی(ع) می باشد؛ و جناب ابوبکر و جناب عمر بن خطّاب و عثمان بن عفّان شرعاً و عقلاً حقّ تصدّی خلافت رسول الله(ص) را نداشته اند.

شما می گویید: 2 ضرب در 2 مساوی است با 4 ؛ و دیگری می گوید: مساوی است با پنج. شما می گویید: در هر مثلث قائم الزاویه ، مربع وتر برابر است با مجموع مربّعات دو ضلع دیگر ؛ و دیگری می گوید: در هر مثلث قائم الزاویه ، مکعب وتر برابر است با مجموع مربّعات دو ضلع دیگر. شما می گویید: مجموع زوایای داخلی یک مثلث در فضای اقلیدسی ، برابر است با 180 درجه.
بر آنیم تا با محوریّت عقل برهانی و با استناد به آیات قرآن کریم و احادیث منقول از اهل سنّت، این مدّعا را به اثبات برسانیم که خلیفه ی بلافصل رسول الله(ص) امیرمؤمنان علی(ع) می باشد؛ و جناب ابوبکر و جناب عمر بن خطّاب و عثمان بن عفّان شرعاً و عقلاً حقّ تصدّی خلافت رسول الله(ص) را نداشته اند.

شما می گویید: 2 ضرب در 2 مساوی است با 4 ؛ و دیگری می گوید: مساوی است با پنج. شما می گویید: در هر مثلث قائم الزاویه ، مربع وتر برابر است با مجموع مربّعات دو ضلع دیگر ؛ و دیگری می گوید: در هر مثلث قائم الزاویه ، مکعب وتر برابر است با مجموع مربّعات دو ضلع دیگر. شما می گویید: مجموع زوایای داخلی یک مثلث در فضای اقلیدسی ، برابر است با 180 درجه. امّا دیگری می گوید: مجموع زوایای داخلی یک مثلث در فضای اقلیدسی ، برابر است با 190 درجه. و... .

حال از کجا باید بدانیم که شما درست می گویید یا طرف مقابل شما؟

روشن است که در چنین مواردی باید به عقل مراجعه نمود و از او خواست که درست و نادرست را به ما نشان دهد. پس عقل به عنوان قاضی در چنین موارد اختلافی وارد عمل شده و با استدلالهای منطقی اثبات می کند که حقّ با شماست و طرف مقابل شما خطا کرده است. آنگاه اشکالات منطقی استدلالهای او را نمودار می سازد.

اختلاف اساسی اهل سنّت واقعی (شیعه) و اهل سنّت رایج ، در بحث خلافت رسول خدا (ص) می باشد که چنین کسی را متکلّمین هر دو مذهب ، امام می گویند.

پس در چنین موردی که هر دو گروه ، استدلالاتی بر ادّعای خود دارند باید سراغ عقل رفت و از عقل خواست که بین این استدلالها قضاوت عادلانه کند.

در سطور زیر ما ابتدا محلّ اختلاف شیعه و سنّی را دقیقاً مشخّص نموده ، سپس تعریف بزرگان هر دو مذهب را از امامت بیان می کنیم و آنگاه به حکم عقل ، به قرآن مراجعه می کنیم و با بهره گیری از منطق عقلی و روایات خود اهل سنّت ، بر درستی ادّعای شیعه استدلال می کنیم ؛ که البته اینها بخشی از دلائل شیعه است نه تمام آن.

حال این شما و این هم دلائل روشن ما ؛ خودتان عقلتان را قاضی کنید و ببینید که حقّ با شیعه هست یا نه؟
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
ــ نقاط اشتراک و اختلاف دو مذهب در بحث امامت
1ـ هر دو مذهب ، تقریباً تعریف واحدی از امام دارند.

2ـ هر دو مذهب ، وجود امام را ضروری و واجب می دانند.

3ـ شیعه معتقد است که امام باید معصوم از گناه و خطا و سهو باشد ولی اهل سنّت تنها عدالت را در امام شرط می دانند نه عصمت را. لذا شیعه به استاندارد حدّاکثری در امام قائل است و اهل سنّت به استاندارد حدّ اقلّی.

4ـ شیعه معتقد است که امام باید افضل مردم از حیث علم و معنویّت باشد تا بتواند دیگران را نیز ترقّی دهد ؛ ولی اهل سنّت منکر این معنا بوده قائلند که وجود شخصی عالمتر از امام و فاضلتر از او در میان امّت مشکلی ندارد. لذا با اینکه اکثرشان اعتراف دارند که امیرمومنان (ع) از حیث علم و مقام معنوی برتر از خلفای سه گانه بوده ولی بر این باورند که آنان بر علی (ع) نیز رهبری داشته اند. که این حقیقتاً جای عجب است که چگونه جاهل می تواند رهبر عالم باشد؟! و چگونه جاهل می تواند عالم را هدایت کند؟!

5ـ شیعه معتقد است مصداق امام را باید خدا معرّفی نماید ؛ حال یا با دادن معجزه به دست او یا از زبان پیامبر یا امام قبلی. چون تنها خداست که می داند چه کسی معصوم می باشد. امّا اهل سنّت معتقدند خداوند بر مردم واجب نموده که خودشان مصداق امام را از بین خودشان برگزینند. پس مردم هر کس را به جانشینی رسول خدا (ص) برگزیدند او امام و هادی امّت و حافظ دین خدا خواهد بود.

شیعه بر همین مبناست که خلافت و امامت خلفای سه گانه را نمی پذیرد و آنها را غاصب این مقام می داند. و استدلالهای فراوانی بر خلافت و امامت بلافصل امیرالمومنین (ع) اقامه می کند. به پاره ای از این استدلالها با قضاوت عقل و محوریّت قرآن کریم و شهادت روایات منقول از خود اهل سنّت اشاره می کنیم.
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
ــ امامت د ر قرآن کریم

باید دانست که شیعه برای اثبات امامت ، ابتدا کاری با علی (ع) یا با ابوبکر و غیر آنها ندارد. شیعه ابتدا بر اساس تعریف مشترک شیعه و سنّی از امام ، با دلائل عقلی اثبات می کند که امام باید معصوم و همتای قرآن باشد. آنگاه می گوید: جز خدا هیچ کس نمی داند چه کسی معصوم و همتای قرآن است. لذا مصداق امام را باید خدا یا پیامبر او مشخّص سازند ؛ یا خود مدّعی امامت باید دارای معجزه باشد. چون معجزه همان امضای غیر قابل جعل خداست.

امّا ــ برخلاف تبلیغ برخی افراد ناآگاه ــ شیعه هیچگاه از رابطه ی فامیلی علی (ع) با پیامبر (ص) برای اثبات امامت او استفاده نمی کند ؛ مگر آنجا که می خواهد ثابت کند ؛ آن حضرت جزء مصادیق آیه تطهیر و حدیث ثقلین و آیه ی مودّت است.
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
ــ تعریف امام در کلام متکلّمین شیعه و سنّی

سعدالدین تفتازانی و میر سید شریف جرجانی و سیف الدین آمدی گفته اند :« الامامة رئاسة عامّة لشخص من الاشخاص ــ امامت ریاست عمومی است برای شخصی از اشخاص» (شرح المقاصد ، ج5 ، ص234 ــ شرح مواقف ، ج8 ، ص 345 ـــ ابکارالافکار ، ج3 ، ص 416)

قاضی عضدالدین ایجی گفته است: « الامامة خلافة الرّسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ـــ امامت خلافت (جانشینی) رسول است در اقامه ی دین ، به گونه ای که واجب است تبعیّت از او برای همه ی امّت» (شرح مواقف ، ج8 ، ص345)

سیف الدین آمدی در تعریف دیگری گفته است: « انّ الامامة عبارة عن خلافة شخص من الاشخاص للرّسول فی اقامة الشّرع و حفظ حوزة الملّة علی وجه یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ــ همانا امامت عبارت است از خلافت شخصی از اشخاص برای رسول در اقامه ی شرع و حفظ حوزه ی ملّة (دین) به نحوی که تبعیّت از او واجب می شود بر همه ی امّت.» (ابکارالافکار ، ج3 ، ص416(

ابن خلدون نیز نوشته است: « الامامة خلافة عن صاحب الشّرع فی حراسة الدین و سیاسة الدّنیا. ـــ امامت خلافت (جانشینی ) صاحب شریعت است در حراست از دین و سیاست و مدیریّت دنیا.» (مقدّمه ی ابن خلدون ، ص 191(

ــ تعاریف علمای بزرگ شیعه

شیخ مفید گفته است: « الامام هو الذی له الرئاسة العامّة فی امور الدین و الدّنیا نیابةً عن النّبی (ص( ــ امام کسی است که دارای رهبری عمومی در امور دین و دنیا به صورت نیابت از پیامبر (ص) باشد.» (النکت الاعتقادیّة ، شیخ مفید ، ص53)

سیّد مرتضی گفته است: « الامامة رئاسة عامّة فی الدّین بالاصالة لا عمّن هو فی دار التّکلیف ـــ امامت رهبری عمومی در زمینه دین به صورت بالاصاله است ؛ نه به صورت نیابت از کسی که در سرای تکلیف می باشد.» (رسائل الشریف المرتضی ، ج2 ، ص264 )

علّامه حلّی گفته است: « الامامة رئاسة عامّة فی الدّین و الدّنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النّبی(ص) ــ امامت رهبری عمومی در زمینه دین و دنیا برای شخصی خاصّ به عنوان نیابت از پیامبر (ص) است.» (الباب الحادی عشر ، علّامه حلّی ، ص66) جناب فاضل مقداد نیز همین تعریف را رائه کرده ولی به جای « نیابة عن النّبی » گفته است: « خلافة عن النّبی » (ارشاد الطالبین ، فاضل مقداد ، ص325 ـ 326 ـــ اللوامع الالهیّة ، فاضل مقداد ، 319ـ320)

از تعاریف گفته شده استفاده می شود که:

اوّلاً متکلّمین شیعه و سنّی بر سر تعریف امامت اختلاف نظر عمده ای نداشته در محورهای اصلی اتّفاق نظر دارند.
ثانیاً امامت اصطلاحی متکلّمین دارای مشخّصات زیر می باشد.

1ـ امامت ریاست عمومی بر جمیع امّت می باشد نه بر محدوده ی جغرافیایی خاصّ.

2ـ متعلّق امامت امام ، امور دین و دنیا بوده منحصر به دین تنها یا دنیای تنها نیست.

3ـ امام ، خلیفه و جانشین رسول الله می باشد، هم در امور دینی هم در امور دنیوی.

4ـ اطاعت و تبعیّت از امام بر همه ی امّت واجب و ضروری است.

بنا بر این ، امام در اصطلاح متکلّمین ، نه مثل سلطان و رئیس جمهور است نه مثل یک عالم دینی و مفتی صرف ؛ بلکه تمام مسئولیّتهای حاکمیّتی رسول الله (ص) را دارا می باشد.

حال بر همین اساس شیعه مدّعی است که امام باید عالم به جمیع احکام دین و جمیع اسرار قرآن باشد ؛ و از هر گونه خطا و سهو و گناه معصوم باشد. چون طبق آیه ی « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم » ؛ اطاعت از امام ، مثل اطاعت از خدا و رسول ، باید مطلق و بدون قید باشد. متکلّمین نیز همین معنا را در تعریفشان از امام ، منعکس ساختند.

حال چگونه ممکن است خداوند متعال ما را امر به اطاعت بی چون و چرا از کسی کند که خودش هر لحظه احتمال گناه یا احتمال خطا و سهو دارد؟!! پس اگر ما به حکم قرآن مکلّفیم تا از امام بعد از رسول الله (ص) اطاعت بی چون و چرا کنیم ؛ لابد او باید مثل خود رسول خدا(ص) ، معصوم باشد. چون امر به اطاعت بی چون و چرا از غیر معصوم ، مساوی است با امر به اطاعت بی چون و چرا از گناه یا خطای دیگری. و این کاری نیست که خدا انجام دهد. لذا فرمود: «
أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ـــ آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏كنيد؟! » (يونس: 35)

آیا غیر از انسان معصوم ، که خود منزّه از خطا و هدایت کننده به خداست ، کسی هست که نیاز به امام و هدیت کننده نداشته باشد؟ آیا خلفای مورد نظر اهل سنّت نیاز به هدایت داشتند یا نداشتند؟ اگر بگویند نیاز به هدایت نداشتند گزافه گفته اند ؛ کسانی که زمانی غرق در شرک بودند چگونه به یکباره معصوم گشتند؟ و دلیل عصمتشان چیست؟ و اگر نیاز به هدایت داشتند طبق آیه ی مورد بحث ، باید از امامی اطاعت نمایند تا آنها را به حقّ رهنمون شود. پس خود خلفای سه گانه باید امامی می داشتند. حال می پرسیم که آن امام که بوده است؟ ممکن است بگویند: نبیّ اکرم (ص) یا قرآن کریم ؛ گوییم در آن صورت امامت خود آنان لغو است ؛ چون نبیّ اکرم (ص) و قرآن کریم ، همانگونه که می توانند امام آن سه نفر باشند امام دیگران نیز می توانند باشند. پس این سه تن چه رجحانی داشتند که محتاج به امام انسانی زنده نبودند؟ بنا بر این ، از بین مدّعیان امامت ، تنها آن کسی حقیقتاً حقّ امامت داشته که عین قرآن و علم او عین علم رسول الله بوده است ؛ و طبق دلائل نقلی مثل حدیث مدینة العلم و حدیث ثقلین و ... ، آن شخص کسی نیست جز علی (ع).

همچنین طبق گفته ی متکلّمین شیعه و سنّی ، اگر از وظایف امام این است که دین را اجرا کند و حافظ دین خدا باشد ، لازمه اش این است که او عالم به تمام دین باشد تا یقیناً دین را اجرا کند و دین را حفظ نماید نه نظرات شخصی خودش را. لذا امام بعد از رسول خدا ، باید همتای قرآن باشد.
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال ما کاری نداریم که چه کسی دارای این مشخّصات است ؛ ما فقط آنچه را که لازمه ی تعریف امام است ، بیان می کنیم تا معلوم شود که: اوّلاً آیا غیر خدا می تواند این مشخّصات را تشخیص دهد یا نه؟ ثانیاً اگر معلوم شد که مصداق امام را خدا باید تعیین کند ، آنگاه باید بگردیم دنبال کسی که خدا و رسول ، این دو مشخّصه را برای او اثبات نموده اند. و شیعه مدّعی است بسیاری از آیات و روایات نبوی که خود اهل سنّت نیز ناقل آنها می باشند ، اثباتگر این دو ویژگی برای علی (ع) هستند.

ما ذیلاً دلائل قرآن و روایی خودمان ذکر می کنیم تا ملاحظه فرمایید که شیعه چگونه استدلال می کند.


ـ پاره ای از دلائل قرآنی بر امامت علی (ع)
دلیل نخست

خداوند متعال می فرماید:« هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً. ـــ در آنجا ثابت شد كه ولايت از آنِ خداوند بر حق است. اوست كه برترين ثواب، و بهترين عاقبت را دارد.» (الكهف:44(

و فرمود: « أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير. ــــ آيا آنها غير از خدا را ولىّ خود برگزيدند؟! در حالى كه «ولىّ» فقط خداوند است و اوست كه مردگان را زنده مى‏كند، و اوست كه بر هر چيزى تواناست.»(الشورى:9(

و فرمود:« مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ . ـــ مثَل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مثَل عنكبوت است كه خانه‏اى براى خود انتخاب كرده؛ در حالى كه سست‏ترين خانه‏ها خانه ی عنكبوت است اگر مى‏دانستند.» (العنكبوت:41)


نکات آيات كريمه :

طبق این آیات شریفه ، ولایت به تمام مصادیق آن تنها از آنِ خداست و هیچ کس حقّ ندارد غیر خدا را بی اذن او ولیّ خود قرار دهد. پس تا ما دليلي از جانب خدا و رسول او نداشته باشيم حقّ نداريم ولايت كسی غیر از خدا را بپذيريم ــ ولايت به همه ی معانی آن ــ . حال باید دید خدا ولایت چه کسی را همردیف ولایت خود قرار داده است.

خداوند متعال می فرماید: « قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ. ـــ بگو: از خدا و رسولش اطاعت كنيد! و اگر سرپيچى كنيد، خداوند كافران را دوست نمى‏دارد.» (آل‏عمران:32)

و باز فرمود: « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً. ـــ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد رسولش را و اولو الأمر را ! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين(كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.» (النساء:59)

طبق این آیات

اوّلاً
ولایت نبیّ اکرم(ص) عین ولایت خداست لذا اطاعت از او عین اطاعت از خداست.

ثانیاً
ولایت اولوالامر نیز مثل ولایت رسول الله است. لذا در عبارت « أطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ » اطیعوا را تکرار نکرد ؛ چون اطاعت از هر دو یکی است. و نیز در ادامه نفرمود: هنگام اختلاف ، آن را به خدا و رسول و اولوالامر برگردانید ؛ بلکه تنها خدا و رسول را مطرح ساخت که شاهد است بر یکی بودن حکم رسول و اولوالامر.

ثالثاً
در این آیه ، خدا خواسته که مسلمین هنگام نزاع و اختلاف ، به کلام خدا و پیامبر خدا رجوع کنند نه به نظر مردم. ولی برخی از مسلمین صدر اسلام که در مساله ی امامت اختلاف کردند به جای رجوع به قرآن و حدیث غدیر و حدیث ثقلین و حدیث منزلت و امثال آن ، كه حكم پيامبر بود ، به نظر گروه اندكی از مردم رجوع نمودند.

حال که معلوم شد ولایت امام باید عین ولایت خدا و رسول باشد ، باید دید خدا غیر از رسول ، ولایت چه کسی را تأیید نموده است. خداوند متعال می فرماید: « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ . ـــ ولىّ شما ، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند؛ همانها كه نماز را برپا مى‏دارند ، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند» (المائدة:55)

شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که این آیه ، در شأن علی (ع) نازل شده است. لکن اهل سنّت مدّعی اند که مراد از ولیّ در این آیه ، امامت نیست بلکه منظور دوستی ، یا نصرت و امثال آن است. امّا شیعه می گوید: لفظ ولیّ در این آیه مطلق بوده تمام معانی و مصادیق آن را شامل است که از جمله یکی از آن معانی ، ولایت تصرّف است که همان امامت و حاکمیّت باشد. افزون بر اطلاق آیه ، شاهد دیگر این ادّعا ، آن است که در این آیه ، ولایت ، ابتدا برای خدا و سپس برای پیامبر و در مرتبه ی سوم برای علی (ع) ثابت شده است ؛ و ولایت درباره ی خدا ــ به تمام معانی آن ــ ، به سلطنت ،حاکمیّت و متصرّف بودن او بر می گردد. یعنی چرا خدا را باید دوست داشت؟ چرا باید از او نصرت طلبید؟ چرا باید فقط او را دوست خود دانست؟ چرا ... ؟ ، پاسخ همه ی این چیزها یکی است. چون تنها اوست که می تواند در امور ما سلطه و حاکمیّت و تصرّف داشته باشد ؛ و غیر او تا او اراده نکند ، کاره ای نیستند. پس در این آیه ، چون واژه ی ولیّ در مورد خدا نیز به کار رفته ، مطلق بوده ، تمام معانی را می گیرد.

افزون بر اینها ، حتّی اگر نظر اهل سنّت را هم در این باره بپذیریم و مراد از ولایت در این آیه را ، ولایت نصرت یا ولایت محبّت هم بدانیم ، باز امامت برای علی (ع) ثابت می شود. چون وقتی علی (ع) با خلیفه ی اوّل بیعت نکرده و خود ادّعای امامت نمود ، طبق آیه ی مورد بحث بر همگان و از جمله بر خود خلیفه اوّل و دوم واجب بود که او را یاری و نصرت نمایند و شرط محبّت را که حمایت است به جا آورند ؛ لکن آنها نه تنها چنین نکردند بلکه با او مخالفت نموده و درگیر شدند. پس به یقین آن دو ازحکم این آیه عدول نموده اند ؛ و آنکه از حکم خدا عدول نماید فاسق و ظالم بوده به حکم « لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ » (بقره:124) حقّ امامت ندارد.
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلیل دوم

« إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً. ـــ خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد. » (الأحزاب:33)

طبق این آیه ی شریفه خداوند متعال اهل بیت (ع) را از هر پلیدی و رجسی منزّه نموده است ؛ و این یعنی عصمت. و به حکم عقل ، جایی که معصوم حضور دارد ، امامت و حاکمیّت مردم به غیر معصوم نمی رسد. وقتی خداوند متعال در امور کوچکی چون قضاوت و شهادت در دادگاه ، عدالت و تقوا را شرط دانسته ، چگونه ممکن است در امر مهمّی چون امامت کلّ امّت اسلام ، عدالت شرط نباشد. و اگر عدالت در این امر شرط است پس معصوم که فوق عادل است مقدّم بر عادل خواهد بود. البته برادران اهل سنّت ما بر خلاف حکم صریح عقل ، معتقدند که امامت غیر معصوم با شخص معصوم جایز است ؛ یعنی به اعتقاد اینها ، یک غیر معصوم می تواند امام شخص معصوم شود و به او امر و نهی کند.

همچنین برداران اهل سنّت ادّعا نموده اند که همه ی خاندان پیامبر (ص) اهل بیت محسوب می شوند. در پاسخ می گوییم ، اوّلاً قدر متیقّن این است که علی (ع) داخل در اهل بیت می باشد و این مطلب منکری میان مسلمین ندارد. و نیز شکّی نیست که خلفای سه گانه داخل در اهل بیت نیستند و این مطلب هم مخالفی ندارد ؛ و در میان اهل بیت تنها کسی که بعد از نبی (ص) ادّعای خلافت بلافصل داشت علی (ع) بود. پس با وجود او که طبق این آیه معصوم می باشد نوبت به دیگری نمی رسد.
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلیل سوم
« أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ ـ وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ. ـــــــ آيا مشاهده نكردى جمعى از بنى اسرائيل را بعد از موسى، كه به پيامبر خود گفتند: « مَلِک و زمامداری براى ما انتخاب كن! تا(زير فرمان او) در راه خدا پيكار كنيم.پيامبر آنها گفت: «شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود، (سرپيچى كنيد، و) در راه خدا، جهاد و پيكار نكنيد.» گفتند: «چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانه‏ها و فرزندانمان رانده شده‏ايم؟!» اما هنگامى كه دستور پيكار به آنها داده شد، جز عدّه كمى از آنان، همه سرپيچى كردند. و خداوند از ستمكاران، آگاه است. ـ و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث كرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته‏تريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، مُلكَش را به هر كس بخواهد، مى‏بخشد؛ و خداوند، وسعت دهنده و علیم است.» (البقرة:247)
نکات آيات :

الف ـ طبق این آیات ، بنی اسرائیل ، تعیین حاکم را حقّ مردم نمی دانستند لذا از پیامبر خود خواستند تا حاکمی برای آنها تعیین نماید. پیامبر آنها و خداوند متعال نیز این نظر آنها را نادرست معرّفی نکرده بر آن مهر تأیید زدند. پس حاکمیّت بر مردم که به نظر شیعه و سنّی از شئون امامت می باشد ، باید از طرف خدا یا نبیّ خدا جعل شود نه از طرف مردم. امامت در اسلام ، امری بسیار بزرگتر حاکمیّت سیاسی صرف است ؛ لذا وقتی طالوت که صرفاً حاکم سیاسی بود و تحت نظر پیامبر زمانش بر مردم حکومت می نمود ، از طرف خدا تعیین می شود ، چگونه ممکن است خدا تعیین امام را به مردم غیر معصوم بسپارد.

ب ـ پیامبر بنی اسرائیل ـ که ظاهراً حضرت سموئیل (ع) باشد ـ فرمود : « خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث كرده است.» از اینجا معلوم می شود که حاکم جامعه را باید خداوند متعال تعیین نماید و حتّی خود نبی نیز سرخود حقّ چنین انتخابی را ندارد کجا رسد مردم .

ج ـ از آیات شريفه استفاده می شود که علّت حاکمیّت یافتن طالوت ، قدرت جسمی و علمی او بوده است. پس حاکم جامعه باید دارای علم و قدرت باشد. و کیست در بین اصحاب رسول خدا که در علم و قدرت با علی (ع) برابری نماید؟! اوست باب مدینه ی علم رسول خدا ؛ و اوست حیدر کرّار ؛ و اوست آنکه دروازه ی خیبر را با اعجاز الهی از جای خود برکند ؛ و اوست کشنده عمرو بن عبد ودّ و مرحب پهلوان و اوست که افضل از هارون نبی است و... .
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلیل چهارم
« وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتي‏ بارَكْنا فيها لِلْعالَمينَ (71) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ (72) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ . ـــ و او (ابراهیم ) و لوط را به سرزمينی كه آن را براى همه ی جهانيان پربركت ساختيم ، نجات داديم. (71) و اسحاق و يعقوب را به عنوان عطيه به او بخشيديم و همه را شايسته قرار داديم. (72) و آنان را امامانی قرار داديم كه به امر ما ، هدايت مى‏كردند؛ و انجام كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم ؛ و تنها ما را عبادت مى‏كردند. » (سوره الانبیاء)
نکات آيات شريفه :

الف ـ به اتّفاق شیعه و سنّی ، یکی از وظائف امام ، هدایت امّت به سمت حقّ و حقیقت است. در تعاریف متکلّمین سنّی نیز همین معنا لحاظ شده است. در این آیه تصریح شد که انبیای نام برده شده در این آیه ، امامت داشتند و به امر الهی هدایت می نمودند ؛ حال چگونه کسی می تواند امام به این معنا باشد در حالی که خودش هر لحظه در معرض گمراهی است و محتاج هادی می باشد.

خداوند متعال می فرماید: « أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ـــ آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏كنيد؟! » (يونس: 35).

آیا غیر از انسان معصوم ، که خود منزّه از خطا و هدایت کننده به خداست ، کسی هست که نیاز به امام و هدایت کننده نداشته باشد؟ آیا خلفای مورد نظر اهل سنّت نیاز به هدایت داشتند یا نداشتند؟ اگر بگویند نیاز به هدایت نداشتند گزافه گفته اند ؛ کسانی که زمانی غرق در شرک بودند چگونه به یکباره معصوم گشتند؟ و دلیل عصمتشان چیست؟ و اگر نیاز به هدایت داشتند طبق آیه ی مورد بحث ، باید از امامی اطاعت نمایند تا آنها را به حقّ رهنمون شود. پس خود خلفای سه گانه باید امامی می داشتند. حال می پرسیم که آن امام که بوده است؟

ممکن است بگویند: نبیّ اکرم (ص) یا قرآن کریم ؛ گوییم در آن صورت امامت خود آنان لغو است ؛ چون نبیّ اکرم (ص) و قرآن کریم ، همانگونه که می توانند امام آن سه نفر باشند امام دیگران نیز می توانند باشند. پس این سه تن چه رجحانی داشتند که محتاج به امام انسانی زنده نبودند؟

بنا بر این ، از بین مدّعیان امامت ، تنها آن کسی حقیقتاً حقّ امامت داشته که عین قرآن و علم او عین علم رسول الله بوده است ؛ و طبق دلائل نقلی مثل حدیث مدینة العلم و حدیث ثقلین و ... ، آن شخص کسی نیست جز علی (ع).

ب ـ طبق این آیات نیز جعل و نصب امام بر عهده ی خداست نه مردم. پس محصول سقیفه باطل می باشد.

پ ـ طبق این آیات ، امامت برای هدایت امّت ، شأن کسی است که لایق نبوّت نیز باشد. پس بعد از نبی اکرم (ص) کسی باید امام گردد که اگر نبوّت ختم نمی شد لیاقت نبوّت را داشت ؛ و آن علی بن ابی طالب است ، که طبق حدیث منزلت ، افضل از هارون نبی است. چون نبی اکرم (ص) فرمود:« تو نسبت به من مثل هارون هستی نسبت به موسی الّا اینکه پیامبری بعد از من نیست.» (ر.ک: صحیح بخاری ، ج 4 ، 209 و ج5 ، ص129 ــ صحیح مسلم ، ج7 ، ص 120)

پس اگر پیامبر اسلام افضل از موسی است به ناچار علی (ع) نیز باید افضل از حضرت هارون باشد تا این نسبت حفظ گردد. همچنین رسول خدا در همین گفتار به طور ضمنی متذکّر شدند که اگر بعد از من نبوّت ختم نمی شد ، تو شأنیّت نبوّت را داشتی.

ت ـ طبق این آیات ، امام باید به امر و فرمان خدا امامت نماید ؛ و لازمه ی این امر آن است که امام ، عالم به تمام اوامر و نواهی خدا باشد. و در ميان مدّعيان امامت هیچ کس جز علی (ع) نبود که چنین باشد. هیچ عالم سنّی هم ادّعا نکرده که خلفای سه گانه ، عالم به جمیع اوامر و نواهی خدا بوده اند. همچنین حدیث متواتر ثقلین مؤیّد است که اهل بیت (ع) همردیف کتاب خدا هستند. و نیز به اعتراف شیعه و سنّی علی (ع) باب مدینه ی علم رسول الله است. همچنین جناب حاکم نیشابوری ــ از علمای بزرگ اهل سنّت ــ نقل نمود از رسول گرامی که فرمودند: « علي مع القرآن و القرآن مع عليّ لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض ـــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.» (المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص124)

آیا همه و از جمله خلفای سه گانه باید اطاعت مطلق از قرآن داشته باشند یا نه؟ اگر بله پس باید از علی (ع) هم که متّحد با حقیقت قرآن است ، اطاعت مطلق می کردند ؛ که نکردند.

ث ـ همچنین طبق آيه ، فعل خیرات باید از جانب خدا بر امام ، وحی و الهام شود ؛ و در بین مدّعیان امامت تنها علی (ع) است که ادّعای اتّصال به غیب داشته و ملهم بودن او توسّط پیامبر (ص) نیز تأیید گردیده است.یکی از دلائلی که این شأن را برای امیر مومنان ثابت می کند ، حدیث منزلت است ؛ چون یکی از شئون حضرت هارون (ع) این بوده که بر او وحی می شده است ؛ لکن نه وحی تشریعی ؛ چون او تابع شرع موسی بود. پس علی (ع) هم که در حدیث منزلت تشبیه شده به هارون (ع) ، واجد این شأن خواهد بود ، امّا نه با عنوان نبی. و اگر گفته شود که دریافت وحی مستلزم نبوّت است ، گوییم: چنین نیست؛ چون طبق تصریح قرآن کریم حضرت مریم (س) و مادر موسی (ع) نیز دریافت وحی داشته اند ولی پیامبر هم نبوده اند.

ج ـ همچنين طبق آيات فوق ، امام اهل زكات و نماز است ؛ و تنها علی (ع) است که نماز و زکاتش مورد تأیید مستقیم خدا واقع شده ؛ در حالی كه ديگران اگر چه در ظاهر اهل نماز و زکات بودند ولی هیچکس یقین ندارد که آنان در محضر خدا هم به عنوان اهل زكات و نماز ، مورد قبول واقع شوند. خداوند متعال فرمود: « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ. ـــ ولىّ شما ، تنها خداست و پيامبر او و آنان كه ايمان آورده‏اند ؛ همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند. » (المائدة:55) ؛ مفسّرین شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که شأن نزول این آیه ی شریفه جریان صدقه دادن امیر المومنین (ع) در حال رکوع بوده است.پس در میان مدّعیان امامت ، تنها اوست که نماز و زکاتش یقیناً مورد قبول خدا واقع شده ولی در مقبولیّت و عدم مقبولیّت نماز و زکات دیگر مدّعیان امامت منطقاً نمی توان یقین داشت.
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان فعلا از نظر دادن خوداری کنن

شاید جواب سوالاتشون تو تایپک بعدی باشه

منتظر باشین لطفا
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلیل پنجم:
« وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ في‏ مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَني‏ إِسْرائيلَ ؛ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ . ـــــ ما به موسى كتاب آسمانى داديم؛ و شك نداشته باش كه او آيات الهى را دريافت داشت؛ و ما آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم ؛ و از آنان امامانی قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند؛ چون شكيبايى نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.» (السجده : 23، 24)
نکات آيات شريفه:

الف ـ طبق این آیات نیز جعل و نصب امام بر عهده ی خداست نه مردم. لذا نتیجه انتخابات مجلس سقیفه نامشروع می باشد.

ب ـ امام باید به امر خدا امامت نماید ؛ و لازمه ی این امر آن است که امام عالم به تمام اوامر و نواهی خدا باشد. و ... ــ که در سابق گذشت ــ
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلیل ششم:
« وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ . ـــــ (به خاطر آوريد) هنگامى را كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده ی اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من(نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ظالمين نمى‏رسد. » (البقرة:124)
نکات این آیه ی شریفه:

الف ـ امامت در این آیه مطلق به کار رفته ، لذا تمام مصادیق امامت را ، که حضرت ابراهیم (ع) شأنیّت آن را داشت ، شامل می شود ؛ و یکی از آن مصادیق ، امامت سیاسی و حاکمیّتی است که در امامت مورد نظر متکلمین اهل سنّت پر رنگتر از دیگر ابعاد امامت مطرح می شود.

ب ـ امامت مطرح در این آیه به هر کدام از مصادیق آن که گرفته شود ــ اعمّ از امامت معنوی ، امامت علمی ، امامت نماز و ... ــ قبل از اعطاء امامت به ابراهیم (ع) در او وجود داشته است ، جز امامت سیاسی و امامت به معنای حقّ حاکمیّت بر جامعه ؛ چرا که اوّلاً آن حضرت قبل از امامت ، پیامبر اولوالاعزم بوده ؛ و پیامبر هر قومی یقیناً در علم و عمل و معنویّت و دیگر امور ، بر قوم خود برتری و پیشوایی دارد. ثانیاً جز امامت سیاسی ، هیچکدام از مصادیق امامت ، که در مورد آن حضرت مطرح باشد ، نیاز به جعل مستقلّ ندارد ؛ بلکه با جعل آن حضرت به نبوّت ، همه ی آن معانی نیز حاصل می شوند. پس مصداق اقرب آن امامتی که در آیه مطرح شده امامت در بُعد حقّ حاکمیّت بر جامعه می باشد.

پ ـ طبق این آیه ، مقام امامت ـ به معنای حقیقی آن نه امامت اعتباری ـ مقامی است مجزا از نبوّت و برتر از آن. لذا ابراهیم (ع) با این که نبی بود امام نبود و آنگاه که امتحاناتی را پشت سر گذاشته ، قابلیّت لازم را حاصل نموده ، به مقام امامت منصوب شد.

حال جای این پرسش است که چگونه در امّت اسلام کسانی ادّعای امامت نموده اند در حالی که فاقد این حدّ از صلاحیّتند ؛ و چگونه در زمان خود ، امامت علی بن ابی طالب (ع) را نپذیرفتند در حالی که طبق حدیث منزلت که مورد قبول اهل سنّت بوده ، در صحیحترین کتب آنها نقل شده است ، شأن علی (ع) نسبت به پیامبر(ص) مثل شأن هارون پيامبر است نسبت به حضرت موسی. « حَيْثُ اسْتَخْلَفَهُ عَلَى الْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخْلِفُنِي عَلَى النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏ . ـــــ زمانی که پیامبر(ص) ـ در عزیمت به جنگ ـ علی (ع) را به عنوان خلیفه ی خود در مدینه گذاشت ، علی (ع) گفت: یا رسول الله ! آیا مرا بر زنان و کودکان خلیفه قرار می دهی؟! پس پیامبر (ص) فرمود: آیا راضی نیستی به اینکه نسبت به من مثل هارون باشی نسبت به موسی ، غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست. » (صحیح بخاری ، ج 4 ، 209 و ج5 ، ص129 ــ صحیح مسلم ، ج7 ، ص 120)

مگر خود علمای اهل سنّت در تعاریفشان از امام نگفتند که « الامامةُ خلافةٌ عن الرسول ... » ؟ و مگر در این حدیث معتبر تصریح نشد که پیامبر (ص) ، علی (ع) را در زمان خود خلیفه قرار داد؟! چگونه با وجود کسی که از هارون پیامبر افضل می باشد ، نوبت امامت به دیگران می رسد؟! وقتی نسبت علی (ع) به پیامبر اکرم (ص) ، مثل نسبت هارون به موسی است ، پس به همان میزان که رسول الله (ص) از موسی (ع) افضل است باید علی (ع) نیز از هارون افضل باشد تا این نسبت حفظ شود.

ت ـ خداوند متعال خودش ابراهیم (ع) را به امامت نصب نمود. پس امامت باید به نصب خدا باشد نه به انتخاب مردم. پس جریان سقیفه و محصول آن باطل است ؛ چون به نصب الهی نبود.

ث ـ طبق آیه ی مورد بحث ، امامت عهد الله است ، یعنی عهدی است بین امام و خدا ؛ پس انتخاب مردم دخلی در آن ندارد. بنا بر اين ، جریان سقیفه و محصول آن باطل است.

بنا بر این اگر سه خلیفه ی اهل سنّت امام نیستند ، در تمام آن مدّت امام برحقّ علی بن ابی طالب بوده است. چون از طرفی طبق دلائل عقلی امامت عامّه ، وجود امام ضرورت دارد و شیعه و سنّی بر آن اتّفاق نظر دارند. از طرف دیگر تنها علی بن ابی طالب بود که در مدّت خلافت سه خلیفه ، دعوی امامت داشت. پس اگر امامت آن سه تن باطل بوده جز امامت آن حضرت گزینه ی دیگری باقی نمی ماند.

ج ـ امامت که عهد الله است به ظالمین نمی رسد. در این تعبیر قرآنی ، درباره ی ظالم چهار احتمال است.

1. آنکه در سراسر عمرش ظالم است.

2. آنکه در اوّل عمر عادل ، ولی در ادامه ی آن ظالم است.

3. آنکه در اوّل عمر ظالم ، ولی در ادامه ی آن عادل است.

4. آنکه گاه ظالم است و گاه عادل.


بر اين اساس در ذرّیـّه و نسل حضرت ابراهيم (ع) پنج صنف افراد ، احتمال وجود خواهند داشت كه عبارتند از :

1. افرادی كه در سراسر عمرشان ظالم باشند.

2. افرادی كه اوّل عمر عادل ، ولی در ادامه ی آن ظالم باشند.

3. افرادی كه در اوّل عمر ظالم ، ولی در ادامه ی آن عادل باشند.

4. افرادی كه گاه ظالم و گاه عادل باشند.

5. افرادی كه هيچگاه ظالم نبوده در تمام عمر معصوم از ظلم باشند.

روشن است که حضرت ابراهیم (ع) مورد اوّل و دوم را در دعای خود اراده نمی کند. چون دو گروه اوّل ظالم بالفعل بوده ، اهل جهنّم می باشند ؛ و هیچ مومن عاقلی از خدا نمی خواهد که ظالم بالفعل و اهل جهنّم را امام مردم قرار دهد کجا رسد که پیامبری اولوالعزم چنین تقاضایی از خدا بکند. پس منظور آن حضرت از « من ذرّیـّتی » سه گروه اخير بوده اند كه يكي معصوم مي باشد و دو تاي ديگر ، اگر چه ظلم داشته اند ، ولی معلوم نيست كه اهل جهنّم باشند ؛ كما اينكه اهل بهشت بودن آنها نيز معلوم نيست.

آنگاه كه حضرت ابراهيم (ع) امامت را بر اين سه گروه از ذرّيـّه ی خود طلب نمود ، خداوند متعال دعای او را مستجاب ساخت ، امّا نه به طور مطلق ؛ بلكه فرمود: از ميان اين سه گروه ، تنها آنهايی قابليّت امامت خواهند داشت كه اسم ظالم بر آن صدق نكند. و روشن است كه از اين سه گروه ، تنها گروه پنج هستند كه هيچ گاه ظلم نداشته اند و اسم ظالم بر آنها صدق نمي كند ؛ و تنها اين گروهند كه اهل بهشت بودن آنها يقينی است. پس امامت تنها از آنِ کسانی است که در سراسر عمرشان معصوم از هر گونه گناهی باشند ؛ چرا که هر گناهی از مصادیق ظلم است. حال چگونه اهل سقیفه ادّعای امامت نمودند در حالی که اوّلاً قبل از اسلام سابقه ی کفر داشتند ؛ ثانياً در زمان اسلام نیز معصوم از گناه نبودند ؛ ثالثاً در زمان خلافتشان نیز به تصریح علمای خود اهل سنّت کارهای خلافشان کم نبود.
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلیل هفتم:


« أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ في‏ مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ . ــــ آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است و شاهدى از خود او در پى اوست ، و پيش از او نيز كتاب موسى كه امام و رحمتى بود [دروغ مى‏بافد]؟ آنها [كه در پى حقيقت‏اند] به آن ايمان مى‏آورند و هر كه از گروه‏ها به آن كافر شود آتش ، وعده‏گاه اوست. پس در آن ترديد مكن كه آن حق است و از جانب پروردگار توست ولى بيشتر مردم ايمان نمى‏آورند.»(هود:17(

« وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى‏ لِلْمُحْسِنين‏. ــ و پيش از آن ، كتاب موسى كه امام و رحمت بود(نشانه‏هاى آن را بيان كرده)، و اين كتاب هماهنگ با نشانه‏هاى تورات است در حالى كه به زبان عربى و فصيح و گوياست، تا ظالمان را بيم دهد و براى نيكوكاران بشارتى باشد. » (الأحقاف:12(

نکات آیات شریفه:

در این آیات شریفه ، کتاب حضرت موسی(ع) به عنوان امام معرّفی شده ، پس قرآن کریم به نحو اولی امام مردم است ؛
بخصوص اینکه قرآن کریم به عنوان مصدّق توارات در آیه ی اخیر نیز مطرح شده است. در این که قرآن کریم پیشوای مردم است و آنان در تمام امور باید از قرآن کریم تبعیّت نمایند شکّی نیست ؛ چرا که قرآن کریم کلام خداست. لذا امام بالاصاله و اوّل و آخر کتاب خداست ، نه شخصی از اشخاص ؛ حتّی در صحنه ی حکومت نیز این قرآن کریم است که حقیقتاً امام مردم می باشد ؛ چون خداوند متعال فرمود: « إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ ــ حقّ حاکمیّت و فرمانروایی نیست مگر برای خدا » ؛ و شکّی نیست که قرآن کریم ، فرمان و قانون خداست. پس طبق این آیات شریفه ، امام بالذّات خدا و کلام و کتاب اوست و دیگران به شرطی امام خواهند بود که عین کتاب الله باشند. اگر حضرت موسی(ع) امام بود به این سبب بود که عالم به جمیع معارف تورات بود ؛ و طبق تورات فرمان می نمود. همچنین اگر نبی اکرم (ص) به اجماع مسلمین ، امامت داشت به خاطر این بود که احاطه به کتاب الله داشت. پس امام بعد از او نیز باید کسی باشد که علم به جمیع معارف قرآن کریم داشته ، وارث علم نبی باشد. خود علمای اهل سنّت نیز در تعریف امام گفتند: « امام باید اقامه کننده ی شرع و حافظ دین خدا باشد.» و مگر دین و شرع چیزی غیر از قرآن کریم است. حال کسی که متّحد با حقیقت قرآن نبوده عالم به جمیع معارف آن نیست چگونه خواهد توانست آن را اقامه یا معارف آن را حفظ نماید؟!

بنا بر این ، بی هیچ تعصّبی باید در احوال اصحاب رسول خدا تجسس نمود تا معلوم گردد که از نبیّ اکرم (ص( چه کسی عالم به جمیع معارف قرآن و وارث علم رسول الله بود؟

از مدّعیان امامت ،
تنها کسی که چنین مقامی برای او ادّعا شده علی بن ابی طالب است و غیر او از مدّعیان امامت نه خود چنین ادّعایی داشتند و نه کسی چنین ادّعایی در موردشان کرده و نه شاهدی بر آن وجود دارد. بنا بر این ، طبق این آیات شریفه علی بن ابی طالب تنها گزینه ی امامت مورد نظر قرآن کریم خواهد بود. چون غیر از علی (ع) هیچکدام از اصحاب پیامبر چنین موقعیّتی را نداشته است.

غیر او و اهل بیتش کیست که نبی اکرم(ص( وجودشان را در حدیث متواتر ثقلین ــ که مورد قبول شیعه و سنّی است ــ همردیف و متّحد با قرآن قرار داده باشد.
از علمای اهل سنّت روایت شده که قال رسول الله(ص):« ... فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین. فقام رجلٌ فقال یا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم: الاکبرُ کتابُ الله ؛ سببٌ طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسّکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا ؛ و الاصغرُ عترتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض و سألت لهما ذلک ربّی فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم. ــــــ بنگريد که پس از من، با دو يادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏كنيد؟ مردی برخواست و پرسيد: يا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چيست؟ فرمود: ثقل اکبر كتاب خداست؛ وسیله ای كه جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف ديگر آن در اختيار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنید که نمی لغزید و گمراه نمی شوید. و ثقل اصغر عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همين اتحاد و يگانگى و جدایی ناپذیری را براى آنها درخواست كرده‏ام. پس بر اين دو پيشى نگيريد كه به هلاكت مى‏رسيد و سخنى به آنها نياموزيد كه آنان از شما داناترند» (المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص66) ؛ در نقل دیگری از این حدیث فرمودند: « ... فانظروا كيف تخلفونى فى الثقلين . فنادی مناد: و ما الثقلان يا رسول اللّه؟ قال: كتاب اللّه طرف بيد اللّه و طرف بأيديكم فاستمسّكوا به و لا تضلوا، و الآخر عترتى، و إن اللطيف الخبير نبأنى أنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض، و سألت ذلك لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلكوا، و لا تقصروا عنهما فتهلكوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منكم، ثم اخذ بید علی رضی الله عنه فقال من كنت أولى به من نفسه فعلىّ وليه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ـــــــ بنگريد که پس از من، با دو يادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏كنيد؟ پرسيدند: يا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چيست؟ فرمود: يكى كتاب خداست كه جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف ديگر آن در اختيار شما قرار گرفته است؛ به آن چنگ بزنید و گمراه نشوید. و ديگرى عترت من است؛ خداى لطیف و دانا ، مرا مطّلع ساخته كه اين دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همين اتحاد و يگانگى را براى آنها درخواست كرده‏ام. پس بر اين دو پيشى نگيريد كه به هلاكت مى‏رسيد و در مورد آنها كوتاهى نکنید كه هلاك خواهيد شد. و سخنى به آنها نياموزيد كه آنان از شما داناترند. سپس دست علی (ع) را گرفت و فرمود: هر كه من نسبت به جان او، از خود او اولاترم، على هم اولاتر است به جان او. پروردگارا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار.» (المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص167(

در این دو نقل حدیث ثقلین که محتوای اصلی آن متواتر و مورد اعتماد هر دو فرقه می باشد ، با صراحت تمام از عدم جدایی عترت رسول خدا و قرآن خبر داده شده و در یکی از نقلها بر نام مبارک علی بن ابی طالب (ع) تصریح شده. و
بین شیعه و سنّی اختلاف و شکّی نیست که آن حضرت جزء عترت می باشد.

همچنین در این روایت به صراحت امر شده که به قرآن و عترت تمسّک جویید ؛ و آیا حقیقت تمسّک جستن ، جز امام قرار دادن است. همچنین تصریح شده که بر آنان پیشی نگیرید! و آیا معنای امامت جز این است که مصداق آن پیشاپیش مردم باشد؟ همچنین فرمودند که به
آنان یاد ندهید که آنها اعلم از شما هستند. پسچگونه خلیفه ی اوّل و دوم ادّعای فاطمه زهرا و شهادت علی (ع( را در باب فدک نپذیرفتند و خود را داناتر از آنها در حکم خدا دانستند؟ و ... . و چگونه ادّعای علی (ع) را در خلیفه ی رسول خدا بودن ، قبول نکردند؟

جناب حاكم نيشابوری ، از اكابر علماي اهل سنّت ، در حديث صحيحی از نبي خدا (ص) آورده است: « علي مع القرآن و القرآن مع عليّ لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض ـــ
علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.» (المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص124(

همانطور که گفته شد ، شكی در اين نيست كه قرآن امام مردم است ؛
پس شكی نيست كه علی (ع) نيز امام مردم مي باشد. چون آنكه همواره با قرآن است و قرآن همواره با اوست ، حكم قرآن را خواهد داشت. از اين دليل حتّی عصمت آن حضرت از خطا و سهو و نسيان نيز ثابت مي شود. چون اگر خطا و سهو و نسيان بر آن حضرت جايز باشد ، در همان موارد از قرآن کریم جدا خواهد شد ؛ چرا كه خطا در کلام الله مجید راه ندارد. همچنين از این استدلال ، علم آن حضرت بر تمام امور اثبات مي گردد ؛ چرا كه خداوند متعال ، قرآن كريم را « تبياناً لكلّ شيء » ناميده است. پس كسی هم كه متّحد با قرآن باشد « تبياناً لكلّ شيء » خواهد بود. بر همین اساس ، امام باقر (ع) در تفسیر آیه« وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ » فرمودند:« چون اين آيه نازل شد كه: « و هر چیزی را در امام مبین برشمردیم » ؛ دو مرد في المجلس برخاستند و گفتند يا رسول اللَّه! آن امام تورات است؟فرمود: نه. گفتند آن انجيل است؟ فرمود نه. گفتند آن قرآن است؟ فرمود: نه. در اين هنگام امير المؤمنين على بن ابى طالب وارد شد ، رسول خدا (ص) فرمودند: آن امام مبين ، اين مرد است ؛ به راستى اوست امامى كه خداى تبارک و تعالى علم هر چيز را در او بر شمرده است.» (امالى شيخ صدوق ،ص170 ،مجلس سى و دوم(
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
ــ دلائل عدم صلاحیّت خلفای اهل سنّت بر امامت


ـ عدالت خلفای اهل سنّت


گفته شد که شیعه عصمت را از شرائط امام می داند ولی اهل سنّت عدالت را برای این منظور کافی دانسته اند.

شیعه گذشته از اینکه با دلائلی ثابت می کند امام باید معصوم باشد ، ثابت می کند که خلفای سه گانه ی اهل سنّت حتّی عدالت هم نداشته اند ، کجا رسد عصمت.

چند روایت از کتب علمای برجسته ی اهل سنّت نقل می کنیم که خود خواننده ی عاقل و فهیم به راحتی می تواند از کنار هم چیدن این روایات دریابد که این دو خلیفه نخست ابداً عدالت نداشته اند. لذا نه فقظ با مبنای شیعه که حتّی با مبنای خود اهل سنّت نیز شایسته ی امامت بر امّت نبوده اند.

اهل سنّت روایت کرده اند از رسول خدا (ص) که فرمودند: « علىّ مَع الحقّ و الحقّ مع علىّ لا يَفتَرقانِ حتّى يَردا عَلَىّ الحوضَ يومَ القيامةِ. ـــ علی با حق است و حق با علی است ؛این دو از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند.» ( تاریخ بغداد ، خطیب بغدادی ، ج 14 ،ص322 ــ تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج42، ص4491 )

و روایت کرده اند که فرمودند:« عليّ مع القرآن و القرآن مع عليّ و لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض. ــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند » ( المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ،ص 124 ـ المعجم الصغیر ، الطبرانی ، ج1 ، ص 255 ــ کنزالعمال ، المتقی الهندی ، ج11 ، ص 603 )

باز در حدیث متواتر ثقلین روایت نموده اند از رسول خدا (ص) که فرمودند: « ... فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین. فقام رجل فقال یا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم الاکبر کتاب الله ؛ سبب طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا. والاصغر عترتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض و سألت لهما ذلک ربّی فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم. ـــ بنگريد که پس از من، با دو يادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏كنيد؟ مردی برخاست و پرسيد: يا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چيست؟ فرمود: ثقل اکبر كتاب خداست؛ وسیله ای كه جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف ديگر آن در اختيار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنید که نمی لغزید و گمراه نمی شوید ؛ و ثقل اصغر عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همين اتحاد و يگانگى را براى آنها درخواست كرده‏ام. پس بر اين دو پيشى نگيريد كه به هلاكت مى‏رسيد و سخنى به آنها نياموزيد كه آنان از شما داناترند» ( المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج3 ، ص66 و با کمی اختلاف در المستدرک،حاکم نیشابوری، ج3 ،ص109)

و در نقل دیگری از این حدیث فرمودند: « ... فانظروا كيف تخلفونى فى الثقلين . فنادی مناد: و ما الثقلان يا رسول اللّه؟ قال: كتاب اللّه طرف بيد اللّه و طرف بأيديكم فاستمسّكوا به و لا تضلوا، و الآخر عترتى، و إن اللطيف الخبير نبأنى أنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض، و سألت ذلك لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلكوا، و لا تقصروا عنهما فتهلكوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منكم، ثم اخذ بید علی رضی الله عنه فقال من كنت أولى به من نفسه فعلىّ وليه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ـــ بنگريد که پس از من، با دو يادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏كنيد؟ پرسيدند: يا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چيست؟ فرمود: يكى كتاب خداست كه جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف ديگر آن در اختيار شما قرار گرفته است؛ به آن چنگ بزنید و گمراه نشوید. و ديگرى عترت من است؛ خداى لطیف و دانا ، مرا مطّلع ساخته كه اين دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همين اتحاد و يگانگى را براى
آنها درخواست كرده‏ام. پس بر اين دو پيشى نگيريد كه به هلاكت مى‏رسيد و در مورد آنها كوتاهى نکنید كه هلاك خواهيد شد. و سخنى به آنها نياموزيد كه آنان از شما داناترند. سپس دست علی (ع) را گرفت و فرمود: هر كه من نسبت به جان او، از خود او اولاترم، على هم اولاتر است به جان او. پروردگارا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار.»
(المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص167)

باز روایت کرده اند که: « حَيْثُ اسْتَخْلَفَهُ عَلَى الْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخْلِفُنِي عَلَى النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏ . ـــ زمانی که پیامبر(ص) ـ در عزیمت به جنگ ـ علی (ع) را به عنوان خلیفه ی خود در مدینه گذاشت ، علی (ع) گفت: یا رسول الله آیا مرا بر زنان و کودکان خلیفه قرار می دهی؟! پس پیامبر (ص) فرمودند: آیا راضی نیستی به اینکه نسبت به من مثل هارون باشی نسبت به موسی ، غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست. » (صحیح بخاری ، ج 4 ، 209 و ج5 ، ص129 ــ صحیح مسلم ، ج7 ، ص 120 )

اینها احادیثی است که علمای اهل سنّت خودشان در کتابهای روایی شان آورده اند.
انصافاً اگر کسی در مقابل این احادیث نبوی که به روشنی حقّانیّت اهل بیت (ع) را اثبات می کنند ، مقاومت نمود و راهی غیر از راه اهل بیت را برگزید ، او را چه باید گفت؟!!
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال روایات دیگری از کتب اهل سنّت ذکر می کنیم تا ببینید خلفای اهل سنّت با چنین اهل بیتی چه رفتاری کردند.
بلاذرى مى‏گويد: « ابوبكر كسى را دنبال على فرستاد تا بيايد و بيعت كند ولى او نيامد. پس از آن عمر بن خطاب در حالى كه آتش به همراه داشت، به سوى خانه على رفت. فاطمه عمر را بر در خانه ملاقات كرد و گفت: اى پسر خطاب آيا مى‏خواهى خانه ی ما را آتش بزنى؟ عمر بن خطاب گفت: بله. » (انساب الاشراف، ج 2، ص 12، تحقيق محمود الفردوس العظم، دار اليقظة العربية)

ابن عبد ربّه مى‏گويد: « آنان كه از بيعت سرباز زدند عبارتند از: على، عباس، زبير و سعد بن عباده. على، عباس و زبير در خانه ی فاطمه نشستند. ابوبكر عمر را فرستاد تا آنها از خانه ی فاطمه بيرون بيايند. ابوبكر به عمر گفت: اگر سرباز زدند با آنان بجنگ. عمر به همراه آتش به خانه ی فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را ديد و گفت: اى پسر خطاب آيا آمده‏اى خانه ما را آتش بزنى؟ عمر گفت: بله، مگر اين كه بيعت كنيد. » (العقد الفريد، ج 5، ص 12، چاپ مصر، چاپ دوّم، تحقيق محمد سعيد العربان، 1953 و 1272)

ابن قتيبه دينورى آورده است: « ابوبكر عمر را به سوى كسانى كه بيعت نكردند و در خانه على تحصّن كردند، فرستاد. عمر به خانه ی على آمد و صدا زد ولى كسى بيرون نيامد. عمر هيزم خواست و گفت: قسم به آنكه جان عمر در دست اوست، يا بايد بيرون بياييد و بيعت كنيد و يا خانه را بر سر آنانكه در آن هستند آتش مى‏زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد. همه بيرون آمدند ولى على بيرون نيامد. عمر نزد ابوبكر رفت و گفت: آيا نمى‏خواهى از على كه از بيعت سرباز زده بيعت بگيرى؟ ابوبكر به قنفذ گفت: برو على را بياور. قنفذ آمد و على به او گفت: چه كار دارى؟ قنفذ گفت: خليفه ی رسول خدا تو را مى‏خواهد. على به او گفت: زود بر پيامبر دروغ بستيد. قنفذ پيام على را به ابوبكر رساند. ابوبكر گريه طولانى كرد. عمر گفت: على را رها نكن. ابوبكر به قنفذ گفت: دوباره نزد على برو و بگو: با خليفه ی رسول خدا بيعت كن. على گفت: سبحان الله، آنچه را كه از آن او نيست براى خودش ادعا كرده است. قنفذ پيام على را به ابوبكر رساند. ابوبكر بازهم بسيار گريه كرد. پس از آن ، عمر برخاست و گروهى با او همراه شدند و به در خانه ی فاطمه آمدند. در زدند. وقتى فاطمه صداى آنها را شنيد، با صداى بلند فرياد كرد: «يا ابتاه» « يا رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه‏ها كه نكشيديم. وقتى كه گروه مهاجم گريه ی فاطمه را شنيدند. در حالى كه گريه مى‏كردند برگشتند و دلشان به حضرت فاطمه سوخت ولى عمر و عدّه‏اى ماندند. على را بيرون آوردند و گفتند: بيعت كن ! على گفت: اگر بيعت نكنم چه مى‏كنيد؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى‏زنيم. » ( الامامة و السياسة، ج 1، ص 30، تحقيق استاد على شيرى، منشورات رضى)

حال خواننده ی فهیم و صاحب عقل سلیم قضاوت فرماید که پیامبر خدا(ص) چه صفارشاتی درباره علی (ع) و اهل بیت نمودند و خلفا با آنها چه کردند؟!! او چه فرمان داد و برخی با فرمان او چگونه رفتار نمودند؟!

اینها با اهل بیت رسول خدا(ص) این گونه رفتار نمودند ، حال آنکه خداوند متعال فرموده است:« ِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ ـــ بگو:من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست‏داشتن نزديكانم‏ »(الشورى:23) ؛ آیا این بود دوست داشتن اهل بیت رسول خدا(ص)؟!! آیا آنکه این آیه و آن همه روایات نبوی را زیر پا گذاشته عادل است؟! اگر کسی با اسیر جنگی کافر چنین رفتاری می کرد در عدالتش شک بود ، کجا رسد که با اهل بیت رسول خدا (ص) چنین نماید ؛ آنهم با وجود این همه آیه و روایت در حقّ ایشان.
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
تفرقه از کجا شروع شد

تفرقه از کجا شروع شد

و از همین جاست که تفرقه میان امّت اسلام آغاز گشت و خلفای اهل سنّت با زیر پا نهادن این همه آیات و روایات ، بنیانگذار این تفرقه ی عظیم گشتند. بلکه به اعتراف معتبرترین کتب روایی اهل سنّت ، اینان جریان ایجاد تفرقه را پیشتر از این نیز آغاز نموده بودند.

عالم برجسته ای اهل سنّت ، جناب بخاری در معتبرترین کتاب اهل سنّت ، یعنی صحیح بخاری ، آورده است: « لما حضر رسول الله صلّى الله عليه و سلّم و في البيت رجال فقال النبي صلّى الله عليه و سلّم: هلموا أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا فقال بعضهم: إن رسول الله قد غلبه الوجع و عندكم القرآن حسبنا كتاب الله، فاختلف أهل البيت و اختصموا فمنهم من يقول قربوا يكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده. و منهم من يقول غير ذلك. فلما أكثروا اللغو و الاختلاف قال: رسول الله صلّى الله عليه و سلّم قوموا ـــ زمانی که رسول خدا (ص) در بستر بیماری بودند ، ــ در حالی که اصحاب دور ایشان را گرفته بودند ــ فرمودند: کاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید. در این هنگام بعضی گفتند: بیماری بر او غلبه نموده در حالی که کتاب خدا نزد شماست و کتاب خدا ما را کفایت می کند ؛ و اهل خانه اختلاف نمودند و تخاصم کردند. پس بعضی می گفتند: کاغذ و قلم بیاورید تا چیزی بنویسد که هرگز گمراه نشوید ؛ و برخی دیگر غیر این می گفتند. پس زمانی که بیهوده گویی و اختلاف بالا گرفت ، رسول خدا (ص) فرمودند: بلند شوید (بروید بیرون)» (صحیح بخاری ، ج5، ص138)

بخاری در بیان دیگری از همین حدیث نقل نموده که: « لما حضر رسول الله صلّى الله عليه و سلم، و في البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب، فقال النبيّ صلّى الله عليه و سلم: هلموا أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا، فقال عمر: إنّ رسول الله صلّى الله عليه و سلم قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن، حسبنا كتاب‏الله، فاختلف أهل البيت، و اختصموا، فمنهم من يقول: قربوا يكتب لكم رسول الله صلّى الله عليه و سلم، و منهم من يقول ما قال عمر. فلما أكثروا اللغو و الاختلاف عند رسول الله صلّى الله عليه و سلم، قال النبيّ صلّى الله عليه و سلم: قوموا ــــ زمانی که رسول خدا (ص) در بستر بیماری بودند ، ــ در حالی که اصحاب دور ایشان را گرفته بودند و عمر بن خطّاب نیز در بین آنها بود ــ فرمودند: کاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید. پس عمر گفت: بیماری بر رسول خدا غلبه نموده در حالی که کتاب خدا نزد شماست و کتاب خدا ما را کفایت می کند ؛ و اهل خانه اختلاف نمودند و تخاصم کردند. پس بعضی می گفتند: کاغذ و قلم بیاورید تا رسول خدا چیزی بنویسد ؛ و برخی دیگر می گفتند آنچه را که عمر گفت. پس زمانی که بیهوده گویی و اختلاف نزد رسول خدا بالا گرفت ، رسول خدا (ص) فرمودند: بلند شوید (بروید بیرون)» (صحیح بخاری ، ج7، ص9 ـــ صحیح مسلم ، ج5 ، ص76)

این بیان خلیفه دوم ، به وضوح نشان می دهد که او نه تنها عصمت مطلق رسول خدا را قبول نداشته بلکه حتّی فتوا به زوال عقل آن جناب نیز داده است. چون منظور وی از اینکه بیماری بر رسول خدا غلبه نموده ، این است که آن حضرت معاذ الله هذیان می گوید ؛ و هذیان زمانی بر شخص عارض می شود که عقل او مخدوش شود. و این واقعاً برای هرانسان منصفی جای سوال است که چرا وی چنین نسبت زشت و ناروایی را به رسول الله(ص) داد؟ در حالی که اگر چنین نسبتی را به شخصی عادی بدهند ، اقوام او موی از سر گوینده می کنند. سبحان الله ! وی چگونه چنین نسبتی به رسول خدا (ص) می دهد در حالی خداوند در حقّ حضرتش فرمود: « وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ ؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏ ــ و او هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد ؛ آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست» (النجم:3ـ 4).

همچنین جای سوال است که چگونه برادران اهل سنّت ما کسی را به خلافت برگزیدند که با ممانعت از نوشته شدن آن مکتوب ، موجب این همه اختلاف میان امّت اسلام شد؟ پیامبر خدا به صراحت فرمودند که « کاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من اختلاف نکنید » و او مانع از نوشته شدن آن مطلب شد ؛ پس او مقصّر در تمام این اختلافات است ؛ و کسی که چنین جرمی را در حقّ مسلمین مرتکب شده یقیناً شأنیّت آن را نخواهد داشت که خلافت رسول الله(ص) را بر عهده بگیرد.

آیا این کار خلیفه دوم چیزی غیر از این است که رسول خدا(ص) را متّهم به جهل نمود؟ وی در مقابل سخن رسول خدا (ص) جبهه گیری نموده و گفت: « عندكم القرآن، حسبنا كتاب‏الله ـــ قرآن نزد شماست و کتاب خدا برای ما کافی است» ؛ یعنی معاذ الله رسول خدا(ص) رسول خدا (ص) صلاح امّتش را نمی داند و عمر بن خطّاب می داند. حال بگذریم از این که وی با این کلام در حقیقت سنّت رسول الله (ص) را هم فاقد اعتبار خوانده است ؛ و عجیب اینکه پیروانش خود را اهل سنّت می خوانند.

و ای کاش ماجرا به همینجا ختم می شد ؛ و عاملان تفرقه و جبهه گیران در برابر رسول خدا (ص) دست به تحریف تعالیم رسول خدا (ص) نمی زدند. امّا متأسفانه دست به تحریف احکام نیز گشودند که شواهدی از آن را از کتب اهل سنّت ذکر می کنیم.

امام احمد بن حنبل (رئیس مذهب حنبلی) در مسند خود ، ج3 ، ص325 به نقل از جابر بن عبدالله ـ صحابی رسول خدا ـ آورده است: « متعتان کانتا علی عهد النبیّ (ص) فنهانا عنهما عمر (رض) ـــ دو متعه اند که در زمان نبیّ خدا جایز بودند و عمر (رض) ما را از آن نهی نمود.» که مراد از دو متعه ، متعةالحجّ و متعةالنساء است.

جناب ذهبی عالم بزرگ اهل سنّت نیز در کتاب تاریخ الاسلام ، ج15 ، ص 418 از خلیفه ی دوم نقل نموده که گفت : « دو متعه اند که در زمان رسول الله (ص) جایز بودند و من از آن دو نهی می کنم و بر آن دو مجازات می کنم و آن دو ، متعة الحج و متعة النساء است.»

جناب ذهبی در میزان الاعتدال ، ج3 ، ص552 به نقل از جابر آورده است: « دو متعه هستند که ما در زمان رسول خدا آن دو را انجام می دادیم که عمر ما را از آن نهی نمود.»

باقی اختلافاتی هم که امروزه بین اعمال عبادی مذهب اهل البیت و مذهب خلفا می بینید به همین نحو ایجاد شده اند ؛ که برای پرهیز از تطویل مطلب از ذکر موارد دیگر حذر می کنیم.
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
با یاد خدا

احتمال عدم مقبوليت نظام اسلامى از سوى مردم، به دو صورت متصور است:

اوّل: مردم به هيچ روى حكومت دينى را نپذيرند؛ در اين صورت اگر فرض كنيم امام معصوم(عليهم السلام) يا فقيهِ داراى شرايط حاكميت، در جامعه باشد، به اعتقاد ما او از جانب خدا حاكم و والى است، ولى حكومت دينى تحقق نخواهد يافت، زيرا شرط تحقق حكومت دينى پذيرش مردم است. نمونه بسيار روشن اين فرض، 25 سال خانه نشينى حضرت على(عليه السلام)است. ايشان از سوى خدا به ولايت منصوب شده بودند، ولى حاكميت بالفعل نداشتند، زيرا مردم با آن حضرت بيعت نكردند.

دوّم: اين است كه حاكميت شخصى كه داراى حق حاكميت شرعى است به فعليت رسيده باشد؛ ولى پس از مدتى عده اى به مخالفت با او برخيزند.

اين فرض خود دو حالت دارد:

يكى اينكه مخالفان گروه كمى هستند و قصد براندازى حكومت شرعى را ـ كه اكثر مردم پشتيبان آن هستند ـ دارند؛ شكى نيست در اين حال، حاكم شرعى موظّف است با مخالفان مقابله كند و آنان را به اطاعت از حكومت شرعى وادار كند. نمونه روشن اين مورد برخورد خونين حضرت امير(عليه السلام) با اصحاب جمل، صفين، نهروان وغيره بود و در زمان كنونى برخورد جمهورى اسلامى با منافقان و گروههاى الحادى محارب از همين گونه است، زيرا روا نيست حاكم شرعى با مسامحه و تساهل راه را براى عده اى كه به سبب اميال شيطانى قصد براندازى حكومت حق و مورد قبول اكثر مردم را دارند، باز بگذارد.

صورت دوّم ـ از اين فرض ـ اين است كه بعد از تشكيل حكومت شرعىِ مورد پذيرش مردم، اكثريت قاطع آنها مخالفت كنند؛ مثلاً بگويند: ما حكومت دينى را نمى خواهيم. با توجه به جواب اجمالى پيش بايد گفت: در اين حال، حاكم شرعى، هنوز شرعاً حاكم است، ولى با از دست دادن مقبوليت خويش، قدرت اعمال حاكميت مشروعش را از دست مى دهد.

﴿ صفحه 29﴾

تنها در صورتى مشروعيت حكومت دينى از دست مى رود كه او يكى از شرايط لازم حاكميت شرعى را از دست بدهد، ولى در غير اين صورت مشروعيت باقى است.

شايد بتوان دوران امامت امام حسن مجتبى(عليه السلام) و درگيرى ايشان با معاويه و فرار سران سپاه آن حضرت به اردوگاه معاويه را نمونه اى از فرض اخير دانست تاريخ نشان داد حضرت به علّت پيروى نكردن مردم از ايشان عملا حاكميتى نداشتند و مجبور به پذيرش صلح تحميلى شدند، ولى مردم هم مكافات اين بدعهدى و پيمان شكنى خود را ديدند و كسانى بر آنان مسلّط شدند كه دين و دنياى آنها را تباه كردند.

آیت الله مصباح یزدی-پرسشها و پاسخ ها-ج1
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نام خدا


سلام


در پاسخ به
هر کسی سوالی در مورد امام زمان یا هر مساله که مربوط به بعد از وفات پیامبر میشه و جوابش ربط پیدا می کنه به امامت معصومین

من و شما دوست عزیز چطور برای اونها توضیح بدیم؟؟؟

شما بیا در مورد امامت حضرت علی تحقیق کن بعد بیا جواب سوالتو در مورد امام زمان اگه خدا بخواد بدم..


مخصوصا شما آقای کالا
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنام خدا


دعای حضرت امیر(ع) برای حجر بن عدی

امیر مؤمنان (ع): علی (ع) بامداد بیستم ماه رمضان، مردم را به حضور پذیرفت و از آنها خواست، درباره هرچیزی که می خواهند بپرسند; ولی پرسشها را کوتاه سازند. مردم گریستند. حجر بن عدی برخاست و شعر زیبایی را که خود درباره حضرت سروده بود، خواند. حضرت پرسید: حجر! وقتی از تو بخواهند از من بیزاری جویی، چه خواهی کرد؟ پاسخ داد، ای امیر مؤمنان (ع) ! اگر با شمشیر ریز ریزم کنند و در آتشم بسوزانند، هرگز از شما دوری نخواهم جست. امام (ع) درباره اش چنین دعا کرد:«وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک » ای حجر! همواره توفیق الهی رفیق راهت باد. خداوند از سوی اهل بیت پیامبرت (ص) (به پاس یاری ایشان) به تو پاداش خیر دهد.
عبد الله بن رزین می گوید: شنیدم امیر مؤمنان (ع) به مردم فرمود: «یا اهل العراق سیقتل سبعة نفر بعذراء مثلهم کمثل اصحاب الاخدود»; ای اهل عراق! به زودی هفت تن در سرزمین «عذراء» کشته خواهند شد که چون اصحاب اخدودند. چیزی نگذشت که حجر بن عدی و شش تن از یارانش به شهادت رسیدند.کوچک کردن این پست






شهید حق=شهید ولایت



زمانی که حُجربن عَدی را برای قتل بردند از او پرسیدند آیا اول خودت را بکشیم یا فرزندت را؟
حجر به قاتل خود گفت: اگرمی خواهی که فرزندم را بکشی او را پیش از من گردن بزن!
جلّاد فرزند را گردن زد.
به حجر گفتند : چرا در داغ فرزندت شتاب کردی؟
گفت:
بیم آن داشتم که چون او برق شمشیر را بر گردن من ببیند، بهراسد و دست از ولایت امیرمومنان
علی (علیه السلام) بردارد و آن‏گاه میان من و او در اقامتگاه جاوید که خداوند صابران را به آن
وعده فرموده جدایی افتد
#ولایت #حجر #امام


 

kalla

عضو جدید
با سلام... ما عمريه با اين شعراي شما بزرگ شديم ! فكر ميكنيد تا حالا اين استدلال هاي شما رو نشنيديم و نميدونيم شما چي ميگيد!!! وقتي از شما در مورد يك موضوع آيه صريح از قرآن خواسته ميشه حق نداريد كه به روايات و احاديث استناد بكنيد و بعد اون رو بچسپونيد به آيات و آيات رو تكه تكه بكنيد و شبيه پازل كنار هم بچينيد تا موضوع دلخواه خودتون رو بسازيد! يك:ايمان به امامت حضرت علي(ع) و فرندانشون اصل دين شماست و منكر آن كافر است...خداوند بارها در قرآن اصول سه گانه توحيد الله..رسالت پيامبران..و ايمان به آخرت و غيب و فرشتگان رو به صراحت اعلام ميكند و ميفرمايد عدم ايمان به اين اصول كفر است..حتي در آياتي فروع دين همچون نماز را خط قرمز ميان كفر و ايمان مينامد...(حالا در مورد تعداد ركعات بازم نپرسيد چون به سنت برميگرديم بله تعداد ركعات نيست در قرعان اما مهم اين است كه اصل نماز و تريقه انجام آن نيز روشن آمده است و كسي در مورد نماز اختلافي ندارد..) حال اين آيات كه اصل امامت حضرت علي (ع) و فرزندانشان را اثباط ميكند كجاست؟! كجاي قرآن ايمان به ائمه حد فاصل بين كفر و ايمان قرار گرفته؟! مساله خيلي مهمه زيرااز ديدگاه شيعه اصول دين هست و جا انداختن اون از قرآن به هيچ عنوان معقول نيست!! و اثبات اون با احاديث نيز جايز نيست...شما معنيه آيه صريح رو نميگيريد! يا نميخوايد بگيريد!! شما به آيات متشابهات استدلال ميكنيد كه در مورد تفسير آنها اختلاف هست و سپس به كمك تفاسير خود و احاديث افرادي چون كليني( متوفاي 420 هجري هست و قرنها بعد از علماي بزگ سني چون امام ابو حنيفه متولد80 هجري يعني در زمان حتي قبل از بسياري از ائمه ايشان كتاب حديث داشته و علم فقه را پايه گذاري كرده است...) مفاهيم خود را از آنها استخراج ميكنيد! وقتي گفته ميشود آيه صريح :يعني چنانچه يك غير مسلمان يا يك شخص عادي قرآن را بخواند از مفهوم آيه اين را برداشت كند كه امامت حضرت علي (ع) و فرندانشمان جز اصول دين است و عدم ايمان به آن كفر است...كه چنين آيه اي در قرآن و جود ندارد...واقعيت روشنتر از آفتاب در آسمان است ..
مثلا آيه شريفه بقره 124...كه شما به آن استدلال كرده ايد...اولا مفهوم امامت در اينجا مورد اختلاف است..هركس ذره اي انصاف داشته باشد ميفهمد كه مفهوم كلمه امام در اين آيه همان نبوت است...خداوند ابراهيم(ع) پيشوا و رهبر جامعه قرار داد و ايشان و فرزندان ايشان را نبوت داد...نه حكومت!! دوما اگر حتي تفسير شما باشد ...در اينجا امامت ابراهيم و فرندانش اثبات شد و خبري از ابلاغ امامت علي (ع) نيست!! من اگر به استدلال همين آيه بگم چون ابراهيم امام شد از جانب الله پدر بزرگ من پس امام از جانب الله است شما چه پاسخي داريد بدبد!! شماسليقه اي يك امات تخيلي مجذا از نبوت از آيه تعريف كرديد..سپس امامت را از نبوت بالا تر برديد..كجا گفته چون تو سختي كشيدي بهت امامت داديم پس امامت از نبوت بالاتره؟! بعدشم پريدي به حديث بخاري!تا تكه ديگه پازلت رو بذاري! اولا شما كه حديث بخاري ومسلم رو قبول نداري به چه حقي اصل دينت رو از كتابي كه اون رو قبول نداري اثباط ميكني؟! دوما...خيلي روشنه كه پيامبر به صورت موقت علي (ع) رو براي مراقبت از زنان و كودكان و اصلا كل جامعه گذاشت تا برگشت و هيچ كس منكر اين قضيه نيست! در مورد (ث) پس امامت امري الاهي است!! بايد بگم خير پس نبوت امري الاهي است چونكه مفهوم آيه از امامت نبوت ابراهيم وفرزندانش هست نه امامت من درآورديه شما...شما تمام اين سفسته رو به كمك تعريف خودتون از كلمه امام بالاتر از نبوت مكنيد! يكي نيست بگه اگه امامت بالاتر از نبوته چطور شد خداوند به روشني منكر نبوت رو كافر خطاب ميكنه اما در مورد امامت تخيليه شما يه اختار كوچك نداده كه اون رو انكار نكنيد! حالا من اگه تمام فاسير شمارو قبول كنم و پازلاي شمارو كنار هم بچينم بازم اينكه امامت ابراهيم شد پس امامت علي(ع) و فرزندانش كجاست؟!!
در مورد آيه شريفه الاحقاف12..با شما موافقم بلكه امامت و رهبري وپيشوايي قرآن ثابت ميشود و اين آيه حجت بودن قرآن را در زمين اثبات ميكند و امام زمان موهومي غيب شده را كه حتما بايد رهبري باشد پس امام زمان بايد باشد!!! را رد ميكند بلكه قر|آن امام و راهنما و حي وظاهر است پس وجود امام زمان غيبي كه نه ميتواند ظاهر شود نه كسي را راهنمايي ميكند و د رزندگيه شخصي من تا به حال نقشي داشته است را ب روشني رد ميكند و ثابت ميكند حجت خداوند بر روي زمين و امام زمان و راهناي ظاهر قرآن است...بازم شما بپر به حديث!اونمهم از كتابي كه نه راوي اون رو قبول داري و نه احاديسش رو ولو اينكه به فعت باشه!!
از تاريخ بغداد روايت مياري اونهم از نوع ضعيفش..شما اگه سواد داشتي توجه ميكردي كه تاريخ بغداد كتاب تاريخه نه كتاب حديثو فقه..و صحت حديث در اون در نظر گرفته نشده! و به هيچ عنوان سنديت و اعتبار علمي ندارد
در مورد حديث ثقلين..باز اختلاف هست كه "در كتب اهل سنت چنين است...پيامبر فرمودند..قرآن و سنتم..و اگر فرموده باشند قرآن وائمه! بازهم مگر ائمه(عليهم اسلام) غير از سنت پيامبر عمل ديگري ميكردند؟!!! پس در هر دو صورت قرآن وسنت اصل است و اجماع مسلمانان بر حديث "قرآن و سنت هستند" زيرا ائمه نيز غير از سنت پيامبر كه انجام نميداند! شما دچار فرد گرايي شده ايد! ر حالي كه اصل قانون است...
در آيه آورديد كه در هيچ كدام خبي از امامت علي (ع) و ائمه خبري نيست!!!! بقيشم كه روضه خونديد!!!
در مورد احاديث مربوط به تعرض عمر(رض) به خانه علي(رض) بايد بگم كه تمامي احايث در حد صحه هم نبوده بلكه ضعيف ميباشد و اهل سنت به هيچ عنوان به اين قضيه قائل نيست..چنانچه در كتب اهل سنت آمده باشد در انتهاي حديث قضيه رد بر آن است..و اگر شما احاديث را دم بريده نميگذاشتيد و خيانت علمي نميكرديد خواهيد ديد كه در حتي در انتهاي اين احاديث ضعيف نيز اتفاقي نيوفتاده...و در /اخر مردم از خانه فاطمه(س) متفرق شدند و به آنجا برنگشتند تا اينكه بيعت كردند..و مشابه اين كارهارو امروزه هم در حكومت تشيع به عنوان جلوگيري از تفرقه و فتنه!!ميبينيم! چيزه جديدي نيست!
در مورد قضيه قلم و كاغذ! اولا شماكه اعتقاد داريد پيامبر در روز غدير امامت حضرت علي(ع) رو ابلاغ كرد و از مردم بيعت گرفت چطور شد اواخر عمر باز هم تصميم به اعلام اين قضيه كردند؟! دوما از كجا معلوم كه پيامبر ميخواست امامت حضرت علي رو مكتوب بكنه امامت ابوبكر رو مكتوب نكنه؟!سوما از ديدگاه شما ابلاغ امامت از جانب الله بود وبه هيچ عنوان جايز نيست كه پيامبر حكم خداوندرو به خاطر اين جمله "عمر گفت بيماري بر پيامبر غلبه كرده"روي زمين بگذارد.. پس پاشيد بريد بيرون من نميگم حكم خدا چيه! اگر موفق نشد مكتوب بكنه حد اقل شفاهي كه ميتونست ابلاغ بكنه اي مردم ميخواستم امامت علي رو بگم ولي اينا نميذارن!! در واقع شما ميگيد پيامبر قهر كرد و حكم خدارو نگفت!
و اما در مورد روضه هاي آخر شما...در كل ميخوايد بگيد كه خداوند در محاسباتش دچار اشتباه شد!و امامت را زماني به علي(ع) داد كه جامعه آماده پذيرش آن نبود!! در واقع ابلاغ امامت در جامعه اي كه سرشار از كفر و نفاق باشد و هيچكس آماده پذيرش آن نباشد عملي بيهوده است! شما حتي خداوند را زير سوال ميبريد..شما اجماع و حدود99% صحابي و جامعه پايه اول تركيبي از مهاجرين وانصار راكه خداوند متعال در مورد رضايت خود از آنها و بهشتي بودن آنها آيه ها نازل كرده به شرك ونفاق متهم ميكنيد! بدون توجه به آياتي كه در مدح اولين مهاجرين وانصارو همراهان محمد كه در انجيل و تورات توصيف آنها آمده... شما معتقد هستيد تمامي مسلمانان و ياران رسول كه پيامبر سالها با آنها زيست منافق و مشرك وغاصب بودند! شمابا احاديث جعلي عمر را غاثب و علي (ع) را ترسوجلوه ميدهيد..
اهل سنت به عصمت هيچكس از خطا جز پيامبران آن هم به واسطه وحي قائل نيست.. بلي مومنان نيز ممكن است با همديگر اختلاف بكنند ..آيه قرآن ميفرمايد "هنگامي كه دومومن با هم اختلاف كردند پس ميان آنان صلح به پا كنيد" پس انسان انسان است و در هر درجه و مقامي ممكن است خطا كند در حالي كه بخشش خداوند زياداست..آنچه برادران يوسف(ع) در حق يوسف كردند و در آخر خداوند آنها را بخشيد.در حالي كه پيامبر خدارا آزردند...
دوست من ما هي بايد سعي كنيم دوستي و خوبي انسانهارا ثابت كنيم و اينكه بگيم ما در جايگاه قضاوت چنين انسانهاي بزرگي نيستيم و شما هي دنبال يك عيب كوچك ميگرديد كه محكوم بكنيد!..دوستي آنها دوستي ما و اتحاد مسلمانان را در پي دارد و دشمني آنان كينه ميان ما مي اندازد وچهره اسلام را خراب ميكند و دشمنان اسلام را خوشحال ميكند...به نظر ميرسد عقل شما به اين چيزها برسد!
 

kalla

عضو جدید
با سلام... ما عمريه با اين شعراي شما بزرگ شديم ! فكر ميكنيد تا حالا اين استدلال هاي شما رو نشنيديم و نميدونيم شما چي ميگيد!!! وقتي از شما در مورد يك موضوع آيه صريح از قرآن خواسته ميشه حق نداريد كه به روايات و احاديث استناد بكنيد و بعد اون رو بچسپونيد به آيات و آيات رو تكه تكه بكنيد و شبيه پازل كنار هم بچينيد تا موضوع دلخواه خودتون رو بسازيد! يك:ايمان به امامت حضرت علي(ع) و فرندانشون اصل دين شماست و منكر آن كافر است...خداوند بارها در قرآن اصول سه گانه توحيد الله..رسالت پيامبران..و ايمان به آخرت و غيب و فرشتگان رو به صراحت اعلام ميكند و ميفرمايد عدم ايمان به اين اصول كفر است..حتي در آياتي فروع دين همچون نماز را خط قرمز ميان كفر و ايمان مينامد...(حالا در مورد تعداد ركعات بازم نپرسيد چون به سنت برميگرديم بله تعداد ركعات نيست در قرعان اما مهم اين است كه اصل نماز و تريقه انجام آن نيز روشن آمده است و كسي در مورد نماز اختلافي ندارد..) حال اين آيات كه اصل امامت حضرت علي (ع) و فرزندانشان را اثباط ميكند كجاست؟! كجاي قرآن ايمان به ائمه حد فاصل بين كفر و ايمان قرار گرفته؟! مساله خيلي مهمه زيرااز ديدگاه شيعه اصول دين هست و جا انداختن اون از قرآن به هيچ عنوان معقول نيست!! و اثبات اون با احاديث نيز جايز نيست...شما معنيه آيه صريح رو نميگيريد! يا نميخوايد بگيريد!! شما به آيات متشابهات استدلال ميكنيد كه در مورد تفسير آنها اختلاف هست و سپس به كمك تفاسير خود و احاديث افرادي چون كليني( متوفاي 420 هجري هست و قرنها بعد از علماي بزگ سني چون امام ابو حنيفه متولد80 هجري يعني در زمان حتي قبل از بسياري از ائمه ايشان كتاب حديث داشته و علم فقه را پايه گذاري كرده است...) مفاهيم خود را از آنها استخراج ميكنيد! وقتي گفته ميشود آيه صريح :يعني چنانچه يك غير مسلمان يا يك شخص عادي قرآن را بخواند از مفهوم آيه اين را برداشت كند كه امامت حضرت علي (ع) و فرندانشمان جز اصول دين است و عدم ايمان به آن كفر است...كه چنين آيه اي در قرآن و جود ندارد...واقعيت روشنتر از آفتاب در آسمان است ..
مثلا آيه شريفه بقره 124...كه شما به آن استدلال كرده ايد...اولا مفهوم امامت در اينجا مورد اختلاف است..هركس ذره اي انصاف داشته باشد ميفهمد كه مفهوم كلمه امام در اين آيه همان نبوت است...خداوند ابراهيم(ع) پيشوا و رهبر جامعه قرار داد و ايشان و فرزندان ايشان را نبوت داد...نه حكومت!! دوما اگر حتي تفسير شما باشد ...در اينجا امامت ابراهيم و فرندانش اثبات شد و خبري از ابلاغ امامت علي (ع) نيست!! من اگر به استدلال همين آيه بگم چون ابراهيم امام شد از جانب الله پدر بزرگ من پس امام از جانب الله است شما چه پاسخي داريد بدبد!! شماسليقه اي يك امات تخيلي مجذا از نبوت از آيه تعريف كرديد..سپس امامت را از نبوت بالا تر برديد..كجا گفته چون تو سختي كشيدي بهت امامت داديم پس امامت از نبوت بالاتره؟! بعدشم پريدي به حديث بخاري!تا تكه ديگه پازلت رو بذاري! اولا شما كه حديث بخاري ومسلم رو قبول نداري به چه حقي اصل دينت رو از كتابي كه اون رو قبول نداري اثباط ميكني؟! دوما...خيلي روشنه كه پيامبر به صورت موقت علي (ع) رو براي مراقبت از زنان و كودكان و اصلا كل جامعه گذاشت تا برگشت و هيچ كس منكر اين قضيه نيست! در مورد (ث) پس امامت امري الاهي است!! بايد بگم خير پس نبوت امري الاهي است چونكه مفهوم آيه از امامت نبوت ابراهيم وفرزندانش هست نه امامت من درآورديه شما...شما تمام اين سفسته رو به كمك تعريف خودتون از كلمه امام بالاتر از نبوت مكنيد! يكي نيست بگه اگه امامت بالاتر از نبوته چطور شد خداوند به روشني منكر نبوت رو كافر خطاب ميكنه اما در مورد امامت تخيليه شما يه اختار كوچك نداده كه اون رو انكار نكنيد! حالا من اگه تمام فاسير شمارو قبول كنم و پازلاي شمارو كنار هم بچينم بازم اينكه امامت ابراهيم شد پس امامت علي(ع) و فرزندانش كجاست؟!!
در مورد آيه شريفه الاحقاف12..با شما موافقم بلكه امامت و رهبري وپيشوايي قرآن ثابت ميشود و اين آيه حجت بودن قرآن را در زمين اثبات ميكند و امام زمان موهومي غيب شده را كه حتما بايد رهبري باشد پس امام زمان بايد باشد!!! را رد ميكند بلكه قر|آن امام و راهنما و حي وظاهر است پس وجود امام زمان غيبي كه نه ميتواند ظاهر شود نه كسي را راهنمايي ميكند و د رزندگيه شخصي من تا به حال نقشي داشته است را ب روشني رد ميكند و ثابت ميكند حجت خداوند بر روي زمين و امام زمان و راهناي ظاهر قرآن است...بازم شما بپر به حديث!اونمهم از كتابي كه نه راوي اون رو قبول داري و نه احاديسش رو ولو اينكه به فعت باشه!!
از تاريخ بغداد روايت مياري اونهم از نوع ضعيفش..شما اگه سواد داشتي توجه ميكردي كه تاريخ بغداد كتاب تاريخه نه كتاب حديثو فقه..و صحت حديث در اون در نظر گرفته نشده! و به هيچ عنوان سنديت و اعتبار علمي ندارد
در مورد حديث ثقلين..باز اختلاف هست كه "در كتب اهل سنت چنين است...پيامبر فرمودند..قرآن و سنتم..و اگر فرموده باشند قرآن وائمه! بازهم مگر ائمه(عليهم اسلام) غير از سنت پيامبر عمل ديگري ميكردند؟!!! پس در هر دو صورت قرآن وسنت اصل است و اجماع مسلمانان بر حديث "قرآن و سنت هستند" زيرا ائمه نيز غير از سنت پيامبر كه انجام نميداند! شما دچار فرد گرايي شده ايد! ر حالي كه اصل قانون است...
در آيه آورديد كه در هيچ كدام خبي از امامت علي (ع) و ائمه خبري نيست!!!! بقيشم كه روضه خونديد!!!
در مورد احاديث مربوط به تعرض عمر(رض) به خانه علي(رض) بايد بگم كه تمامي احايث در حد صحه هم نبوده بلكه ضعيف ميباشد و اهل سنت به هيچ عنوان به اين قضيه قائل نيست..چنانچه در كتب اهل سنت آمده باشد در انتهاي حديث قضيه رد بر آن است..و اگر شما احاديث را دم بريده نميگذاشتيد و خيانت علمي نميكرديد خواهيد ديد كه در حتي در انتهاي اين احاديث ضعيف نيز اتفاقي نيوفتاده...و در /اخر مردم از خانه فاطمه(س) متفرق شدند و به آنجا برنگشتند تا اينكه بيعت كردند..و مشابه اين كارهارو امروزه هم در حكومت تشيع به عنوان جلوگيري از تفرقه و فتنه!!ميبينيم! چيزه جديدي نيست!
در مورد قضيه قلم و كاغذ! اولا شماكه اعتقاد داريد پيامبر در روز غدير امامت حضرت علي(ع) رو ابلاغ كرد و از مردم بيعت گرفت چطور شد اواخر عمر باز هم تصميم به اعلام اين قضيه كردند؟! دوما از كجا معلوم كه پيامبر ميخواست امامت حضرت علي رو مكتوب بكنه امامت ابوبكر رو مكتوب نكنه؟!سوما از ديدگاه شما ابلاغ امامت از جانب الله بود وبه هيچ عنوان جايز نيست كه پيامبر حكم خداوندرو به خاطر اين جمله "عمر گفت بيماري بر پيامبر غلبه كرده"روي زمين بگذارد.. پس پاشيد بريد بيرون من نميگم حكم خدا چيه! اگر موفق نشد مكتوب بكنه حد اقل شفاهي كه ميتونست ابلاغ بكنه اي مردم ميخواستم امامت علي رو بگم ولي اينا نميذارن!! در واقع شما ميگيد پيامبر قهر كرد و حكم خدارو نگفت!
و اما در مورد روضه هاي آخر شما...در كل ميخوايد بگيد كه خداوند در محاسباتش دچار اشتباه شد!و امامت را زماني به علي(ع) داد كه جامعه آماده پذيرش آن نبود!! در واقع ابلاغ امامت در جامعه اي كه سرشار از كفر و نفاق باشد و هيچكس آماده پذيرش آن نباشد عملي بيهوده است! شما حتي خداوند را زير سوال ميبريد..شما اجماع و حدود99% صحابي و جامعه پايه اول تركيبي از مهاجرين وانصار راكه خداوند متعال در مورد رضايت خود از آنها و بهشتي بودن آنها آيه ها نازل كرده به شرك ونفاق متهم ميكنيد! بدون توجه به آياتي كه در مدح اولين مهاجرين وانصارو همراهان محمد كه در انجيل و تورات توصيف آنها آمده... شما معتقد هستيد تمامي مسلمانان و ياران رسول كه پيامبر سالها با آنها زيست منافق و مشرك وغاصب بودند! شمابا احاديث جعلي عمر را غاثب و علي (ع) را ترسوجلوه ميدهيد..
اهل سنت به عصمت هيچكس از خطا جز پيامبران آن هم به واسطه وحي قائل نيست.. بلي مومنان نيز ممكن است با همديگر اختلاف بكنند ..آيه قرآن ميفرمايد "هنگامي كه دومومن با هم اختلاف كردند پس ميان آنان صلح به پا كنيد" پس انسان انسان است و در هر درجه و مقامي ممكن است خطا كند در حالي كه بخشش خداوند زياداست..آنچه برادران يوسف(ع) در حق يوسف كردند و در آخر خداوند آنها را بخشيد.در حالي كه پيامبر خدارا آزردند...
دوست من ما هي بايد سعي كنيم دوستي و خوبي انسانهارا ثابت كنيم و اينكه بگيم ما در جايگاه قضاوت چنين انسانهاي بزرگي نيستيم و شما هي دنبال يك عيب كوچك ميگرديد كه محكوم بكنيد!..دوستي آنها دوستي ما و اتحاد مسلمانان را در پي دارد و دشمني آنان كينه ميان ما مي اندازد وچهره اسلام را خراب ميكند و دشمنان اسلام را خوشحال ميكند...به نظر ميرسد عقل شما به اين چيزها برسد!
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاسخ به برادر مسلمان آقای کالا
جواب متن با فنت Tahoma

با سلام... ما عمريه با اين شعراي شما بزرگ شديم ! فكر ميكنيد تا حالا اين استدلال هاي شما رو نشنيديم و نميدونيم شما چي ميگيد!!!

نشنیدی--نمی خوای بشنوی--اگه بشنوی هم فقط برای مخالفت کردن می شنوی

وقتي از شما در مورد يك موضوع آيه صريح از قرآن خواسته ميشه حق نداريد كه به روايات و احاديث استناد بكنيد و بعد اون رو بچسپونيد به آيات و آيات رو تكه تكه بكنيد و شبيه پازل كنار هم بچينيد تا موضوع دلخواه خودتون رو بسازيد!

کلی گویی چیز خوبی نیست-- حق هم شما تایین نمیکند-- شرمنده یکی از کارایی که خدای رحمن ورحیم کرد تا قرآن تحریف نشه همین بود -- خداوند تبارک و تعالی تو غدیر به پیامبر گفت بگو دیگه اسم حضرت رو نبردن تا خیال همه راحت بشه چون می دونستن در آینده نزدیک حتی به قرآن بی حرمتی می شه---مثل کتابهای پیش از اسلام!!

يك:ايمان به امامت حضرت علي(ع) و فرندانشون اصل دين شماست و منكر آن كافر است...خداوند بارها در قرآن اصول سه گانه توحيد الله..رسالت پيامبران..و ايمان به آخرت و غيب و فرشتگان رو به صراحت اعلام ميكند و ميفرمايد عدم ايمان به اين اصول كفر است..

خوبه خودتون میگید اصول دین اولا اصول دین برای شما و ما یکی هستش ثانیا عدل و امام جزو اصول مذهب هستش
اثبات اصول دین یک بحث کاملا عقلی هستش نه نقلی فقط برای مصداق میشه بحث نقلی کرد مثل اثبات نبوت حضرت محمد ص و یا اثبات امام حضرت علی ع
کسی که اصول دین رو قبول نداشته باشه قرآن رو هم قبول نداره دیگه

حتي در آياتي فروع دين همچون نماز را خط قرمز ميان كفر و ايمان مينامد...(حالا در مورد تعداد ركعات بازم نپرسيد چون به سنت برميگرديم بله تعداد ركعات نيست در قرعان اما مهم اين است كه اصل نماز و تريقه انجام آن نيز روشن آمده است و كسي در مورد نماز اختلافي ندارد..) حال اين آيات كه اصل امامت حضرت علي (ع) و فرزندانشان را اثباط ميكند كجاست؟! كجاي قرآن ايمان به ائمه حد فاصل بين كفر و ايمان قرار گرفته؟! مساله خيلي مهمه زيرااز ديدگاه شيعه اصول دين هست و جا انداختن اون از قرآن به هيچ عنوان معقول نيست!! و اثبات اون با احاديث نيز جايز نيست...شما معنيه آيه صريح رو نميگيريد! يا نميخوايد بگيريد!! شما به آيات متشابهات استدلال ميكنيد كه در مورد تفسير آنها اختلاف هست و سپس به كمك تفاسير خود و احاديث افرادي چون كليني( متوفاي 420 هجري هست و قرنها بعد از علماي بزگ سني چون امام ابو حنيفه متولد80 هجري يعني در زمان حتي قبل از بسياري از ائمه ايشان كتاب حديث داشته و علم فقه را پايه گذاري كرده است...) مفاهيم خود را از آنها استخراج ميكنيد! وقتي گفته ميشود آيه صريح :يعني چنانچه يك غير مسلمان يا يك شخص عادي قرآن را بخواند از مفهوم آيه اين را برداشت كند كه امامت حضرت علي (ع) و فرندانشمان جز اصول دين است و عدم ايمان به آن كفر است...كه چنين آيه اي در قرآن و جود ندارد...واقعيت روشنتر از آفتاب در آسمان است ..

مثلا آيه شريفه بقره 124...كه شما به آن استدلال كرده ايد...اولا مفهوم امامت در اينجا مورد اختلاف است..هركس ذره اي انصاف داشته باشد ميفهمد كه مفهوم كلمه امام در اين آيه همان نبوت است...خداوند ابراهيم(ع) پيشوا و رهبر جامعه قرار داد و ايشان و فرزندان ايشان را نبوت داد...نه حكومت!! دوما اگر حتي تفسير شما باشد ...در اينجا امامت ابراهيم و فرندانش اثبات شد و خبري از ابلاغ امامت علي (ع) نيست!! من اگر به استدلال همين آيه بگم چون ابراهيم امام شد از جانب الله پدر بزرگ من پس امام از جانب الله است شما چه پاسخي داريد بدبد!! شماسليقه اي يك امات تخيلي مجذا از نبوت از آيه تعريف كرديد..سپس امامت را از نبوت بالا تر برديد..كجا گفته چون تو سختي كشيدي بهت امامت داديم پس امامت از نبوت بالاتره؟! بعدشم پريدي به حديث بخاري!تا تكه ديگه پازلت رو بذاري! اولا شما كه حديث بخاري ومسلم رو قبول نداري به چه حقي اصل دينت رو از كتابي كه اون رو قبول نداري اثباط ميكني؟! دوما...خيلي روشنه كه پيامبر به صورت موقت علي (ع) رو براي مراقبت از زنان و كودكان و اصلا كل جامعه گذاشت تا برگشت و هيچ كس منكر اين قضيه نيست! در مورد (ث) پس امامت امري الاهي است!! بايد بگم خير پس نبوت امري الاهي است چونكه مفهوم آيه از امامت نبوت ابراهيم وفرزندانش هست نه امامت من درآورديه شما...شما تمام اين سفسته رو به كمك تعريف خودتون از كلمه امام بالاتر از نبوت مكنيد! يكي نيست بگه اگه امامت بالاتر از نبوته چطور شد خداوند به روشني منكر نبوت رو كافر خطاب ميكنه اما در مورد امامت تخيليه شما يه اختار كوچك نداده كه اون رو انكار نكنيد! حالا من اگه تمام فاسير شمارو قبول كنم و پازلاي شمارو كنار هم بچينم بازم اينكه امامت ابراهيم شد پس امامت علي(ع) و فرزندانش كجاست؟!!

در مورد آيه شريفه الاحقاف12..با شما موافقم بلكه امامت و رهبري وپيشوايي قرآن ثابت ميشود و اين آيه حجت بودن قرآن را در زمين اثبات ميكند و امام زمان موهومي غيب شده را كه حتما بايد رهبري باشد پس امام زمان بايد باشد!!! را رد ميكند بلكه قر|آن امام و راهنما و حي وظاهر است پس وجود امام زمان غيبي كه نه ميتواند ظاهر شود نه كسي را راهنمايي ميكند و د رزندگيه شخصي من تا به حال نقشي داشته است را ب روشني رد ميكند و ثابت ميكند حجت خداوند بر روي زمين و امام زمان و راهناي ظاهر قرآن است...بازم شما بپر به حديث!اونمهم از كتابي كه نه راوي اون رو قبول داري و نه احاديسش رو ولو اينكه به فعت باشه!!
از تاريخ بغداد روايت مياري اونهم از نوع ضعيفش..شما اگه سواد داشتي توجه ميكردي كه تاريخ بغداد كتاب تاريخه نه كتاب حديثو فقه..و صحت حديث در اون در نظر گرفته نشده! و به هيچ عنوان سنديت و اعتبار علمي ندارد
در مورد حديث ثقلين..باز اختلاف هست كه "در كتب اهل سنت چنين است...پيامبر فرمودند..قرآن و سنتم..و اگر فرموده باشند قرآن وائمه! بازهم مگر ائمه(عليهم اسلام) غير از سنت پيامبر عمل ديگري ميكردند؟!!! پس در هر دو صورت قرآن وسنت اصل است و اجماع مسلمانان بر حديث "قرآن و سنت هستند" زيرا ائمه نيز غير از سنت پيامبر كه انجام نميداند! شما دچار فرد گرايي شده ايد! ر حالي كه اصل قانون است...

دوباره میگم اصل امامت یک مساله عقلی هستش
حالا نمیدونم بزرگان شما چطور به نتیجه رسیدن جامعه اسلامی نیاز به خلیفه داره و اون خلیفه ام اصلا مهم نیست که حاکمیتش از طرف خدا باشه با نباشه دیگه به خود شما واگذار می کنم--با با استدلال شما چه چیزی در آقای ابوبکر بود که در حضرت علی ع نبود بازم نمیدونم!!!!!



در آيه آورديد كه در هيچ كدام خبي از امامت علي (ع) و ائمه خبري نيست!!!! بقيشم كه روضه خونديد!!!

شمام بیا بگو چرا آقای ابوبکر شایسته ترین فرد بود!!!


در مورد احاديث مربوط به تعرض عمر(رض) به خانه علي(رض) بايد بگم كه تمامي احايث در حد صحه هم نبوده بلكه ضعيف ميباشد و اهل سنت به هيچ عنوان به اين قضيه قائل نيست..چنانچه در كتب اهل سنت آمده باشد در انتهاي حديث قضيه رد بر آن است..و اگر شما احاديث را دم بريده نميگذاشتيد و خيانت علمي نميكرديد خواهيد ديد كه در حتي در انتهاي اين احاديث ضعيف نيز اتفاقي نيوفتاده...و در /اخر مردم از خانه فاطمه(س) متفرق شدند و به آنجا برنگشتند تا اينكه بيعت كردند..و مشابه اين كارهارو امروزه هم در حكومت تشيع به عنوان جلوگيري از تفرقه و فتنه!!ميبينيم! چيزه جديدي نيست!
در مورد قضيه قلم و كاغذ! اولا شماكه اعتقاد داريد پيامبر در روز غدير امامت حضرت علي(ع) رو ابلاغ كرد و از مردم بيعت گرفت چطور شد اواخر عمر باز هم تصميم به اعلام اين قضيه كردند؟! دوما از كجا معلوم كه پيامبر ميخواست امامت حضرت علي رو مكتوب بكنه امامت ابوبكر رو مكتوب نكنه؟!سوما از ديدگاه شما ابلاغ امامت از جانب الله بود وبه هيچ عنوان جايز نيست كه پيامبر حكم خداوندرو به خاطر اين جمله "عمر گفت بيماري بر پيامبر غلبه كرده"روي زمين بگذارد.. پس پاشيد بريد بيرون من نميگم حكم خدا چيه! اگر موفق نشد مكتوب بكنه حد اقل شفاهي كه ميتونست ابلاغ بكنه اي مردم ميخواستم امامت علي رو بگم ولي اينا نميذارن!! در واقع شما ميگيد پيامبر قهر كرد و حكم خدارو نگفت!

همین یه آیه برا اثبات ولایت(امامت) امام علی کافیه
« إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ . ـــ ولىّ شما ، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند؛ همانها كه نماز را برپا مى‏دارند ، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند» (المائدة:55)

شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که این آیه ، در شأن علی (ع) نازل شده است. لکن اهل سنّت مدّعی اند که مراد از ولیّ در این آیه ، امامت نیست بلکه منظور دوستی ، یا نصرت و امثال آن است. امّا شیعه می گوید: لفظ ولیّ در این آیه مطلق بوده تمام معانی و مصادیق آن را شامل است که از جمله یکی از آن معانی ، ولایت تصرّف است که همان امامت و حاکمیّت باشد. افزون بر اطلاق آیه ، شاهد دیگر این ادّعا ، آن است که در این آیه ، ولایت ، ابتدا برای خدا و سپس برای پیامبر و در مرتبه ی سوم برای علی (ع) ثابت شده است ؛ و ولایت درباره ی خدا ــ به تمام معانی آن ــ ، به سلطنت ،حاکمیّت و متصرّف بودن او بر می گردد. یعنی چرا خدا را باید دوست داشت؟ چرا باید از او نصرت طلبید؟ چرا باید فقط او را دوست خود دانست؟ چرا ... ؟ ، پاسخ همه ی این چیزها یکی است. چون تنها اوست که می تواند در امور ما سلطه و حاکمیّت و تصرّف داشته باشد ؛ و غیر او تا او اراده نکند ، کاره ای نیستند. پس در این آیه ، چون واژه ی ولیّ در مورد خدا نیز به کار رفته ، مطلق بوده ، تمام معانی را می گیرد.


و اما در مورد روضه هاي آخر شما...در كل ميخوايد بگيد كه خداوند در محاسباتش دچار اشتباه شد!و امامت را زماني به علي(ع) داد كه جامعه آماده پذيرش آن نبود!! در واقع ابلاغ امامت در جامعه اي كه سرشار از كفر و نفاق باشد و هيچكس آماده پذيرش آن نباشد عملي بيهوده است! شما حتي خداوند را زير سوال ميبريد..شما اجماع و حدود99% صحابي و جامعه پايه اول تركيبي از مهاجرين وانصار راكه خداوند متعال در مورد رضايت خود از آنها و بهشتي بودن آنها آيه ها نازل كرده به شرك ونفاق متهم ميكنيد! بدون توجه به آياتي كه در مدح اولين مهاجرين وانصارو همراهان محمد كه در انجيل و تورات توصيف آنها آمده... شما معتقد هستيد تمامي مسلمانان و ياران رسول كه پيامبر سالها با آنها زيست منافق و مشرك وغاصب بودند! شمابا احاديث جعلي عمر را غاثب و علي (ع) را ترسوجلوه ميدهيد..
اهل سنت به عصمت هيچكس از خطا جز پيامبران آن هم به واسطه وحي قائل نيست.. بلي مومنان نيز ممكن است با همديگر اختلاف بكنند ..آيه قرآن ميفرمايد "هنگامي كه دومومن با هم اختلاف كردند پس ميان آنان صلح به پا كنيد" پس انسان انسان است و در هر درجه و مقامي ممكن است خطا كند در حالي كه بخشش خداوند زياداست..آنچه برادران يوسف(ع) در حق يوسف كردند و در آخر خداوند آنها را بخشيد.در حالي كه پيامبر خدارا آزردند...

یه خورده از این دورغ ها و گمان هایی که می برید بترسید!!!! آیه قرآن بیارم!!
در مورد داستان های پیامبران در قرآن مطالعه کنید همیشه تعداد یاورانشان کم بوده و چیزی که رواج داشته در طول تاریخ بخصوص بنی اسرائل پیامبر کشی یوده!!
نذارید مصداق آیه ای که فرموده و اکثرشان ایمان می آورند رو در مورد شما بکار ببرم!!



دوست من ما هي بايد سعي كنيم دوستي و خوبي انسانهارا ثابت كنيم و اينكه بگيم ما در جايگاه قضاوت چنين انسانهاي بزرگي نيستيم و شما هي دنبال يك عيب كوچك ميگرديد كه محكوم بكنيد!..دوستي آنها دوستي ما و اتحاد مسلمانان را در پي دارد و دشمني آنان كينه ميان ما مي اندازد وچهره اسلام را خراب ميكند و دشمنان اسلام را خوشحال ميكند...به نظر ميرسد عقل شما به اين چيزها برسد!

پس از بار ها توهین به موهومی بودن باز هم واِه دوست ! به کار می برید!
شرمنده ولی آیا برادران یوسف به مقام خلافت رسیدن؟!
آیا آیه ای در مورد بخشش خلفا نازل شده است ؟!
آیا اصلا خلفا از کارشان توبه کردنند؟ (بالاخره باعث ناراحتی حضرت علی ع و فاطمه زهرا س شدند یا نشدن؟ فقط نارحتی رو می گم؟ آیا نارحتی آنها = با ناراحتی پیامبر نیست؟)
ما دنبال یک صفت در شان خلافت می گردیم تا خلفای شما رو اثبات کنیم ولی نمیشه؟؟؟
یک عیب!!!!

من پس از مدت ها که وارد سایت شدم دیدم یک سری شروع کردن به شبه پراکنی و احکام دین رو زیر سوال می بردن با اون عقل غیر الهیشون!
من هم نتونستم ساکت بنشینم
والا با کسی دشمنی ندارم
و خودم خواستار اتحاد مسلمانان هستم
اما این دلیل نمیشه راه عقل و منطق رو بر خودم ببندم و ساکت بنشینم و تماشا کنم

یعنی شما می گید این تفکرتون موهومی هستش من استدلال خودم رو بیان نکنم؟؟
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حالا جدای این بحث ها
چند نفر جمع شدن(خودشون- و مردم هم اونا رو انتخاب نکردن) و آقای ابوبکر رو به عنوان خلیفه برای مردم انتخاب کردن یعنی عقلشون رسیده که باید یه حاکمی باشه
آقای ابوبکر هم همین کارو در مورد آقای عمر انجام دادن
آقای عمر هم یه گروهی تایین کردن (که اصل نظر مردم هم البته مهم نبود) تا خلیفه بعدی رو انتخاب کنن

حالا نعوذ بالله نعوذ بالله
خدای و پیامبر به فکرشون نرسید یه فرد صالح رو مشخص کنن تا
مردم نعوذبالله مثل گوسفند رها نشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برادر این خودش یعنی اثبات امام با توجه به سنت خلفای غیر معصوم شما
که شما با توجه به غیر معصوم بودن و تایید نشدن از طرف هیچ معصومی
با هم راهشون رو ادامه دادین
 

kalla

عضو جدید
م از شما يك سوال ميپرسم ..اگر كسي در مورد همسر شما بد گويي كند تا چقدر شمارا آزده؟! در واقع خيلي بيش از آنكه در مورد خود شما بدگويي كند..همچنين در مورد مادر گراميتان...پس آيه شريفه را به معني واقعي آن بگيريد و در مورد ام المومنين عايشه كه ناموس پيامبر و طبق آيه قرآن مادر مومنان است احترام را نگه داريد كه اگر اينچنين نكرديد در واقع مشمول اين آيه خواهيد بود! همانند بسياري از علمايتان!
 

kalla

عضو جدید
پاسخ به برادر مسلمان آقای کالا
جواب متن با فنت Tahoma

با سلام... ما عمريه با اين شعراي شما بزرگ شديم ! فكر ميكنيد تا حالا اين استدلال هاي شما رو نشنيديم و نميدونيم شما چي ميگيد!!!

نشنیدی--نمی خوای بشنوی--اگه بشنوی هم فقط برای مخالفت کردن می شنوی

وقتي از شما در مورد يك موضوع آيه صريح از قرآن خواسته ميشه حق نداريد كه به روايات و احاديث استناد بكنيد و بعد اون رو بچسپونيد به آيات و آيات رو تكه تكه بكنيد و شبيه پازل كنار هم بچينيد تا موضوع دلخواه خودتون رو بسازيد!

کلی گویی چیز خوبی نیست-- حق هم شما تایین نمیکند-- شرمنده یکی از کارایی که خدای رحمن ورحیم کرد تا قرآن تحریف نشه همین بود -- خداوند تبارک و تعالی تو غدیر به پیامبر گفت بگو دیگه اسم حضرت رو نبردن تا خیال همه راحت بشه چون می دونستن در آینده نزدیک حتی به قرآن بی حرمتی می شه---مثل کتابهای پیش از اسلام!!

يك:ايمان به امامت حضرت علي(ع) و فرندانشون اصل دين شماست و منكر آن كافر است...خداوند بارها در قرآن اصول سه گانه توحيد الله..رسالت پيامبران..و ايمان به آخرت و غيب و فرشتگان رو به صراحت اعلام ميكند و ميفرمايد عدم ايمان به اين اصول كفر است..

خوبه خودتون میگید اصول دین اولا اصول دین برای شما و ما یکی هستش ثانیا عدل و امام جزو اصول مذهب هستش
اثبات اصول دین یک بحث کاملا عقلی هستش نه نقلی فقط برای مصداق میشه بحث نقلی کرد مثل اثبات نبوت حضرت محمد ص و یا اثبات امام حضرت علی ع
کسی که اصول دین رو قبول نداشته باشه قرآن رو هم قبول نداره دیگه

حتي در آياتي فروع دين همچون نماز را خط قرمز ميان كفر و ايمان مينامد...(حالا در مورد تعداد ركعات بازم نپرسيد چون به سنت برميگرديم بله تعداد ركعات نيست در قرعان اما مهم اين است كه اصل نماز و تريقه انجام آن نيز روشن آمده است و كسي در مورد نماز اختلافي ندارد..) حال اين آيات كه اصل امامت حضرت علي (ع) و فرزندانشان را اثباط ميكند كجاست؟! كجاي قرآن ايمان به ائمه حد فاصل بين كفر و ايمان قرار گرفته؟! مساله خيلي مهمه زيرااز ديدگاه شيعه اصول دين هست و جا انداختن اون از قرآن به هيچ عنوان معقول نيست!! و اثبات اون با احاديث نيز جايز نيست...شما معنيه آيه صريح رو نميگيريد! يا نميخوايد بگيريد!! شما به آيات متشابهات استدلال ميكنيد كه در مورد تفسير آنها اختلاف هست و سپس به كمك تفاسير خود و احاديث افرادي چون كليني( متوفاي 420 هجري هست و قرنها بعد از علماي بزگ سني چون امام ابو حنيفه متولد80 هجري يعني در زمان حتي قبل از بسياري از ائمه ايشان كتاب حديث داشته و علم فقه را پايه گذاري كرده است...) مفاهيم خود را از آنها استخراج ميكنيد! وقتي گفته ميشود آيه صريح :يعني چنانچه يك غير مسلمان يا يك شخص عادي قرآن را بخواند از مفهوم آيه اين را برداشت كند كه امامت حضرت علي (ع) و فرندانشمان جز اصول دين است و عدم ايمان به آن كفر است...كه چنين آيه اي در قرآن و جود ندارد...واقعيت روشنتر از آفتاب در آسمان است ..

مثلا آيه شريفه بقره 124...كه شما به آن استدلال كرده ايد...اولا مفهوم امامت در اينجا مورد اختلاف است..هركس ذره اي انصاف داشته باشد ميفهمد كه مفهوم كلمه امام در اين آيه همان نبوت است...خداوند ابراهيم(ع) پيشوا و رهبر جامعه قرار داد و ايشان و فرزندان ايشان را نبوت داد...نه حكومت!! دوما اگر حتي تفسير شما باشد ...در اينجا امامت ابراهيم و فرندانش اثبات شد و خبري از ابلاغ امامت علي (ع) نيست!! من اگر به استدلال همين آيه بگم چون ابراهيم امام شد از جانب الله پدر بزرگ من پس امام از جانب الله است شما چه پاسخي داريد بدبد!! شماسليقه اي يك امات تخيلي مجذا از نبوت از آيه تعريف كرديد..سپس امامت را از نبوت بالا تر برديد..كجا گفته چون تو سختي كشيدي بهت امامت داديم پس امامت از نبوت بالاتره؟! بعدشم پريدي به حديث بخاري!تا تكه ديگه پازلت رو بذاري! اولا شما كه حديث بخاري ومسلم رو قبول نداري به چه حقي اصل دينت رو از كتابي كه اون رو قبول نداري اثباط ميكني؟! دوما...خيلي روشنه كه پيامبر به صورت موقت علي (ع) رو براي مراقبت از زنان و كودكان و اصلا كل جامعه گذاشت تا برگشت و هيچ كس منكر اين قضيه نيست! در مورد (ث) پس امامت امري الاهي است!! بايد بگم خير پس نبوت امري الاهي است چونكه مفهوم آيه از امامت نبوت ابراهيم وفرزندانش هست نه امامت من درآورديه شما...شما تمام اين سفسته رو به كمك تعريف خودتون از كلمه امام بالاتر از نبوت مكنيد! يكي نيست بگه اگه امامت بالاتر از نبوته چطور شد خداوند به روشني منكر نبوت رو كافر خطاب ميكنه اما در مورد امامت تخيليه شما يه اختار كوچك نداده كه اون رو انكار نكنيد! حالا من اگه تمام فاسير شمارو قبول كنم و پازلاي شمارو كنار هم بچينم بازم اينكه امامت ابراهيم شد پس امامت علي(ع) و فرزندانش كجاست؟!!

در مورد آيه شريفه الاحقاف12..با شما موافقم بلكه امامت و رهبري وپيشوايي قرآن ثابت ميشود و اين آيه حجت بودن قرآن را در زمين اثبات ميكند و امام زمان موهومي غيب شده را كه حتما بايد رهبري باشد پس امام زمان بايد باشد!!! را رد ميكند بلكه قر|آن امام و راهنما و حي وظاهر است پس وجود امام زمان غيبي كه نه ميتواند ظاهر شود نه كسي را راهنمايي ميكند و د رزندگيه شخصي من تا به حال نقشي داشته است را ب روشني رد ميكند و ثابت ميكند حجت خداوند بر روي زمين و امام زمان و راهناي ظاهر قرآن است...بازم شما بپر به حديث!اونمهم از كتابي كه نه راوي اون رو قبول داري و نه احاديسش رو ولو اينكه به فعت باشه!!
از تاريخ بغداد روايت مياري اونهم از نوع ضعيفش..شما اگه سواد داشتي توجه ميكردي كه تاريخ بغداد كتاب تاريخه نه كتاب حديثو فقه..و صحت حديث در اون در نظر گرفته نشده! و به هيچ عنوان سنديت و اعتبار علمي ندارد
در مورد حديث ثقلين..باز اختلاف هست كه "در كتب اهل سنت چنين است...پيامبر فرمودند..قرآن و سنتم..و اگر فرموده باشند قرآن وائمه! بازهم مگر ائمه(عليهم اسلام) غير از سنت پيامبر عمل ديگري ميكردند؟!!! پس در هر دو صورت قرآن وسنت اصل است و اجماع مسلمانان بر حديث "قرآن و سنت هستند" زيرا ائمه نيز غير از سنت پيامبر كه انجام نميداند! شما دچار فرد گرايي شده ايد! ر حالي كه اصل قانون است...

دوباره میگم اصل امامت یک مساله عقلی هستش
حالا نمیدونم بزرگان شما چطور به نتیجه رسیدن جامعه اسلامی نیاز به خلیفه داره و اون خلیفه ام اصلا مهم نیست که حاکمیتش از طرف خدا باشه با نباشه دیگه به خود شما واگذار می کنم--با با استدلال شما چه چیزی در آقای ابوبکر بود که در حضرت علی ع نبود بازم نمیدونم!!!!!



در آيه آورديد كه در هيچ كدام خبي از امامت علي (ع) و ائمه خبري نيست!!!! بقيشم كه روضه خونديد!!!

شمام بیا بگو چرا آقای ابوبکر شایسته ترین فرد بود!!!


در مورد احاديث مربوط به تعرض عمر(رض) به خانه علي(رض) بايد بگم كه تمامي احايث در حد صحه هم نبوده بلكه ضعيف ميباشد و اهل سنت به هيچ عنوان به اين قضيه قائل نيست..چنانچه در كتب اهل سنت آمده باشد در انتهاي حديث قضيه رد بر آن است..و اگر شما احاديث را دم بريده نميگذاشتيد و خيانت علمي نميكرديد خواهيد ديد كه در حتي در انتهاي اين احاديث ضعيف نيز اتفاقي نيوفتاده...و در /اخر مردم از خانه فاطمه(س) متفرق شدند و به آنجا برنگشتند تا اينكه بيعت كردند..و مشابه اين كارهارو امروزه هم در حكومت تشيع به عنوان جلوگيري از تفرقه و فتنه!!ميبينيم! چيزه جديدي نيست!
در مورد قضيه قلم و كاغذ! اولا شماكه اعتقاد داريد پيامبر در روز غدير امامت حضرت علي(ع) رو ابلاغ كرد و از مردم بيعت گرفت چطور شد اواخر عمر باز هم تصميم به اعلام اين قضيه كردند؟! دوما از كجا معلوم كه پيامبر ميخواست امامت حضرت علي رو مكتوب بكنه امامت ابوبكر رو مكتوب نكنه؟!سوما از ديدگاه شما ابلاغ امامت از جانب الله بود وبه هيچ عنوان جايز نيست كه پيامبر حكم خداوندرو به خاطر اين جمله "عمر گفت بيماري بر پيامبر غلبه كرده"روي زمين بگذارد.. پس پاشيد بريد بيرون من نميگم حكم خدا چيه! اگر موفق نشد مكتوب بكنه حد اقل شفاهي كه ميتونست ابلاغ بكنه اي مردم ميخواستم امامت علي رو بگم ولي اينا نميذارن!! در واقع شما ميگيد پيامبر قهر كرد و حكم خدارو نگفت!

همین یه آیه برا اثبات ولایت(امامت) امام علی کافیه
« إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ . ـــ ولىّ شما ، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند؛ همانها كه نماز را برپا مى‏دارند ، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند» (المائدة:55)

شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که این آیه ، در شأن علی (ع) نازل شده است. لکن اهل سنّت مدّعی اند که مراد از ولیّ در این آیه ، امامت نیست بلکه منظور دوستی ، یا نصرت و امثال آن است. امّا شیعه می گوید: لفظ ولیّ در این آیه مطلق بوده تمام معانی و مصادیق آن را شامل است که از جمله یکی از آن معانی ، ولایت تصرّف است که همان امامت و حاکمیّت باشد. افزون بر اطلاق آیه ، شاهد دیگر این ادّعا ، آن است که در این آیه ، ولایت ، ابتدا برای خدا و سپس برای پیامبر و در مرتبه ی سوم برای علی (ع) ثابت شده است ؛ و ولایت درباره ی خدا ــ به تمام معانی آن ــ ، به سلطنت ،حاکمیّت و متصرّف بودن او بر می گردد. یعنی چرا خدا را باید دوست داشت؟ چرا باید از او نصرت طلبید؟ چرا باید فقط او را دوست خود دانست؟ چرا ... ؟ ، پاسخ همه ی این چیزها یکی است. چون تنها اوست که می تواند در امور ما سلطه و حاکمیّت و تصرّف داشته باشد ؛ و غیر او تا او اراده نکند ، کاره ای نیستند. پس در این آیه ، چون واژه ی ولیّ در مورد خدا نیز به کار رفته ، مطلق بوده ، تمام معانی را می گیرد.


و اما در مورد روضه هاي آخر شما...در كل ميخوايد بگيد كه خداوند در محاسباتش دچار اشتباه شد!و امامت را زماني به علي(ع) داد كه جامعه آماده پذيرش آن نبود!! در واقع ابلاغ امامت در جامعه اي كه سرشار از كفر و نفاق باشد و هيچكس آماده پذيرش آن نباشد عملي بيهوده است! شما حتي خداوند را زير سوال ميبريد..شما اجماع و حدود99% صحابي و جامعه پايه اول تركيبي از مهاجرين وانصار راكه خداوند متعال در مورد رضايت خود از آنها و بهشتي بودن آنها آيه ها نازل كرده به شرك ونفاق متهم ميكنيد! بدون توجه به آياتي كه در مدح اولين مهاجرين وانصارو همراهان محمد كه در انجيل و تورات توصيف آنها آمده... شما معتقد هستيد تمامي مسلمانان و ياران رسول كه پيامبر سالها با آنها زيست منافق و مشرك وغاصب بودند! شمابا احاديث جعلي عمر را غاثب و علي (ع) را ترسوجلوه ميدهيد..
اهل سنت به عصمت هيچكس از خطا جز پيامبران آن هم به واسطه وحي قائل نيست.. بلي مومنان نيز ممكن است با همديگر اختلاف بكنند ..آيه قرآن ميفرمايد "هنگامي كه دومومن با هم اختلاف كردند پس ميان آنان صلح به پا كنيد" پس انسان انسان است و در هر درجه و مقامي ممكن است خطا كند در حالي كه بخشش خداوند زياداست..آنچه برادران يوسف(ع) در حق يوسف كردند و در آخر خداوند آنها را بخشيد.در حالي كه پيامبر خدارا آزردند...

یه خورده از این دورغ ها و گمان هایی که می برید بترسید!!!! آیه قرآن بیارم!!
در مورد داستان های پیامبران در قرآن مطالعه کنید همیشه تعداد یاورانشان کم بوده و چیزی که رواج داشته در طول تاریخ بخصوص بنی اسرائل پیامبر کشی یوده!!
نذارید مصداق آیه ای که فرموده و اکثرشان ایمان می آورند رو در مورد شما بکار ببرم!!



دوست من ما هي بايد سعي كنيم دوستي و خوبي انسانهارا ثابت كنيم و اينكه بگيم ما در جايگاه قضاوت چنين انسانهاي بزرگي نيستيم و شما هي دنبال يك عيب كوچك ميگرديد كه محكوم بكنيد!..دوستي آنها دوستي ما و اتحاد مسلمانان را در پي دارد و دشمني آنان كينه ميان ما مي اندازد وچهره اسلام را خراب ميكند و دشمنان اسلام را خوشحال ميكند...به نظر ميرسد عقل شما به اين چيزها برسد!

پس از بار ها توهین به موهومی بودن باز هم واِه دوست ! به کار می برید!
شرمنده ولی آیا برادران یوسف به مقام خلافت رسیدن؟!
آیا آیه ای در مورد بخشش خلفا نازل شده است ؟!
آیا اصلا خلفا از کارشان توبه کردنند؟ (بالاخره باعث ناراحتی حضرت علی ع و فاطمه زهرا س شدند یا نشدن؟ فقط نارحتی رو می گم؟ آیا نارحتی آنها = با ناراحتی پیامبر نیست؟)
ما دنبال یک صفت در شان خلافت می گردیم تا خلفای شما رو اثبات کنیم ولی نمیشه؟؟؟
یک عیب!!!!

من پس از مدت ها که وارد سایت شدم دیدم یک سری شروع کردن به شبه پراکنی و احکام دین رو زیر سوال می بردن با اون عقل غیر الهیشون!
من هم نتونستم ساکت بنشینم
والا با کسی دشمنی ندارم
و خودم خواستار اتحاد مسلمانان هستم
اما این دلیل نمیشه راه عقل و منطق رو بر خودم ببندم و ساکت بنشینم و تماشا کنم

یعنی شما می گید این تفکرتون موهومی هستش من استدلال خودم رو بیان نکنم؟؟
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حالا جدای این بحث ها
چند نفر جمع شدن(خودشون- و مردم هم اونا رو انتخاب نکردن) و آقای ابوبکر رو به عنوان خلیفه برای مردم انتخاب کردن یعنی عقلشون رسیده که باید یه حاکمی باشه
آقای ابوبکر هم همین کارو در مورد آقای عمر انجام دادن
آقای عمر هم یه گروهی تایین کردن (که اصل نظر مردم هم البته مهم نبود) تا خلیفه بعدی رو انتخاب کنن

حالا نعوذ بالله نعوذ بالله
خدای و پیامبر به فکرشون نرسید یه فرد صالح رو مشخص کنن تا
مردم نعوذبالله مثل گوسفند رها نشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برادر این خودش یعنی اثبات امام با توجه به سنت خلفای غیر معصوم شما
که شما با توجه به غیر معصوم بودن و تایید نشدن از طرف هیچ معصومی
با هم راهشون رو ادامه دادین
اولا مثه اينكه شما در مورد دين خودتون اطلاعات كافي نداريد!! بسياري از علماي بزرگ شما از جمله كليني..شيخ صدوق و تا آين اواخر امام راحل! منكر امامت را كافر وايمان به امامت علي(ع) و فرزندانشون رو يكي از اصول دين ميدانند نه اصول مذهب!! اصلا مذهب اصول داره؟! اين سفستهو بدعت نيست پس چيه؟! بعدشم كي گفته كه خلافت خلفا از جانب الله متعال بوده تا لازم باشه از قرآن ثابتش كنيم!!؟! كي ادعا داشته كه خلافت جز اصول دين يا حتي اصول مذهبه!! خلافت خلفا نه اصل دينيه نه مذهبي ..بلكه يك امر دنيوي و يك اصل سياسي است و خداوند نيز در مورد امور دنيوي ميفرمايد"و كارهايتان را به وسيله شورا حل كنيد" بله هر جامعه اي نياز مند رهبر است..سوال اين است آيا رهبر را خدا انتخواب ميكند يا مردم؟! اصلا سوال من از شما..رهبر شما در حال حاظر كيه؟! آيا خدا انتخوابش كرده يا شورا؟! از جواب امام زمان پرهيز كنيد چون شخصي كه غائب باشه و رساله اي هم نداشته باشه در واقع توانايي و كارايي رهبري رو نداره!عقلا وشرعا! در مورد حرف آخرتون..حالا نعوذ بالله نعوذ بالله
خدای و پیامبر به فکرشون نرسید یه فرد صالح رو مشخص کنن تا
مردم نعوذبالله مثل گوسفند رها نشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دو گوسفند در واقع به كسي بايد گفته بشه كه چوپاني چون مراجع داشته باش وبدون فكر كردن سخن آنان را حجت بداند!
در جوابش بايد بگم اگر پيامبر جانشين بعد از خود را انتخواب ميكرد در واقع اين يك سنت الاهي ميشد بنا بر اين شخص بعد از ايشان نيز بايد جانشين بعد از خود را انتخواب ميكرد و اين كار تا به امروز ادامه ميافت و بزرگترين ديكتاتوري ديني زد مردم سالاري شكل ميگرفت..و نكته دوم اينكه انتخواب جا نشين توسط پيامبر ملتزم اين امر است كه شخص جانشين نيز بايد لزوما معصوم باشد چون ايرادات وارد به خليفه به خدا و پيامبر برميگشت..و با ختم نبوت عصمت نيز معنايي ندارد چون عصمت تنها از طريق وحي و رابطه با خدا ممكن است نه به صورت ژنتيكي از پدر به پسر!!
براي پاسخ سوال شما همين پرسش كافيه!
امام زمان شما چرا 1400سال بدون انتخواب جا نشين معصوم امت خود را چون گوسفند رها كرده؟!

 

kalla

عضو جدید
پاسخ به برادر مسلمان آقای کالا
جواب متن با فنت Tahoma

..

مثلا آيه شريفه بقره 124...كه شما به آن استدلال كرده ايد...اولا مفهوم امامت در اينجا مورد اختلاف است..هركس ذره اي انصاف داشته باشد ميفهمد كه مفهوم كلمه امام در اين آيه همان نبوت است...خداوند ابراهيم(ع) پيشوا و رهبر جامعه قرار داد و ايشان و فرزندان ايشان را نبوت داد...نه حكومت!! دوما اگر حتي تفسير شما باشد ...در اينجا امامت ابراهيم و فرندانش اثبات شد و خبري از ابلاغ امامت علي (ع) نيست!! من اگر به استدلال همين آيه بگم چون ابراهيم امام شد از جانب الله پدر بزرگ من پس امام از جانب الله است شما چه پاسخي داريد بدبد!! شماسليقه اي يك امات تخيلي مجذا از نبوت از آيه تعريف كرديد..سپس امامت را از نبوت بالا تر برديد..كجا گفته چون تو سختي كشيدي بهت امامت داديم پس امامت از نبوت بالاتره؟! بعدشم پريدي به حديث بخاري!تا تكه ديگه پازلت رو بذاري! اولا شما كه حديث بخاري ومسلم رو قبول نداري به چه حقي اصل دينت رو از كتابي كه اون رو قبول نداري اثباط ميكني؟! دوما...خيلي روشنه كه پيامبر به صورت موقت علي (ع) رو براي مراقبت از زنان و كودكان و اصلا كل جامعه گذاشت تا برگشت و هيچ كس منكر اين قضيه نيست! در مورد (ث) پس امامت امري الاهي است!! بايد بگم خير پس نبوت امري الاهي است چونكه مفهوم آيه از امامت نبوت ابراهيم وفرزندانش هست نه امامت من درآورديه شما...شما تمام اين سفسته رو به كمك تعريف خودتون از كلمه امام بالاتر از نبوت مكنيد! يكي نيست بگه اگه امامت بالاتر از نبوته چطور شد خداوند به روشني منكر نبوت رو كافر خطاب ميكنه اما در مورد امامت تخيليه شما يه اختار كوچك نداده كه اون رو انكار نكنيد! حالا من اگه تمام فاسير شمارو قبول كنم و پازلاي شمارو كنار هم بچينم بازم اينكه امامت ابراهيم شد پس امامت علي(ع) و فرزندانش كجاست؟!!

در مورد آيه شريفه الاحقاف12..با شما موافقم بلكه امامت و رهبري وپيشوايي قرآن ثابت ميشود و اين آيه حجت بودن قرآن را در زمين اثبات ميكند و امام زمان موهومي غيب شده را كه حتما بايد رهبري باشد پس امام زمان بايد باشد!!! را رد ميكند بلكه قر|آن امام و راهنما و حي وظاهر است پس وجود امام زمان غيبي كه نه ميتواند ظاهر شود نه كسي را راهنمايي ميكند و د رزندگيه شخصي من تا به حال نقشي داشته است را ب روشني رد ميكند و ثابت ميكند حجت خداوند بر روي زمين و امام زمان و راهناي ظاهر قرآن است...بازم شما بپر به حديث!اونمهم از كتابي كه نه راوي اون رو قبول داري و نه احاديسش رو ولو اينكه به فعت باشه!!
از تاريخ بغداد روايت مياري اونهم از نوع ضعيفش..شما اگه سواد داشتي توجه ميكردي كه تاريخ بغداد كتاب تاريخه نه كتاب حديثو فقه..و صحت حديث در اون در نظر گرفته نشده! و به هيچ عنوان سنديت و اعتبار علمي ندارد
در مورد حديث ثقلين..باز اختلاف هست كه "در كتب اهل سنت چنين است...پيامبر فرمودند..قرآن و سنتم..و اگر فرموده باشند قرآن وائمه! بازهم مگر ائمه(عليهم اسلام) غير از سنت پيامبر عمل ديگري ميكردند؟!!! پس در هر دو صورت قرآن وسنت اصل است و اجماع مسلمانان بر حديث "قرآن و سنت هستند" زيرا ائمه نيز غير از سنت پيامبر كه انجام نميداند! شما دچار فرد گرايي شده ايد! ر حالي كه اصل قانون است...

دوباره میگم اصل امامت یک مساله عقلی هستش
حالا نمیدونم بزرگان شما چطور به نتیجه رسیدن جامعه اسلامی نیاز به خلیفه داره و اون خلیفه ام اصلا مهم نیست که حاکمیتش از طرف خدا باشه با نباشه دیگه به خود شما واگذار می کنم--با با استدلال شما چه چیزی در آقای ابوبکر بود که در حضرت علی ع نبود بازم نمیدونم!!!!!

ابوبكر(رض) را من انتخواب نكردم! بلكه شوراي متشكل از مهاجرين وانصار انتخواب كردند همينطور به همين ترتيب امام علي(ض) به خلافت رسيد..همونطور كه ايشان در نامه56 نهج البلاغه اين موضوع را تايد ميكند... و لازم نيست بازم تكرار كنم از ديدگاه اهل سنت بعد از پيامبران هيچ كس معصوم نيست! نه خلفا ونه ائمه علهم سلام...و هيچكس ادعا نكرده كه خلافت جزئ اصول دين هست! تا لازم باشه اون رو از قرآن اثبات بكنيم! بلكه اين شما هستيد كه امامت حضرت علي(ع) و اهل بيت رو جزئ اصول دين ميدانيد پس لطفا يك آيه صريح بياوريد و نه اينكه آيات خدارو تكه تكه بكنيد و به وسيله تلميح و اشاره و استفاده از چسپ روايات ضعيف!!آيه مورد نظر خوتون رو بسازيد!! پر واضحه در سراسر قرآن نه نامي از امام علي(ع) برده شده ونه از امامت ايشان و هرچه گفتيد برداشت دور از معني واقعي آيات بود...در مورد آيه شريفه "
« إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ " كي گفته همه علماي اهل سنت و شيعه بر اين باورند كه در مورد امام علي (ع)؟!!
اگه شما راست ميگيد چرا علماي اهل سنت خودشان اين موضوع را نپذيرفته اند؟!! در واقع اگر شما اول و آخر آيه را خوانده باشيد و آن را تكه تكه عرضه نكنيد خواهيد ديد آيه در مورد دوستي با يهود ونصارا و منع آن از مسلمانان سخن ميگويدو ميفرمايد" همانا دوست شما خدا و رسولش و(مسلمانان) كساني كه نماز را به پا ميدارند و در
حالت( تواضع و فروتني) زكات ميدهند" ...همچنين صيغه جمع" الذين " براي شخص غائب آمده مگر امام علي (ع) چند نفر بودن؟! اولا در معنيه ولي در اينجا اختلاف هست..دوما در مرود شان نزول آن سوما ظاهر آيه نيز هيچ اشاره اي به امام علي (ع) ندارد...چطور شد خدا در مورد خدا ورسولش واضح و صريح بود اما به امام علي(ع) رسيد شد آما و اشاره كه مردم گمراه بشن!!!

شمام بیا بگو چرا آقای ابوبکر شایسته ترین فرد بود!!!


در مورد احاديث مربوط به تعرض عمر(رض) به خانه علي(رض) بايد بگم كه تمامي احايث در حد صحه هم نبوده بلكه ضعيف ميباشد و اهل سنت به هيچ عنوان به اين قضيه قائل نيست..چنانچه در كتب اهل سنت آمده باشد در انتهاي حديث قضيه رد بر آن است..و اگر شما احاديث را دم بريده نميگذاشتيد و خيانت علمي نميكرديد خواهيد ديد كه در حتي در انتهاي اين احاديث ضعيف نيز اتفاقي نيوفتاده...و در /اخر مردم از خانه فاطمه(س) متفرق شدند و به آنجا برنگشتند تا اينكه بيعت كردند..و مشابه اين كارهارو امروزه هم در حكومت تشيع به عنوان جلوگيري از تفرقه و فتنه!!ميبينيم! چيزه جديدي نيست!
در مورد قضيه قلم و كاغذ! اولا شماكه اعتقاد داريد پيامبر در روز غدير امامت حضرت علي(ع) رو ابلاغ كرد و از مردم بيعت گرفت چطور شد اواخر عمر باز هم تصميم به اعلام اين قضيه كردند؟! دوما از كجا معلوم كه پيامبر ميخواست امامت حضرت علي رو مكتوب بكنه امامت ابوبكر رو مكتوب نكنه؟!سوما از ديدگاه شما ابلاغ امامت از جانب الله بود وبه هيچ عنوان جايز نيست كه پيامبر حكم خداوندرو به خاطر اين جمله "عمر گفت بيماري بر پيامبر غلبه كرده"روي زمين بگذارد.. پس پاشيد بريد بيرون من نميگم حكم خدا چيه! اگر موفق نشد مكتوب بكنه حد اقل شفاهي كه ميتونست ابلاغ بكنه اي مردم ميخواستم امامت علي رو بگم ولي اينا نميذارن!! در واقع شما ميگيد پيامبر قهر كرد و حكم خدارو نگفت!

همین یه آیه برا اثبات ولایت(امامت) امام علی کافیه
« إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ . ـــ ولىّ شما ، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند؛ همانها كه نماز را برپا مى‏دارند ، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند» (المائدة:55)






پس از بار ها توهین به موهومی بودن باز هم واِه دوست ! به کار می برید!
شرمنده ولی آیا برادران یوسف به مقام خلافت رسیدن؟!
آیا آیه ای در مورد بخشش خلفا نازل شده است ؟!
آیا اصلا خلفا از کارشان توبه کردنند؟ (بالاخره باعث ناراحتی حضرت علی ع و فاطمه زهرا س شدند یا نشدن؟ فقط نارحتی رو می گم؟ آیا نارحتی آنها = با ناراحتی پیامبر نیست؟)
ما دنبال یک صفت در شان خلافت می گردیم تا خلفای شما رو اثبات کنیم ولی نمیشه؟؟؟
یک عیب!!!!

من پس از مدت ها که وارد سایت شدم دیدم یک سری شروع کردن به شبه پراکنی و احکام دین رو زیر سوال می بردن با اون عقل غیر الهیشون!
من هم نتونستم ساکت بنشینم
والا با کسی دشمنی ندارم
و خودم خواستار اتحاد مسلمانان هستم
اما این دلیل نمیشه راه عقل و منطق رو بر خودم ببندم و ساکت بنشینم و تماشا کنم

یعنی شما می گید این تفکرتون موهومی هستش من استدلال خودم رو بیان نکنم؟؟
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

حالا جدای این بحث ها
چند نفر جمع شدن(خودشون- و مردم هم اونا رو انتخاب نکردن) و آقای ابوبکر رو به عنوان خلیفه برای مردم انتخاب کردن یعنی عقلشون رسیده که باید یه حاکمی باشه
آقای ابوبکر هم همین کارو در مورد آقای عمر انجام دادن
آقای عمر هم یه گروهی تایین کردن (که اصل نظر مردم هم البته مهم نبود) تا خلیفه بعدی رو انتخاب کنن

حالا نعوذ بالله نعوذ بالله
خدای و پیامبر به فکرشون نرسید یه فرد صالح رو مشخص کنن تا
مردم نعوذبالله مثل گوسفند رها نشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برادر این خودش یعنی اثبات امام با توجه به سنت خلفای غیر معصوم شما
که شما با توجه به غیر معصوم بودن و تایید نشدن از طرف هیچ معصومی
با هم راهشون رو ادامه دادین
[/QUOTE]

اينكه هر جامعه اي بايد رهبر داشته باشه يك ضرورت هست..كسي منكرش نشده!! در اون زمان هم كه صندوق راي نبوده!!امكان انتخوابات به شكل امروزي نبوده! بهترين راهش اين بود سران قبايل و بزرگان جمع بشن و بر رهبري يك شخص گواهي بدن..كه همين اتفاق افتاد جامعه به حال خودش كه رها نشد...
مشكل شما اين كه ميخوايد به زور امامت و رهبري دنيوي رو به خدا نصبت بديد تا به اين وسيله بتونيد حاكميت خودتون رو در جهان تثبيت بكنيد و غير قابل نقد و هميشه بر حق باشيد!!و مخالف شما مهارب بشه! فرض محال همه دلايل شما بر امامت درست!! تسليم!! امام معصوم من امروز كجاست كه من رو از گمراهي نجات بده؟! چرا در حالي كه غائب هستن براي خودشون جانشين انتخواب نكردن؟! جا نشين بر حق ايشون كيه؟! آيا واقعا با غيبت كارايي امام ممكن ميشود!؟در حالي كه نه كسي ايشان را ببيند نه بشنود و نه بخواند!!حتي امامت خدا از اين روش امكان دارد؟!!پس چرا قرآن نازل شد!!00
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رد شبهات اثبات امامت حضرت علی (رض) در قرآن

1-شبهه پیرامون سوره نساء آیه 59

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّ‌سُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ‌ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُ‌دُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّ‌سُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ‌ ذَٰلِكَ خَيْرٌ‌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿النساء: ٥٩﴾ ، ای اهل ایمان اطاعت کنید از فرمان خدا و اطاعت کنید از فرمان رسول خدا و فرماندارانتان، و چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشد به حکم خدا(قرآن) و رسول(سنت) باز گردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این کار(رجوع به حکم خدا و رسول) برای شما بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.

مراجع شیعه، اولی الامر را در حقیقت همان امام معصوم و من عندالله می دانند، سوال اینجاست که کلمه منکم در آیه چیست؟ چون منکم یعنی از خودتان، یعنی اولی الامر و حاکمی از خودتان و این با عقیده شیعیان در تضاد است و طبق این عقیده باید مثلا در آیه من اهل بیت نبی می آمد نه منکم، چون همه که امام و معصوم نیستند و اصلا خودتان یعنی ما و بقیه مردم عادی و مشخص است که مردم عادی با امامان خارق العاده شیعه تفاوتی از زمین تا آسمان دارند، خلقت ما از خاک است ولی خلقت امامان از نور است!! ما معصوم نیستیم در صورتیکه امامان معصوم از ذره ای سهو و خطا هستند!! ما کرامات یا معجزه ای نداریم ولی از هر انگشت امامان اعمال خارق العاده ای بیرون می آید!! در ضمن معنای منکم با توجه به آیات دیگر روشن می شود، در سوره انفال آیه75 آمده: وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَئِكَ مِنكُمْ..........، و كسانی كه بعدا ايمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد كرده ‏اند اينان از زمره شمايند(پس نگفته فقط اهل بیت یا فقط علی و فرزندانش جزء منکم می شوند)، در انتهای آیه59 سوره نساء آمده که چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشید به حکم خدا و رسول بازگردید، سوال اینجاست که مگر کسی حق دارد با امامی که معصوم از خطا است نزاع کند؟ مگر سخن امامان معصوم همچون وحی نیست؟ پس چگونه می توان با ایشان نزاع داشت؟

در آیه باید چنین می آمد که هرچه امام معصوم گفت فوری اطاعت کنید، همانطور که در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم همینگونه آمده است و امر به اطاعت او شده است و آیا در جایی به مخالفت و نزاع با پیغمبر اسلام اشاره شده و این امر را عادی شمرده یا برعکس از آن نهی نیز شده است؟
اصلا شان نزول این آیه بخاطر تنازع با فرمانده است، اطاعت از خدا و رسول که از اول تا آخر قرآن ذکر شده و هرکس این را می داند، پس موضوع اصلی همان تنازع با حاکم است و چنانچه امام همچون رسول بود که تنازع با او ممکن نبود و چرا برای الله و رسول کلمه اطیعوا آمده است، ولی برای اولی الامر نیامده است؟ اگر اولی الامر از جانب خداست پس چرا اطیعوا ندارد؟ در آیه آمده اولی الامر منکم، یعنی حاکمی از خودتان، چرا بجای منکم، منا نیامده؟ یا چرا من اهل بیت نبی نیامده است؟ در آیه به تنازع با این اولی الامر اشاره شده و راه رفع اختلاف نیز بیان شده است(یعنی ارجاع دادن اختلاف به کتاب و سنت)

سوال اینجاست که مگر می شود با شخص معصوم نزاع داشت؟ و مگر اطاعت او واجب نیست؟ کسانی می گویند: چه بسا این نزاع و اختلاف بر سر همان موضوع خلافت باشد!! ما می گوییم خلافت حضرت علی که به زعم شما غصب می گردد و او اولی الامر نمی شود تا کسی بخواهد با او اختلاف کند و خلافت او پس از 25 سال نیز مورد قبول شما نیست و چنانچه قبول داشتید که دیگر مشکلی وجود نداشت، شما تنها خلافت بلافصل را می خواهید. هیچ یک از امامان شیعه نیز (به جز علی و حسن که آن نیز بطور بلافصل نبوده) خلافت نداشته اند تا بخواهیم ایشان را مصداق این آیه بدانیم و ائمه شیعه اولی الامر نبوده اند تا کسی بخواهد با ایشان پیرامون خلافتشان مخالفت کند.

در ضمن بعضی ها حضرت علی را قرآن ناطق می دانند و حتی فهم قرآن را مستلزم وجود اهل بیت می دانند، خوب بازگشت به قرآن دیگر یعنی چه؟ مثل این است که با خود قرآن اختلاف کنیم و برای رفع این اختلاف دوباره به همان قرآن بازگردیم!!! آیا این عقاید شما مضحک نیستند؟!! تازه وقتی افراد بخواهند اختلاف موجود را به کتاب و سنت ارجاع دهند، چیزی پیرامون خلافت الهی علی در کتاب و سنت پیدا نمی کنند و پس از آن باید چه کنند؟ و اختلاف را به کجا ارجاع دهند؟(لابد به انجیل؟!!)

در این آیه خداوند می فرماید در صورت اختلاف و منازعه با اولی الامر موضوع مورد اختلاف را به کتاب و سنت ارجاع دهید. سوال ما این است که اگر ائمه همان اولی الامر هستند و اگر معصومند و اگر عالم به غیب هستند و اگر در خصوص فهم قرآن محال است اشتباه کنند، بنابراین ادامه آیه باید اینگونه می آمد که در صورت منازعه و اختلاف موضوع را به اولی الامر ارجاع دهید یا اینکه با اولی الامر نباید منازعه و مخالفت کنید(همانگونه که با خدا و رسول نباید مخالفت کنید) و یا اینگونه می آمد که فرمان و نظر اولی الامر در حقیقت همان فرمان و نظر خداست. آری اگر عقیده شما درست است چرا خداوند نعوذبالله موضوع را اینقدر پیچانده است؟!! و اگر با اولی الامر می توان مخالفت کرد، پس اطاعت کو؟! پس تکلیف اطاعت کردن چه می شود؟!

اطاعتی که در ابتدای آیه در مورد خدا و رسول ذکر شده و شما آنرا برای اولی الامر نیز الزامی و واجب می دانید و این اطاعت را در راستای همان اطاعت خدا و رسول می دانید که در آیه ذکر شده است.(چنانکه طبرانی به سند صحیح از حضرت علی نقلکرده است که او از حضرت رسول پرسیده است:اگر حادثه ای برایم روی داد و حکم آن در قرآن و سنّت(به صراحت) نیامده باشد، می فرمایید چطور عمل کنم؟ حضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: (برای ارائه حکمی واحد) از میان دانشمندان مؤمن ومتقی شورایی تشکیل دهید، مبادا تنها به رأی خودت آنرا فیصله دهی(به نقل از تفسیر المنار ج5 ص 196) و همچنین ابن القیم در اعلام الموقعین ج1 ص 84 می گوید: هرگاه خلفای راشدین با مسأله ای روبرو می شدند که دربارهآن نصی در قرآن و حدیث نبود، اصحاب را جمع می کردند و سپس آن مسأله را میان آنها به مشورت قرار می دادند، وقتی به رأی واحدی می رسیدند آنرا اعلام واجرا می کردند(به تاریخ البدایه و النهایه ابن کثیر ج 7 ص 394 و انسابالاشراف اثر احمد بن یحیی بلاذری ص 100 نیز نگاه کنید)


 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
2- آیا آيه : « إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ » در باره حضرت علی است؟

شیعه میگوید: آيه : (إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ﴿الرعد: ٧﴾. «تو فقط بيم دهنده‏اى! و براى هر گروهى هدايت كننده‏اى است». درباره حضرت علی است یعنی رسول الله نذیر و علی هادی است ، جالب اینکه بهایی ها میگویند این آیه را درباره بهاء الله است!و این تعجبی ندارد، مذهب شیعه و مذهب بهایی هر دو از کیش های باطنی هستند و برای آیات معنی دلبخواهی را از بطن خود بیرون میکشند!!
شیعه میگوید:
سنی ها نیز سخن ما را میگویند، مثلا در کتاب «الفردوس» از ابن عباس روایت است که گفت: رسول خدا فرمود: هشدار دهنده من هستم، و هدایت‌گر علی است، ای علی هدایت‌شوندگان بوسیله تو هدایت می‌شوند. و چیزی شبیه همین را ابو نعیم هم روایت می‌کند، این حدیث به ولایت و امامت علی تصریح دارد.

پاسخ اهل سنت:
عجب!! نمیدانستیم که شیعه، شغل پیغمبری را بین رسول الله و حضرت علی تقسیم کرده و به هرکدام یک وظیفه جدا داده و رسول الله را بیم دهنده میداند و علی را هدایت گر !! به حق حرفهای نشنیده!!
پس با این آیه چه میکنی:
« وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ » (الشورى: 52).«و تو مسلما به سوى راه راست هدايت مى‏كنى. ».
آیه پیامبر را هادی میداند و تو این صفت را از ایشان گرفتی و دادی به حضرت علی که نام و نشانش در قرآن نیست، آیه صریح را در حق حضرت محمد نمیدانی و به جایش علی را هدایتگر میدانی؟!!

و ابدا جایز نیست که چنین کلامی به پیامبر نسبت داده شود، چون ظاهر این سخن که(( هشدار دهنده منم، و بوسیله تو ای علی هدایت یافتگان هدایت می‌شوند، ))گویای این است که دیگران بوسیله تو هدایت می‌شوند، نه بوسیله من پیامبر،
و این را هیچ مسلمانی نمی‌گوید.
رجوع کنید به اینجا: http://www.rahesabz.net/story/18579

و بعد چرا هر حدیث نادرستی را درباره علی قبول دارین ؟! و چرا هرکس غیر از شماها میداند که کتاب الفردوس دیلمی ،حاوی مطالب نادرست و سخنان درست است؟ و علما اتفاق نظر دارند صرف آمدن روایتی در این کتاب دلیل بر صحت و درستیش نیست، روای بودن ابو نعیم هم به تنهایی به روایت اعتبار نمیدهد. ابونعیم که امام بخاری نیست! ابونعیم که امام مسلم نیست!
و این حدیث به اتفاق اهل علم حدیث کذب و جعلی است و تکذیب و رد آن واجب است.

و این گفته که: (هدایت‌شوندگان به وسیله تو هدایت می‌یابند) معنایش آن است که هر که از امت محمد هدایت شود از طریق او هدایت یافته است، و این دروغی آشکار است؛ چرا که اکثر کسانی که به پیامبر ایمان آورده و بواسطه رسول الله هدایت شده‌اند چیزی از هدایت خود را مدیون علی نیستند، علاوه بر این کشورهای زیادی گشوده شد و مردم آنها از طریق اصحاب دیگر پیامبر که در آن کشورها ساکن شدند هدایت یافتند بدون آن که از علی چیزی بشنوند، پس چگونه رواست که بگویند: هدایت شوندگان به وسیله تو هدایت می‌شوند؟!

و بعد متن آیه را ببین، آیه فرمود:« وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ »، و این چنین اقتضا می‌کند که هدایت‌گر این قوم غیر از هدایت‌گر آن قوم دیگر باشد، پس هدایتگران متعدد می‌شوند، و علی رضی الله عنه فرد واحد است حال چطور میتوان علی هدایت‌گر هر قومی از نسل‌های اول و آخر می‌توان دانست؟
بنظر میاید در تاویل کردن و تفسیر به رای نمودن قرآن کریم حتی از بهایی ها نیز عقب مانده اید!!
 
بالا