نوشته های ماندگار

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار


پوزش خواستن کار دشواری است، حرکتی است ظریف که میان غرور خشک و ندامت توام با اشک و آه قرار دارد و اگر راه گشودن قلب خود را به سوی دیگری صادقانه نیابیم، همه عذرخواهی ها به نظر توخالی و کاذب می آیند.

دیوانگی در بروکلین / پل استر
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار


تصور می کردم دیگر به او فکر نمی کنم اما کافی بود لحظه ای در محلی اندکی آرام، تنها شوم، تا دوباره یاد او به سراغم بیاید!

د‌‌وست د‌‌اشتم کسي جايي منتظرم باشد‌‌ / آنا گاوالدا
 

DDDIQ

مدیر ارشد
کلاه قرمزی 92

کلاه قرمزی 92

http://www.www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=144593&d=1365095760
[ تست بازیگری ]
+ رامبد جوان : ...در می زنی،من مثلا یه خانومم،درو باز می کنم میگم بله...تو یه جوری که من حالم بد نشه به من توضیح میدی که ماشینمو دزد برده...
= پ...سر خاله : می خواستم بگم اگه به شما بگن باباتون فردا می میره حاضری چه قدر پول بدی که نمیره؟
+ هر چی که دارمو ندارم...
= اگه بگن مادرتونم روش چی؟!
+ دیگه هر چی که دارمو ندارمو از اینورو اونور می تونم جور بکنم...
= اگه بگن خودتونم روش سه تایی؟!
+ چرا آخه...؟
= مثلنه دیگه...
+ دیگه نمی دونم باید چی کار کنم...
= نمی دونی؟
+ نه
= ولی خوشحال باش...هیچکدومشون نمی میرن...خودتم زنده می مونی...
یه ماشین قراضه جایه باباتو ننتو خودت به باد رفت!...به درک!



___
کلاه قرمزی 92
 

پیوست ها

  • 482877_347371525364891_417554786_n.jpg
    482877_347371525364891_417554786_n.jpg
    18.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
من سال ها نماز خوانده ام. بزرگ ترها می خواندند، من هم می خواندم.
در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند. روزی درِ مسجد بسته بود.بقال سر گذر گفت:
"نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیک تر باشید!"
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی ماندم، بی آن که خدایی داشته باشم!

هنوز در سفرم / سهراب سپهری
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار


جان دیلینجر
(جانی دپ): تو دیگه الان با منی.
بیلی ( ماریون کوتیلارد): ولی من هیچی از تو نمی دونم!
- من توی یه مزرعه توی مورسویل ایندیانا بزرگ شدم. مامانم وقتی سه سالم بود مرد. بابام تا جایی که می تونست کتکم میزد چون راه دیگه ای واسه بزرگ کردنم بلد نبود. از بیسبال، فیلم، لباسهای خوب، ماشینهای سریع، ویسکی و تو خوشم میاد. دیگه چی میخوای بدونی؟

دشمنان ملت / مایکل مان
public enemies /
Directed by Michael Mann/2009http://www.imdb.com/name/nm0000520/?ref_=tt_ov_dr
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار


جان نَش
(راسل کرو): آليشيا، فكر مي‌كني رابطمون ادامه پيدا كنه؟ چون من به يه اثبات احتياج دارم، به يه سري داده قابل استناد.
آليشيا ( جنیفر کانلی): ببخشيد... بايد يكم بهم زمان بدي تا نظريات دخترونه‌ م درمورد رومانس رو بازنگري كنم... اممم.. خب... عالم هستي چقدر بزرگه؟
- بي‌نهايت.​
- از كجا مي‌دوني؟
- مي‌دونم چون تمام داده‌ها اين رو تأييد مي‌كنن.
- ولي هنوز اثبات نشده.
- نه.​
- تو هم كه نديديش.
- نه.​
- پس از كجا مطمئني؟​
- مطمئن نيستم. فقط باور دارم.
- اممم... خب فكر مي‌كنم عشق هم همينطوري باشه.

یک ذهن زیبا / ران هاوارد
A beautiful mind / Directed by: Ron Howard /2001

 

nafis...

مدیر بازنشسته
آقای مجری : درد دل آدم با چی وا میشه فامیل دور ؟

فامیل دور : با درد دل .. بعضی دلا درش بستس، واسه اینکه بازش کنن میشکونش ..

اما بعضی دلا درش بازه. همه سرشونو میندازن میان تو ..!!

پ.ن: و این فاجعه هست!
:huh:
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
از دست دادن هر انسانی که دوستش می داشتم آزاردهنده بود . گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس کسی را از دست نمی دهد زیرا هیچکس مالکِ کسی نیست،

این تجربه واقعی آزادی است : داشتن مهمترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی!

:w05:

یازده دقیقه
پائولو کوئیلو
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آقاي مجري: واسه چي در رو باز گذاشتي؟

فاميل دور: واسه بهار.
از در بسته، دزد رد مي‌شه ولي از در باز رد نمي‌شه.
وقتي يه در رو باز بذاري که دزد نمياد توش. فکر مي‌کنه يکي هست که در رو باز گذاشته ديگه ولي وقتي در بسته باشه، فکر مي‌کنه کسي نيست و يه عالمه چيز خوب اون ‌تو هست و مي‌ره سراغشون ديگه...
در باز رو کسي نمي‌زنه، ولي در بسته رو همه مي‌زنند.
خود شما به خاطر اينکه بدوني توي اين پسته دربسته چيه، مي‌شکنيدش. شکسته مي‌شه اون در.
دل آدم هم مثل همين پسته مي‌مونه.
يه سري از دل‌ها درشون بازه، مي‌فهمي تو دلش چيه ولي يه سري از دل‌ها هست که درش بسته‌‌اس. اين‌قدر بسته نگهش مي‌دارن که بالاخره يه روز مجبور مي‌شن بشکنن و همه‌چي خراب مي‌شه.
.
.
.

 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دروغگو دشمن خداست ..

قربونت برم خدا چقدر دشمن داری ...

دوستات هم که ماییم یه مشت عاجز علیل ناقص العقل

که در حق ماهم دشمنی کردی ...
.
.
.
بهروز وثوقی....""سوته دلان""
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ویل مانی :

هــرکـــس بــه زنــی آســیــب بــرســونــه ,لـــایــق زنــدگــی نــیــســت

چــون زنـــهــا بـــرای مــهــارِ طــبــیــعــتِ وحــشــی بــایــد در کــنــار مردها باشــن
.
.
.
unforgiven 1992
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
به مرد کور بگویید آزاد هستی
دری را که از دنیای خارج جدایش می کند باز کنید
بار دیگر به او بگویید آزادی،برو
و او نمی رود ،همانجا وسط جاده با سایر همراهانش ایستاده
می ترسند ، نمی دانند کجا بروند...
کوری - ژوزه ساراماگو



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
....آن هنگام که؛
عطر بهار نارنج،
در آن کلام مقدس پیچید...
من؛ تو را...
از پشت چشم هایِ بسته ام دیدم؛
خوبی های تو را و لطف تو را.
بهار نارنج را به نسیم بسپار....
و اگر خواسته ام را خواستی؛
کتاب را به نشانِ عهدی میان ما،
با خود بردار...
وگرنه بماند....

* از دیالوگ فیلم شیدا، به کارگردانی کمال تبریزی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز




هوگو( ژان مارک بار): دوست داری وقتی بزرگ شدی چه کاره بشی؟

آلیس(آلکساندرا نگارو ): دوست دارم فضانورد بشم!

خیلی لذت بخش وقتی تنها بری تو فضا و کره ی زمین و از بالا نظاره کنی

هوگو: چرا تنها؟

آلیس: خیلی سخت بود تا بهش عادت کنم , اما حالا دیگه به تنهای عادت کردم

تنهابودن بهتر از بودن در کنار آدم هاس

آدم ها مثل یه ویروس میمونن !:gol:




فیلم : فرشته سرخ

گارگردان : اولیور مگاتون




پ.ن: خیلی این دیالوگ و قبول دارم!:w05:
 

AinOs

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتي تو يه رابطه دچار احساسات شديد شدي؛
بدون خودت نيستي، خَر ِ درونته!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قهوه ي تلخ-مهران مديري
 

nafis...

مدیر بازنشسته
گفت خیلی میترسم، گفتم چرا ؟ گفت چون از ته دل خوشحالم...
این جور خوشحالی ترسناک است…پرسیدم آخر چرا

و او جواب داد وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!:w05:

"بادبادک باز"
اثر خالد حسینی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز






هر چه انسان تر باشيم زخمها عميق تر خواهند بود. هر چه بيشتر دوست بداريم بيشتر غصه خواهيم داشت . بيشتر فراق خواهيم کشيد و تنهائي هايمان بيشتر خواهد شد!
شادي ها لحظه اي و گذرا هستند شايد خاطرات بعضي از آنها تا ابد در ياد بماند ، اما رنجها داستانش فرق ميکند،
تا عمق وجود آدم رخنه مي کند و ما هر روز با آنها زندگي مي کنيم.
انگار که اين خاصيت انسان بودن است!:w05:




نویسنده : اوریانا فالاچی .....

برگرفته از کتاب : :نامه به کودکــــی که هرگز زاده نشد http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وای بر آن روزی که چیزی حتی عشق عادتمان شود. عادت همه‌چیز را ویران می‌کند؛ از جمله عظمت دوست داشتن را، تفکر خلاق را، عاطفه جوشان را.
عاشق کم است، سخن عاشقانه فراوان! روزگاری‌ست چه بد، که دیگر کلام عاشقانه دلیل عشق نیست و آواز عاشقانه‌ خواندن دلیل عاشق بودن.


یک عاشقانه آرام/ نادر ابراهیمی


 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسانی که عقاید احمقانه شان را ابزار می کنند اغلب بسیار حساسند. هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشد کمتر باید با او مخالفت کرد. باگ می گفت حماقت بزرگترین نیروی روحانی تمام تاریخ بشر است. می گفت باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد، چون همه جور معجزه ای از آن ساخته است...

خداحافظ گري كوپر - رومن گاري
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیرمرد(رضا کیانیان):دلت گرفته ؟

سرباز(هومن سیدی): آره

پیرمرد(رضا کیانیان):دل همه میگیره,دل داشته باشی میگیره دیگه,اصــلــا دلــي کـه نــگـيـره کــه دل نـيـسـت..
یا رفیق من لا رفیق له.
میخوای یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه ؟
مثل من چشمات و ببند ...د ببند دیگه...چی میبنی ؟

سرباز: هیچ کس

پیرمرد:هیچ کس قشنگه دیگه ... هیچ کس همه کسه ، همه کس هیچ کسه!

یـــک تـــکه نـــان 138
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
روسری صنم افتاده بود روی شانه اش . داخل اولین تونل که شدیم سرش را از شیشه ماشین بیرون کرد و سوت کشید . هیچوقت اینقدر خوشحال ندیده بودمش ، پیچ اول را که رد کردیم ، سر و کلهء تونل دوم پیدا شد . وارد تونل شدیم . مهتابی های تونل یکی در میان سوخته بود . آب از سقف چکه می کرد روی شیشه ی جلوی ماشین . عینک آفتابی روی چشمم بود . منتظر سوت زدن های دوباره صنم بودم که گونه ام داغ شد . داغ داغ . لکه ی نورانی که ته تونل روشن شد ، صنم دستش را گذاشت روی دستم و گفت :" آرش قول بده " خندیدم و گفتم :" چه قولی؟"...گفت :" تا آخر دنیا ؟" گفتم : " قبوله . تا آخر دنیا...

سرزمین نوچ __ کیوان ارزاقی
 

safa13

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از سی و هفت سال زندگی حالا دیگر می دانست هرچه کمتر درباره دیگران بداند، شناختش نسبت به آنها کامل تر است. او حد و مرزها را رعایت می کرد. می دانست اگر از حد و مرز شناخت فراتر برود، دیگر در پیرامونش چیزی برای کشف و شهود باقی نمی ماند. دوست داشت همیشه دور و اطرافش را در هاله ای از ابهام ببیند، خصوصاً آدم ها را. در زندگی اش فقط دو بار سعی در شکستن این حد و مرز کرده بود که هر دو بار هم با نومیدی مواجه شده بود. بعدها به این نتیجه رسید که شناخت کامل و دقیق هر انسانی که خود نام آن را شناختی رئالیستی گذاشته بود ، به ویران کردن تصاویر زیبا و مقدسی که می توانیم از آن ها در ذهن خود بسازیم ، نمی ارزد.آدم ها همین که هستند ، خودش کافی است- چه شناختی بالاتر از این؟

بارداری بی هنگام آقای میم
محمدرضا مرزوقی
 

Similar threads

بالا