کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

سارا..

عضو جدید
میان این همه مفاهیم پیچیده ریاضی تنها حکایت اعداد فرد را خوب آموخته بود
” فرد ” آن یک نفر است که وقتی زوج ها با هم میروند،
او باید یک تنه جور تنهایی اش را بکشد …
 

robotnic

عضو جدید
چه تلخ محاکمه می شود زمستان
که برای جان دادن به درخت
خود جان می دهد
و چه ناعادلانه کمی آن طرف تر
همه چيز به اسم بهار تمام می شود .....


 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم که برایت تنگ می شود
می گیرد...
فریاد می کشد...
می تپد...
و باز تنگ می شود ...
دلم که تنگ می شود دوست دارم
یک دل سیر نگاهت کنم...
یک بغض سنگین گریه کنم...
یک چشم پر اشک بریزم...
به اندازه یک قهر و آشتی در آغوشت بگیرم
و یک عمر بگویم دوستت دارم و بگویی دوستت دارم
دلم که تنگ می شود چاره اش فقط تویی...
و تو که نیستی
دلم
می بارد...
می سوزد...
می سازد...
می میرد....
 

سارا..

عضو جدید
.
قشنگترین اتفاق ذهنم حادثه ی شنیدن صدای تو بود …
چقدر تنهایم وقتی گاهی کم می شوی …
 

سارا..

عضو جدید
تنهایی قشنگتریـن و بی منت ترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به هیچکس نداری …
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] امروز

[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] به پایان می رسد

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] از فردا برایم چیزی نگو !

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] من نمی گویم " فردا روز دیگری ست "

[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] فقط می گویم

[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] " تو روز دیگری هستی "

[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]توفردایی

[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]همان که باید بخاطرش زنده بمانم.

[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] " جبران خلیل جبران "[/FONT]
[/FONT][/FONT]
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خانه تکانی میکنیم
خانه ها و کوچه هایمان را
کاش میشد
خاطرات را هم از ذهنمان پاک کنیم
کاش میشد
نامهربانی ها را فراموش کنیم تا اگر روزی همان شخص که در حقمان نامهربانی کرد را مهربانی کنیم
کاش میشد
عشق را در نگاهمان ببینیم نه اینکه تنها در زبانمان بیانش کنیم
کاش میشد
کمی با گذر زمان بعضی دردها از بین میرفت نه اینکه انقدر کهنه شود که با یک تلنگر دوباره بوی تعفنشان اسمان دلت را پر کند
کاش میشد
من پرنده ای بودم ازاد
پرواز میکردم با شوق
و پرنده ای نیز کنارم بود در یک اشیانه
انگاه با هم میخواندیم اواز زندگی را
اما من تنها یک ادم هستم
ادمی از جنس خاک
نه زیبایم
نه مهربان
نه دوست داشتنی
تنها از خاکم
و کاش میشد به خاک تبدیل شوم
تا بیش از این
ارامش اهل زمین را
به هم نزنم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در کوچه ها قدم میزنم
شاید جایی بیابم
اخر فریادی در گلو دارم
فریادی که نمیخواهم کسی بشنود
و چه سخت میشود
که بی صدا فریاد میزنم
تنها اگر در چشمانم بنگری
حتم داشته باش
چشمانم زمینت میزند
 

مهندکس

عضو جدید
خانه تکانی میکنیم
خانه ها و کوچه هایمان را
کاش میشد
خاطرات را هم از ذهنمان پاک کنیم
کاش میشد
نامهربانی ها را فراموش کنیم تا اگر روزی همان شخص که در حقمان نامهربانی کرد را مهربانی کنیم
کاش میشد
عشق را در نگاهمان ببینیم نه اینکه تنها در زبانمان بیانش کنیم
کاش میشد
کمی با گذر زمان بعضی دردها از بین میرفت نه اینکه انقدر کهنه شود که با یک تلنگر دوباره بوی تعفنشان اسمان دلت را پر کند
کاش میشد
من پرنده ای بودم ازاد
پرواز میکردم با شوق
و پرنده ای نیز کنارم بود در یک اشیانه
انگاه با هم میخواندیم اواز زندگی را
اما من تنها یک ادم هستم
ادمی از جنس خاک
نه زیبایم
نه مهربان
نه دوست داشتنی
تنها از خاکم
و کاش میشد به خاک تبدیل شوم
تا بیش از این
ارامش اهل زمین را
به هم نزنم

حرف دل من بود
 

E.M.F

عضو جدید
کاش میفهمیدی ...



قهر میکنم تا دستم را محکمتر بگیری !!!



و بلندتر بگویی بمان.....



نه اینکه شانه بالا بیاندازی و آرام بگویی هرجور راحتی...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=5]زندگــــی کن،

به ضرب المثلـــــــــها هیچ اعتمادی نیست!

ماهی را هروقــــــــــــت از آب بگیری،

مــــــــــــــــــی مــــــــــیرد!!!!!
[/h]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مسافر كناريم كه پياده شد،


پنجره ايي گيرم آمد.

باقي مسير را گريستم...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=5]دلم تنگـ می شـود گاهـی !
برای ِ ...
یك « دوستت دارم » ِ سـاده !
دو « فنجـان قهــوه ی داغ »
سه « روز » تعـطیلی در زمسـتان !
چـهار « خنـده ی بلنــد »
و پنــج « انگشـت » ِ دوست داشتـنی !.
.


[/h]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه روزهایی هست، که انسان در آن کسانی را که دوست می داشته است بیگانه می یابد!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بدرقه اش کن...شاید با دیــگــــری خوش تر باشـد...مگر خوشحــــالی اش آرزویت نبـــود؟؟!!...؟؟!!




 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخواهم گریه کنم!!
وقتی زبانت میگیرد و مرا لحظه ای "شما" خطاب میکنی!!!!
"من" فاصله "شما" را با "تو" چگونه باید پر کنم؟؟؟؟؟؟؟

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"دوستت دارم" هدیه ایست که هر قلبی فهم گرفتنش را ندارد...
قیمتی دارد که هر کسی توان پرداختنش را ندارد...
جمله ی کوتاهی ست...
اما هر کس "لیاقت" شنیدنش را ندارد...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلمان از هرچه آدم است می گیرد...
گاهی دلمان دوکلمه حرف مهربانانه می خواهد...
نه به شکل "دوستت دارم" و یا نه به شکل "بی تو می میرم" ...
ســــــــــــــــــاده...
شاید مثل "دلتنگ نبــــــاش، فردا روز دیگری ست"...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق تو بر ستاره ی من سایه می افکند
ماه در زندگی ام طلوع می کند!
دست من در دست تو نمی گنجد
دست تو هوس است
دست من
دلتنگی...

ادیث سودرگران

 

E.M.F

عضو جدید
تنهایی آنقدر آرام پیرت میکند...



که سر در گریبان میکنی..



وهمیشه چشم انتظار می مانی...



اما درد این است



که تنها....لب هایی ...روزه سکوتت را میشکنند...



که سهم تو نیستند..!
 

mar.1980

عضو جدید
***گاهی تنهایی می تواند تورا چنان محکم سازد که طوفان هم تکانت ندهد ....

گاهی تنهایی یادت می دهد چشم انتظار کسی که دوستش داری نمانی !....

دریای آرام و بی طوفان هرگز تو را دریانورد نخواهدکرد ..... ***
 

solar flare

مدیر بازنشسته
از این کوچه های پر از ادم که هیچ آشنایی در ان پیدا نمیشود حوصله ام سر میرود
سر میرود حوصله ام از این تنها بودن پر مشغله
دلم تنهایی با خودم میخواهد
دلم میخواهد سر را بر شانه های این من خودم بگذارم
اما خودم هم دیگر این طرفها نمیاید
دلم برای خودم تنگ شده اگر دیدید بگویید کسی همسان خودت اینجا منتظرت مانده
کسی شبیه خودت اما از جنس تنهایی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در کوچه ها میچرخم
تا خودم را پیدا کنم
کسی چه میداند
شاید
گورستان خودم را یافتم
 

robotnic

عضو جدید
قطاری سوی " خدا " می رفت و
همه مردم سوار شدند ,
اما وقتی به بهشت رسيدند ,
همگی پياده شدند و فراموش کردند که
مقصد " خدا " بود نه بهشت ...


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنها به دنبال
جایی هستم
تا برای همیشه
بخوابم
دیگر برایم زندگی
هیچ جذابیتی ندارد
دنیا مرا فراموش کن
که من تو را دیگر نمیخواهمان که میخواستم
هر لحظه نخواستنش را به رخم میکشد
و من چه دردی را تحمل میکنم
در تنهایی و غم
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوز هم تلخ می نویسم ؛ به گمانم هنوز هم تلخـ ـم ! براستی چرا اینگونه شده ام ؟ وقتی تنهـ ـا می شوم... حرفـ ـم نمی آید...افکارم جمع نمی شود.... آشفتـ ـه می شوم و نگران...! راحت بگویم: تلخ می شوم... مثل قهوه ی تلخی که با یک لیوان شکر هم قابل خوردن نیست! دلـ ـم برای در کنار تو بودن تنگ شده ! برویم و تا چندی دور شویم از هیاهوی این شهر... خوش بگذرانیم... بخندی تا من هم کمی بخندم ...! می دانی از وقتی که رفتی نخندیدم...
چه متغیر شده ام این روزها... وقتی تنهایم عجیب احساس دوگانگی می کنم... کاش هرگز تنها نبودم... براستی چرا اینگونه شده ام ؟
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی نوشتنی زیاد داره اما گاهی هیچی پیدا نمی کن بنویسی جز … سکوت …
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا