نظرسنجی مسابقۀ ادبی 12

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با درود وسپاسِ فراوان خدمتِ دوستان عزیزم که در مسابقه شرکت کردند و همراهانِ خوبِ تالارِادبیات!



عزیزان نوبت به نظر سنجیِ مسابقۀ ادبیِ 12 رسید.


:: دوستانِ عزیز! قبل از شرکت در نظرسنجی به نکاتِ زیر توجه کنید ::

1-فقط عزیزانِ دعوت شده می تونن در نظر سنجی شرکت کنن، رایِ بقیۀ دوستان حذف خواهد شد.

2-دوستانِ شرکت کننده در مسابقه به متنِ خودشون نمی تونن رای بدن.

3- از شرکت کننده هایِ مسابقه انتظار دارم برایِ متنشون تبلیغ نکنن ، اجازه بدین در شرایطِ مساوی برنده ها انتخاب بشن.


دوستانِ گلم! از بینِ 8 متنِ زیر لطفا به 3 متن (با نوشتن شمارۀ متن ها) رای بدین.


مهلتِ نظر سنجی تا دوشنبه 27 بهمن ماه 1393

دوستان بعد از رای دادن لطفا پستتونو ویرایش نکنین.


جوایزِ مسابقه:

نفرِ اوّل 150 امتیاز

نفرِ دوّم100 امتیاز

نفرِ سوم50 امتیاز








عنوانِ مسابقه: شعر یا متنِ ادبیِ کوتاه در موردِ تصویرِ بالا



یک شب آمد بر دلم پیغامی..............شعله ور شد قلب من زد دادی
گفت مجنونی ونادانی خبر؟..............از شیرین و نام خود فرهاد بر؟
گفتمش ای دل غافل چه کنم؟..........گفت رو با او بگو یارت منم
گفتمش اینگونه شاکی می شود.....مرگ با من هم قطاری می شود!!!!!!!!!!
گفت راست گویی تو ای مجنون من......این که گویی می بود از روی عقل
آخرش او برد و عقل ناکام ماند.............عشق ما را باز به کوی یار کشاند
رفتم و دیدم چه ها از یار خود.............کاش می راند او مرا از پیش خود
خانه اش پر ز صفا آباد بود.................یک درختی مثل من آنجا بود
این درخت حال مرا گریان ساخت........آخر او هم گویی هرچه داشت باخت(منظود از هرچه شاخ و برگ می باشد)

شعر از خودم



سردیِ سکوت، و تنهائی؛
صادقانه سختم است

ولی، مدتیست، پنجره ها را برویم بسته اند
نکند از دستم ناراحتند؟ آخـَـر من که کاری نکرده ام..

خداوندا.. برگ هایم را به من عطا کن
شاید، بار دگر، زشتی ام رو بپوشاند
و دوباره آن نگاهان گرم و زیبا
روی تنم، نه به حس شیفتگی، بلکه از سردیِ تنهائی رهایم بکند..







من درخت و یک تبر از ناامیدی بر دلم ... از کجا باید بیابم یک نشان از منزلم




شاخ خشکیم، به ما سردی عالم چه کند؟
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

وحشی بافقی





انتظار را از کوچه های انتظار بیاموز که دلخوش به تماشای هیچ

رهگذری نیستند...

چشم به راه آمدن کسی مینشینند که

اگربیاید

"ماندنیست"



یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود به وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ...
یک پنجره برای من کافیست .

(فروغ فرخزاد)




"پس از لحظه های دراز
بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید
و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند.
و هنوز من
ریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودم
که براه افتادم...
پس از لحظه های دراز
یک لحظه گذشت:
برگی از درخت خاکستری پنجره ام فرو افتاد...
و هنوز من چشمانم را نگشوده بودم
که در خوابی دیگر لغزیدم..."




بریدن و درها را بستن اما جوانه زده زندگی لای این زخمهای دردناک




 

پیوست ها

  • 1626439qefywzqj0n.gif
    1626439qefywzqj0n.gif
    31.2 کیلوبایت · بازدیدها: 0

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
ممنون آجی عزیز بابت دعوتتون:gol:

چه متنای قشنگی،همه خوبن :redface:
6
7
8
به دلم چسبیدند :)

متشکرم :gol:
 

Similar threads

بالا