کفر نامه...!

!...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر فریاد ها در سینه ی تنگم نمی گنجد

دگر از فرط می نوشی میم مستی نمی بخشد

دگر حشیش و گرس
و تریاک آرامم نمی سازد

باری بدن اندوه و خرامان است

دلم خواهد که فریاد رعد آسا زنم

فریاد بر گویم خدایی نیست
!

خدایی که فغان و ناله هایم

در دل او بی اثر باشد

خدا نیست

خدا هیچ است!

خدا پوچ است!

خدا جسمی است بی معنی
!

خدا یک لفظ شیرین است

من اینک ناله ی نی را خدا خوانم

من آن پیمانه ی می را خدا خوانم

خدای من حشیش و گرس و تریاک می باشد

خدای من شراب خون رنگ می باشد

شما ای مولیانی که می گویید خدا هست؟

و برای او صفتهای توانا هم روا دارید
!

بگویید پس بفهمم

چرا اشک مرا هرگز نمی بیند؟

چرا ناله های قلب مرا هرگز نمی شنود؟

"
عجب بی پرده امشب من سخن گفتم؟
!!!!"

خداوندا
...

اگر در نعشه ی افیون از من مست

گناهی سر زد ببخشیدم

ولی نه؟
!

چرا من روسیه باشم؟

چرا غلاده ی تهمت

مرا در گردن آویزد؟

شب است و ماه میتابد

ستاره نقره می پاشد

و گنجشک بر لبان هوس انگیز

زنبق می زند بوسه

من اما سرد و خاموشم

خداوندا

خداوندا!

اگر روزی از عرشت به زیر آیی و

لباس فقر بپوشی

و برای لقمه نانی غرورت

را به پای نامردان بشکنی

زمین و آسمانت را کفر میگویی

نمیگویی؟

خداوندا اگر در روز گرماگیر تابستانی

تن خسته خویش را بر سایه دیواری

به خاک بسپاری

لبت را برکاسه مسی قیر اندود بگذاری

اندکی آنطرف تر کاخ های مرمرین بینی

زمین و آسمانت را کفر می گویی

نمی گویی؟

خداوندا اگر با مردم آمیزی

شتابان در پی روزی

زپیشانی عرق ریزی

شب آزرده و دل خسته

تهی دست و زبان بسته

بسوی خانه باز آیی

زمین و آسمانت را کفر می گویی

نمی
گویی؟

خدایا ! خالقا !

بس کن جنایت را

بس کن توظلمت
را

تو در قرآن جاویدت

هزاران وعده دادی

توخود گفتی

که نا مردمان بهشتت را نمی بینند

ولی من با دوچشم خویشتن

دیدم که نا مردمان

ز خون پاک مردانت

هزاران کاخ میسازند

خدایا ! خالقا !

بس کن جنایت را

بس کن توظلمت
را

تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت

بر انسان
حکم فرماید

تو او را با صلیب عصیانت

مصلوب
خواهی کرد

ولی من با دو چشم خویشتن دیدم پدر

با نورسته خویش گرم میگیرد

برادر شبانگاهان

مستانه از آغوش خواهر کام میگیرد

نگاه شهوت انگیز پسر

دزدانه بر اندام مادر می لرزد

قدم ها دربستر فحشا می لغزد

پس...قولت
!

اگر مردانگي اين است

به نامردي نامردان قسم

نامرد نامردم اگر دستي به قرآنت بيالايم
!

خدایا ! خالقا !

بس کن جنایت را

بس کن توظلمت را

تو خود سلطان تبعیضی

تو خود فتنه انگیزی

اگردر روز خلقت مست نمیکردی

یکی را همچون من بدبخت

یکی را بی دلیل آقا نمیکردی

جهانی را

اینچنین غوغا نمیکردی

هرگز این سازها

شادم نمیسازد

دگر آهم نمیگیرد

دگر بنگ و باده و تریاک آرام نمیسازد

شب است و ماه

میرقصد ستاره نقره می پاشد

من اما در سکوت خلوتت آهسته میگریم

اگر حق است زدم زیر خدایی...

--------------:gol:

خدایا:heart: باز هم, مرا ببخش گر کفر گفتم
ولی خودت میبینی که با زمینت, با بنده گانت با نعمت هایت, با... چه ها کردند...آن هم با برچسب نام زیبایت...:heart:
 

ققنوس ایران

عضو جدید
خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…



ای خداوند ! به علمای ما مسئولیت ، و به عوام ما علم ، و به مؤمنان ما روشنایی ، و به روشنفکران ما ایمان ، و به متعصبین ما فهم ، و به فهمیدگان ما تعصب ، و به زنان ما شعور ، و به مردان ما شرف ، و به پیران ما آگاهی ، و به جوانان ما اصالت ، و به اساتید ما عقیده ، و به دانشجویان ما ... نیز عقیده ، و به خفتگان ما بیداری ، و به بیداران ما اراده ، و به مبلّغان ما حقیقت ، و به دینداران ما دین ، و به نویسندگان ما تعهد ، و به هنرمندان ما درد ، و به شاعران ما شعور ، و به محققان ما هدف ، و به نومیدان ما امید ، و به ضعیفان ما نیرو ، و به محافظه کاران ما گستاخی ، و به نشستگان ما قیام ، و به راکدان ما تکان ، و به مُردگان ما حیات ، و به کوران ما نگاه ، و به خاموشان ما فریاد ، و به مسلمانان ما قرآن ، و به شیعیان ما علی ، و به فرقه های ما وحدت ، و به حسودان ما شفا ، و به خودبینان ما انصاف ، و به فحاشان ما ادب ، و به مجاهدان ما صبر ، و به مردم ما خودآگاهی ، و به همۀ ملت ما : همت ِ تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخش .

__________________
 

leila bagheri

عضو جدید
بخوانید مرا ،{11}

تا اجابت کنم شما را {12}

به شرطها و شروطها {13}

سوره استجابت، آیات 11 الی 13

واااای ... لال شوم اگرباز هم کفر گفته باشم ...
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا
صدام رو می‌شنوی، بغضهای شبانم رو می‌بینی، صدای گرفته‌م رو می‌شنوی!
چشم‌های غمگینم رو می‌بینی ؟ نگاه سردم رو حس می‌کنی ؟

پس کو اون گرمایی که گفتی ؟
 

Hotspur_1985

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون امید جان.من عاشق این شعر شریعتی بودم اما کامل نخونده بودمش.ممنون.
کاش شریعتی وشریعتی ها در بینمون بودن.
 

hammerzan

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

joliet_arch

عضو جدید
خداوندا !
اگر روزی بشر گردی ز حال ما خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت
از این بودن از این ماندن
از این بدعت
خداوندا !
نمیدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشووارست
چه زجری می کشد آنکس
که انسانست و از احساس سرشارست.......
دکتر شریعتی
 

sara85

عضو جدید
ممنون امید جان متن خیلی قشنگی بود .
به داشتن چنین خدایی افتخار می کنم. به اینکه اینقدر راحت با هاش حرف می زنیم بدون اینکه محکوم بشیم. بر چسب بخوریم. تازه من مطمئنم اون اینجور بنده ها رو خیلی خیلی بیشتر دوست داره:gol:
بازم ممنون:gol:
 

Similar threads

بالا