مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده ، دو کاج ، روییدند
سالیان دراز ، رهگذران
آن دو را چون دو دوست ، می دیدند
فینخیلچی
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
mx_2000
عضو جدید
دلخوش از آنیم که حج می رویم
غافل از آنیـــــم که کج می رویم
کعبــــه به دیدار خــــدا می رویم
او که همینجاست کجـــا می رویم
غافل از آنیـــــم که کج می رویم
کعبــــه به دیدار خــــدا می رویم
او که همینجاست کجـــا می رویم
ما را به مهربانی صیاد الفتی است
ورنه به نیم ناله قفس میتوان شکست
ما را بجز خیالت فکری دگر نباشد /در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشدتوبه کرديم ز مي خوردن و اينک ساقي
فصل گل آمد و از کرده پشيمان باشيم
در خنده ي تو نغمه به ناز آميزد
در ناله ي من ني به نياز آميزد
در جان من از صبا و نيما غوغاست
تا قول و غزل به سوز و ساز آميزد
یه روز میای سراغم که خیلی وقته رفتم...
هزار هزار بهونه از اون چشات گرفتم..
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد /قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
آخرین ویرایش:
در خنده ي تو نغمه به ناز آميزد
در ناله ي من ني به نياز آميزد
در جان من از صبا و نيما غوغاست
تا قول و غزل به سوز و ساز آميزد
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
[FONT=times new roman, times, serif]دل را به کف هرکه نهم، باز پس آرد[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] [/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif]کـس تــاب نگهــداری دیـوانه نـدارد...[/FONT]
دیشب دلم،هوس عشق کرد و پرید از سرم ،خرده هوش و نبوغم..................امروز دلم پاره گشت و غلط بود فکر به عشق، در ذهن و وجودم
من مست و تو دویانه ما را که برد خانهما مست چو چشمان تو، هشیار ندیدیممست ست و بَرَد دل ز کف مردم هشیار
صدبار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
پ.ن: بعد از مدتها ب این تاپیک اومدم و شعر گذاشتم ...یادش بخیر
mx_2000
عضو جدید
من مست و تو دویانه ما را که برد خانه
صدبار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
پ.ن: بعد از مدتها ب این تاپیک اومدم و شعر گذاشتم ...یادش بخیر
هرچه کُنی ، بکُن ، مکن ترک من ای نگار من
هرچه بَری، ببَر ، مبَر سنگدلی به کار من
هرچه بُری ، ببُر ، مبُر رشته الفت مرا
هرچه کَنی، بکَن ، مکَن خامۀ اختیار من
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
با او که شد حریف و کنون همعنان کیست ؟
یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |