تقدیم میکنم به ماه محرم وعاشقان محرم[ شعر ]

love.1982

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
محرم فصل سرخ عاشقی است

قیام سرور آزادگی است

حیات دین و آیین و محمد

به خون پاک فرزند علی است.


 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد سیدجواد ذاکر گرامی باد............روحش شاد

یاد سیدجواد ذاکر گرامی باد............روحش شاد

من به می لب میزنم
هر چه باداباد امشب من به می لب می‌زنم

دم ز نام نامی زیبای زینب می‌زنم

ذوالفقار عشق را بگرفته ام با دست جان

تیغ بر قلب کثیف خصم زینب می‌زنم

گوش دل واکن ببین ذات خدا با نای عشق

می‌زند فریاد من هم دم ز زینب می‌زنم

جنت رضوان به عشق روی او دارد صفا

پشت پا بر جنت بی روی زینب می‌زنم

تا بفهمد عالم و آدم که زینب مذهبم

نعره هو تا سحر با عشق زینب می‌زنم

هر کسی بر قلب خود مهری زده در راه عشق

من به روی سینه خود مهر زینب می‌زنم

تعنه بر من می‌زند واعظ به کفر و ارتداد

خنده بر این تعنه ها با یاد زینب می‌زنم
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست داشتن تــــــــــو .....


تنــــها گواه عاشقــــی در حیات و ممات است!


****
أحَبَّ اللَّهُ مَن أحَبَّ حُسَـــیناً ****

هر که حســین را دوست بدارد خداوند دوســـتدار اوست .....
 

cora

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس ماوا می کند
هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضا می کند
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز

زينب جان!


شرمنده ايم كه بهاي
حسيني شدن ما "بي حسين" شدن تو بود

وشرمنده تر آنكه تو بي حسين شدي وما حسيني نشديم :cry:



 

cora

عضو جدید
کاربر ممتاز
دستي ز غيب قافيه را كربلا گذاشت

با اشك هاش دفتر خود را نمور كرد در خود تمام مرثيه ها را مرور كرد
ذهنش ز روضه هاي مجسم عبور كرد شاعر بساط سينه زدن را كه جور كرد


احساس كرد از همه عالم جدا شده ست
در بيت هاش مجلس ماتم به پا شده ست


در اوج روضه خوب دلش را كه غم گرفت وقتي كه ميزو دفتر و خودكار دم گرفت
وقتش رسيده بود به دستش قلم گرفت مثل هميشه رخصتي از محتشم گرفت



باز اين چه شورش است كه در جان "واژه" هاست
شاعر شكست خورده ي طوفان "واژه" هاست


بي اختيار شد قلمش را رها گذاشت دستي ز غيب قافيه را كربلا گذاشت
يك بيت بعد واژه لب تشنه را گذاشت تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت


حس كرد پا به پاش جهان گريه مي كند
دارد غروب فرشچيان گريه مي كند


با اين زبان چگونه بگويم چه ها كشيد بر روي خاك وخون بدني را رها كشيد
او را چنان فناي خدا، بي ريا كشيد حتي براش جاي كفن؛ بوريا كشيد


در خون كشيد قافيه ها را، حروف را
از بس كه گريه كرد تمام لهوف را


اما در اوج روضه كم آورد و رنگ باخت بالا گرفت كار و سپس آسمان گداخت
اين بند را جداي همه روي نيزه ساخت خورشيد سر بريده غروبي نمي شناخت


بر اوج نيزه گرم طلوعي دوباره بود
او كهكشان روشن هفده ستاره بود


خون جاي واژه بر لبش آورد و بعد از آن... پيشانيش پر از عرق سرد و بعد از آن...
خود را ميان معركه حس كرد و بعد از آن... شاعر بريد و تاب نياورد و بعد از آن...


در خلسه اي عميق خودش بود و هيچ كس
شاعر كنار دفترش افتاد از نفس

سيد حميد رضا برقعي
 

cora

عضو جدید
کاربر ممتاز
حاجیان جمع اند دور هم همه
پس کجا رفته حسـین فاطمه
حاجـیان رفتند یکـسر درمنا
پس چرا اورفته سوی کربـلا
او بجای موی سر ،سـر میدهد
قاسـم و عـباس و اکبر میدهد
سعی حـج او صفا باخنجر است
مروه اش قبر علـی اصغر است
 

DONYA16822

عضو جدید
کاربر ممتاز
کجا می خوای بری چرا/ منو نمی بری/ (حسین)/ این دم آخری/ چقدر شبیه مادری
حالا منم شبیه مادرت شدم/ پاشو نگاه کن
منم مثل بقیع پرپرت شدم/ پاشو نگاه کن
عذا دار سه ساله دخترت شدم/ پاشو نگاه کن

یادت اون لحظه آخر که برات موخوندم
کجا می خوای بری چرا/ منو نمی بری/ (حسین)/ این دم آخری/ چقدر شبیه مادری
حالا منم شبیه مادرت شدم/
پاشو نگاه کن
منم مثل بقیع پرپرت شدم/ پاشو نگاه کن
عذا دار سه ساله دخترت شدم/ پاشو نگاه کن

من موندم و گریه/ من موندم و ناله/ دوریت برای من/ انگار چهل ساله
وقتی با سرنیزه / دشمن منو می برد / دیدم روی نیزه / لبهات تکون می خورد
روی نیزه تا می دیدم بازه چشات میخوندم
قرارمون چی شد / که بی قرار هم باشیم / (حسین) / هر چی که پیش اومد باید / کنار هم باشیم
به زیر تازیونه ها پرم شکست / پاشو نگاه کن
کنار نیزه و سرت، سرم شکست / پاشو نگاه کن

اینقدر دلم خونه / که گفتنش سخته
روزایی و دیدم / که دیدنش سخته
یک شب تو آتیش خولی سرت جا موند
یک روز تو ویرونه یک دخترت جا موند
یادته اون روز که من از مرکب تو جا موندم
آهسته تر برو بذار/ منم با هات بیام/ حسین / دیگه نمی کشه پاهام/ که پا به پات بیام

 
بالا