لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

havij139

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی از راهنمایی های خوبتون

از گذشتش اطلاعات امل دارم با پسری دوست بوده که پسره مشکل روانی داشته و تو ملاقات آخرشون دختره را کتک میزنه و باعث جداییشون میشه و همین ی تجربه بد را داشته
خانواده مادریش شیرازیند و ساکن اونجا هستند ولی خانواده پدریش اصفهانی هستند و ساکن اصفهان
من خودم هم خیلی علاقه دارم که رابطه خانوادگی داشته باشیم ولی اون نمیزاره یا هر دفعه میپیچونه البته خانوادش تلفنی با من صحبت کردند و عکسام هم دیدند
کل خانوادشون پول دارند و از همه بدتر این که براش خواستگارای خیلی خوب میاد و ب خاطر من داره ردشون میکنه و برای همین انتظارات از من زیاد شده
بدون سانسور بگم من کل سرمایم 5 میلیون هست و اون حدود 2 میلیارد که این خیلی افتضاحه ، اون تو ناز و نعمت بزرگ شده و هر چی خواسته بهش رسیده
پیشنهاد خودم بهش این بود ک یک سال بعد سربازیه من عقد کنیم که خودش هم پذیرفت

باز خودت میدونی
2 2 تا 4 تا کن ببین چقدر اون دختر می تونه بی پولی شما رو تحمل کنه
و یا شما چقدر می تونید از ثروت همسرتون استفاده کنین و مرفح بشین و بعد سرزنش دیگران رو به جون بخرید

بعضی از این ثروتمندا رو میشناسم که فقط بلدن پول جمع کنن.. خیلی هم خسیسن... ینی نه خوراک خوبی دارن و نه پوشاک و نه خونه ی خوبی.. فقط می خوان پول جمع کنن
ولی بعضیا هم هستن هر روز در حال بریز و بپاش هستن
بعضیا هم خیلی ساده..
ببین ایشون جزء کدومشونه و چطوری می تونی باهاش کنار بیای
ولی باز سعی کن زیاد تو زندگیتون به ثروت زنت چشمداشتی نداشته باشی


میگن باید خونه - ماشین و کار خوب داشته باشی
خونه که عمرا بتونم بخرم - ماشین هم شاید تا 2 سال دیگه بتونم بخرم - کار هم که فعلا تو خرید و فروش سهام هستم که درآمدش ناچیزه
خو عزیز خونه و کار رو که همه باید داشته باشن
اصن شرط ازدواج همینه.. مخصوصا که شما دارید با یه آدم پولدار ازدواج می کنید که با ازدواجتون مخالفن و شمارو به چشم آدمی که بخاطر ثروت با اون دختر دوست شده نگاه می کنن

والا اگه من خونه نداشته باشم.. خرج عروسی نداشته باشم.. کار ثابت نداشته باشم و ماشین... بعد برم خواستگاری یه دختر پولدار.. سوپر مارکت محله ی ما و محله ی دختره هم پشت سرم غیبت میکنه و به یه چشم دیگه بهم نگاه می کنه چه برسه به خانواده ی دختره:دی



بازم ازت ممنونم

دوست عزیزم وقتی که شرایط مهیا نبودو عاشقش شدی چی بهش میگی؟
میشه بهم بگی
از چی صحبت میکنی؟
به چی فکر میکنی؟
چی ازش میخوای؟
اینکه دوست بشید
اینکه عقد کنید
اینکه رابطه ای نباشه اما واست بمونه

میشه بهم بگی اگه الان که موقعیت جور نیست بری جلو چی میگی و چی ازش میخوای؟

همه پستایی رو که برام گذاشتی هروقت میم نت از اول میخونم حتی شده چنبار
حرفات برام اهمیت داره

میگن باید خونه - ماشین و کار خوب داشته باشی
خونه که عمرا بتونم بخرم - ماشین هم شاید تا 2 سال دیگه بتونم بخرم - کار هم که فعلا تو خرید و فروش سهام هستم که درآمدش ناچیزه

خواهش می کنم
مرسی شما لطف دارید

خوب.. الان خودمو میذارم جای شما( من اینکارو می کنم.. درست یا غلطش دیگه سلیقه ایه)

اول خصوصی یا با خواهرو یا غیره با خودش صحبت می کنم و خودمو معرفی می کنم و به سوالاتش جواب میدم و میبینم که اون هم علاقه ای به من داره یا نه
اگهعلاقه نداشت که من نمیتونم کاری یکنم.. و یا باید منتظر بمونم و شرایطمو بهتر کنم و توکل کنم به خدا تا شاید یکی دو سال دیگه اگه اون دختر هنوز مجرد بود باز دوباره ازش خواستگاری کنم

اگه دیدم بهم علاقه داره .. شرایطمو بهش میگم
بهش میگم که من تا 2 سال دیگه نمی تونم کار ثابتی داشته باشم و 2 سال دیگه از سربازی میام
ازشون میپرسم و ازشون مشورت می خوام
بهشون میگم اگه شما جای من بودید چیکار میکردید؟ بهشون میگم من بهتون علاقه دارم و آیندمو دست شما و خانوادتونه
بهشون بگو ( اگه از اخلاق طرفشناختی نداری) نظر من اینه که قبل از اینکه بیام خواستگاریتون یه مدتی 2 ماهه با هم شناخت داشته باشیم که ببینیم تفاهم داریم یا نه... واسه اینکه قانعشون کی بگو که مثلا دوست دارم یکی از اعضای خانواده ها از این آشنایی مطلع باشن.. اصلا بگو اگه لازم باشه مادرم با مادرتون صحبت کنن که اجازه بدن 3 ماهی با هم دوست باشیم تا ببینیم تفاهم داریم یا نه.. کلا سعی کنی یه جوری رفتار کنی که اعتماد کنه که قصدتو واقعا ازدواجه
کاملا خودتو معرفی کن و هر سوالی که داره رو جواب بده و غیره و بگو که دوست ندارم الان بهم جواب بدبد بگو چندروزی درمورد من تحقیق کنین و اگه باهام مشکلی نداشتید بهد جواب بدید

بعد اون دختر ممکنه قبول کنه خواستتون رو یه تایم 3 ماهه بده که شما از انتخوابتون مطمئن باشید.... یعنی مطمئن باشید که بطور صد درصد ایشون رو می خواید و با هم تفاهم دارید( اگه هر دو طرف از همون اول 100 درصد مطمئن بودید که همدیگرو می خواید دیگه نیازی به این آشنایی 3 ماهه نیست.. ولی کار از مجکم کاری عیب نمیکنه چون شما از اخلاق و رفتار اون دختر اطلاعات زیادی ندارید)

اگه قبول کرد .... بعد 3 ماه اگه هر دو طرف با هم تفاهم داشتید میرید {خواستگاری} ایشون
اگه قبول نکرد شما 3 راه دارید... 1-یا قید ازدواج با ایشون رو میزنید.. 2-یا یه مدت از فکرش میاید بیرون و واگذار میکنید به خدا که یه دختر بهتر سر راهتون قرار بده یا توکل کنید که مثلا تا 3 سال دیگه این دختر مجرد بمونه و بعدا دوباره برید خواستگاری....3یا اینکه همین فردا برید {خواستگاری}

خوب اگه رفتید خواستگاری
کاملا شرایط خودتونو.. تفکراتی که از زندگی دارید.. اهدافتون رو.. ارادتون رو.. پشتکارتون رو.. مردونگیتون رو... همتتون رو مسئولیت پذیریتون رو... کاری بودن و بفکر بودنتون رو ..و هر چی باعث میشه خوانوادش روتون حساب باز کنن روتشریح می کنین

چند حالت وجود داره
1- توافق میکنن که تا 2 الی 3 سال دیگه با هم نامزد باشید( درسته کمتر خانواده ای حاضره دخترشو نامزد کنه... ولی هنوز هم هستند... توکل به خدا)

2- توافق می کنن که با هم عقد کنین و سربازیتون هم میوفته شهرتون و زیاد سخت نمیگذره.....

3-میگن تا کار نداشته باشی و سربازیت تموم نشده دختر بهتون نمیدیم....

4- اگه مورد 3 اتفاق افتاد فردای اون روز اون دختر رو میبینی و بهش میگی که من هیچوقت به هیچ دختر دیگه ای فکر نمی کنم و تمام تلاشمو میکنم که زود خودمو جمع و جور کنم که با دست پُر بیام خواستگاریتون.... ازشون میپرسی که تا اونموقع واسم صبر میکنی؟....اگه گفت آره که هیچی...روابطتون تقریبا قطع میشه و در حدود ماهی یکبار همدیگرو دیدن خلاصه میشه.. اگه گفت که نمیتوه صبر کنه.. دیگه شانسه.. ممکنه تا 3 سال دیگه هم مجرد بمونه و شما 3 سال دیگه برید خواستگاری و اونموقع بله رو بگیرید( که من جای شما بودم دیگه اونموقع به اون خوانواده افتخار نمیدادم)

5- اگه هیچکدوم از موارد بالا اتفاق نیوفتاد و خوانوادش نپذیرفتن و خود دختر هم بهتون قول نداد که صبر کنه..... بدون داداش من.. قسمت نیست....خدا یه جایدیگه یه چیز بهتر واست کنار گذاشته.....

امیدوارم خوشبخت و عاقبت بخیر بشی......
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو توافقی که بین خودمون بود قرار شد صبر کنیم
حالا چرا میگین شرایط سخت تر میشه ؟؟

سلام بهزاد خان ....خوبی ان شالله ..از من که دلخور نیستی مهندس اومدم تاپیک صنایعتون را منهدم کردم... یادته...یه کوچولو ناراحت شدی...اومدم...کمک برادر..اگه اجازه بدی ...فکر کنم بچه ها منظورشون اینه چون شرایط مالی همسر ایندتون ان شالله:smile: توپه....ممکنه به قول معروف با صرف زمان 3 سال به خواستگار و چرب زبونی جواب بده....
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز خودت میدونی
2 2 تا 4 تا کن ببین چقدر اون دختر می تونه بی پولی شما رو تحمل کنه
و یا شما چقدر می تونید از ثروت همسرتون استفاده کنین و مرفح بشین و بعد سرزنش دیگران رو به جون بخرید

بعضی از این ثروتمندا رو میشناسم که فقط بلدن پول جمع کنن.. خیلی هم خسیسن... ینی نه خوراک خوبی دارن و نه پوشاک و نه خونه ی خوبی.. فقط می خوان پول جمع کنن
ولی بعضیا هم هستن هر روز در حال بریز و بپاش هستن
بعضیا هم خیلی ساده..
ببین ایشون جزء کدومشونه و چطوری می تونی باهاش کنار بیای
ولی باز سعی کن زیاد تو زندگیتون به ثروت زنت چشمداشتی نداشته باشی



خو عزیز خونه و کار رو که همه باید داشته باشن
اصن شرط ازدواج همینه.. مخصوصا که شما دارید با یه آدم پولدار ازدواج می کنید که با ازدواجتون مخالفن و شمارو به چشم آدمی که بخاطر ثروت با اون دختر دوست شده نگاه می کنن

والا اگه من خونه نداشته باشم.. خرج عروسی نداشته باشم.. کار ثابت نداشته باشم و ماشین... بعد برم خواستگاری یه دختر پولدار.. سوپر مارکت محله ی ما و محله ی دختره هم پشت سرم غیبت میکنه و به یه چشم دیگه بهم نگاه می کنه چه برسه به خانواده ی دختره:دی







خواهش می کنم
مرسی شما لطف دارید

خوب.. الان خودمو میذارم جای شما( من اینکارو می کنم.. درست یا غلطش دیگه سلیقه ایه)

اول خصوصی یا با خواهرو یا غیره با خودش صحبت می کنم و خودمو معرفی می کنم و به سوالاتش جواب میدم و میبینم که اون هم علاقه ای به من داره یا نه
اگهعلاقه نداشت که من نمیتونم کاری یکنم.. و یا باید منتظر بمونم و شرایطمو بهتر کنم و توکل کنم به خدا تا شاید یکی دو سال دیگه اگه اون دختر هنوز مجرد بود باز دوباره ازش خواستگاری کنم

اگه دیدم بهم علاقه داره .. شرایطمو بهش میگم
بهش میگم که من تا 2 سال دیگه نمی تونم کار ثابتی داشته باشم و 2 سال دیگه از سربازی میام
ازشون میپرسم و ازشون مشورت می خوام
بهشون میگم اگه شما جای من بودید چیکار میکردید؟ بهشون میگم من بهتون علاقه دارم و آیندمو دست شما و خانوادتونه
بهشون بگو ( اگه از اخلاق طرفشناختی نداری) نظر من اینه که قبل از اینکه بیام خواستگاریتون یه مدتی 2 ماهه با هم شناخت داشته باشیم که ببینیم تفاهم داریم یا نه... واسه اینکه قانعشون کی بگو که مثلا دوست دارم یکی از اعضای خانواده ها از این آشنایی مطلع باشن.. اصلا بگو اگه لازم باشه مادرم با مادرتون صحبت کنن که اجازه بدن 3 ماهی با هم دوست باشیم تا ببینیم تفاهم داریم یا نه.. کلا سعی کنی یه جوری رفتار کنی که اعتماد کنه که قصدتو واقعا ازدواجه
کاملا خودتو معرفی کن و هر سوالی که داره رو جواب بده و غیره و بگو که دوست ندارم الان بهم جواب بدبد بگو چندروزی درمورد من تحقیق کنین و اگه باهام مشکلی نداشتید بهد جواب بدید

بعد اون دختر ممکنه قبول کنه خواستتون رو یه تایم 3 ماهه بده که شما از انتخوابتون مطمئن باشید.... یعنی مطمئن باشید که بطور صد درصد ایشون رو می خواید و با هم تفاهم دارید( اگه هر دو طرف از همون اول 100 درصد مطمئن بودید که همدیگرو می خواید دیگه نیازی به این آشنایی 3 ماهه نیست.. ولی کار از مجکم کاری عیب نمیکنه چون شما از اخلاق و رفتار اون دختر اطلاعات زیادی ندارید)

اگه قبول کرد .... بعد 3 ماه اگه هر دو طرف با هم تفاهم داشتید میرید {خواستگاری} ایشون
اگه قبول نکرد شما 3 راه دارید... 1-یا قید ازدواج با ایشون رو میزنید.. 2-یا یه مدت از فکرش میاید بیرون و واگذار میکنید به خدا که یه دختر بهتر سر راهتون قرار بده یا توکل کنید که مثلا تا 3 سال دیگه این دختر مجرد بمونه و بعدا دوباره برید خواستگاری....3یا اینکه همین فردا برید {خواستگاری}

خوب اگه رفتید خواستگاری
کاملا شرایط خودتونو.. تفکراتی که از زندگی دارید.. اهدافتون رو.. ارادتون رو.. پشتکارتون رو.. مردونگیتون رو... همتتون رو مسئولیت پذیریتون رو... کاری بودن و بفکر بودنتون رو ..و هر چی باعث میشه خوانوادش روتون حساب باز کنن روتشریح می کنین

چند حالت وجود داره
1- توافق میکنن که تا 2 الی 3 سال دیگه با هم نامزد باشید( درسته کمتر خانواده ای حاضره دخترشو نامزد کنه... ولی هنوز هم هستند... توکل به خدا)

2- توافق می کنن که با هم عقد کنین و سربازیتون هم میوفته شهرتون و زیاد سخت نمیگذره.....

3-میگن تا کار نداشته باشی و سربازیت تموم نشده دختر بهتون نمیدیم....

4- اگه مورد 3 اتفاق افتاد فردای اون روز اون دختر رو میبینی و بهش میگی که من هیچوقت به هیچ دختر دیگه ای فکر نمی کنم و تمام تلاشمو میکنم که زود خودمو جمع و جور کنم که با دست پُر بیام خواستگاریتون.... ازشون میپرسی که تا اونموقع واسم صبر میکنی؟....اگه گفت آره که هیچی...روابطتون تقریبا قطع میشه و در حدود ماهی یکبار همدیگرو دیدن خلاصه میشه.. اگه گفت که نمیتوه صبر کنه.. دیگه شانسه.. ممکنه تا 3 سال دیگه هم مجرد بمونه و شما 3 سال دیگه برید خواستگاری و اونموقع بله رو بگیرید( که من جای شما بودم دیگه اونموقع به اون خوانواده افتخار نمیدادم)

5- اگه هیچکدوم از موارد بالا اتفاق نیوفتاد و خوانوادش نپذیرفتن و خود دختر هم بهتون قول نداد که صبر کنه..... بدون داداش من.. قسمت نیست....خدا یه جایدیگه یه چیز بهتر واست کنار گذاشته.....

امیدوارم خوشبخت و عاقبت بخیر بشی......

شاید باورت نشه ولی با اون همه سرمایش خیلی ساده هستش ولی خوب هم خرج میکنه مثلا هر چیزیو بهترینشو میخره ولی نه اهل فخر فروشیه نه خسیسه تا حالا تو این مدت کلی پول داده برای کمک بچه های سرطانی
من برام اصلا مهم نیست ثروتش اتفاقا اگه پولدار نبود من برام بهتر بود
به هر حال ممنون از وقتی که گذاشتی و مطالبو برام نوشتی
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
یعنی 3 سال زیاده ؟؟؟
من 2 سال خدمتم 1 سال هم باید پول جمع کنم

1 سال زیاد نیست .. 10 هم سال هم زیاد نیست .. .مهم طرف مقابلتونه ..
بچه ها راست میگن .. تو یه روز ممکنه دنیا 100 تا چرخ بخوره و همه چیزو عوض کنه
تو سه سال که جای خو داره ....
مهم اطرافیانشون هستن .. گفتید پیش پدربزرگش زندگی میکنه .. چه جور آدمیه؟؟؟
خواهر برادر هم داره؟ کسی که بهش خیلی نزدیک باشه کیه؟مثلا دخترخاله ای عمویی ؟؟؟؟؟؟
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بهزاد خان ....خوبی ان شالله ..از من که دلخور نیستی مهندس اومدم تاپیک صنایعتون را منهدم کردم... یادته...یه کوچولو ناراحت شدی...اومدم...کمک برادر..اگه اجازه بدی ...فکر کنم بچه ها منظورشون اینه چون شرایط مالی همسر ایندتون ان شالله:smile: توپه....ممکنه به قول معروف با صرف زمان 3 سال به خواستگار و چرب زبونی جواب بده....

سلام دوست گلم
نه عزیزم چه ناراحتی ، مرسی اومدی
متوجه منظور دوستان شدم ولی خوب به قول دوستمون بدون هیچی هم نمیشه رفت جلو و از طرفی به قول المیرا خانم اگه واقعا عشق باشه برام 3 سال صبر میکنه
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
1 سال زیاد نیست .. 10 هم سال هم زیاد نیست .. .مهم طرف مقابلتونه ..
بچه ها راست میگن .. تو یه روز ممکنه دنیا 100 تا چرخ بخوره و همه چیزو عوض کنه
تو سه سال که جای خو داره ....
مهم اطرافیانشون هستن .. گفتید پیش پدربزرگش زندگی میکنه .. چه جور آدمیه؟؟؟
خواهر برادر هم داره؟ کسی که بهش خیلی نزدیک باشه کیه؟مثلا دخترخاله ای عمویی ؟؟؟؟؟؟
تک فرزنده خواهر برادر نداره - بله با خانواده پدربزرگش زندگی میکنه ( تو خونه پدر بزرگ مادربزرگ و عموش هستند )
دختر عموش و مادربزرگش از همه بهش نزدیک ترند
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
تک فرزنده خواهر برادر نداره - بله با خانواده پدربزرگش زندگی میکنه ( تو خونه پدر بزرگ مادربزرگ و عموش هستند )
دختر عموش و مادربزرگش از همه بهش نزدیک ترند

خب همین ... مثلا اگه فردا دخترعموهه رفت و با یکی از میلیاردرهای شهرتون ازدواج کرد ..
این خانم چی؟
بعدش اهل چشم و هم چشمی هست؟
به نظرم باید بزرگتر شما بره و با مادر بزرگ اون خانم صحبت کنه ..
شما هم باید تکلیفتو بدونی وگرنه بعد اگه خدایی نکرده اتفاقی افتاد همه اش به خودش می گی کاش این کارو کرده بودم و کاش اون کارو ........
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطالب دوستان را خوندم مسئله ما دو قسمت داره در قسمت الف رفتن خواستگاری دختری با وضع مالی بالا و راضی نگه داشتن خانواده عروس به ازدواج یا عقد؟...قسمت ب فرض میکنیم شما زمان بخواهید مثلا 3 سال ...میزان علاقه ایشان به شما چقدر است تا بدخواهان نتوانند خللی در این پیوند اسمانی داشته باشند...
من برا قسمت الف با دوستان موافقم...اول چون من خودم تجربه شکست عشخی داشتم...اگر ادم احساسی هستی اکیدا توصیه میکنم عاقلانه برخورد کن ونه احساسی...همیشه یه جایی برای عدم موفقیت هم بزار ...به میزان اعتماد به نفس خودت برمیگرده برادر خوبم..واقعا شرایطتون سخته...پسر ها در به در دنبال دختر پولدارن...ولی خوب شرایط شما سخت تره دختری را دوست داری که هفت خوان رستمو باید بری تا بهش برسی ...
اول ببین دختره عاشق چیه شما بوده؟....اونا رو تقویت کن...مثل اهنربا بیشتر جذب میکنه...البته با رعایت عزت نفس ببین اون شخصیتش چه جوریه؟ اگه شخصیت قوی داشته احتمال اینکه پات بمونه خیلی بیشتره...چون هیشکی نمیتونه نظر اینجور ادم ها را عوض کنه...مگه اینکه خودشون نخوان ادامه بدن.. اگه فکر میکنی شخصیت شون معمولی هست باید از طریق خانواده وارد شی..خوب شما یه زندگی نرمال داشتی الانم 23 سالته حداقل 3 سال وقت میخوای ..میری شرایطتو میگی برنامه هاتم میگی...3 حالت داره...یا 1رد میکنن ...2 یا بهتون فرصت میدن ولی قولی نمیدن 3- یا موافق نامزدی و عقد میشن..
معمولا حالت 1و 2 تو ایران اتفاق میفته..اینجاست که دیگه باید خودتو ثابت کنی.....ثابت کنی که من نوعی به غیر خودش به پولش اهمیت نمیدم.
به نظرم پولدار بودن ایشون شما را مردد کرده..........
اگه خواستی یه کیسو میشناختم از فامیلهای نزدیکم.. تقریبا شرایطش مثل شما بود بگم عاقابتشونو
 

...ARASH...

عضو جدید
عشق ، دروغه
تو اين زمونه رو عشق و خاستنه كسي اعتبار نكن

آدم زنشم 3 سال ول كنه بره با قطعيت نميتونه بگه كه وفادار ميمونه،چه برسه به يه دختر اونم با اين شرايط كه شما ميگي
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب همین ... مثلا اگه فردا دخترعموهه رفت و با یکی از میلیاردرهای شهرتون ازدواج کرد ..
این خانم چی؟
بعدش اهل چشم و هم چشمی هست؟
به نظرم باید بزرگتر شما بره و با مادر بزرگ اون خانم صحبت کنه ..
شما هم باید تکلیفتو بدونی وگرنه بعد اگه خدایی نکرده اتفاقی افتاد همه اش به خودش می گی کاش این کارو کرده بودم و کاش اون کارو ........
اون ازدواج کرده همین 2 ماه پیش ولی خبر ندارم پسره وضعیتش چطور بوده
اهل چشم و هم چشمی را راستش توجه نکردم بهش
اتفاقا مادر خودم هم همین نظر را داره که بره با مادربزرگش صحبت کنه
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطالب دوستان را خوندم مسئله ما دو قسمت داره در قسمت الف رفتن خواستگاری دختری با وضع مالی بالا و راضی نگه داشتن خانواده عروس به ازدواج یا عقد؟...قسمت ب فرض میکنیم شما زمان بخواهید مثلا 3 سال ...میزان علاقه ایشان به شما چقدر است تا بدخواهان نتوانند خللی در این پیوند اسمانی داشته باشند...
من برا قسمت الف با دوستان موافقم...اول چون من خودم تجربه شکست عشخی داشتم...اگر ادم احساسی هستی اکیدا توصیه میکنم عاقلانه برخورد کن ونه احساسی...همیشه یه جایی برای عدم موفقیت هم بزار ...به میزان اعتماد به نفس خودت برمیگرده برادر خوبم..واقعا شرایطتون سخته...پسر ها در به در دنبال دختر پولدارن...ولی خوب شرایط شما سخت تره دختری را دوست داری که هفت خوان رستمو باید بری تا بهش برسی ...
اول ببین دختره عاشق چیه شما بوده؟....اونا رو تقویت کن...مثل اهنربا بیشتر جذب میکنه...البته با رعایت عزت نفس ببین اون شخصیتش چه جوریه؟ اگه شخصیت قوی داشته احتمال اینکه پات بمونه خیلی بیشتره...چون هیشکی نمیتونه نظر اینجور ادم ها را عوض کنه...مگه اینکه خودشون نخوان ادامه بدن.. اگه فکر میکنی شخصیت شون معمولی هست باید از طریق خانواده وارد شی..خوب شما یه زندگی نرمال داشتی الانم 23 سالته حداقل 3 سال وقت میخوای ..میری شرایطتو میگی برنامه هاتم میگی...3 حالت داره...یا 1رد میکنن ...2 یا بهتون فرصت میدن ولی قولی نمیدن 3- یا موافق نامزدی و عقد میشن..
معمولا حالت 1و 2 تو ایران اتفاق میفته..اینجاست که دیگه باید خودتو ثابت کنی.....ثابت کنی که من نوعی به غیر خودش به پولش اهمیت نمیدم.
به نظرم پولدار بودن ایشون شما را مردد کرده..........
اگه خواستی یه کیسو میشناختم از فامیلهای نزدیکم.. تقریبا شرایطش مثل شما بود بگم عاقابتشونو

اون به قول خودش عاشق صداقت و سادگی من شده
تو این مدت متوجه شدم که دختر قوی هست که اصلا نمیشه رو افکارش نفوذ کرد حتی خود من بعضی وقت ها نمیتونم عقیدشو عوض کنم ولی پدربزرگش خیلی روش تسلط داره
حالا شما نظرت اینه که برم با خانوادش صحبت کنم ببینم کدوم یکی از اون 3 حالتو میگن ؟؟ یا مادرم بره با مادربزرگش صحبت کنه ؟؟
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
اون ازدواج کرده همین 2 ماه پیش ولی خبر ندارم پسره وضعیتش چطور بوده
اهل چشم و هم چشمی را راستش توجه نکردم بهش
اتفاقا مادر خودم هم همین نظر را داره که بره با مادربزرگش صحبت کنه

به نظر من باید صحبت کنه تا قضیه جدی بشه ...مطمئنید بهتون علاقه داره؟
چه طوری متوجه شدید؟
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظرم پولدار بودن ایشون شما را مردد کرده..........
اگه خواستی یه کیسو میشناختم از فامیلهای نزدیکم.. تقریبا شرایطش مثل شما بود بگم عاقابتشونو

بله پولدار بودنش مرددم کرده
اگر میشه عاقبت اون اقوامو بگین ممنون میشم دوست گلم
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
اون به قول خودش عاشق صداقت و سادگی من شده
تو این مدت متوجه شدم که دختر قوی هست که اصلا نمیشه رو افکارش نفوذ کرد حتی خود من بعضی وقت ها نمیتونم عقیدشو عوض کنم ولی پدربزرگش خیلی روش تسلط داره
حالا شما نظرت اینه که برم با خانوادش صحبت کنم ببینم کدوم یکی از اون 3 حالتو میگن ؟؟ یا مادرم بره با مادربزرگش صحبت کنه ؟؟

اگه عاشق صداقتت شده و دختر قوی هست اول خدارو شکر.دوم .فکر کنم شما یک کم کارت سبکتره.میتونی ازش حمایت بخواهی تو صحبت کردن با خانوادش...بهش مشکلاتتو بگو بگو من به خاطر رسیدن به زندگی و ساختن ایندمون رفتم از کلی مهندس نظر مشاوره ای گرفتم..(اینو شوخی کردم:D حالی خواستیم بگو) میفهمه چقدر براش مهمی....نظر من به نظر مادرتون نزدیکتره...فکر کنم اول ایشون برن با مادر بزرگشون صحبت کنه بهتره....البته قبلش از میزان نفوذ مادر بزرگه تو خونشون اطلاع کسب کن..اگه همسر ایندتون به مادر بزرگش رفته باشه که خیلی جلویی مهندس ان شالله..در غیر این صورت بازم مادر بزرگ بهتره ............در مورد پدر بزرگم فکر کنم چون پدرشو از دست داده نقش پدرشونو داره ......باید همش از پدر بزگش تعریف کنی البته فکر کنم تعریفی هم باشن هم وضع خونوادشو توپ کرده هم نوشو بزرگ کرده.....واقعا تاثیر داره....همه دختر ها بابایی هستند....من دلم روشنه برادر بروووووو جلو غمت نباشه....
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
راستش فکر میکنم بهم علاقه داره چون میگه من برات صبر میکنم
راه دقیقی هست بفهمم چقدر بهم علاقه داره !!!

راستش من در این زمینه ها هیچ تجربه ای ندارم .. حتی فکرشو هم آنچنان نکردم .. باید شرایطتتون رو واسه یک مشاور بگید .. قطعا کمکتون میکنه ...
به حرفش اعتقاد دارید ....یا اینکه بذارید ببینم قبل از شما کسی هم تو زندگیش بوده آیا؟
چقدر میشناسیدش .. چقدر باهاش بودید؟چقدر بهتون از خودش و خونوادش گفته ... و چرا به شما علاقه مند شده؟
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه عاشق صداقتت شده و دختر قوی هست اول خدارو شکر.دوم .فکر کنم شما یک کم کارت سبکتره.میتونی ازش حمایت بخواهی تو صحبت کردن با خانوادش...بهش مشکلاتتو بگو بگو من به خاطر رسیدن به زندگی و ساختن ایندمون رفتم از کلی مهندس نظر مشاوره ای گرفتم..(اینو شوخی کردم:D حالی خواستیم بگو) میفهمه چقدر براش مهمی....نظر من به نظر مادرتون نزدیکتره...فکر کنم اول ایشون برن با مادر بزرگشون صحبت کنه بهتره....البته قبلش از میزان نفوذ مادر بزرگم تو خونشون اطلاع کسب کن..اگه همسر ایندتون به مادر بزرگش رفته باشه که خیلی جلویی مهندس ان شالله..در غیر این صورت بازم مادر بزرگ بهتره ............در مورد پدر بزرگم فکر کنم چون پدرشو از دست داده نقش پدرشونو داره ......باید همش از پدر بزگش تعریف کنی البته فکر کنم تعریفی هم باشن هم وضع خونوادشو توپ کرده هم نوشو بزرگ کرده.....واقعا تاثیر داره....همه دختر ها بابایی هستند....من دلم روشنه برادر بروووووو جلو غمت نباشه....
مرسی از راهنمایی هات دوست عزیزم
به قول شما چون پدر مادرشو از دست داده پدربزرگ و مادربزرگش حکم بابا و مامان براش دارند البته من خودم برای بدست آوردن دل مادربزرگش روز مادر یه سبد گل براشون فرستادم
تا 1 شنبه صبر میکنم که نتایج بیاد بعد تصمیم میگیرم که به مادرم بگم برند باهاشون صحبت کنند یا نه
راستی یادم رفت بگم که عموش که مجرده و تو خونه هست 31 سالشه که از هر نظر از من بیزاره
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش من در این زمینه ها هیچ تجربه ای ندارم .. حتی فکرشو هم آنچنان نکردم .. باید شرایطتتون رو واسه یک مشاور بگید .. قطعا کمکتون میکنه ...
به حرفش اعتقاد دارید ....یا اینکه بذارید ببینم قبل از شما کسی هم تو زندگیش بوده آیا؟
چقدر میشناسیدش .. چقدر باهاش بودید؟چقدر بهتون از خودش و خونوادش گفته ... و چرا به شما علاقه مند شده؟
تو پست های قبلی گفتم بله دوست پسر داشته که به دلیل خشونت و رفتار غیر منطقی اون پسر از هم جدا شدند - 5 ماهه که دوستیم ولی از 2 سال قبل میشناختمش ولی صمیمی نبودیم - دلیل علاقش ب خودمو برای دوستمون گفتم به خاطر صداقت و سادگیم - از خانوادش همه چیز میدونم
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله پولدار بودنش مرددم کرده
اگر میشه عاقبت اون اقوامو بگین ممنون میشم دوست گلم
زنده باشی
داییم بود اون شخص داییم سال 77 سربازیشو افتاد میراث فرهنگی تهران کاخ سعد اباد اونم بچه فلاورجانه الان فولادشهره ...هم سنو ساله شما بود اون موقعه هم خیلی خوش قیافه است هم خیلی بر خورد وشخصیت قوی داره. ...البته همه اینها باعث شده غد باشه..خیلیم غده...موقعه سربازیش با یکی از دخترهای که میومدن کاخ از طرف میراث فرهنگی و کارمند بوده هم سن خودش عشق وعاشقی میزاره تو دو سال انچنان عاشقهم میشن.....نمیدونم چقدر عاشق داییم بوده همیشه براش کادو بافتنی خودش براش میبافت غذا میاورد تو پست نگه بانی بهش میداد ...تااینکه سربازیش تموم میشه..بعدا فهمیدیم دختره با نا پدریش زندگی میکردن و وضعشون توپ بوده حتی دختره خودش صاحب گل فرشی بوده تو دربند تهران به داییم گفته حاضرم بزارمت اونجا را برام اداره کار کنی ...تا 2 سال بعد سر بازی هم پیگیر بوده اینارو داییم بعدها میگفت.. دختره و میگفت جواب خواستگارامو رد میدم....نامه فرستاده بود اصفهان برا پدر بزرگ مادر بزرگم..داییم تلفن خونه را رفت عوض کرد......بعدها داییم گفته ایشون خواستگار سمج داشتن که ناپدرشون تو فشار گذاشته بودن...تا قبول کنه..اونم خودشو راضی کرده بود یه کیس خوب ولی مثلا بی پول مثل داییم....داییم این گریشو من ندیدم..ولی از مادرم شنیدم میگفت گریه میکرد میگفت خوب منم دوستش داشتم ولی چون هیچی نداشتم..نه لیسانس داشت نه کار ...قبول نکردم....دایم الان نزدیکه 40 داره فوقشو داره تموم میکنه..ولی فکر کنم اه اون دختره گرفتتش چون بعد ها میخواست با یه کیس پولدار و خوب ازدواج کنه معلوم شد دختره اصلا براش نقش بازی میکرد...به نظرم دایی اگه با اون دختره ازدوج میکرد خیلی خوشبخت بود.........چی بگم والا
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی از راهنمایی هات دوست عزیزم
به قول شما چون پدر مادرشو از دست داده پدربزرگ و مادربزرگش حکم بابا و مامان براش دارند البته من خودم برای بدست آوردن دل مادربزرگش روز مادر یه سبد گل براشون فرستادم
تا 1 شنبه صبر میکنم که نتایج بیاد بعد تصمیم میگیرم که به مادرم بگم برند باهاشون صحبت کنند یا نه
راستی یادم رفت بگم که عموش که مجرده و تو خونه هست 31 سالشه که از هر نظر از من بیزاره
عمو طبیعیه خودتو ناراحت نکن...نمیخواید که با هم جنگ کنین به مرور اونم به صداقت شما پی میبره ان شالله
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنده باشی
داییم بود اون شخص داییم سال 77 سربازیشو افتاد میراث فرهنگی تهران کاخ سعد اباد اونم بچه فلاورجانه الان فولادشهره ...هم سنو ساله شما بود اون موقعه هم خیلی خوش قیافه است هم خیلی بر خورد وشخصیت قوی داره. ...البته همه اینها باعث شده غد باشه..خیلیم غده...موقعه سربازیش با یکی از دخترهای که میومدن کاخ از طرف میراث فرهنگی و کارمند بوده هم سن خودش عشق وعاشقی میزاره تو دو سال انچنان عاشقهم میشن.....نمیدونم چقدر عاشق داییم بوده همیشه براش کادو بافتنی خودش براش میبافت غذا میاورد تو پست نگه بانی بهش میداد ...تااینکه سربازیش تموم میشه..بعدا فهمیدیم دختره با نا پدریش زندگی میکردن و وضعشون توپ بوده حتی دختره خودش صاحب گل فرشی بوده تو دربند تهران به داییم گفته حاضرم بزارمت اونجا را برام اداره کار کنی ...تا 2 سال بعد سر بازی هم پیگیر بوده اینارو داییم بعدها میگفت.. دختره و میگفت جواب خواستگارامو رد میدم....نامه فرستاده بود اصفهان برا پدر بزرگ مادر بزرگم..داییم تلفن خونه را رفت عوض کرد......بعدها داییم گفته ایشون خواستگار سمج داشتن که ناپدرشون تو فشار گذاشته بودن...تا قبول کنه..اونم خودشو راضی کرده بود یه کیس خوب ولی مثلا بی پول مثل داییم....داییم این گریشو من ندیدم..ولی از مادرم شنیدم میگفت گریه میکرد میگفت خوب منم دوستش داشتم ولی چون هیچی نداشتم..نه لیسانس داشت نه کار ...قبول نکردم....دایم الان نزدیکه 40 داره فوقشو داره تموم میکنه..ولی فکر کنم اه اون دختره گرفتتش چون بعد ها میخواست با یه کیس پولدار و خوب ازدواج کنه معلوم شد دختره اصلا براش نقش بازی میکرد...به نظرم دایی اگه با اون دختره ازدوج میکرد خیلی خوشبخت بود.........چی بگم والا

وای چه داستان بدی
خوب حالا میگی من اشتباه دایی جان شما را نکنم و برم خاستگاریش ؟
این داستانو شنیدم خیلی حالم گرفته شد
راستش من همیشه دوست داشتم وضع مالیه طرفم از خودم پایین تر باشه ولی الان صاف بر عکس در اومده
رفیق میگی چی کار کنم حالا ؟؟؟
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
تو پست های قبلی گفتم بله دوست پسر داشته که به دلیل خشونت و رفتار غیر منطقی اون پسر از هم جدا شدند - 5 ماهه که دوستیم ولی از 2 سال قبل میشناختمش ولی صمیمی نبودیم - دلیل علاقش ب خودمو برای دوستمون گفتم به خاطر صداقت و سادگیم - از خانوادش همه چیز میدونم

در هر صورت به یه مشاور مراجعه بفرمایید بد نیست ... همچنین نظر من هم همینه که مادرتون با خووادش صحبت کنه ..
این طوری منطقی تره .......
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
در هر صورت به یه مشاور مراجعه بفرمایید بد نیست ... همچنین نظر من هم همینه که مادرتون با خووادش صحبت کنه ..
این طوری منطقی تره .......

بله همین کار را انجام میدم
مرسی از راهنمایی هاتون دوست گلم
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای چه داستان بدی
خوب حالا میگی من اشتباه دایی جان شما را نکنم و برم خاستگاریش ؟
این داستانو شنیدم خیلی حالم گرفته شد
راستش من همیشه دوست داشتم وضع مالیه طرفم از خودم پایین تر باشه ولی الان صاف بر عکس در اومده
رفیق میگی چی کار کنم حالا ؟؟؟
نه بابا مهم شخصیت خودته داداشم...من اگه جای داییم بودم قبول میکردم چون واقعا دختره منو میخواست..(داییم خدای غدی هستشا البته). ....من جای داییم بودم میرفتم خودمو ثابت کنم هم به خودش هم به فامیلاشون...بابا شوخی نیست که دختر میخوادت یعنی خیلی جلویی ..میدونی چیه مرز باریکی هست بین حفظ عزت نفس ادم و شخصیتش و تن دادن به کاری که دوست نداری..تو ایران دهن مردمو نمیشه بست...یعنی بلاخره پشت سرت حرف خواهند زند حتی اگه بعد سه سال با کار و ماشینم بری خواستگاریش...ولی مهم حرف عشقته و نزدیکانش که خوبی و صداقت ترو ببینن. وبعد چند سال بگن چه اماد خوبی گریمون اومد........برووو جلو برادر...شاید داییم حسرت گذشتشو میخوره نمیدونم...ولی اینو میدونم بر اساس حرف مردم نباید تصمیم گرفت...در مورد وضع مالی خوب همسرتون بالاخره بعضی جاها باید سکوت کنی بعضی حرف ها را نزنی..ابنم واقعیته زندگیه خودت دودوتا چهارتا کن ببین ارززشو داره...داییم فکر کرد ارززشو نداره ..من فکر میکنم اشتباه کرد...شما هم با توجه به روحیه وشخصیت خودت و میزان علاقه ای که به طرفت داری باید انتخاب کنی.......اصلا زندگی یعنی همین
 

behzad-hr

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه بابا مهم شخصیت خودته داداشم...من اگه جای داییم بودم قبول میکردم چون واقعا دختره منو میخواست..(داییم خدای غدی هستشا البته). ....من جای داییم بودم میرفتم خودمو ثابت کنم هم به خودش هم به فامیلاشون...بابا شوخی نیست که دختر میخوادت یعنی خیلی جلویی ..میدونی چیه مرز باریکی هست بین حفظ عزت نفس ادم و شخصیتش و تن دادن به کاری که دوست نداری..تو ایران دهن مردمو نمیشه بست...یعنی بلاخره پشت سرت حرف خواهند زند حتی اگه بعد سه سال با کار و ماشینم بری خواستگاریش...ولی مهم حرف عشقته و نزدیکانش که خوبی و صداقت ترو ببینن. وبعد چند سال بگن چه اماد خوبی گریمون اومد........برووو جلو برادر...شاید داییم حسرت گذشتشو میخوره نمیدونم...ولی اینو میدونم بر اساس حرف مردم نباید تصمیم گرفت...در مورد وضع مالی خوب همسرتون بالاخره بعضی جاها باید سکوت کنی بعضی حرف ها را نزنی..ابنم واقعیته زندگیه خودت دودوتا چهارتا کن ببین ارززشو داره...داییم فکر کرد ارززشو نداره ..من فکر میکنم اشتباه کرد...شما هم با توجه به روحیه وشخصیت خودت و میزان علاقه ای که به طرفت داری باید انتخاب کنی.......اصلا زندگی یعنی همین
مرسی داداش گلم از راهنمایی هات
حالا تا 1 شنبه که نتیجه ها بیاد و خودش هم از مسافرت بیاد صبر میکنم همه چی بستگی به قبولی من داره تو کنکور
 

babakmail

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی داداش گلم از راهنمایی هات
حالا تا 1 شنبه که نتیجه ها بیاد و خودش هم از مسافرت بیاد صبر میکنم همه چی بستگی به قبولی من داره تو کنکور

اگه خودت میخوای بری حتما برو جلو داستان پیغمبرمون را همه میدونن
محمد بن عبدالله هم قبل از رسالت و پیامبر شدنش ...رفت و با همسری هم پولدار هم بزرگتر از خودش ازدواج کردن...چون صادق بود و معروف به محمد امین خانم خدیچه هم عاشقشون شدن.. حالا شما هم برو جلو شاید به رسالت برسی از سمت سید خندان برو:biggrin: شووخی کردم...میخواستم بگم از نظر خدا هم ایراد نداره ما چرا ایراد کنیم...
 

mahsa1369

عضو جدید
فقط ارتباط خانوادگی بحضور درخانوادشون باید باشه ن دیدن عکس ت ی جای خوندم ک گفتی مخاله وتلفنی باخانواده دخترحرف یکم عجیب!!!!!!!
 

Similar threads

بالا