کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خوب یاد گرفتم به بودن کسی عادت نکنم
اخر تنها میمانم در این دنیا
خوب یاد گرفتم لبخند بزنم به همه بی انکه توقع لبخندی داشته باشم
خوب یاد گرفتم دوست داشتن را باور کنم با اینکه خوب میدانم چه کسانی دروغ میگویند به من
اری زندگی من تنها در تظاهر به سر میبرد
خوب بودن حالم ولبخندهایم
هر کس مرا ببیند به خیالش در قلبم هیچ احساسی نیست و هیچ غمی ندارم اما من تنها در گوشه این زمین تنها افریده شدم و تنها باید به زندگیم ادمه بدهم بی حضور کسی که حقیقتا دوستم بدارد
 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صاحب‌خانه می‌گوید بهار
خانه گران می‌شود
اجاره بهاء گران‌تر.

نگران نباش!
کوچ می‌کنیم مثلِ پرستوها

( رضا کاظمی )

 

JASMIN.S

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در کوچه پشت به جایی ایستادم
که همه میگویند انجا دو عاشق هستند
اخر نمیخواهم یه وقت ببینم و غمگین شوم
اخر گاهی به دو عاشق که هم را دوست دارند
کمی حسودیم میشود
 

t4t

عضو جدید
با این همه شلوغی سرت نیم نگاهی به داخل کوچه تنهاییهای دیگران انداختنت هم غنیمت است!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در خلوت بید مجنون
مینشینم
منتظرم اما نمیدانم اصلا
چرا اینجا نشسته ام
منتظر که هستم
 

ghazal.

کاربر فعال
[h=2]دل تنگ[/h]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته درین بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو با ش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] " [FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فریدون مشیری"[/FONT][/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: eb@d

ghazal.

کاربر فعال
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من ترا بدرود خواهد گفت.
نگاهت تلخ و افسرده است.
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است.
غم این نابسامانی همه توش وتوانت را زتن برده است.


تو با خون و عرق این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی.
تو با دست تهی با آن همه طوفان بنیان کن در افتادی.
تو را کوچیدن از این خاک ،دل بر کندن از جان است.
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است.
تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشکسالی های پی در پی
تو را از نیمه ره بر گشتن یاران
تو را تزویر غمخواران ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد.
تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از آن سوی گندمزار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است
تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است
تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود
و اینک حسرت و افسوس بر آن سایه افکنده ست
خواهی رفت.
و اشک من ترا بدروردخواهد گفت


من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت


"فریدون مشیری"
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



راه فراموشی،

به آتش سپردن خاطره ها و یادگار ها نیست.

آنقدر نامت را به زبان می رانم،

آنقدر یادت را در ذهن می پیچانم،

تا هرز شوی...!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



مرزها

زبان فاصله را نمیفهمند .

هرچه دورتر میروم

نزدیکتر میشوی !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



من از تکرار واژه ي دلتنگي خسته ام

من از حروف فاصله بيزارم...

من از باد که بوي گيسوانت رانمي آورد دلخورم...

من از هر واژه که نام تو بر آن نباشد گريزانم...

بيا که بغض کودکانه ام آغوش تو را کم دارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خاطراتم را خیـــــس کردند

چشمان بارانی ام ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



خَستِـﮧ شُدم

بَس کِـﮧ

دِلَم رَنجید و خَندیدَم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی یکی گیتارش برمیداره تا اروم برای اونکه دوستش داره بنوازه
لبخندم محو میشه چون میدونم
اون از عشقش دور شده که اینطور غمگین مینوازه
گاهی وقتها به این فکر میکنم یعنی تو این دنیا کسی هست
که بخاطر دوری از من
گیتارش با غم بنوازه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

فلــسـفه نـبــــاف شاعـــر!
چـــه مـمــکن - چـــه محــال
چه جبـــر - چـه اختـــیار
چه هـــر کـــووفـــت دیگــــری...؛
او
رفـــته اســـت دیــــگر!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سـاده نیـــســت گـذشـتــن

از

کـــسی

کـه

گذشـــتــه ات

را

ســاخـتـه است …
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی میشود بجای گفتن سلام احمقانه
فقط گفت حالت چطور هست
اصلا اگر حرفی هست
بگو میشنوم
دوست داری سرم فریاد بزن
دوست داری کشیده را بخوابان در گوشم
دوست داری تا میتوانی اشک بریز در اغوش نامهربانم
اما این را بدان تنها نمیماند دستانت
اگر جای سلام بگویی
حالت چطور هست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عـــ ــ ــکس تـــــــو را
به سقفــــــ آسمــ ــ ــان سنجــــاق میکنم
حال که ایــــن روزهـــا
از فرط دلتنـ ــ ـگی
چشمانـــم مدام رو به آسمــ ــ ــ ـان استـــــــ
بگذار تــــــو در قابـــــــ چشمانــــم باشی...


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تو نیستی


و من به "دنبالت می گردم"


آنقدر به دنبالت گشته ام


که فراموش کرده ام


آیا روزی با من بوده ای


یا همه اینها "خیالی" بیش نبوده است..!!

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در خلوت ستارگان تنها به دنبال ستاره خودم هستم
اما هر بار ستاره قطبی را انتخاب میکنم
اخر زندگی من نیز تا حدودی مثل اوست
میشوم روشنی راه کسی اما تنها میمانم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هـنـوز هـم گـاهیــ
بی آنکـه بـخـواهَمْ... دلـتـَنـگـت میـ شَـوَم...

دلـتـنـگِ بـودنَـتْ........

حـَتـی هـَمـان بــودنِ کمْ رنـگـت...

خـیـلیــ وقْـت بـود کـه دلـَم میـ خـواست بـگویـم

دوسـتـَتْ دارَم........

تــــو که غَـریـبـه نیــستـیــ

دیــگر نـمیـ توانم خودم را به آن راهی که

نمیـ دانـم کـجـاسـت بــــزنـــم...

دلــم هـمـان راهیــ را میـ خـواهـد

که تــــــــو در امــتـدادش ایـستــاده بـــاشی.

هــمـانْ تـمـامِ راه هـایی کـه میـ گـویـنـد به

عــِـــــشـــــــقْ

خــتـــم میـ شــود. . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
[/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE][/SIZE]​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا تــــو باشــی مهم نیس کی نیستـــ . . .

وقتی تــــو نباشــی مهم نیس که کی هستـــ . . .

تــــو باش . . . بگذار دنیا از آن ِ مـــن بــاشــد .!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی وقتها بودن زیباست
گاهی وقتها لبخند زیباست
اما زیباتر وقتی میشود
که بودنت برای کسی
لبخند برای کسی
مهم باشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می دانی...


پزشکان که هیــچ،


حتی ماموران بازیافت هم


قطع امید کرده اند


ازین قلب شکستـــه..


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روز ها نـــوازنده خوبـــی شده امــــ !
دلمـــ شور میزند
چشمانمـــ تـــار!


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میخواهم امید را معنی کنم
امید این هست که گاهی با بودن کسی لبخند میزنی و با نبودنش هیچ کس نمیتواند لبخندت را ببیند
گاهی کسی هست که میتوانی راحت با او سخن بگویی اما با هیچ کس نمیتوانی
گاهی خشمت را سر کسی میتوان خالی کنی اما سر کس دیگر نمیتوانی
گاهی این کس به سراغم میاید اما من نمیتوانم به او بگویم بماند اخر میترسم تا بگویم بمان برود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساقه شکستن ، قانون طوفان است . تو نسیم باش و نوازش کن !

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی از دوست داشتن سخن میگویم
گاهی خنده ام میگیرد
اخر من عادت ندارم با انها که دوستشان ندارم
کاری داشته باشم
اگر دوستت نداشتم حتی به سلام دوباره ات
جواب نمیدادم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگـ ـار احـمـَق تـر از مـ ـَن ؛ در این دُنیـای بی رَحم وجود نـَدارد ...
هر بـار که تو را می بینــم ، چیزی در دَرونـَم فرو می ریزَد
چیـزی شبیـه به جنین ِ سقط شـَده
یا دانـه های باران ...
و باز فـکر می کـُنـَم :
ـ خدایـا ...
چـه می شد اگـَر ...
دوبـاره بیــاید ...
و تو می روی ،
و مـَن ...
دوبـاره
می نشیـنم به انتظار روزی که تو بیـایی ...
انگار یادم رفـته که احساساتـَم را سـِقط کـَردی ،
و اشکـ هایـَم را روانــه ...



 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا