بیایید 14 معصوم بشناسید(از دست نده خوبه)

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیایید 14 معصوم بشناسید

چه میدانی؟
میتونی 10 دقیقه ازشون حرف بزنید


دوست دارم بشناسمشون

امیدوارم مطالعه کنی


یاعلی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سوال اول برای جوابم
محمد پیامبر اسلام کی بود؟

63 سال زندگی کرد کی میتونه برامون از اون بگه ؟

فقط میتونیم بگیم پیامبر اسلام بود اخرین پیغمبر خدا؟

ولی جدا کی بود؟

میخوام خودم بشناسمش امیدوارم شما هم علاقه داشته باشید

امشب به جایی رسیدم میخوام به اونا برسم

اگه خوشت نمیاد مسخرم نکن بخون شاید اخر حرفی برای گفتن داشته باشید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محمد بن عبداللّه[پانویس ۱] (زادهٔ ۵۷۰ در مکه – درگذشتهٔ ۶۳۲ میلادی در مدینه) بنیان*گذار و پیامبر اسلام و به اعتقاد مسلمانان، آخرین پیامبر در سلسلهٔ پیامبران الهی و تحویل*دهندهٔ کتاب آسمانی قرآن و بازگردانندهٔ آیین اصلی و تحریف*نشدهٔ یکتاپرستی است. او همچنین به عنوان یک سیاست*مدار، رئیس دولت، بازرگان، فیلسوف، خطیب، قانون*گذار، اصلاح*گر، فرمانده جنگی، و برای مسلمانان و پیروان برخی مذاهب دیگر مأمور تعلیم فرمان*های الهی به شمار می*رود.[۱] محمد تنها مؤسس دینی جهانی است که زندگانی*اش روشن و کامل در معرض تاریخ قرار گرفته و راجع به او گزارش*های فراوانی در متون تاریخی آمده، گر چه مثل سایر شخصیت*های تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمامی جزئیات زندگی اش روشن نیست و طی قرن*ها بین موافقان و مخالفانش مورد مناقشه بوده*است.[۲] او در سال ۵۷۰ میلادی، در مکه در شبه جزیره عربستان به دنیا آمد. در دوران جوانی به بازرگانی مشغول بود، و نخستین بار در ۲۵ سالگی ازدواج کرد. ناخشنود از روش زندگی مردم مکه، محمد هرازگاهی، مدتی را در غار حرا در یکی از کوه*های اطراف آن دیار به تفکر و عبادت می*پرداخت. به باور مسلمانان، محمد در همین مکان و در حدود ۴۰ سالگی از طرف خدا به پیامبری برگزیده شد و وحی بر او فروفرستاده شد. در نظر آنان، دعوت محمد همانند دعوت دیگر پیامبرانِ کیش یکتاپرستی مبنی بر این بود که خداوند (الله) یکتاست و تسلیم شدن برابر خدا راه رسیدن به اوست. در ابتدا، تعداد اندکی از او پیروی کردند که با مخالفت برخی قبیله*های مکه روبه*رو شد و با آنان با خشونت رفتار می*شد. محمد برای رهایی از این آزار و اذیت*ها به همراه پیروانش، در سالی که بعدها مبدأ تقویم هجری شمسی و قمری شد، به شهر یثرب (که بعدها مدینةالنبی نامیده شد)، هجرت کرد. او در مدینه توانست قبایل در حال جنگ را متحد کند و پس از هشت سال جنگ با مکه، به همراه پیروانش که تا آن زمان بیش از ده هزار نفر بودند، مکه را بدون خونریزی فتح کند. محمد ده سال پس از هجرت، و چند ماه پس از بازگشت از حجةالوداع، بیمار شد و درگذشت. در آن هنگام بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویده بودند. آیات یا نشانه*های خداوند که به باور مسلمانان، به صورت وحی به محمد رسیده و تا هنگام درگذشتش توسط او اعلام می*شد، قرآن را تشکیل می*دهد و آنان تا به امروز این کتاب را به عنوان «کلام خدا» گرامی داشته*اند. به جز قرآن، زندگی محمد (سیره) و روایات گردآوری*شده از او (سنت) نیز برای مسلمانان اهمیت دارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پیش از اسلام:

محمد در دوران نوجوانی در جنگ*های فجار شرکت کرد؛ اگرچه گزارش*ها در جزئیات چگونگی شرکت او اختلاف نظر دارند.[۳۴] بنابر نقل قولی منسوب به محمد، او بعدها و پس از ظهور اسلام، اعلام کرد که از شرکت در این جنگ*ها، که در ماه حرام رخ داده بود، پشیمان نیست.[۳۵] سن او در هنگام بروز این جنگ*ها (که چندین سال طول کشید) ۱۴ تا ۲۸ سال بوده*است.[۳۴]

تامین امنیت افراد در عربستان، معمولا توسط عشیره و قبیله افراد صورت می*گرفت. لذا با پایان جنگ، مکه برای افراد فاقد خانواده و قبیله، ناامن شد. بنابراین گروهی از جوانان قبایل ده*گانه مکه درصدد برآمدند تا با ایجاد یک گروه از پاسبان*های داوطلب، اجازه ندهند حق ستم دیدگان توسط ستمکاران پایمال شود. نام این نیروی داوطلب «حلف*الفصول» بود و محمد از موسسان آن به شمار می*رفت. محمد بعدها نیز همواره به این موضوع که در جوانی در چنین نیرویی عضویت داشته، افتخار می*کرد.[۳۶]

محمد، گاه در حل اختلاف میان بزرگان شهر مداخله می*کرد و راه*کارهای عملی جهت حل*وفصل اختلافات ارائه می*کرده*است.[۳۷] از سویی امانت*داری و وفاداری نیز، از صفات برجسته محمد پیش از اسلام بوده*است. تا جایی که گاه او را «محمد امین» می*خواندند. محمد که مدت*ها بود دیگر سرمایه*ای برای بازرگانی نداشت، از سوی برخی سرمایه*داران مکه، از جمله خدیجه، استخدام شد تا به*نیابت از آنان به بازرگانی بپردازد. ارتباط کاری و تجاری محمد ۲۵ ساله و خدیجه که زنی بیوه و صاحب دو فرزند بود، به ازدواج انجامید و محمد از این وصلت دارای دو پسر (که در کودکی درگذشتند) و چهار دختر شد[۳۸] که بر اساس تمامی گزارش*ها ازدواج موفقی بود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کودکی محمد(ص):

داستان*های بسیاری در منابع اولیه در مورد محمد از دوران کودکی تا زمان اعلام پیامبری موجود است که از دیدگاه تاریخی، قابل اطمینان نیستند؛ زیرا تصویر محمد در این داستان*ها بسیار متفاوت با چهره*ای است که قرآن از محمد ارائه می*دهد و این داستان*ها از دیدگاه تاریخی بیش تر برای بررسی چگونگی تلقی مسلمانان از پیامبر خود اهمیت دارند.[۳]

پیش از تولد محمد، عبدالله، پدرش، درگذشت.[۲] عبدالله بازرگانی بود که گاه با پدرش عبدالمطلب در امور تجاری همکاری می*کرد.[۲۳] پس از تولد، عبدالمطلب، پدر بزرگ محمد و بزرگ خاندان قریش، او را طبق عادت مرسوم، به دایه*ای به نام حلیمه بنی سعد سپرد. او ۲ سال یا به روایتی ۵ سال[۲۴] در قبیله سعد بن بکر، شاخه*ای از قبیله هوازن، نزد حلیمه بود (برخی از پژوهشگران غربی درستی ِ تاریخی سپرده شدن محمد به حلیمه را رد کرده*اند).[۲۵] زمانی*که آمنه، مادر محمد، به همراه محمد ۶ ساله و کنیزی به نام ام ایمن برای زیارت قبر شوهر و دیدار از خویشاوندانش راهی یثرب شد، در بازگشت در محلی به نام «ابواء» درگذشت.[۲۶] و به*ناچار عبدالمطلب ۸۰ ساله، سرپرستی محمد را برعهده گرفت.[۲۷] هر چند محمد تحت سرپرستی عبدالمطلب (شخصی بانفوذ و رهبر مکه) قرار داشت؛ اما دوران یتیمی را با سختی*های فراوان سپری کرد. یتیم بودن محمد از معدود موضوعات درباره زندگی محمد است که در قرآن بدان اشاره شده*است:[۲۸] «آیا ما تو را یتیم نیافتیم؟».[پانویس ۶]

در ۸ سالگی محمد، عبدالمطلب نیز درگذشت و ابوطالب، عموی محمد (که در آن هنگام نفوذ زیادی در مکه داشت) سرپرستی محمد را برعهده گرفت.[۲۹][۲۷] محمد در ۱۲ سالگی همراه ابوطالب با کاروانی به شام سفر کرد. در منابع اسلامی مانند سیره ابن اسحاق و طبری نقل شده*است که در این سفر با بحیرا سرجیوس (یک راهب مسیحی) دیدار کرد و بشارت پیامبریش را از وی شنید.[۳۰] بعدها محمد به شبانی(چوپانی) روی آورد. در این شغل او روزهای بسیاری را به تنهایی در بیابان قراریط به سر برد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

من شبیه ترین مردم به حضرت ابراهیم علیه السلام هستم و حضرت ابراهیم شبیه ترین افراد به آدم علیه السلام در خلق و خلقت بود. حق تعالى مرا از بالاى عرش پر عظمت و جلال خود به ده نام نامیده و صفت مرا بیان کرده و به زبان هر پیامبرى بشارت مرا به قوم خود داده و در تورات و انجیل نام مرا بسیار یاد کرده و نام مرا از نام بزرگوار خود مشتق نمود.

نام او محمود است و مرا محمد نام نهاد و در بهترین قرنها و در میان نیکوترین امت ها ظاهر گردانید.

- در تورات مرا ( احید ) نامید زیرا که به توحید و یگانه پرستى خدا مبعوث شده ام و جسدهاى امت من بر آتش حرام گردیده است.

- در انجیل مرا (احمد) نامید زیرا که من محمودم در آسمان، و امت من حمد کنندگان اند.

- در زبور مرا (ماحى) نامید، زیرا که به سبب من از زمین عبادت بت ها را محو مى نماید.

- در قرآن مرا (محمد) نامید، زیرا که در قیامت همه امت ها مرا ستایش * خواهند کرد و کسى در قیامت شفاعت نخواهد کرد مگر به اذن من.

- در قیامت مرا (*حاشر) خواهند نامید زیرا زمان امت من به حشر متصل است.

- و مرا (موقف) نامید، زیرا که من مردم را نزد خدا به حساب مى دارم.

- و نیز مرا (عاقب) نامید زیرا که من از عقب پیامبران آمده ام و بعد از من پیامبرى نیست.

- و من رسول(رحمت) و رسول (توبه) و رسول (ملاحم یعنى جنگ ها) و منم (مقفى) که از قفاى انبیاء مبعوث شده ام و منم (قسم یعنى جامع کمالات).
پروردگارم بر من منت گذاشت و گفت اى محمد! من هر پیامبرى را به زبان امتش فرستادم و بر اهل یک زبان فرستادم و تو را بر هر سرخ و سیاهى مبعوث کردم.
تو را به ترسى که بر دل دشمنان تو افکندم یارى دادم و هیچ پیامبر دیگرى را چنین نکردم.
و غنیمت کافران را بر تو حلال گردانیدم و براى احدى قبل از تو حلال نکرده بودم بلکه مى بایست غنیمت هایى را که مى گرفتند بسوزانند.
و به تو و امت تو گنجى از گنج هاى عرش خود که آن سوره فاتحه الکتاب و آیات سوره بقره است عطا کردم.
و من همه زمین را براى تو و امت تو محل سجده و نماز گردانیدم بر خلاف امت هاى گذشته که مى بایست نماز را در معبدهاى خود سجده کنند، و خاک زمین را بر تو پاک کننده گردانیدیم و (الله اکبر) را به امت تو دادم و یاد تو را با یاد خدا مقرون کردم که هرگاه امت تو مرا به وحدانیت یاد کنند تو را هم به پیامبرى یاد کنند. (اى محمد! خوشا به حال تو و امت تو)



جلاء العیون ، ص 31، علل الشرایع ، ص 127، معانى الاخبار، ص 50.
کتاب قصص الرسول یا داستانهایى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتار مشاهير جهان در رابطه با پيامبر اسلام


تولستوي :شخص شخيص پيامبراسلام سزاوار همه گونه احترام و اكرام ميباشد . شريعت پيغمبر اسلام بعلت توافق آن با عقل و حكمت در آينده عالمگير خواهد شد.

مهاتما گاندي :كتاب اسلام شناسي غرب صفحه 36 : حيات شخص پيامبر اسلام بنوبه خود نشانه وسر مشق بارزي براي رد فلسفه عنف واجبار در امر مذهب ميباشد.

جواهر لعل نهرو :مذهبي كه پيامبراسلام تبليغ مي كرد بواسطه سادگي و راستي و درستي آن و دارا بودن طعم دموكراسي و برابري , مورد استقبال توده هاي كشور هاي مجاور شد.
گوته :مندرجات كتاب قرآن ...ما را مجذوب مي كند وبشگفت مي آورد و سرانجام بتعظيم و احترام بر مي انگيزد

گوستاولوبون :طبق گفته تاريخ نويسان عرب حضرت محمد (ص) بسيار خود دار و متفكر ، كم حرف ، احتياط كار ، خوش قلب ، در رفتار و كردارِ خود بسيار مراقب ادب و پاكيزگى خويش بود تا پس از اين كه به ثروت و اقتدار نيز رسيد هيچ گاه كارهاى خود را به ديگرى واگذار نكرد . او مردى بود بردبار در برابر سختيها و دشواريها خود دار و متحمل ،داراى همتى بلند و در برخوردها مهربان و خوشرو بود يكى از خدمت گذارانش نقل مى كند كه هجده سال تمام خدمت او ارا انجام مىداد و در طول اين مدت هيچ گاه سخن تند يا كردار ملال آورى حتى براى تنبيه كردن من نيز از او نديدم ، حضرت محمد (ص) جنگ جويى دلاور و ماهر درفنون جنگى بود اگر احساس خطرى مى نمود فرار نمى كرد و بدون جهت نيز خود را به مهلكه نمىانداخت . پيامبر اسلام توانست يك هدف مقدس واحدى براى تمام ملتهاى عرب بنا كند ملتهايى كه هدف و ايده، در آنها وجود نداشت و همين بناى عالى پيامبر بود كه توانست به خوبى عظمت و شخصيت او را آشكار نمايد . ما اگر بخواهيم ارزش اشخاص را به كردار و آثار نيك شان بسنجيم به طور مسلم حضرت محمد (ص) بزرگترين مرد تاريخ است . معجزه كبراى پيامبر اين بود كه توانست پيش از مرگ خود قافله پراكنده عرب را گرد هم آورد و از اين كاروان سرگردان و پريشان ملت واحدى تشكيل دهد ،بدانسان كه همه را در برابر يك دين خاضع كرده فرمانبر و مطيع يك پيشوا گرداند .

ولتر فرانسوي : (كتاب اسلام از نظر ولتر صفحه 28 و 53 )حضرت محمد بيگمان مردي بسيار بزرگ بود. وي جهانگشايي توانا , قانونگذاري خردمند, سلطاني دادگر و پيامبري پرهيزگار بود. او بزرگترين نقشي را كه ممكن بود در مقابل چشمان مردم عادي ايفا كند در روي زمين ايفا كرد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روز هفتم فرا رسید.«عبد المطلب‏»،براى عرض سپاسگزارى به درگاه الهى گوسفندى کشت و گروهى را دعوت نمود و در آن جشن با شکوه،که از عموم قریش‏دعوت شده بود،نام فرزند خود را«محمد»گذارد.وقتى از او پرسیدند:چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید،در صورتى که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟گفت:خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد.در این باره‏«حسان بن ثابت‏»شاعر رسول خدا چنین مى‏گوید:


فشق له من اسمه لیجله فذو العرش محمود و هذا محمد
آفریدگار،نامى از اسم خود براى پیامبر خود مشتق نمود.از این جهت(خدا) «محمود»(پسندیده)و پیامبر او«محمد»(ستوده)است و هر دو کلمه از یک ماده مشتقند و یک معنى را مى‏رسانند. (1)

قطعا،الهام غیبى در انتخاب این نام بى‏دخالت نبوده است.زیرا نام محمد،اگر چه در میان اعراب معروف بود،ولى کمتر کسى تا آن زمان به آن نام نامیده شده بود.طبق آمار دقیقى که بعضى از تاریخ نویسان بدست آورده‏اند،تا آن روز فقط شانزده نفر به این اسم نامگذارى شده بودند.چنانکه شاعر در این باره گوید:

ان الذین سموا باسم محمد من قبل خیر الناس ضعف ثمان (2)

کسانى که به نام محمد،پیش از پیامبر اسلام نام گذارى شده بودند،شانزده نفر بودند.

ناگفته پیداست که:هر چه مصداق یک لفظ کمتر باشد،اشتباه در آن کمتر خواهد بود و چون کتابهاى آسمانى،از نام و نشان و علایم روحى و جسمى او خبر داده بودند،باید علایم آن حضرت آنچنان روشن باشد که اشتباه در آن راه پیدا نکند.یکى از آن علایم، نام آن حضرت است.باید مصداق آن به قدرى کم باشد،که راه هر گونه تردیدى را در تشخیص پیامبر گرامى از بین ببرد.مخصوصا هنگامى که بقیه اوصاف و علائم وى ضمیمه نام او گردد.در این صورت،بطور واضح کسى که انجیل و تورات از ظهور او خبر داده است،به خوبى شناخته خواهد شد.



اشتباه خاورشناسان
قرآن مجید،رسول گرامى را به دو و یا چند نام معرفى مى‏کند. (3) در سوره‏هاى آل عمران و محمد و فتح و احزاب،در آیه‏هاى 138 و 2 و 29 و 40،او را به نام‏«محمد»و در سوره‏«صف آیه 6»به نام‏«احمد»خوانده است.علت داشتن دو نام اینست که:مادر رسولخدا،پیش از جدش،نام او را«احمد»گذارده بود،چنانکه در تاریخ منعکس است. (4) بنابراین،آنچه را بعضى از خاورشناسان در مقام اعتراض گفته‏اند که:«انجیل‏»،به تصریح قرآن،در سوره‏«صف آیه 6»،ظهور پیامبرى را بشارت داده است که نام او احمد است نه محمد،و شخصى که مسلمانان به رهبرى او معتقدند،نام او«محمد»است نه احمد،بى اساس است. زیرا قرآنى که پیامبر ما را به نام‏«احمد»معرفى نموده است،در چند جا او را به نام‏«محمد»خوانده است.اگر مدرک آنها براى تعیین نام این پیامبر،قرآن مجید باشد(چنانکه همانست)،قرآن او را به هر دو اسم نامیده،و او را در جائى به نام محمد و در جاى دیگر«احمد»معرفى نموده است.

..............................................

منبع: آیت الله جعفر سبحانی-پایگاه حوزه
تنظیم برای تبیان: سید پیمان صابری
1. «سیره حلبى‏»، ج 1/93.
2. همان مدرک/97.
3. به عقیده گروهى دیگر نام پیامبر اسلام نیست، بلکه از حروف مقطعه قرآن به شمار مى‏روند.
4. «سیره حلبى‏»، ج 1/93. برخى عقیده دارند که: الفاظ «طه‏» و «یس‏»، از اسامى پیامبر گرامى اسلام حضرت محمد (ص) است.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
7 خدمت بزرگ رسول*الله(ص) به بشریت
حذف برده**داری از خدمات بزرگ پیامبر اعظم(ص)

اعتمادی در ابتدای این گفت*وگو با اشاره به خدمات ارزنده*ای که پیامبر اعظم(ص) ارائه کردند، بیان داشت: پیامبر اکرم(ص) با یک برنامه*ریزی دقیق اجتماعی، بردگی را از صحنه روزگار ریشه*کن کرد. یک دسته از انسان*ها در این فرآیند دائماً در حال زر اندوزی بودند و اجتماعی را به وجود می*آورند و یک دسته هم همیشه ذلیل و زیر پای چکمه*پوشان بودند. پیامبر اکرم نقشه*ای را عملیاتی کردند که در مدت بیست سال بخش اعظمی از بردگی از بین رفت، بدون اینکه صدمه*ای به مشاغل اجتماعی وارد شود.


وی گفت: اگر صاحبان برده*ها، یکباره آن*ها را رها می*ساختند جامعه با شمار زیادی افراد بیکار و بی*خانمان مواجه می*شد و نیز دارایی*های صاحبان برده، به طور کلی از دست می*رفت و این یک ضربه بزرگ اقتصادی برای سرزمین وسیع عربستان بود که آن زمان مرکز مبادلات اقتصادی بزرگ به شمار می*رفت.


اعتمادی تاکید کرد: اگر این کار امروزه توسط یک فرد نخبه صورت می*گرفت، ما همه ساله برای او بزرگداشت و کنگره برگزار می*کردیم؛ زیرا این کار خدمت بزرگی برای جهان بشریت است و نمی*توان به راحتی از کنار آن گذشت.
احیای جایگاه دختران و زنان

استاد حوزه علمیه قم گفت: زنده به گور کردن دختران یک اصل خدشه*ناپذیر در روزگاران قبل از بعثت بود. پیامبر اکرم(ص) با طرحی نو، علاوه بر اینکه این سنت زشت را از بین برد، با اکرام و عزیز دانستن دختر بزرگوارشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خط بطلانی بر همه آن تفکرات پوچ و باطل کشیدند.


وی با اشاره به روایتی درباره زنده به گور کردن دختران ادامه داد: شخصی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد یا رسول*الله! در زمان جاهلیت گناه بزرگی مرتکب شده*ام که امید بخشش ندارم. پیامبر فرمودند: خداوند گناه تو را می*بخشد. شخص عرض کرد که گناه من خیلی بزرگ است. پیامبر از او درباره گناهش سؤال فرمودند: آن مرد عرض کرد که خداوند به من دختر بچه*ای عطا کرده بود بسیار زیبا. مادرش از ترس من او را مخفی کرده بود، بعد از چند سال به خیال اینکه حس پدری من باعث می*شود که به آن کودک کاری نداشته باشم، خبر وجود آن دختر را به من داد. از همسرم خواستم تا آن کودک را نزد من بیاورد تا من او را ببینم، وقتی دختر بچه را دیدم، به دروغ به همسرم گفتم که لباس*های کودک را بپوشان تا با خود به میهمانی ببرم، اما دخترک را به دامنه کوهی بردم و در آنجا گودالی حفر و او را زنده به گور کردم.


اعتمادی افزود: پیامبر از شنیدن این خبر چنان ناراحت شدند که در بعضی از کتاب*های تاریخی آمده است که فرمودند: ای مرد! از من دور شو که می*ترسم گناه تو مرا هم در برگیرد، چه*قدر قساوت دل داری!
حل مشکل جنگ*های چندین ساله بین قبایل عرب

استاد فلسفه و کلام حوزه علمیه قم گفت: اعراب با کوچکترین مسئله*ای جنگ*های چندین ساله به راه می*انداختند و بالتبع انسان*های زیادی از بین می*رفت. مهمترین آنها جنگ بین دو قبیله اوس و خزرج بود که تقریباً 200سال به طول انجامید.


وی ادامه داد: روزی نماینده یکی از این دو قبیله نزد ابوجهل آمد و گفت که ما با شما پیمان داریم، هر وقت قبیله ما به خطر افتاد شما باید به ما کمک کنید و هرگاه که قبیله شما به خطر افتاد ما به حمایت از شما برخیزیم. ابوجهل به او گفت: امسال ما نمی*توانیم به شما کمک کنیم به دلیل اینکه امسال شخصی به نام «محمد» از قبیله خودمان ادعای پیامبری می*کند و ما فعلاً درگیر این مسئله و جنگ داخلی هستیم.


اعتمادی اضافه کرد: فرستاده قبیله با خود گفت حالا که ما تا اینجا آمده*ایم، برویم ببینیم که این محمد کیست؟ نزد پیامبر رفت و دید که پیامبر با عده*ای از افراد در حال صحبت کردن هستند؛ چند کلامی را شنید و با خود گفت: عجب کلام زیبایی! حل کننده مشکل ما اینجاست.


وی گفت: او چنان تحت تأثیر قرار گرفت که مسلمان شد، سپس به سوی قبیله خود رفت و آن*ها را نیز به اسلام دعوت کرد. قبیله دیگر هم که دیدند رقیبشان روحیه جنگ*افروزی ندارد علت را جویا شدند و وقتی که شنیدند این قبیله مسلمان شده است آنها هم مسلمان شدند، و این جنگ طولانی به برکت اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله به کلی از بین رفت.


اعتمادی با اشاره به خطبه 192 نهج*البلاغه امیرالمؤمنین(ع) که به خطبه «قاصعه» مشهور است، از یادآوری این موضوع در آن خبر داد.
حذف سنت*های باطل و هدایت هنرها به سوی تعالی

اعتمادی در بخش دیگری از گفت*گوی خود با فارس به برخی سنت*های باطل اعراب جاهلی اشاره کرد و گفت: یکی از این کارها آنها سرودن شعرهای به ظاهر عاشقانه و به واقع جاهلانه بود تا جایی که تمام همت و هزینه خودشان را صرف سرودن شعرهای باطل می*کردند.


وی افزود: با نزول کلام آسمانی قرآن که معجزه پیامبر(ص) به شمار می*رود، این شعرها از صحنه خارج شد. پیامبر با حذف سنت*های باطل، بیهوده و مضر و پویایی و هدایت هنرهای موجود به سوی تعالی و تکامل گام برداشتند.
حذف مرزهای جغرافیایی و ملیتی

مدیر تربیتی مجتمع آموزش عالی فقه گفت: پیامبر اعظم(ص) انسان*ها را تحت لوای کلمه «لا اله الا الله» جمع کردند. ایشان نه تنها تمام اختلافات قومی و قبیله*ای را برداشتند بلکه محبت و عاطفه و دوستی را جایگزین آن کردند. سلمان فارسی از ایران، بلال حبشی از آفریقا، اویس قرنی از یمن و ابوذر غفاری از عربستان و همه را کنار هم جمع کردند و از قید بندگی اعتباریات بدون ثمر، به فطرت انسانی بازگرداندند که همان پرستش خداوند تبارک و تعالی است.
القای ریشه*های اخلاقی در کالبد جامعه انسانی

این پژوهشگر علوم اسلامی گفت: یکی از مهمترین برنامه های پیامبر(ص) القای ریشه*های اخلاقی در کالبد جامعه انسانی بوده است. .


وی افزود: پیامبر با اخلاق حسنه وصف*ناپذیر، صفاتی به جهان انسانی آموخت که حضرت عیسی(ع) آرزوی آن را داشت، به طوری که تمام ادیان و مذاهب با تمام اختلافاتشان درباره اسلام، نحوه معاشرت و زندگی را از اسلام یاد گرفتند و مبعث باعث شد بسیاری از مذاهب اشکالاتشان را اصلاح کنند.


وی گفت: اگر مبعث نبود حیات مسیحیت هم به خطر می*افتاد زیرا چنان از روح اخلاقیات و فرامین الهی فاصله گرفته بودند که روز به روز به انحطاط و نابودی نزدیک*تر می*شدند.


اعتمادی یادآور شد: اخلاق حسنه پیامبر(ص) در معاندان و دشمنان سرسخت رسول الله نیز تأثیر به سزایی داشت تا جایی که میان فرزندان و خانواده آنها تمایل به اسلام به وجود آمد.
معرفی الگوهای کامل انسانی

اعتمادی به یکی دیگر از خدمات بزرگ پیامبر اعظم(ص) اشاره کرد و گفت: پیامبر به معرفی الگوهای انسان کامل برای نسل*های بعد از خود پرداختند. هدیه مهم پیامبر برای بشریت بعد از خود، معرفی اولیاء الهی یعنی ایثارگران عرصه انسانیت بود. ایشان کار خود را ابتدا نگذاشتند؛ بلکه برای صحنه انسانی افرادی را معرفی کردند که این افراد همیشه خودشان را فدای احیای اصول اخلاقی می*کردند، زیرا زنده ماندن سنت*های حسنه همیشه تاوان می*خواهد.
فرد مسیحی چگونه مسلمان شد

مدیر تربیتی مجتمع آموزش عالی فقه جامعة المصطفی(ص) العالمیه گفت: انسان ذاتاً زیبایی طلب است، وقتی زیبایی*های کلام و اخلاق پیامبر را می*دیدند ایمان می*آوردند. اخلاق حسنه هم جزو زیبایی*های مورد نظر همه انسان*هاست.


اعتمادی افزود: روزی یک فرد مسیحی به مدینة النّبی آمد و میان مردم درخواست کمک و غذا کرد. عده*ای صلیب او را دیدند و از او دوری کردند، ولی پیامبر(ص) او را به خانه خویش بردند؛ مقداری شیر تهیه کردند و برای فرد مسیحی آوردند. فرد مسیحی گفت: ای مرد این غذا مرا سیر نمی*کند. پیامبر(ص) فرمودند: برای تو غذای دیگری فراهم می*کنم. فرد مسیحی شب میهمان پیامبر شدند. هنگام سحر، پیامبر برای ادای فریضه نماز صبح و عبادت به مسجد رفتند، زمانی که به منزل بازگشتند، متوجه شدند، میهمان از آنجا رفته است ولی صلیب خود را در خانه پیامبر جا گذاشته است
.

وی ادامه داد: حضرت متأثر شدند و به دنبال فرد مسیحی می*گشتند تا صلیب او را پس دهند. چند روز بعد پیامبر، فرد مسیحی را به طور اتفاقی در کوچه*های مدینه دیدند، پیامبر فرمودند: کجا رفتی؟ من در فکر غذای بهتری برای تو بودم! چرا صلیب را هم در خانه من جا گذاشتی؟


این استاد حوزه ادامه داد: فرد مسیحی سؤال کرد یا محمد! تو این سجایای اخلاقی را از کجا آموختی؟ من یک شب میهمان تو بودم نه تنها صلیب بلکه قلبم را هم در خانه تو جا گذاشتم. هر چقدر خواستم از خانه تو فاصله بگیرم، دیدم، جانم نمی*رود. حضرت فرمودند: اینها، دستورات الهی است. انسان باید میهمان را گرامی بدارد. فرد مسیحی عرض کرد: چگونه می*توانم مسلمان شوم؟ پیامبر شهادتین را به او آموختند و او مسلمان شد.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه پیامبر به همه سلام ها پاسخ می گوید؟ آیت*الله سبحانی به پرسشی مبنی بر اینکه « چگونه پیامبر به همه سلام ها پاسخ می گوید؟ » پاسخ گفته است.

متن سوال و پاسخ ایشان به شرح ذیل است:

سوال : هر روز هزاران نفر، به پیامبر اسلام، سلام مى کنند، چگونه او مى تواند این سلام ها را در مدت کم بشنود و پاسخ بگوید. هزاران نفر با او با زبان هاى مختلف سخن مى گویند و توسّل مى جویند، چگونه یک نفر مى تواند بر همه زبان ها مسلّط باشد؟

پاسخ :یکى از پایه هاى اشتباه، این است که کارهاى ماوراء مادّه را با جهان مادّه، مقایسه کنیم و سپس یکسان بگیریم. در جهانى که ما زندگى مى کنیم، یک فرد نمى تواند در آنان محدود، این همه سلام ها را بشنود و پاسخ بگوید، ولى جهان برزخ و بعداً عالم پس از برزخ، براى خود، احکام خاصّى دارند، و نمى توان حکم آنجا را از شیوه اینجا آموخت. محدّثان عالیقدر در کتاب هاى حدیثى خود، نقل مى کنند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «انّ لله ملائکة فی الأرض سیّاحین یبلغونى من أُمّتی السلام» . [1] «خدا در روى زمین فرشتگانى دارد که در گردشند و سلام هاى شما را به من مى رسانند».

پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) فرمود: «ما من أحد یسلم علىّ إلاّ ردّ الله علىّ روحى حتى أرد علیه السلام». ( [2]) «هیچ کس بر من سلام نمى کند، مگر این که خدا سلام او را به روح من مى رساند و من پاسخ او را مى گویم».

در حدیث سوم مى فرماید: «صلّوا علىّ فإنّ صلاتکم یبلغنى حیث کنتم». ( [3]) «بر من درود بفرستید، شما هر کجا باشید، درود شما به من مى رسد».

آیا پیامبر ـ نعوذبالله ـ چیزى بر خلاف عقل و خرد فرموده است؟ براى تقریب ذهن یادآور مى شویم: فرشته مرگ را به نام قابض الأرواح در نظر بگیریم. چگونه در آن واحد، جان افراد بى شمارى را مى گیرد و چگونه احاطه وجودى بر همه دارد؟ چه مانعى دارد که روح پاک پیامبر از نظر کمال، به حدى برسد که بتواند شنونده این درودها و پاسخگوى آنها باشد. این که مى گوید: متوسلان به پیامبر با زبان هاى مختلف، سخن مى گویند، این نیز مشکلى نیست. قرآن، سلیمان را آگاه از زبان پرندگان معرفى مى*کند و مى فرماید
وعلّمنا منطق الطیر ) ( [4]) بلکه بالاتر او زبان حشرات را هم مى دانست، آنجا که سخن مورچه را شنید که مى گوید:

( یا أیّها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان وجنوده وهم لا یشعرون ). [5] «آنگاه که مورچه اى خطاب به مورچگان گفت: درون لانه هاى خود بروید، تا سلیمان و سپاهیانش، ناآگاهانه شما را زیر پا له نکنند». و پرندگان و حشرات داراى زبان هاى گوناگون مى باشند.
قرآن مجید درباره علم پیامبر مى فرماید: ( وأنزل علیک الکتاب والحکمة وعلّمک ما لم تکن تعلم وکان فضل الله علیک عظیماً ). [6] «کتاب و حکمت را بر تو فرو فرستاد، و آنچه را که نمى دانستى به تو آموخت، و بخشش خدا بر تو بزرگ است».

جمله ( علّمک ما لم تکن تعلم ) حاکى از آن است که آنچه را پیامبر نمى دانست به او آموخت و یکى از آنچه که نمى دانست، زبان اقوام و ملیت هاى مختلف است. وانگهى ذیل آیه، نعمت خدا را بر پیامبر بزرگ مى شمارد.

آیا با وجود این آیه، شما پیامبر را یک فرد عادى تلقّى مى کنید؟

از بررسى نوشته هاى ابن تیمیه، و دنباله روى او محمد بن عبدالوهاب کاملاً این مطلب ثابت مى شود که پیشوا و پیرو در صدد پایین آوردن مقامات پیامبران است تا حدّى که آنها را به صورت یک فرد عادى جلوه دهد و لذا برخى از پیروان محمد بن عبدالوهاب با کمال جسارت مى گوید:

«عصاى هذه خیر من محمد لانّه ینتفع بها فى قتل الحیة ومحمد قد مات، ولم یبق فیه نفع وإنّما هو طارش ومضى». ( [7]) «این عصاى من از محمد(صلى الله علیه وآله) بهتر است، زیرا مى توان در کشتن مار از آن بهره گرفت، محمد(صلى الله علیه وآله) مرده است و دیگر سودى ندارد، و کر است و از دنیا گذشته است».

پی نوشت ها:

[1] . مسند أحمد، ج1، ص 387 و 441; سنن ترمذى، ج2، ص 317; سنن نسائى، ج3، ص 43.

[2] . سنن أبى داود، ج1، کتاب الحج، باب زیارة القبور، ص 470.

[3] . التاج الجامع للأصول فى أحادیث الرسول، تألیف منصور على ناصف، ج2، ص 189.

[4] . نمل/ 16.

[5] . نمل/ 18.

[6] . نساء/ 113.

[7] . خلاصة الکلام، ص 230.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بر خورد با مردم

در حالى كه پیامبر صلى اللّه علیه و آله عازم میدان جنگ بود عربى به محضر او رسید و ركاب شترش را گرفت و گفت : یا رسول اللّه : علمى را به من بیاموز كه سبب رفتم به بهشت گردد.
حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند. و از رفتار با آنها كه خویشاوند تو نیست بپرهیز.(1)
پرهیز از امتیاز طلبى

پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله با عده اى از اصحاب خود به سفر رفته بودند. حضرت در بین راه دستور داد گوسفندى را ذبح كنند و غذایى تهیه نمایند. مردى گفت : كشتن گوسفند با من باشد، دیگرى گفت : پوست كندن آن با من باشد سو مى گفت : پختن آن را من به عهده مى گیرم .
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: من هم هیزم آن را آماده مى كنم .
اصحاب گفتند: با رسول اللّه ! پدران و مادران ما فداى شما باد، خود را به زحمت نیندازید، ما خود هیزم را جمع آورى خواهیم كرد.
حضرت فرمود: مى دانم كه شما این كار را براى من انجام مى دهید اما خداى عز و جل نمى پسندد كه بنده اش خود را از اصحابش ممتاز كند آنگاه برخاست و براى آنها هیزم جمع آورى كرد.(2)
اندازه معیشت

روزى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله با همراهان خود در صحرا عبور مى كرد كه به شتربانى گذر كرد، كسى را فرستاد تا از او شیر بخواهد.

شتربان گفت : آنچه در سینه شترهاست صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف هاست شام آنهاست . رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفت : خدایا مال و فرزندانش را زیاد گردان .
آنگاه به راه افتادند تا به چوپانى رسیدند. حضرت كسى را فرستاد تا از او شیر بگیرد. چوپان گوسفند را دوشید و هرچه در ظرف داشت در ظرف پیامبر صلى اللّه علیه و آله ریخت و گوسفندى هم براى آن حضرت فرستاد و عرض كرد: همین اندازه نزد ما بود اگر بیشتر هم بخواهید به شما مى دهیم .
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفت : خدایا او را به اندازه كفاف روزى ده .
یكى از اصحاب عرض كرد: یا رسول اللّه ! براى كسى كه به شما چیزى نداد دعائى كردى كه همه ما آن را دوست داریم و براى كسى كه حاجت تو را برآورده ساخت دعائى كردى كه همه ما آن را ناخوش مى داریم .
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: آنچه كم و كافى باشد بهتر از زیادى است كه دل را مشغول دارد. خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه كفاف روزى عطا فرما.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداى عز وجل مى فرماید: اگر بر بنده مومنم تنگ گیرم غمگین مى شود در صورتى كه این تنگى او را به من نزدیكتر مى سازد و اگر بر بنده مومنم وسعت دهم شادمان گردد، در صورتى كه آن وسعت او را از من دورتر مى كند.(3)
عزت كار و ذلت صدقه

مردى از انصار نیازمند گردید و از بر آوردن نیاز خود درمانده شد. نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رفت و حاجت خود را بیان كرد.
حضرت فرمود: آنچه را در منزل دارى بیاور و چیزى را در این باره كوچك نشمار.
مرد انصارى به منزل رفت و یك قدح و یك قطعه پوست یا پارچه كه زیر زین اسب یا شتر مى گذارند را با خود آورد.
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: چه كسى این دو را مى خرد؟
مردى گفت : من آنها را به یك درهم خریدارم .
حضرت فرمود: چه كسى بیشتر مى خرد؟
مرد دیگرى عرض كرد: من به دو درهم مى خرم .
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: براى تو باشد و خریدار، دور دهم به مرد انصارى داد. آنگاه حضرت فرمود: با یك در هم آن خوراكى براى خانواده خود تهیه كن و با درهم دیگر تیشه اى خریدارى كن .
مرد انصارى تیشه اى خریدارى كرد و پیامبر صلى اللّه علیه و آله دسته اى دیگران براى آن گرفت و تیشه اى را به دسته اى مجهز كرد و فرمود: برو با این تیشه هیزم بیابان را بكن و چیزى را از چوب و خار بیابان ،تر یا خشك بى ارزش ندان .
مرد انصارى بدنبال كار رفت و پس از پانزده شب به محضر پیامبر صلى اللّه علیه و آله مشرف گردید و وضع اقتصادى او خوب شد.
حضرت صلى اللّه علیه و آله فرمود: این كار بهتر از این بود كه در روز قیامت بیائى در حالى كه در چهره تو ذلت صدقه باشد.(4)
انسان محترم را گرامى بدارید
پیامبر اكرم صلى اللّه علیه و آله به یكى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند تعداد اصحاب بسیار بود و اتاق پر شده بود.
جریربن عبداللّه در این هنگام وارد شد اما جایى براى نشستن نیافت و در نزدیكى در نشست 0.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: این عبا را زیر انداز خود قرار دهد. جریر عبا را گرفت و بر صورت خود گذارد و آن را مى بوسید و گریه مى كرد، آنگاه آن را جمع كرد و به پیامبر صلى اللّه علیه و آله رو كرد و گفت : من هرگز بر روى جامه شما نمى نشینم . خداوند تو را گرامى بدارد همان گونه كه مرا گرامى داشتى .
پیامبر صلى اللّه علیه و آله نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس فرمود: هر گاه شخص محترمى نزد شما آمد او را گرامى بدارید و همچنین هر كسى كه از گذشته بر شما حقى دارد او را نیز گرامى بدارید.(5)
وفاى به پیمان

پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله قبل از آنكه به مقام پیامبرى برسد، مدتى چوپانى مى كرد، یكى از چوپانان در آن زمان عمار یاسر بود. روزى پیامبر صلى اللّه علیه و آله با عمار، با هم قرار گذاشتند، تا فرداى آن روز، گوسفندان خود را به بیابان فخ كه علفزار بود ببرند.

پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرداى آن روز گوسفندان خود را بسوى بیابان فخ روانه كرد ولى عمار دیرتر آمد. عمار مى گوید: وقتى گوسفندانم را به بیابان فخ رساندم ، دیدم پیامبر جلوى گوسفندان خود ایستاده و آن ها را از چریدن در آن علفزار باز مى دارد.
گفتم : چرا آنها را باز مى دارى ؟
فرمود: من با تو وعده كردم كه با هم گوسفندان را به این علفزار بیاوریم ، از این رو، روا ندانستم كه قبل از تو، گوسفندانم در این علفزار بچرند. (6)
میهمان سرزده

از اهل مدینه ، پیامبر صلى اللّه علیه و آله و پنج نفر از اصحاب او را به غذائى كه آماده كرده بودند دعوت نمودند. حضرت دعوت آنها را پذیرفت اما وقتى به منزل میزبان مى رفتند در بین راه یك نفر دیگر كه دعوت نشده بود به آنها گروید. وقتى به منزل نزدیك شدند پیامبر صلى اللّه علیه و آله به او گفت : آنها تو را دعوت نكرده اند همین جا بنشین تا من با آنها صحبت كنم و همراهى تو را، با آنها در میان گذارم و اجازه ورودت را بگیرم.(7)
اهمیت طلب مردم

جنازه مردى را آوردند تا رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بر آن نماز گذارد.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانید اما من نمى خوانم .
اصحاب گفتند: رسول اللّه ! چرا بر او نماز نمى گذارى ؟
حضرت فرمود: زیرا بدهكار مردم است .
ابوقتاده گفت : من ضامن مى شوم كه قرض او را ادا كنم .
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: بطور كامل ادا خواهى كرد؟
ابوقتاده : بله ، بطور كامل ادا خواهم كرد. آنگاه پیامبر صلى اللّه علیه و آله بر او نماز گذارد.
ابوقتاده گوید: بدهكارى آن مرد هفده یا هجده درهم بود.(8)

پی نوشت:
1) اصول كافى ، باب الانصاف و العدل ، ح 10.
2) محجة البیضاء، ج 4، ص 61.
3) اصول كافى ، باب الكفاف ، ح 5.
4) بحارالانوار، ج 103، ص 10.
5) همان، ج 1، ص 182.
6) كحل البصر، ص 103
7) بحارالانوار، ج 16، ص 236.
8) مستدرك الوسائل ، ج 13، ص 404.
تبیان

منابع:
کتاب « داستانهاى شنیدنى از چهارده معصوم علیهم السلام »؛ محمد محمدى اشتهاردى
کتاب «قصه هاى تربیتى چهارده معصوم علیهم السلام »؛ محمدرضا اكبرى.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اخلاق پیامبر در خانواده در آن دنیایی که پست ترین مرد اگر زورش به هیچ کس نمی رسید لااقل برای همسرش پادشاهی می کرد و او را بی هیچ تردیدی خدمتکار خود می دانست، پیامبر خدا همه ی کارهای شخصیش را حتی درون منزل، خود انجام می داد و آن را جزء وظایف زنان نمی دانست . علاوه بر این در انجام کارهای منزل نیز مادامیکه حضور داشت کمک می نمود. تا جاییکه روایت کرده اند که پیامبر خدمتکار اهل خانه اش بود. این روایت با توجه به روایتی از خود رسول خدا بیشتر قابل درک و باور می شود که فرمود "سید القوم خادمهم": بزرگ هر قومی خدمتکار آن قوم است.(بحار ،ج 76، ص273)
گاه اتفاق می افتاد كه حضرت خانه خویش را نظافت می كرد و جارو می كشید و خود مكرر می فرمود: "كمك به همسر و كارهای منزل، صدقه و احسان در راه خدا محسوب می شود."( خدمتك زوجك صدقه. ر.ك: العبقریات الاسلامیه، ص 192 )
در روایت است که به حضرت علی علیه السلام سفارش فرمود که ای علی! از من بشنو و من جز آنچه خدایم فرمان داده است، نمی‏گویم. هر مردی که همسرش را در خانه کمک کند، به تعداد موهای اندامش، یک سال عبادت برایش به‏شمار می‏آورند؛ سالی که روزهایش روزه بوده و شب‏هایش را به پاخاسته باشد. ای علی! کسی که در خدمت خانواده‏اش در خانه باشد و خودخواهی نورزد، آفریدگار، نامش را در دیوان شهیدان می‏نگارد و برای هر قدمش، یک حج و یک عمره پاداش می‏دهد. ای علی! خدمت به همسر، کفاره گناهان بزرگ است و خشم پروردگار را فرو می‏نشاند (بحارالانوار، ج 101، ص 132)
ابن شهر آشوب در كتاب مناقب، روایت كرده كه: "رسول خدا صلی الله علیه و آله كفش خود را وصله می زد، پوشاك خویش را می دوخت، در منزل را شخصا باز می كرد، گوسفندان و شترها را می دوشید و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس كردن به كمك او می شتافت و آب وضویش را خود تهیه می كرد. و در همه كارها به اهل خانه كمك می كرد. و لوازم خانه و زندگانی را به پشت خود از بازار به خانه حمل می کرد"
عایشه نقل کرده است : وقتی خلوت می شد، پیامبر لباس خود را می دوخت و کفش خویش را وصله می کرد . (14 بحار ج 16،ص 227).

همین اصرار پیامبر بر انجام کارهای خود باعث می شد که گاهی اطرافیان فکر کنند پیامبر خدا به انجام آن کارها علاقه ی خاصی دارد. مثلا عایشه می گوید: محبوب*ترین كارها نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله خیاطی بود(مکارم الاخلاق،ص 10) جز اینها پیامبر، مهربانی خاصی نسبت به زنان داشت و پیوسته سفارش زنان را به امت می نمود و می فرمود بهترین شما کسی است که برای زنان بهتر باشد و خودم از همه ی شما نسبت به زنان مهربانترم.
اگر چه طبق دستور الهی فرموده بود که خروج زن از خانه باید به اجازه ی همسر باشد اما در سیره ی آن حضرت سراغ نداریم که همسرانش را از خروج خانه نهی کرده باشد بلکه در روایت است که وقتی سختگیری عمر را نسبت به زنان دید به او فرمود زنان را راحت بگذار که آنها هم حوائجی دارند.
همچنین نقل شده است که عمر بارها به پیامبر به خاطر آزاد گذاشتن همسرانش اعتراض می کرد ! ( بخاری ،ج7،ص 129؛طبری ،جامع البیان ،ج22،ص 49).
به ابراز محبت نسبت به همسر بسیار اهمیت می داد و به این کار سفارش می کرد و می فرمود: هر چه ایمان انسان کامل‏تر باشد، به همسرش بیشتر اظهار محبت می‏کند (بحارالانوار، ج 103، ص 235.)
در برخورد با اشتباهات اهل منزل خشمگین نمی شد و بسیار منطقی و آرام مخالفت می کرد و آنها را مجبور به کاری نمی کرد.
انس ابن مالک مى‏گفت: كسى با زن و فرزندش مهربان‏تر از رسول گرامى نبود. او نسبت به همسران خود، هیچ‏گونه خشونتى نمى‏كرد و این، بر خلاف خلق و خوى مردم مکه بود. بدزبانى برخى از همسران را تحمل مى‏كرد ؛ تا آن جا كه دیگران از این همه تحمل پیامبر، رنج مى‏بردند. (صحیح مسلم، ج 5، ص 114 ؛ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 254)
عایشه با همه ی بدخلقی اش تا جایی از پیامبر محبت دید که درباره ی اخلاق ایشان در خانه گفت :
احدى از پیامبر صلی الله علیه و آله خوش خلق تر نبود، هیچ كس از اصحاب و اهل بیت او را صدا نمى زد مگر این كه در جواب مى فرمود: لبیك.(كحل البصر، ص 94.)

انسیه نوش آبادی
تبیان



__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در كنار قهرمانان
‏ ‏2. در كنار قهرمانان ابن فتال نیشابوری از امام صادق (علیه السلام*) نقل كرده كه

روزی پیامبر (صلی الله علیه ‏وآله) بر گروهی گذر كرد درحالی كه سنگی از جایی

بلند می*كردند و زور آزمایی می*كردند ‏پیامبر (صلی الله علیه وآله) لحظاتی در كنار

آنها ایستاد و فرمود: برای چه چنین می*كنید؟ در پاسخ گفتند: می*خواهیم ببینیم كدام از

ما یك قوی*تر است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا شما را خبر دهم كه

كدام یك از شما نیرومندتر ‏است؟ گفتند: آری رسول الله. پیامبر (صلی الله علیه و آله)

فرمود: قوی*ترین شما كسی است كه اگر از چیزی خوشحال ‏شد و شادمان گشت، این

شادمانی او را به باطل و گناه نكشاند و اگر از چیزی خشمگین ‏شد، خشم او، وی را

از حق دور نسازد...(3)‏

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوشا به سعادتت ای جوان

اشکام درارود بخون

دل جویی از جوانان رسول گرامی اسلام در طول سالیان نبوت خود، چه در مكه

و چه در مدینه، بلكه در تمام ‏دوران عمر پر بركت خویش، با این قشر رابطه*ی

خوبی داشت؛ حتی نسبت به برخی ‏جوانان غیر مسلمان نیز عنایت ویژه داشت؛ به

گونه*ای كه آن*ها را متمایل به اسلام ‏می*نمود. گاه كه برخی از آنان را نمی*دید تفقد

كرده، به سراغشان می*رفت. ‏ آورده اند: نوجوانی یهودی در مدینه همواره به

حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ‏می*آمد؛ به حدی كه رابطه*اش با آن

حضرت خصوصی شده بود و پیامبر (صلی الله علیه ‏و آله) او را برای پیام رسانی به

اطراف می*فرستاد و... پیامبر (صلی الله علیه و آله) چند روز او را ندید. از اصحاب

احوال او را پرسید. یكی گفت: او ‏در بستر مرگ است و گویی امروز آخرین روز او

در دنیا و نخستین روز او در آخرت است. ‏پیامبر (صلی الله علیه و آله) همراه چند

نفر از اصحاب به خانه او رفت و او را بیهوش دید. ‏وجود مقدس رسول اكرم (صلی

الله علیه و آله) مایه بركت بود وقتی شخصی را صدا ‏می*زد هر چند او بیهوش باشد،

پاسخ آن حضرت را می*داد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را صدا زد

نوجوان یهودی، چشم هایش * را گشود و ‏عرض كرد لبیك یا اباالقاسم حضرت به او

فرمود: به یكتایی خدا و رسالت من از جانب خدا ‏گواهی بده. نوجوان به پدرش كه در

كنارش بود، نگاه كرد و به خاطر رعایت پدرش كه یهودی بود، ‏چیزی نگفت. پیامبر

(صلی الله علیه و آله) برای بار دوم او را به یكتایی خدا و رسالت خود دعوت كرد او

‏باز پدر خود را دید و چیزی نگفت. برای بار سوم نیز این كار تكرار شد. پدرش به

زبان آمد و گفت: فرزندم ملاحظه مرا نكن؛ اختیار با خودت است، هر چه

‏می*خواهی بگو. در این هنگام نوجوان گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انك

رسول الله» سپس جان به ‏آفرین تسلیم كرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از

پدرش خواست كه خود به مسائل كفن و دفن آن ‏نوجوان بپردازد سپس به یاران

فرمود: بدن آن نوجوان تازه مسلمان را غسل داده، كفن ‏كنید. آنان نیز پس از غسل و

كفن، جنازه او را به حضور رسول خدا آوردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر

پیكر جوان تازه مسلمان نماز خواند و پس از پایان ‏مراسم دفن، پیامبر (صلی الله علیه

وآله) به خانه خود بازگشت؛ در حالی كه می*فرمود: ‏‏«الحمد لله الذی انجا بی الیوم

نسمة من النار» سپاس خدای را كه امروز به وسیله من ‏انسانی را از آتش جهنم نجات

داد.(5)‏ پي نوشت : ‏1- سوره زمر، آیه 71 ‏2- سفینة البحار، ج 2، ص 94. ‏3-

روضة الواعظین، ج 2، ص 379، مشكاة الانوار، ص 32 ‏4- وسائل الشیعه، ج 13،

ص 351.‏ ‏5- داستان دوستان ج 3، ص 323، مشكاة الانوار، ص 392‏ جوان از

منظر معصومان(علیهم السلام)، محمد جواد مروجى طبسى
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی کلید حل مشکلش را یافت؟!


مرد به گذشته پرمشقت خویش مى‎اندیشید، به یادش مى‎افتاد كه چه روزهاى تلخ و پر مرارتى را پشت سر گذاشته، روزهایى كه حتى قادر نبود قوت و غذای روزانه زن و كودكان معصومش را فراهم نماید. با خود فكر مى‎كرد كه چگونه یك جمله كوتاه، فقط یك جمله كه در سه نوبت گوشش را نواخت، به روحش نیرو داد و مسیر زندگایش را عوض كرد و او و خانواده‎اش را از فقر و نكبتى كه گرفتار آن بودند نجات داد.
او یكى از صحابه رسول اكرم بود. فقر و تنگدستى بر او چیره شده بود. در یك روز كه حس كرد دیگر كارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و وضع خود را براى رسول اكرم شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالى كند.
با همین نیت رفت، ولى قبل از آن كه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) به گوشش خورد: «هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مى‎كنیم، ولى اگر كسى بى نیازى بورزد و دست حاجت نزد مخلوقى دراز نكند، خداوند او را بى نیاز مى‎كند.»
آن روز چیزى نگفت و به خانه خویش برگشت. باز با هیولاى مهیب فقر كه همچنان بر خانه‎اش سایه افكنده بود روبرو شد، ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اكرم حاضر شد، آن روز هم همان جمله را از رسول اكرم شنید: «هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مى‎كنیم، ولى اگر كسى بى نیازى بورزد، خداوند او را بى نیاز مى‎كند.»
این دفعه نیز بدون این كه حاجت خود را بگوید، به خانه خویش برگشت، و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان مى‎دید، براى سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اكرم رفت، باز هم لب‎هاى رسول اكرم به حركت آمد و با همان آهنگ كه به دل قوت و به روح اطمینان مى‎بخشید؛ همان جمله را تكرار كرد.
این بار كه آن جمله را شنید، اطمینان بیشترى در قلب خود احساس كرد. حس كرد كه كلید مشكل خویش را در همین جمله یافته است. وقتى كه خارج شد با قدم‎هاى مطمئن‎ترى راه مى‎رفت. با خود فكر مى‎كرد كه دیگر هرگز به دنبال كمك و مساعدت خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تكیه مى‎كنم و از نیرو و استعدادى كه در وجود خودم به امانت گذاشته شده، استفاده مى‎كنم و از او مى‎خواهم كه مرا در كارى كه پیش مى‎گیرم موفق گرداند و مرا بى نیاز سازد.
با خودش فكر كرد كه از من چه كارى ساخته است؟ به نظرش رسید عجالتا این قدر از او ساخته هست كه برود به صحرا و هیزمى جمع كند و بیاورد و بفروشد. رفت و تیشه‎اى عاریه گرفت و به صحرا رفت، هیزمى جمع كرد و فروخت. بدین وسیله لذت حاصل دسترنج خویش را چشید. روزهاى دیگر به این كار ادامه داد تا تدریجا توانست از همین پول براى خود تیشه و حیوان و سایر لوازم كار را بخرد. باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانى شد.
روزى رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) به او رسید و با تبسم‎ فرمود: «نگفتم هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مى‎دهیم، ولى اگر بى نیازى بورزد خداوند او را بى‎نیاز مى‎كند.»(1)
پی نوشت:
1- اصول كافى، ج 2، ص 139 (باب القناعة ) / سفینة البحار، ماده "قنع" .
برگرفته از داستان راستان، ج1، مرتضی مطهری، با اندکی تصرف .
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرزوی پیامبر (ص) چه بود؟

«ای رسول خدا! همه چیز برای مهمانی آماده است. پیامبران و ملائکه به استقبال آمده*اند؛ آیا آماده*اید؟» فرمود: «نه. امّتم چه می*شوند؟»
شفاعت امّت، آرزوی پیامبر (صلوات الله علیه و آله)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پیامبر در وفات خدیجه(س)



در ماه مبارك رمضان سال دهم بعثت‏خدیجه بانوى فداكار و همسر بى نهایت مهربان حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) در روز دهم به سن شصت و پنج‏سالگى از دنیا رفت، و پیامبر (صلى الله علیه و آله) او را با دست مبارك خویش در حجون مكه (قبرستان ابوطالب) به خاك سپرد، و حزن در گذشت او پیامبر (صلى الله علیه و اله) را بسیار محزون ساخت كه پیامبر (صلى الله علیه و آله) سال در گذشت‏حضرت خدیجه را «عام الحزن‏» سال اندوه نام نهاده، بلى خدیجه همسر بى‏همتاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) بانوئى كه از ثروت او اسلام رونق یافت و پشت پیامبر (صلى الله علیه و آله) راست‏شد، باید سال در گذشتش را «عام الحزن‏» نام نهاد و مصیبت پیامبر (صلى الله علیه و اله) شدت گرفت، زیرا كه پیامبر (صلى الله علیه و اله) مادر شایسته دخترش زهراى مرضیه را از دست داده و یارى همچون خدیجه را هرگز به دست نخواهد آورد.
به خدا سوگند بهتر از خدیجه را خدا به من عوض نداده است.(1)
عایشه گفت پیامبر (صلى الله علیه و آله) از خانه بیرون نمى‏رفت مگر آنكه خدیجه سلام الله علیها را یاد مى‏كرد، و بر او به خوبى و نیكى مدح و ثنا مى‏نمود، روزى از روزها غیرت مرا فرا گرفت، گفتم: او پیره زنى بیش نبود، و خدا بهتر از او به شما عوض داده است، پیامبر (صلى الله علیه و آله) غضبناك شد، به طورى كه موى جلوى سرش از غضب تكان مى‏خورد سپس فرمود: نه به خدا قسم بهتر از او را خدا به من عوض نداده، او به من ایمان آورد هنگامى كه مردم كافر بودند، و تصدیق كرد مرا، هنگامى كه مردم مرا تكذیب مى‏كردند و در اموال خود با من مواسات كرد، وقتى مردم مرا محروم ساختند، و از او فرزندانى خدا روزى من كرد كه از زنان دیگر محروم فرمود، «یعنى خدا فاطمه را از او به من عنایت فرمود»(2)
عایشه: او پیره زنى بیش نبود، و خدا بهتر از او به شما عوض داده است، پیامبر (ص) غضبناك شد، به طورى كه موى جلوى سرش از غضب تكان مى‏خورد​


آری! پیامبر سالها بعد از مرگ او به خوبی از تنها یار وفادار خود یاد می کرد. بارها بیاد او گریه می کرد. به نقل از عایشه که هر وقت پیامبر گوسفندی را ذبح می کرد، می فرمود: گوشت های آن را برای دوستان خدیجه بفرستید و عایشه بر او رشک می برد و می گفت که پیامبر زیاد از او یاد می کرد. در روایت مشهور دیگری است که چون برای پیغمبر هدیه ای می آوردند گااهی می فرمود: برای فلان بانوئی ببرید که از دوستان خدیجه بوده است.
رسول خدا درباره خدیجه می فرماید: خداوند بهتر از او را به من نداده است. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردم کفر داشتند، تصدیق نبوت من کرد، زمانی که دیگران مرا تکذیب کردند و اموال خود را در اختیار من گذاشت در وقتی که دیگران محروم کردند و خداوند متعال از او فرزندانی به من عطا کرد و در روز فتح مکه، پیغمر مسیر حرکت را به گونه ای تنظیم کرد که از کنار مزار خدیجه سلام الله علیها عبور نمود.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از نصایح پیغمبر:

خدا را بندگي کن، انگار که مي*بيني*اش. و اگر تو او را نمي*بيني بي*شک او تو را مي*بيند. و بدان که اولين گام در مسير عبادت خدا، معرفت به او است که او اوّل هر چيزي است و قبل از او هيچ نيست. و يکتايي است که براي* او دوّمي نيست، و باقي و دائمي است که مر او را غايت و نهايت نيست. آفرينندة آسمان*ها و زمين است و آنچه در آنها است و آنچه در بين آنهاست. و او است که لطيف و آگاه است و او است که بر همة کار توانا است. سپس ايمان به من و اقرار به اينکه خداي تبارک و تعالي مرا براي عموم مردم فرستاد، بشارت دهنده و ترساننده و راهبر و خوانند*ه* به سوي خدا به اذن خدا و چراغ روشن هدايت.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وصایای رسول خدا به اباذر

وصیت‎ها*یی كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوذر(ره) فرموده*اند(1)، بخشی از آنها مستقیماً در تجلیل از قرآن است و بخشی د*یگر در تكر*یم حاملان قرآن و قسمتی مربوط به تفسیر آ*یات و برخی مربوط به تطبیق معانی كلی قرآن بر مصاد*یق آن. ا*ین واقعیات گاهی به صورت آ*یات قرآنی جلوه‎گر است و زمانی به عنوان حد*یث رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) در چهره وصیت و نصیحت بازگو می‎شود.

1ـ ادب قرائت:

رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در بخشی از وصایای خود به ابوذر، می‎فرما*ید: ای ابوذر! شا*یسته است انسان در برابر قرآن صدای خود را پا*یین بیاورد تا هر چه بهتر و بیشتر امكان تدبر در آیات آن، برای خود یا دیگران فراهم گردد، چنانكه در هنگام تشییع جنازه شا*یسته است با صدای آهسته سخن بگو*ید، ز*یرا تشییع جنازه جای تفكر است و در هنگام اند*یشیدن هر چه انسان آهسته*تر سخن بگو*ید به تفكر و تعقل نزد*یكتر است.
در هنگام تشییع جنازه شا*یسته است با صدای آهسته سخن بگو*ید، ز*یرا تشییع جنازه جای تفكر است و در هنگام اند*یشیدن هر چه انسان آهسته*تر سخن بگو*ید به تفكر و تعقل نزد*یكتر است.


2ـ حاملان قرآن:


در قسمتی د*یگر از آن وصیت چنین آمده است: "*یا أباذر إن من إجلال الله سبحانه و تعالی إكرام ذ*ی الشیبة المسلم و إكرام حملة القران"؛ ای ابوذر! *یكی از راه‎های تجلیل خداوند سبحان آن است كه مسلمان سالمندی كه عمر خود را در اسلام گذرانده گرامی بدار*یم و همچنین به حاملان قرآن كه در حقیقت عارفان به احكام و حِكَم و عاملان به دستورات آن هستند احترام بگذار*یم.
حاملان قرآن كسانی هستند كه خداوند سبحان، قرآن را بر آنها تحمیل كرده است، آنها هم آن را تحمل كرده و به مقصد رسانده‎اند، ز*یرا خداوند ا*ین امانت را به آسمان‎ها و زمین عرضه كرد و آنها آن را حمل نكردند: "فأبین أن *یحملنها"(2)، اما انسان عالم *عادل آن را قبول كرده و هم به مقصد رسانید، در نتیجه خود به هدف عالی نایل آمد.
حاملان قرآن كسانی هستند كه خداوند سبحان، قرآن را بر آنها تحمیل كرده است، آنها هم آن را تحمل كرده و به مقصد رسانده‎اند، ز*یرا خداوند ا*ین امانت را به آسمان‎ها و زمین عرضه كرد و آنها آن را حمل نكردند: "فأبین أن *یحملنها"، اما انسان عالم *عادل آن را قبول كرده و هم به مقصد رسانید، در نتیجه خود به هدف عالی نایل آمد.

پس آن كس كه كتاب آسمانی برای او نازل می‎شود ولی در صدد فهم آن نیست *یا نمی‎خواهد به صورت صحیح در آن تفكر و تدبر كند *یا بعد از تدبر صحیح بدان عمل نمی‎كند و *یا عمل می‎كند ولی حاضر نیست آن را با بیان و قلم منتشر كند؛ در همه ا*ین مراحل كم و بیش به نوبه خود از حمل امانت الهی خودداری كرده است، كه نازل‎تر*ین مراحل آن در باره كسی است كه حاضر به تدبر و عمل كردن در قرآن نباشد و چنین كسی هیچ مطلبی از مطالب قرآنی را تحمل نكرده است.
بر این اساس، ا*ین كه خداوند می‎فرما*ید: "مثل الذ*ین حملوا التورایة ثم لم *یحملوها كمثل الحمار *یحمل أسفاراً"(3) از باب تمثیل است نه تعیین، و اختصاصی به *یهود*یان و كتابشان ندارد بلكه ا*ین حكم در باره مسلمانان و قرآن كر*یم نیز صادق است كه اگر كسی قرآن بر وی تحمیل شد و او حاضر نشد كه ا*ین بار امانت را به مقصد برساند او هم مانند *یهود*یانی است كه به صورت صحیح از كتاب الهی خود بهره نبردند.

پی‎نوشت‎ها:
1 ـ بحارالانوار، ج74، ص73.
2- سوره** احزاب، آیه** 72.
3- سوره** جمعه، آیه** 5.
برگرفته از سیره رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، آیة الله جوادی آملی .
تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان، فراوری هدهدی .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معجزه‏اى از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)


در علم كلام در جاى خود ثابت ‏شده كه پیغمبر الهى كسى است كه داراى معجزه باشد و بتواند به اذن خدا كارهایى را كه دیگران نمى‏توانند انجام دهند و از نظر عقل نیز محال نباشد بدون اسباب و علل مادى و ظاهرى از طریق اعجاز و خرق عادت انجام دهد.
پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز داراى معجزات زیادى بوده كه برخى از آنها از جمله معجزاتى كه در مسیر راه هجرت به مدینه از آن حضرت دیده شد، داستان گوسفند ام معبد است كه مورخین و اهل حدیث ذكر كرده‏اند.
گفته‏اند: همچنان كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و همراهان به سوى مدینه مى‏رفتند چشمشان از دور به خیمه‏اى افتاد و آنان براى تهیه آذوقه راه خود را به جانب آن خیمه كج كردند و چون بدانجا رسیدند زنى را در آن خیمه دیدند كه با اثاثیه اندكى كه داشت در میان آن خیمه نشسته و گوسفند لاغرى هم در پشت آن خیمه بسته است.
از آن زن كه نامش "ام معبد" بود گوشت و خرمایى خواستند تا به آنها بفروشد و پولش را بگیرد ولى او گفت: به خدا سوگند خوراكى در خیمه ندارم وگرنه هیچگونه مضایقه‏اى از پذیرایى شما نداشتم و نیازمند پول آن هم نبودم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بدان گوسفند نگاه كرد و فرمود: اى ام معبد این گوسفند چیست؟
جواب داد: این گوسفند به علت ناتوانى و ضعف نتوانسته به دنبال گوسفندان دیگر به چراگاه برود.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا شیر دارد؟
ام معبد گفت: این گوسفند ضعیف‎تر از آن است كه شیرى داشته باشد!
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزدیک رفت و دست ‏بر پستان‎هاى گوسفند گذارد و نام خداى تعالى را بر زبان جارى كرد و درباره گوسفندان ام معبد دعا كرد و سپس دستى بر پستان گوسفند كشید و ظرفى طلبید و شروع به دوشیدن شیر كرد تا آن قدر كه آن ظرف پر شده و نوشید، آنگاه دوباره دوشید و به همراهان خود داد تا همگى سیر و سیراب شدند و در پایان نیز ظرف را پر كرده نزد آن زن گذارد و پول آن شیر را به ام معبد داده و رفتند. چیزى نگذشت كه شوهر او آمد و چون نزد همسرش شیر دید با تعجب پرسید: این شیر از كجاست؟زن در جواب گفت: مردى این چنین بر اینجا گذشت و داستان را گفت، و چون اوصاف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را براى شوهرش تعریف كرد آن مرد گفت: به خدا این همان كسى است كه قریش وصفش را مى‏گفتند و اى كاش من او را مى‏دیدم و همراهش مى‏رفتم و در آینده نیز اگر بتوانم این كار را خواهم كرد.
برگرفته از كتاب زندگانى حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)، رسولى محلاتى
گروه دین و اندیشه تبیان، ویرایش هدهدی .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخرین سفارش های پیامبر(ص)




امام كاظم علیه السلام نقل مى‏كند كه از پدرم پرسیدم: در واپسین لحظات حیات پیامبر(ص) چه اتفاقى افتاد؟ فرمود: رسول خدا(ص)، فاطمه، على، حسن و حسین علیهم السلام را به گرد خود خواند و به كسانى كه در خانه بودند فرمود:« از نزد من بیرون بروید» و همسر خود «ام سلمه‏» را فرمود كه بر درگاه بایستد تا كسى وارد خانه نشود. ام سلمه اطاعت كرد.

آن گاه رسول خدا(ص) به على(ع) گفت: « یا على نزدیك من بیا.» على(ع) پیشتر رفت، پیامبراكرم(ص)، دست زهرا(س) را گرفت و بر سینه گذاشت ‏بعد با دست دیگر خود دست على(ع) را گرفت و چون خواست ‏با آنها سخنى بگوید، اشك از چشمانش فرو غلتید و نتوانست كلامى بگوید.
فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام وقتى حالت گریه پیامبر(ص) را مشاهده كردند به سختى به گریه درآمدند و فاطمه(س) گفت: اى پیامبر خدا(س) رشته قلبم از هم گسست و جگرم آتش گرفت وقتى كه گریه شما را دیدم. اى آقاى پیامبران از اولین تا آخرین آنها، اى امین پروردگار و رسول او، اى محبوب خدا! فرزندانت پس از تو، كه را دارند و با آن خوارى كه بعد از تو مرا فرا گیرد چه كنم؟ چه كسى على(ع) را كه یاور دین است، كمك خواهد كرد؟ چه كسى وحى خدا و فرمان هایش را دریافت ‏خواهد كرد. سپس به سختى گریست و پیامبر(ص) را در آغوش گرفت و چهره او را بوسید و على، حسن و حسین علیهم السلام نیز چنین كردند.
رسول خدا(ص) سربلند كرد و دست فاطمه(س) را در دست على(ع) نهاد و گفت: «اى اباالحسن! این امانت ‏خدا و امانت محمد رسول خدا در دست توست و در مورد فاطمه(س) خدا را و مرا به یاد داشته باش! و به راستى كه تو چنین رفتار مى‏كنى.
یا على(ع) سوگند به خدا كه فاطمه(س) سیده زنان بهشت است از اولین تا آخرین آنها. به خدا قسم! فاطمه(س) همان مریم كبرى است. آگاه باش كه من به این حالت نیافتاده بودم مگر این كه براى شما و فاطمه(س) دعا كردم و خدا آنچه خواسته بودم به من عطا فرمود.

اى على(ع) هر چه فاطمه(س) به تو فرمان داد به جاى آور كه هر آینه من به فاطمه(س) امورى را بیان داشته‏ام كه جبرئیل من را به آنها امر كرد. بدان اى على(ع) كه من از آن كس راضیم كه دخترم فاطمه(س) از او راضی باشد و پروردگار و فرشتگان هم با رضایت او راضى خواهند شد.

واى بر آن كس كه بر فاطمه(س) ستم كند، واى بر آن كس كه حق وى را از او بستاند. واى بر آن كس كه هتك حرمت او كند. واى بر آن كس كه در خانه‏اش را آتش زند، واى بر آن كه ‏دوست وى را بیازارد و واى بر آن كه با او كینه ورزد و ستیزه كند. خداوندا من از ایشان بیزارم و آنان نیز از من برى هستند.»
در این وقت رسول خدا(ص)، فاطمه، على، حسن و حسین - علیهم السلام - را به نام خواند و آنان را در بر گرفت و عرضه داشت:
« بار خدایا! من با اینان و هر كس كه پیروى ایشان كند سر صلح دارم و بر عهده من است كه آنان را داخل بهشت ‏سازم و هر كس با اینها بستیزد و بر ایشان ستم كند یا بر اینها پیشى گیرد یا از ایشان و شیعیانشان بازپس ماند، من دشمن او هستم و با او مى‏جنگم و بر من است كه آنان را به دوزخ درآورم.
سوگند به خدا اى فاطمه(س)! راضى نخواهم شد تا این كه تو راضى شوى! نه به خدا سوگند راضى نمى‏شوم مگر آن كه تو راضى شوى! نه به خدا سوگند راضى نخواهم شد مگر آن كه تو رضا شوى!» *
*بحار الانوار، ص‏484، ح شماره 31، به نقل از الطرف 29 – 34
تالیف: محمد رضا مالکی، تنظیم برای تبیان توسط شکوری

__________________
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز





امام جعفر صادق علیه السلام حكایت فرمود:

پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، ساعات روزانه خود را براى ملاقات با اصحاب تنظیم و تقسیم مى نمود و با نظم و با رعایت نوبت افراد، با ملاقات كنندگان مجالست و صحبت مى فرمود.
آن حضرت در مجالس ، در حضور اصحاب و دوستان هرگز پاى خود را دراز نمى كرد؛ بلكه همیشه در حضور اشخاص ، دو زانو مى نشست ؛ و هیچگاه به طور سَرِ پا و زانوها بالا نمى نشست .
هنگامى كه شخصى با حضرت دست مى داد و با ایشان مصافحه مى كرد، دست خود را نمى كشید و جدا نمى كرد مگر آن كه آن شخص ، دست خود را از دست حضرت جدا كند.
در هر كجا سائلى را مى دید، نا امیدش نمى كرد و اگر چیزى همراه خود نداشت كه به او بدهد مى فرمود: خداوند، انشاء اللّه تو را كمك نماید و دعاى خیرى در حقّ او مى نمود.
هركس با حضرت آشنا، هم نشین و یا هم سفر مى گشت ، حضرت نام او را جویا مى شد و سؤ ال مى نمود.
و هركس حضرت را به طعامى دعوت مى كرد، قبول مى نمود و اگر بر سفره اى حاضر مى شد، از غذاى آن ها میل مى كرد.(1)
همچنین آورده اند:
روزى یكى از اصحاب و دوستان پیامبر عالى قدر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، كه در مدینه منزل داشت ، آن حضرت را به همراه چهار نفر دیگر از یارانش به میهمانى در منزل خود دعوت كرد.
پیامبر خدا دعوت آن شخص صحابى را پذیرفت ؛ و چون به همراه چهار نفر دیگر به سوى منزل میزبان حركت كردند، در بین راه یك نفر دیگر نیز به عنوان نفر ششم به ایشان ملحق شد.
هنگامى كه آن حضرت با همراهانش نزدیك منزل میزبان رسیدند، پیامبر اكرم صلوات اللّه علیه به آن شخص ششم فرمود: میزبان تو را دعوت نكرده است ، همین جا منتظر باش تا با صاحب منزل صحبت كنیم و براى تو نیز اجازه ورود بگیریم .
همچنین روایت كرده اند:
هرگاه پیامبر خدا سوار بر مركب مى شد و به سمتى مى رفت ؛ اگر در مسیر راه به شخص پیاده اى برخورد مى نمود، او را نیز بر مركب خود سوار مى كرد.(2)
1. بحار الا نوار: ج 16، ص 236، به نقل از مكارم الا خلاق .
2. سوره ممتحنه : آیه 12.

برگرفته از:

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، تالیف عبداللّه صالحى، تنظیم برای تبیان توسط شکوری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازم میام با زندگینامه امیرالمومنین علی (ع)


امیدوارم ادامه داده شود حتی وقتی که من نبودم در بین شما

دست علی همراهتون
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
E چرا پیامبر و ائمه معصوم هستن؟ خاندان عصمت و طهارت 77

Similar threads

بالا