▂▃▅▇█▓▒ فانتزی های من و دوستام ▒▓█▇▅▃▂

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
sssلام ..




« تاپیکــی متفـاوتــــــــــ »

مــن «..» تـــو
در
.
.
.
ساخت فانتـــزی هامــون

********

رنگ .. متن .. ترسیم نگاه
با توهم های من و تو
:surprised::D

در تاپیک :

فانتزی های من و دوستام ..



یادتون نره مشارکتی هست
پس
من نوشتم
تو هم بنویس

و فانتزی هات رو با ترسیم ذهنی بنویس

این تاپیک عکسی نمیزارین
و علتی اینکه در تاپیک عکس گذاشتم این هست که مخاطب تصویر ذهنی خودش روبه متن بنویسه

یعنی میخوایم بجای عکسی که با چشم دیده میشه
ترسیمی (عکسی) در ذهن دوستانمون ایجاد کنیم
پس حق داشتم در این تاپیک زدم
(باز مدیریت خواست میتونه انتقال بده ..)

ذهنهای خارق العاده بهترین ترسیم ها رو میزنن
خطت رو بکش





by : Nakhoda Viki & yo0o0u
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
یکی از فانتزیام اینه که با نوزاد کوچیکم و سگم برم جنگل شکار ...

بچه رو با سگ بذارم کلبه..
بعد که برگردم سگ بیاد دم در..
دهنش خونی مالی ...
شوکه بشم بزنم مخشو با تفنگ دولولم بترکونم...
.
.
.
بعد باوحشت برم تو ببینم بچه ام داره با یک جسد مار بوآ بازی میکنه ...
فریاد بزنم نههههههههه..


جسد سگم رو خاک کنم ..:cry:
یهو عکس سگه رو تو آسمون ببینم داره واسم دم تکون میده...

آخیش اشکتون رو در آوردم..
.
.
یه فضولی هم اون ته داد میزنه زنت کدوم گوری بوووووووووود ..

خو دیوونه سرطان داشته مرده دیگه...:d
بعدشم بچمو بغل کنم و تو مه جنگل محو بشم :cool:
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
یکی از فانتزیام اینه که ..
دختره همسایمون واسمون نزری بیاره


بعد من درو باز کنم اونم با لبخند و ناز کردن بگه : سلام امیرحسین


بفرمایید نزریه

.
.
منم یه دستی به سیبیلام بکشم :)دی) بگم ..

اولا بگو عـاغـا امیرحسین! زِبـونت عادت کنه ضعیفه :|
بعدشم برو به ننت بگو امشب میایم خواستگاری .
.
اونم چادرشو بکشه رو صورتش بگه واییییییییی


ذوق مرگ شه بدووه بره سمت پله ها پاش گیر کنه با مُـخ بره تو شیشه
خونش بپاشه توی راه رو :دی اصن یه وعضی هاااااا


همون بهتر که مـُرد دخـتره ی خـنگ :|


:surprised::D
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که ....


یه پسر خیلی خوشکلو خوشتیپو پولدارو خانواده دارو رمانتیک بیاد خواستگاریم :love:

بعد از چند جلسه از هم خوشمون بیاد بعد من به مامانم با کلی خجالتو سیاهو سفید و سرخ شدن بگم:redface: یه روز برای شام دعوتش کنیم با خانوادش بیان خونمون

بعد من باش کلی سالادو ژله و فانتزی های دیگه درست کنم بعد مامانم خورشو پر گوشت کنه بگه بذار جلو داماد آیندم

بعد من دور از چشم مامان کلی فلفل بریزم تو غذاش
بعد به مامان بگم مامان شاید داماد آیندت دلش ماست بخواد

بعد براش ماستو میکشم تو ظرفو بعد نمکو توش خالی کنم
با انگشت هم بزنم بعد دوتا پارچ آب اماده کنم که یکیش معمولی باشه

و یکیش با عرق نعنا و عرق بید مشکو عرق زیره گلابو و کلا هر عرقیجاتی که تو یخچالمون پرشده باشه
ببرم سر سفره و بذارم جلوش

بعد اون از خورش بخوره درحالی که چشماش به رنگ خون شده و به سرفا افتاده
از تندی خورش بگه میشه ابو بدید بعد من بگم

وسط غذا آب نخورید :Dبعد اون از ماست بخوره و بعد به سرفه بیفته
و بعد ابو برای خودش بریزه و یه سره بره بالا
بعد در حالی که رو به موته و داره

هرچی از قبل غذا تا سه شب پیش خورده بالا میاره لبخند ژکوند بزنه و آز مامانم تشکر کنه و بگه خیلی شام خوشمزه ای بود

بعد من حاضرم باهاش ازدواج کنم
و اون مرد رویاهای منه
و باهم بریم ماه عسل تو مه صبح گاهی محو شیم


:D:D:D...یعنی میشه.....:D:D:D
 

aida22

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که:lol:...........برم تو ی عروسی موقعی که دوماد میخاد بعله بگه یهو از وسط جمعیت داد بزنم:w06:....................نهههههههههههههههههههههه باهاش ازدواج نکن:w43:....من هنو دوستت دارم:heart::heart::heart:.........بعد فامیلای عروس جنازمو ببرن سمت افق:w37::crying2:
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی‌ از فانتزیام اینه که یکی‌ واسم یه جعبه بزرگ کادو بیاره و توش

یه جعبه کوچکتر باشه و همین روند ادامه پیدا کنه و آخرش برسه

به سویچ پورشه یامثلا لامبورگینی !:redface:
 

honey2009

کاربر بیش فعال
خهلی پایه بود...مشی...
واسه فانتزیا همه تون میدعاعم:دی

فانتزی منم اینه تو سر کار گذاشتن دوستام رکورد بزنم:دی
آخه هرکدومو حدود 1ی دو بار سرکار گذاشتم:دی
یه بار گوشی یه دوستامو دزدیدم،کلی بیچاره رو سرکارش گذاشتم،بهش گفتم مژده گونی ندی گوشی بی گوشی...کنار پارک دانشگاه باش قرار گذاشتم بعد یه روز،تا منو دید از خنده روده بر شده بود...بیچاره یه کارت هدیه هم خریده بود واسم که داد بهم:دی
 
آخرین ویرایش:

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که:
توی یه روز گرم تابستون (گرمای خوزستان)
وقتی هوا اونقدر گرمه که داری اب پز میشی و میدونی که یه گروه فیلمبرداری(فیلم تاریخی...مثه مختار نامه،ملک سلیمان ،یوسف پیامبر و ...) در حال فیلممبرداریه
یه بستی یخی بگیرم دستم
با ماشین کولر دارب
و البته با سرعت برم وسط فیلمبرداری و بگم :
بفرما بستنی
:D
 

وحيد اسماعيلي

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یکی‌ از فانتزیام اینه که یکی‌ واسم یه جعبه بزرگ کادو بیاره و توش

یه جعبه کوچکتر باشه و همین روند ادامه پیدا کنه و آخرش برسه

به سویچ پورشه یامثلا لامبورگینی !:redface:


این کار رو من برای یکی کرده بودم ....

یه کادو گرفته بودم که به سختی از در رد می شد .....

کارتون لباسشویی بود.....

اما فرقش این بود که تهش رسید به یه آفتابه که توشو پر کرده بودم از گلابی ....

:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:

یادش بخیر.....
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …
ایرانسل یه روز صبح بت اس ام اس میداد
مشترک محترم و عزیز ما ، شما قبلا در طول روز فولان شماره رو دویست بار میگرفتی
اس ام اس که حرف ش رو نزن ، اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت
حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود که برا خودمون سیوش میکردیم
حتی یه شب ، ( زمستون بود فکر کنم ) ، اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم که پای تلیفون خابمون برد ، یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم
حالا مشترک محترم و عزیز ، چی شده که این همه سال خبری ازت نیست ؟
چیزی شده ؟ چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری ؟ یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی !
توروقرعان بهمون بگو ، منِ ایرانسل اون دوره رو باهاتون زندگی کردم ، حقمه که بدونم

منم اس ام اس بدم بگم : بیخیال رفیق ، این نیز بگذرد …

بعد به روز‌های خوب گذشته فکر کنم و محو بشم
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این کار رو من برای یکی کرده بودم ....

یه کادو گرفته بودم که به سختی از در رد می شد .....

کارتون لباسشویی بود.....

اما فرقش این بود که تهش رسید به یه آفتابه که توشو پر کرده بودم از گلابی ....

:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:

یادش بخیر.....

دمت گرمممممممم
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
یکی از فانتزی های من اینه که

دکتر بشم
برم اتاق عمل
وقتی میام بیرون از یک طرف خبرنگارا
از اون طرف عکاسا
از اون یکی طرف هم خیل جمعیت مریض دور منو بگیرن
و همه بگن چی شد آقا دکتر ؟!! .. امیدی هست ؟!! :cry:

من هم بگم :
ببخشید کاری از دست ما ساخته نبود :D
 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
يكي از فانتزيام هم اينه كه ..
با يه دختر فقير دوست شم
بعد دو سه ماه كه فهميد عاشقشم بگه كه دختر بزرگترين تاجر ايرانه
و داشته عشق منو امتحان ميكرده!
.
.
بعد منم ناراحت شم باهاش كات كنم :|

و برم توی افق محو بشم ..
 

وحيد اسماعيلي

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
يكي از فانتزيام هم اينه كه ..
با يه دختر فقير دوست شم
بعد دو سه ماه كه فهميد عاشقشم بگه كه دختر بزرگترين تاجر ايرانه
و داشته عشق منو امتحان ميكرده!
.
.
بعد منم ناراحت شم باهاش كات كنم :|

و برم توی افق محو بشم ..


یعنی وژدانا به این می گن فانتزی ...

خیلی حال کردم دمت گرم ....
 

جانواریو

عضو جدید
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …

ایرانسل یه روز صبح بت اس ام اس میداد
مشترک محترم و عزیز ما ، شما قبلا در طول روز فولان شماره رو دویست بار میگرفتی
اس ام اس که حرف ش رو نزن ، اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت
حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود که برا خودمون سیوش میکردیم
حتی یه شب ، ( زمستون بود فکر کنم ) ، اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم که پای تلیفون خابمون برد ، یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم

حالا مشترک محترم و عزیز ، چی شده که این همه سال خبری ازت نیست ؟
چیزی شده ؟ چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری ؟ یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی !
توروقرعان بهمون بگو ، منِ ایرانسل اون دوره رو باهاتون زندگی کردم ، حقمه که بدونم

منم اس ام اس بدم بگم : بیخیال رفیق ، این نیز بگذرد …


بعد به روز‌های خوب گذشته فکر کنم و محو بشم
عالی بود
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ …
ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺮﻡ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ…ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺑﺮﻑ ﻭ ﺑﻮﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﭘﺎﻡ ﺑﺸﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺘﻮﻧﻢ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻢ…
ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻢ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ…
ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻣﻦ ﺑﮕﻢ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ…ﻣﻨﻮ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ…
ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺮﻥ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺬﺍﺭﻥ…
ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﮔﻤﺸﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻭﺣﺸﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺍﻭﻧﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﻣﻮﻗﻊ ﻓﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ..
ﺑﻌﺪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﯾﻪ ﺷﻠﯿﮏ ﺑﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﯿﺮﻩ ﺑﯿﻔﺘﻪ
ﻭ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﻔﻨﮓ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯﺵ ﺩﻭﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﯾﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ…
خورشید ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﯿﮑﻨﻪ

 

dzzv_13

مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
مدیر تالار
یکی از فانتزیام اینکه

..
برم تو اتاق رییس یه باند خلافکار
همینجوری که دارم باهاش حرف میزنم بارونیه مشکیم با سیگار برگی که رو لبمه خود نمایی میکنه
بعد از اینکه بحثمون به جایی نمیرسه(البته اون داره داد میزنه و من فقط با یه لبخند جوابشو میدم)درو باز میکنم که برم
اما همینجوری که پشتم بهشه یه کم سرمو برمیگردونم و میگم :
""game over""
بعد سیگارمو به سمت عقب پرت میکنم و درو میبندم و اتاق منفجر میشه
منم همینجوری که دارم محو میشم پشت سرم شعله های آتیش خود نمایی میکنه و یه سیگار دیگه روشن میکنم

 

zizi asna

عضو جدید
يكي از فانتزيام هم اينه كه ..
با يه دختر فقير دوست شم
بعد دو سه ماه كه فهميد عاشقشم بگه كه دختر بزرگترين تاجر ايرانه
و داشته عشق منو امتحان ميكرده!
.
.
بعد منم ناراحت شم باهاش كات كنم :|

و برم توی افق محو بشم ..

خخخخیلییی فانتزیاتو دوس داشتم.ته فانتزی بودن;)
 

وحيد اسماعيلي

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یکی از فانتزی هام اینه که یه حال اساسی توی یه کل کل حسابی از این پارمهر بگیرم ....

کسی هم نباشه که پارازیت بیاد وسطش و اخطار بده .....

بعد اونوقت بشینم و ببینم که باشگاه داره تو غروب محو می شه .....

:biggrin:
 

honey2009

کاربر بیش فعال
یکی از فانتزیام اینه که دختر داییمو یه جا تنها گیر بیارم یکم بزنم تو سرش دلم خنک شه:دی
آخه خعععععععععلی حرص میده نیم وجبی:دی
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یکی از فانتزی هام اینه که یه حال اساسی توی یه کل کل حسابی از این پارمهر بگیرم ....

کسی هم نباشه که پارازیت بیاد وسطش و اخطار بده .....

بعد اونوقت بشینم و ببینم که باشگاه داره تو غروب محو می شه .....

:biggrin:
لازم نیس تو غروب محو شی
تو شروع کنی به کل کل از باشگاه محو میشی خخخخخخ:D
 

honey2009

کاربر بیش فعال
از فانتزيام اينه كه برم شمال لب درياسنتورو بزارم رو يكي از تخته سنگاي كنار ساحل

شروع كنم به نواختن
بعده چن ساعتم سنتور به بغل بپرم تو دريا
 

honey2009

کاربر بیش فعال
از فانتزیام اینه که تو یه روز بارونی در حالی که دارم تو خیابونقدم میزنم و خیس میشم بهرام رادان با ماشین آئودی جلوم سبز شه
و منو به عنوان نگین درخشان شعر و نویسندگی ایران سوار کنه و به یه قهوه دعوتم کنه!!
منم با یه عشوه خرکی دعتشو رد کنم!
 

Similar threads

بالا