خودتو با یه شعر وصف کن...!

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند

ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که...

تو را فرو بریزند...!

تا تو را انکار کنند...!

تا از رویـــت رد شـــوند.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گاهي آزادي چه رنج آور و نخواستني است.

درست آنجا که خيال ماندن داري،

رهايت ميکنند و اسمش را آزادي ميگذارند
 

پـرنیــــان

عضو جدید
من

عاشق نیستم

فقط گاهی

حرف تو که می شود

دلم

مثل اینکه تب کند

گرم و سرد می شود

توی سینه ام چنگ می زند

آب می شود

تنگ می شود

تنگ می شود

:((((((
 

پـرنیــــان

عضو جدید
عاقبت صید سفر شد یار ما یادش به خیر

نازنینی بود و از ما شد جدا یادش به خیر

با فراقش یاد من تا عهد دیرین پر گرفت

گفتم ای دل سالهای جانفزا یادش به خیر

می رسد روزی که از من هم نماند غیر یاد

آن زمان بر تربتم گویی که ها یادش به خیر​
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گاه آدمی تنهاتر از آن است که
سکوتش می گوید!

محمدعلی بهمنی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اسمان به اسمان
دریا به دریا
فاصله به فاصله
زندگی به زندگی
مرگ به مرگ
همیشه مرگ را نتخاب کردن بهتر میشود تا زندگی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودند
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق سکوتی است در برابر همه اینها !!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خوب میدانم چگونه همگان رفتار کردند
انها که تظاهر میکردند برایشان مهم هستی و تمام مدت از تو تعریف میکردند
اما در عوض خیلی ساده پشت سرت حرف درست میکردند گروهی تحمل دیدن رقیب را نداشتند فرقی نمیکرد دختر و پسر نداشت
نمیدانستم چه کنم وقتی همه برایت مهم هست اما کسانی که لیاقت نداشتند
تلخ این بود که خوب میدانستم خدا تو را خیلی دوست دارد حتی بیشتر از من
وقتهایی که تو را غمگین میکردم تنبیه میشدم
اما نمیدانم وقتی دلم شکست
وقتی به کسی اعتماد داشتم که تنها به او حقیقت میگفتم و به بقیه تظاهر میکردم شکستمش اما مقصر دلم بود
اخر همش میگفت رفتنی هستی میگفت تو نیز تنهایم میگذاری
تو نیز ذره ای دوستم نداری
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ادمها را معنی نمیکنم
چون بجای انها زندگی نمیکنم
تنها بجای خودم زندگی میکنم
فقط میخواهم نقشی زیبا بر امواج دریای زندگیم بزنم
تا امواج را شیفته ساحل زندگیم کند
تا اگر مسافری در راه مانده
در ساحل دلم رام گیرد
دست دلم را به همه تقدیم میکنم
حتی انان که دوستم ندارند
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
حالم گرفته از این شهر

که آدم هایش همچون هوایش

ناپایدارند !

گاه آنقدر پاک که باورت نمی شود

گاه چنان آلوده که نفست می گیرد . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
كوله بارت بر بند ..

شايد اين چند سحر فرصت آخر باشد

كه به مقصد برسيم

و بدانيم كه يك عمر چه غافل بوديم ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم مثل کویر آرزوی دیدن باران را دارد اما دریایی نیست تنها یک خواب است و بس

کاش باران میدانست معنی انتظار چیست

منی که همان کویر تشنه و بی جانم سالهاست که انتظار یک قطره باران را می کشم

اما افسوس که این انتظار بیهوده است

و ای کاش باران میدانست درد دل این کویر خسته و تشنه چیست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...........

...........

بعد از این میخواهم مال خودم بام
قلبم و احساسم
دیگر نمیخواهم مهر و وفا داشته باشم
اخر برای کسی چه فرقی میکند
بودن و نبودنم را حتی چهار دیواری اتاقم هم نمیشنود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایکاش که میشد وصف حالت را گفت

ایکاش که میشد غم پنهان درونت را گفت

ایکاش که میشد گریست

تا بدانند که دردت در چیست

ایکاش میدانستی تو

که چه دردل دارم

چه کسی گوش کند یا که فراموش کند

چه کسی درد تو باور بکند

گرکه میشد برون ریزم این راز دلم

با خبر میشد ازدرد دلم

هرچه ننگ است مرا بار کنند

هرچه سنگ است سرم خورد کنند

قیمتم را به پشیزی برابربکنند

لیک نتوانم گفت آنچه دردل دارم

درداین بی خبری ها که باخوددارم

کس نداند دردم کس نفهمد حرفم

چه کنم با دل تنگ

من نبودم برای دگران رنگ به رنگ

دگر افسرده شدم

با دلی مست وپریشان آواره شدم

ازبرای غم او خسته واشفته شدم

که ندارد خبر ازحال پریشانی من

که نداند همه شب ناله من

بسته شددفتر شعرم که چه ها میکردم

خودندانسته چه شوری که به پا میکردم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اگر اواره هم شوم
خوب میدانم
چقدر برایت عزیز هستخوب میدانم دوستش داری
برایت حرفهای من هیچ ارزش ندارد
میدانم خبط کردم
اما تا درست نکنم نمیتوانم به زندگی ادامه دهم
اگر من بدم و اگر خوبم
چه سود
که در نظر تو بدم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میخواهم پرنده شوم
پرواز کنم شاید
دیگر میان ایین ادمها
که تنها میتواند حرف بزنند نباشم
اکثرشان تنها حرف میزن اما جسارت عمل را ندارند
بی خود نیست فرق دارم
اخر جسورتر از همه انهایی هستم که تا کنون شناختم
 

mrsos256

عضو جدید
مرا حق از می عشق آفریدست
هم‌ آن عشقم اگر مرگم بساید

منم مستی و اصل من مِی عشق
بگو از می بجز مستی چه آید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تشــــــــــــــــنه همان سكـوتی هستم ،
که زیباترین نگـاه هایت را
بی بهانه تقدیمم میکند ...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
یه جایــی هم هست

بعــد از کلی دویـدن یهــو وایمیستی ...

سرتــو میندازی پاییــن و آروم میگی:

" دیگه زورم نمیــرسه"
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
هــــر کـســــ یـا شـــــب میمیــــــرد یــــا روز ... مـــن شبــــانـــــه روز !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه دست دلم را بگيرم

و در دلتنگيهايم قدم بزنم

در اين خيابان

که پر از چراغ و چشمک ماشينهاست

نه آقايان: مسير من با شما يکي نيست ؛

از سرعت خود نکاهيد

من آداب دلبري را نمي دانم
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز


دیگر صاف راه نمیروم
مهم نیست میگویند
سالم نیستم
مهم این است تو میدانی
غم نبودنت
کمرم را خم کرده!!!!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم ها همه می پندارند که زنده اند ؛
برای آنها تنها نشانهء حیات ،
بخار گرم نفس هایشان است !
کسی از کسی نمی پرسد: آهای فلانی !
از خانهء دلت چه خبر ؟!
گرم است ؟
چراغش نوری دارد هنوز ؟
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میخواهم با خطی بزرگ بر
روی سنگ قبرم بنویسم
روزی امد و روزی رفت
تنها امد و تنها رفت
همگان کنارش و هیچ کس کنارش
تنها ارام و بی صدا رفت به دیار فراموش شدگان
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مهربانی این نیست که گاهی به یاد کسی باشی
مهربانی این هست که حتی اگر به یادش نیستی
صادقانه بگویی
نه اینکه تا تنها گذاشتن تو را به یاد کسی که فراموشش کردی بیافتی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم میخواست وقتی به سراغم امد
وقتی گفت به یادت بودم
ارام بگوید
ای دوست اگر کمی رنجیدی از من
معذرت نمیخواستم دلت را بشکنم
انگاه میتوانستم بگویم
این را میفهمم که نمیتوانستی باشی اما حال که برگشتی هیچ اشکالی ندارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برسنگ مزارم بنویسید:
اشفته دلی خفته در این خلوت خاموش
او زاده غم بود که از خاطر دوستان گشت فراموش
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی وقتها دلم میگیرد بر من خورده نگیر
به خیالت دوستانم را از یاد میبرم
نه هرگز دوستان مهربانم را از یاد نمیبرم
تنها خودم را از یاد برده ام
با خودم غریبه شده ام
نمیدانم شاید بخاطر اینکه گاهی
برای کسانی که لیاقت عواطفم را نداشتن
عاطفه خرج کردم
باعث شده دیگر مثا قبل نتوانم باشم
اما میدانی کمک میخواهم
تا خود فراموش شده ام را باز یابم
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا