تجربه استجابت(ذکر دعاهای مستجاب شده )

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار

بسم الله الرحمن الرحیم


وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ

پروردگارتان گفت : بخوانيد مرا تا شما را پاسخ گويم آنهايی که از پرستش من سرکشی می کنند زودا که در عين خواری به جهنم در آيند

سوره مبارکه غافر آیه : 60


M.jpg


سلام
همگی ما واقف به اهمیت دعا وتاثیر آن در عبادات هستیم
طبق آیه شریفه ای که ذکر شده،خداوند سبحان ضمانت اجابت دعا رو ذکر کرده اند
ولی افراد زیادی هستند که دعاهای مستجاب نشده دارند
براستی علت عدم استجابت دعاها در چیست؟

بررسی علل وعوامل عدم استجابت دعا ،مبحث طولانی هست که خیلی در موردش نمیخوایم اینجا صحبت کنیم

علت ایجاد تاپیک ذکر دعاهایی مستجاب شده شماست

مواردی که با دعا بهشون دست یافتید
یا اینکه در مورد اطرافیانتون به وقوع پیوسته


اگر دوستان همت کنند و قصه دعاهای مستجاب شده خود را بنویسند و یا اگر از کسی در این باره قصه ای شنیده اند، ذکر کنند، می توانیم به کمک هم به سؤال فوق پاسخ بگوییم.


متشکرم :gol:

______________________________________________
پ.ن. لطفا در مورد دعاهای مستجاب شده صحبت کنید
جهت تشکر پست ارسال نکنید
اسپم ممنوع
 

سناساوجی

عضو جدید
دوست عزیز خب خیلی اتفاقات زیادی افتاده درزندگی من ک بادعا رفع شده اما باورکنید همه چیز گفتنی نیست ادمها باید به ایمانی برسند خودشون فقط باایه وسوره ودعا نیست ادم باید اهل دل باشه بنده ی حقیر هم خداوند بزرگ ک من درمقابلش شرمسارم لطف زیادی ب من داشته امید وارم ب حق این ماه فرخنده واین شب سخت وجگرسوز هربیماری هست شفا هردردی هست درمان هر خواسته واروزیی هست براورده درپناه ایزد یکتا
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز

این حکایت یکی از آشنا های ما از زبان خودش :

چند سال پیش رفته بودم اعتکاف ، از طرف مهدالرضای شهرمون اعلام کردند که یه برنامه دارندکه از سراسر دنیا همه مسلمانان شیعه توش شرکت می کنند برنامه به این صورت بود که برای ظهور امام زمان (عج ) و برآورده شدن حاجاتمون دعا یا ذکر یا ختم آیاتی از قرآن رو در طول 6 ماه فرصت داشتیم بخونیم من هم ثبت نام کردم و 40تا دعای عهد و 40تا زیارت عاشورا و 1000 تا صلوات مخصوص امام رضا (ع) ثبت نام کردم و 6 ماه فرصت داشتم اینها رو بخونم نیت کرده بودم که 40 تا رو پشت سر هم بخونم و هیچ وقفه ای بینشون نیفته ولی هر بار که شروع می کردم وقفه ای بینشون میفتاد خلاصه به سهل انگاری انجامید تا اینکه یه شب نزدیکای سحر خواب دیدم که یکی بهم میگه 117 روز دیگه بیشتر فرصت نداری ! وقتی از خواب بیدار شدم پیش خودم فکر کردم 117 روز دیگه می میرم سراغ تقویم رفتم ببینم روز مرگم چه روزی می شد 15 محرم ، توی تقویم توی همون روز با مداد به شوخی نوشتم این روز بزرگی خواهد بود چند روزی این خواب فکرم رو مشغول کرده بود تا اینکه بعد از یه چند روزی دوباره شروع کردم به خوندن دعاهام خلاصه دوباره توی خوندن دعاها سهل انگاری کردم تا رسید به زمانی که فقط 40 روز فرصت داشتم دعاهام رو بخونم یعنی اگه یک روز از این 40 روز رو از دست می دادم دیگه تموم خلاصه دعاهام رو خوندم و هر روز توی تقویم علامت می زدم تا اینکه 40 امین دعام شد 15 محرم رسید به جایی که نوشته بودم این روز بزرگی خواهد بودم نشستم به حساب و کتاب کردن از 15 رجب تا 15 محرم میشد 6 ماه یعنی همان فرصتی که من باید دعاهام رو می خوندم یعنی همان 117 روز فرصت من برای خوندن دعاهام بود اما از خوندن این دعاها من فقط برای ظهور امام زمان نیت کرده بودم ولی یه اتفاق در حد معجزه توی زندگیم اتفاق افتاد 9 سال از مرگ پدرم گذشته بود ولی من به دلیل وابستگی بیش از حدی که به پدرم داشتم نتونسته بودم با این مشکل کنار بیام کارم بجایی رسیده بود که لکنت زبان گرفته بودم و در حین صحبت کردن بعضی از کلامات رو کامل فراموش می کردم آرزو داشتم فقط یک لحظه احساس خوشحالی کنم ولی هر روز که می گذشت انگار فقط چند لحظه پیش بود که پدرم رو از دست داده بودم بعد از آخرین دعایی که خوندم حال من 360 درجه چرخید و من به آرامشی رسیدم که خودم هم از این آرامش لذت می بردم بعد از اون من بارها و بارها دعای عهد رو خوندم بطوری که دعا رو حفظ شدم و خدا رو شکر می کنم از این لطف و عنایت ویژه
 
آخرین ویرایش:

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا رو شکر

هر وقت عملی شدن اون خواسته ی من ، صلاح بوده ، با دعا انجام شده

اگه خواسته ی ما عملی نشد معناش این نیست که مستجاب نشده ، ممکنه به صلاح ما نبوده ، خدا اون دعا رو به صورت دیگه ای برای ما نگه می داره

اما گاهی بعضی گناهان ، مانع استجابت میشن
 

hadijon24

عضو جدید
خدا رو شکر

هر وقت عملی شدن اون خواسته ی من ، صلاح بوده ، با دعا انجام شده

اگه خواسته ی ما عملی نشد معناش این نیست که مستجاب نشده ، ممکنه به صلاح ما نبوده ، خدا اون دعا رو به صورت دیگه ای برای ما نگه می داره

اما گاهی بعضی گناهان ، مانع استجابت میشن


کاهی میشه میگی خدا جونم عاشقتم
فقط خودتو عشق است فقطفقط خودتو میخوام
خوب خدایی هستی خوبببببببببببببببببببببببببب
دیگه خسته شدم از جور این زمونه و ادماش
 

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
منم تو زندگیم معجزه زیاد رخ داده و هروقت و هرجا که به مشکلی بربخورم ختم 40 روز زیارت عاشورا و دعای توسل میگیرم.

خدايا؛
وقتي بهم بخشيدي وازم گرفتي فهميدم معادله زندگي نه غصه خوردن واسه نداشته ها و نه شاد بودن واسه داشته هاست...
خدايا به داده و نداده و گرفته ات شكر؛
كه داده ات نعمت،
نداده ات حكمت،
وگرفته ات امتحان است...
 

baharsalehi

عضو جدید
[FONT=&quot] سلام[/FONT]

[FONT=&quot]هروقت به مشکلی برخورد کردم تو زندگیم ونذر کردم 40 روز متوالی بعد از نماز مغرب سوره یاسین رو خوندم مشکل یا حاجتم به بهترین شکل ممکن انجام شده[/FONT]
[FONT=&quot]درسته گاهی خدا اونی رو که خواستم بهم نداد اما بعد چند وقت متوجه شدم که از اون بهترشو بهم داده[/FONT]
[FONT=&quot]و همیشه عاشقانه دوسش دارم و میگم خدایا شکرت [/FONT]
 

taniyel

عضو جدید
از خدا چی بگم از معجزهاش چی بگم از دعاهای اعجاب انگیزش چی بگم مگه با چند سطر گفتن تمام میشود ...
یه مشکل داشتیم حدود 5ماه ماه اخرم ماه محرم بود یعنی ششمین ماه دعا کردیم واسه مشکلمون
بلاخره چهلمه امام حسین شد واقعا با گفتن نمیشه بیانش کرد نمیدونین چه معجزه ای شد..
دعای کمیل و دعای توسل دعای خوبی هستن...
 
آخرین ویرایش:

Mozhgan.V

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از آشنایان، پسرش رو به خاطر یک دل درد ساده بردن دکتر، به خاطر مشکوک بودن جواب آزمایش چندتا آزمایش دیگه ازش گرفتن که متوجه شدن مبتلا به سرطان خون، از نوع بدخیمشه. اینقدر سرطان پیشرفت کرده بود که حتی لزومی نمیدیدن شیمی درمانی بشه. جوابش کرده بودن. آزمایششو تهران و حتی خارج از کشور فرستادن همه این موضوع رو تایید کردن. پسر کوچیک خونواده بود با حدود 22و 23 سال سن. فوق العاده شاد و سرزنده. ولی بعد از شنیدن بیماریش به قدری افسرده شده بود و نا امید، که دیگه با هیچ کس صحبت نمیکرد. چون یکباره بهش گفته بودن فرصت زندگیت کمه. پرخاشگر شده بود. غذا نمی خورد، می گفت من که قراره بمیرم، چه فرقی می کنه غذا بخورم یا نه!
اتفاقا رمضون بود. شبای احیا مادرش به قدری گریه می کرد، که همه مشکلات خودشونو فراموش کرده بودن و برای ایشون هم دعا می کردن. واقعا سخت بود
بعد از چند روز که برای آزمایش دوباره رفتن، دکتر گفته بود هیچ اثری از سرطان نیست. انگار اصلا چیزی وجود نداشته!!!!!! بازم جواب آزمایو چند شهر دیگه و خارج از ایران فرستادن و همه تایید کردن!!! واقعا مثل فیلما بود. ولی این یکی رو من با چشمای خودم دیدم
خیــــــــــلی واسم حیرت انگیز و شیرین بود
از خدا می خوام همه مریضارو شفا بده و هیچ کس رو تو چنین شرایطی قرار نده...
 

setti_9173

عضو جدید
سلام .
منم تو زندگی بالا و پایین داشتم .فقط شرمندم که نمیتونم مشکلاتو بگم:(
من معمولا تو روزای سخت صلوات نذر کردم اونم نذر شهدای گمنام ... دعای فرج و دعای علقمه هم خودم شخصا خیلی دوستشون دارم واسه همین زیاد میخونم که بیشتر وقتا مشکل گشاست . .راستش کسی بهم نگفته این دعا ها رو بخونم همه چی روبراه میشه ولی دعای علقمه همیشه حال خوبی بهم داده .دعا و قران و نماز حاجت و هزار راه دیگه هست ولی اخرش همه چی به دله ادمه کافیه فقط فقط فقط از خود خود خودش بخوای و بدونی که هر چی بشه حکمته .
 
آخرین ویرایش:

ghxzy

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
خیلی سپاسگزارم
اینقد خدا به من لطف داشته که نمیدونم کدوماشو بگم!!خیلیاشم یادم رفته تو درس و دانشگاه تو زندگی همه جا بوده
سالها پیش من و خواهرم با هم داشتیم میرفتیم بیرون خواهرم که اون موقع 5 سالش بود یدفه دوید وسط خیابون و یه موتوری بهش زد و خواهرم خونریزی مغزی میکنه تا به بیمارستان رسیدیم دکتر بود و خیلی سریع عملش میکنن7 ساعت تو اتاق عمل بود به حدی که دکتر جراح گفتن که این سختترین عملی بود که در طول عمرم داشتم و ما فقط کارمون گریه بود.
بعد از عمل دکتر گفت احتمالا حافظه و یا قدرت تکلمشو از دست میده
از اینجا به بعد بود که دیگه ما شب و روز نداشتیم و باران اشک ما لحظه ای توقف نداشت.بعد از سه روز خواهرم به هوش اومد.و خداروشکر مارو میشناخت اما حرف نمیزد، خیلی سخت بود مریضتو ببینی اما به قدرتی که اکنون دیگه از دست داده بچه های 5 ساله معمولا خوش صحبت و شیرین زبان هستن اما هم خواهرم و هم ما دیگه این نعمتو از دست داده بودیم و هنوز گریه میکردیم
بعد 5 روز که تو بخش مونده بود کم کم شروع به صحبت کرد... واژه هایی نامفهوم اما همه ما خوشحال شدیم بیش از یکسال طول کشید تا بتونه کامل همه حروف رو ادا کنه والان بعد از سالها خیلی خوب صحبت میکنه
پدرم نذر کرده بود اگر خواهرم سلامتیشو بدست بیاره جلوی در اتاق دکتر دو رکعت نماز بخونه
خیلی دل میخواد وقتی کلی از مراجعین نشستن یکی بیاد نماز بخونه ولی پدرم برای تشکر از خدا به عهدش وفا کرد.
اگاهدخت عزیز ممنونم
این یاد اوری برای خودم خیلی خوب بود چون این رجمت و لطف خدا رو فراموش کرده بود.
خدایا شکرت
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام و عرض تسلیت به مناسبت شهادت جانسوز مولای متقیان حضرت علی(ع) به محضر همه ی دوستان.

در مورد استجابت دعا باید بگم که بنده هر وقت به اهل بیت(ع) توسل کردم، این حقیر رو بی جواب نذاشتن. یادمه که اولین خواسته ی خودمو کمتر از یک ساعت
از امام رضا(ع) گرفتم و این مربوط میشه به سال 68 که امام رضا(ع) نذاشت روسیاه بشم و حاجتمو داد و بنده هم هر سال شام شهادت امام رضا(ع) هیئت دارم
و سفره ی احسانی به نامش پهن می کنیم.
از حضرت ام البنین (س) هم یک بار حاجت گرفتم.
در روز عاشورای سال 1390 یه اتفاق عجیب افتاد. یه پسر نوجوان در کنار دسته ایستاده بود که علم خورد به سرش و در عرض 2 دقیقه جان داد و من در همون وقت
جمعا" در یک لحظه گفتم :"یا امام حسین ؛ من یک ساله که صبر کردم عاشورا بیاد و شفای قلبمو از تو بگیرم ولی نخواستم. تو آقایی کن و این نوجوان رو برگردون به زندگی
و من صبر می کنم تا سال بعد" ( از این غافل بودم که امام حسین(ع) واقعا" آقاست و دریای کرم و بخششه). بالاخره اون پسره رو بردن بیمارستان و احیا شد و جالب اینکه
مولا حسین ابن علی(ع) در قبال اون نیت خوب دعاگوی منم شد و خدا به قلب من شفای کامل داد که اصلا" دکترم باور نمی کرد چون نارسایی شدید قلبی داشتم و قلبم
حدود 20% کار می کرد و الآن شده 60% که کاملا" نرمال و طبیعی شده.
اما از ذکرها بگم که " ذکر یونسیه " یعنی همون ذکری که حضرت یونس را از شکم ماهی نجات داد خیلی سفارش شده و آیت الله بهجت و عرفای دیگر مثل شیخ رجبعلی خیاط
به آن اعتقاد خاصی داشتند و برای من هم تجربه شده و متن اون ذکر اینه " لاالهَ اِلّا اَنتَ سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالمین " که هر اندازه در سجده ی بعد از نماز تکرار بشه، خوبه.
در کل من با توسل به اهل بیت(ع) تا حالا خیلی حاجت گرفتم و افتخار دارم که از حدود 4 سالگی نوکر و ذاکر اهل بیت(ع) هستم.
انشاءالله همگی حاجت روا بشید و من رو هم دعا کنید.
التماس دعا
راستی یادم رفت بگم که در این 24 سال که برای امام رضا(ع) احسان میدیم، 2 بار خورشت قیمه دادیم که یکبار خاله ام آمد طبقه ی بالا و گریه کنان منو برد پایین و سوی دیگ خورشت و وقتی درِ دیگ رو باز کردیم با روغن خورشت نوشته شده بود " یا رضا " و همه داشتند به شدت اشک می ریختند و یک بار هم همین قضیه با نام های مبارک
پنج تن بر روی خورشت قیمه تکرار شد و آن شب انقد غذا لذیذ بود که حضار طلب غذای دوم می کردند.
ما که به چشم خودمون دیدیم. بر منکرش لعنت
 
آخرین ویرایش:

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
سال پیش واسه غذای ظهرعاشورا تو مسجدمون غذا میدادیم(البته با مشارکت مالی اهالی منطقمون).شب عاشورا مشغول انجام کارا بودیم که یهو آشپز صدامون کرد و ما رفتیم ببینیم چی شده.نگاه کردیم دیدیم رو یک ران پای گوشت گوساله قربانی کلمه الله حک شده بود ولایه به لایه این واژه اومده بود.چیزی که جالب بود اینکه تو لایه ها پشت و روش کلمه الله بود و پشتش کلمه به صورت معکوس نبود...!واقعا ههمون منقلب شده بودیم.با پخش شدن این خبر روز عاشورا از مناطق مختلف به مسجد ما اومده بودن.حدود 3000 غذا دادیم و کسایی بودن که اومده بودن واسه یه قاشق و به نیابت شفای بیمارشون...
اون تیکه از گوشت رو به دفتر امام جمعه شهرمون نشون دادیم و تائید شد.بعدش از مرکز صدا و سیما اومدن و عکس گرفتن و ...تو شبکه استانی پخش شد ولی واسه پخش تو شبکه سراسری گفتن چون یه سری افراد مثل وهابیت این جور معجزات رو به تمسخر میگیرن وشایعات دیگه ای درست میکنن دیگه مجوز پخش رو ندادن
اینم عکسش

روی گوشت
مشاهده پیوست 162588


قسمت پشتی
مشاهده پیوست 162589
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
به نظر من تمام زندگی و هستی و جهان معجزه است
و هر انسانی اگه توی زندگیش دقت کنه رد و پای معجزات الهی رو خواهد دید من که در تمام زنذگیم خدا رو با تمام وجود با تمام معجزاتش حس کردم
 

yasaman banoo

عضو جدید
دوروود
من یه مطلبی رو عنوان کنم که شاید خیلیا مثل من چندیدن بار اومدن به تاپیک سر زدن ولی....ولی نشد اون چیزی که ته دلشون هست رو بنویسن...
داشتم فکر میکردم تا به تاپیک پاسخ بدم....
یاد نازکترین باریکه زندگیم یعنی جایی که با تموم وجود به خدا و ائمه متوسل شده بودم افتادم...
لحظه ایی که پدرم روی تخت بیمارستان بود و.....
دوروز بعد با کلی امید و نذر و نیاز تو دلم,خبر مرگ پدرم رسید ....
یادمه تسبیح تو دستمو که اتفاقا نخ نایلونی خیلیی محکمی داشت و پاره کردم همون موقع و همه دونه هاش پاشید....
انگاری امیدم نا امید شده بود....
حالا که فکرشو میکنم میبینم
من به آرزوم رسیدم,من از خدا شفا خواستم....خدا هم به پدرم شفای واقعی رو داد....
دوستای خوبم صلاح همیشه تو چیزی نیس که ما میخوایم و به واسطه هر چیزی دنبالشیم....
 

مریمs

عضو جدید
دوروود
من یه مطلبی رو عنوان کنم که شاید خیلیا مثل من چندیدن بار اومدن به تاپیک سر زدن ولی....ولی نشد اون چیزی که ته دلشون هست رو بنویسن...
داشتم فکر میکردم تا به تاپیک پاسخ بدم....
یاد نازکترین باریکه زندگیم یعنی جایی که با تموم وجود به خدا و ائمه متوسل شده بودم افتادم...
لحظه ایی که پدرم روی تخت بیمارستان بود و.....
دوروز بعد با کلی امید و نذر و نیاز تو دلم,خبر مرگ پدرم رسید ....
یادمه تسبیح تو دستمو که اتفاقا نخ نایلونی خیلیی محکمی داشت و پاره کردم همون موقع و همه دونه هاش پاشید....
انگاری امیدم نا امید شده بود....
حالا که فکرشو میکنم میبینم
من به آرزوم رسیدم,من از خدا شفا خواستم....خدا هم به پدرم شفای واقعی رو داد....
دوستای خوبم صلاح همیشه تو چیزی نیس که ما میخوایم و به واسطه هر چیزی دنبالشیم....

خیلی ممنون تاثیرگذار بود خدا پدرتون رو قرین رحمت بکنه...........
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از آشنایان، پسرش رو به خاطر یک دل درد ساده بردن دکتر، به خاطر مشکوک بودن جواب آزمایش چندتا آزمایش دیگه ازش گرفتن که متوجه شدن مبتلا به سرطان خون، از نوع بدخیمشه. اینقدر سرطان پیشرفت کرده بود که حتی لزومی نمیدیدن شیمی درمانی بشه. جوابش کرده بودن. آزمایششو تهران و حتی خارج از کشور فرستادن همه این موضوع رو تایید کردن. پسر کوچیک خونواده بود با حدود 22و 23 سال سن. فوق العاده شاد و سرزنده. ولی بعد از شنیدن بیماریش به قدری افسرده شده بود و نا امید، که دیگه با هیچ کس صحبت نمیکرد. چون یکباره بهش گفته بودن فرصت زندگیت کمه. پرخاشگر شده بود. غذا نمی خورد، می گفت من که قراره بمیرم، چه فرقی می کنه غذا بخورم یا نه!
اتفاقا رمضون بود. شبای احیا مادرش به قدری گریه می کرد، که همه مشکلات خودشونو فراموش کرده بودن و برای ایشون هم دعا می کردن. واقعا سخت بود
بعد از چند روز که برای آزمایش دوباره رفتن، دکتر گفته بود هیچ اثری از سرطان نیست. انگار اصلا چیزی وجود نداشته!!!!!! بازم جواب آزمایو چند شهر دیگه و خارج از ایران فرستادن و همه تایید کردن!!! واقعا مثل فیلما بود. ولی این یکی رو من با چشمای خودم دیدم
خیــــــــــلی واسم حیرت انگیز و شیرین بود
از خدا می خوام همه مریضارو شفا بده و هیچ کس رو تو چنین شرایطی قرار نده...
با خوندن این جمله ها اشک تو چشمام جمع شد......
از خدا میخوام هممون ب بهترین ها برسیم.....
 

fateme tofighi

عضو جدید
تاپیک بسیار جالبی هست،آدم با خوندن تجربه دعاهای دیگران بازم به عظمت خدا پی میبره.
البته تو زندگی خودمم خیلی اتفاق افتاده.همیشه سعی میکنم اگه یه وقتی اونی که میخوام نشده به خودم بقبولونم که حکمتی توش هست.
 

saeidshahi

عضو جدید
ارالها! به ناتوانی خود معترفم و اینکه رفیقِ نااهلِ خویشتنِ خویش بوده‏ام. روزی، یوسفِ جان را به رسم امانت، در کالبدم دمیدی و اکنون به چاهِ نفسِ خود چنان گرفتارم که هیچ اراده‏ای جز مشیّت تو، توان رهایی‏ام را ندارد. تنها امیدم به مطلع‏الفجر است، تا کاروان شب‏های قدر تو، دَلوی در بیابانِ جانم بفرستد و ذلت مرا به عزتت مبدل کند که: «اِنّک تُعِزُّ مَن تَشاء و تُذِلُّ من تَشاء».
 

saeidshahi

عضو جدید
خداوندا می خواهم دوباره متولد شوم
این شب ها بهترین زمان برای تولدی دوباره است​
خدایا وقتی به گناهانم فکر می کنم دلم می گیرد.​
وقتی به بلاها فکر می کنم دلم می گیرد.​
وقتی به زندگیم فکر می کنم دلم می گیرد .​
وقتی به خطاهایم فکر می کنم دلم می گیرد .​
وقتی به سخنان گزافه ام فکر می کنم دلم می گیرد .​
وفتی به سیرت گناه آلودم فکر می کنم دلم می گیرد .​
وقتی به خیانت هایی که در حق خودم روا داشتم فکز می کنم دلم می گیرد.​
و در مقابل​
وقتی به عظمتت فکر می کنم آرامش می گیرم .​
وقتی به رحمانیتت فکر می کنم آرامش می گیرم .​
وقتی به فضلت فکر می کنم آرامش می گیرم .​
وقتی به ستاریتت فکر می کنم آرامش می یابم .​
وقتی به مغفرتت فکر می کنم احساس تولد دوباره می کنم.​
ای خدا این شب ها می خواهم با دلی پاک به درگاه تو آیم و در مورد چیز هایی که می دانی و از آنها آگاهی اعتراف کنم و با پای خود به درگاه تو آیم تا شاید از جرم من بکاهی و شک ندارم که اینقدر خوبی که وقتی حلقه زدن اشک را در چشمانم احساس می کنی می فرمایی : ای فرشتگان من گناهان او را مانند بچه ای که از نو متولد شده است بریزید که من طاقت گریه بنده ام را ندارم این همان بنده ایست که هنوز هم با تمام گناهانش امید فضل مرا از دست نداده و دست نیاز به سویم دراز کرده است دستهایش را خالی نگدارید.​
هر چه قدر از فضل تو بگویم می دانم بسیار اندک است می دانم به من فطرتی پاک و روحی صیقل داده شده دادی و به من سخت افزاری دادی تا سیرت پاک را بسازم و من قدر این نعمات را ندانستم و بجای سیرت پاک سیرتی آلوده را به درگاه تو آورده ام ، ولی ای خدای بزرگوار این گناهان را به بادافره من نگیر و این بار هم زمن بگذر .​
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
با زبانی دعا کنید که با آن گناه نکرده باشید :gol:

بگو دعا نکنیم دیگه :razz:

سلام
تشکر از حضورتون
:gol:

از حضرت موسی ع نبی الهی روایت شده است که
روزی از خداوند متعال شرایط استجابت دعا را پرسیدند
خداوند فرمود بازبانی که گناه کرده ای دعا نکن
فرمود چگونه
خداوند فرمود به دیگران بگویید برایتان دعا کنند شما با زبان آنان مرتکب گناه نشده اید




التماس دعا :gol:
 

feriha 1

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کسی اینجا به یادش نیست که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمونه رفته زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی که من اینجا چه ها کردم
که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرم آغوشت اگه می شه منم جا کن
[/FONT]​
 

F.A.R.Z.A.D

متخصص مباحث اجرایی معماری , متخصص نرم افزار Archi
کاربر ممتاز
سلام
تشکر از حضورتون
:gol:

از حضرت موسی ع نبی الهی روایت شده است که
روزی از خداوند متعال شرایط استجابت دعا را پرسیدند
خداوند فرمود بازبانی که گناه کرده ای دعا نکن
فرمود چگونه
خداوند فرمود به دیگران بگویید برایتان دعا کنند شما با زبان آنان مرتکب گناه نشده اید




التماس دعا :gol:

:w27:
 

emperatoretanhai

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی اینجا به یادش نیست که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمونه رفته زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی که من اینجا چه ها کردم
که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرم آغوشت اگه می شه منم جا کن

عالی بود
اگه امکان داره منم دعا کنید
 

فرزانه 343

کاربر فعال تالار شیمی ,
کاربر ممتاز
سلام
دوستی می گفت:یه سال که رفته بودیم مشهد تو دعاهام از آقا سه تا آرزو و درخواست کردم .وقتی می رفتیم هتل،دیدم بن غذای حضرتی توزیع می کنند.
تا ما نزدیک شدیم خیلی شلوغ شدو همه هم آقا بودند وما گفتیم به گناهش نمی ارزه و دل شکسته گفتیم:آقا مارو لایقیه لقمه غذا هم نمی دونند چه برسه به ......
بعد از نیم ساعت از رسیدن به هتل، تلفن کردند بریم پایین اطلاعات هتل........کارت مهمان سرای حضرت رو آورده بودند و هیچ کس جز ما در هتل نبود وجالب این که مسوول هتل
گفت اولین باره که این اتفاق می افته خیلی خوش شانس و با سعادتید و....
واما جالب تر دو خواسته خیلی زود برآورده شد ولی من تصمیم گرفتم هرگز در دعاهام اصرار نکنم.من سلامتی مادر و برادر جانبازم رو خواسته بودم.و لی شفای آن دو با رفتن به آن دنیا
همراه بود.روحشان شاد..........
 

Similar threads

بالا